اخیرا خبرگزاری فرانسه اعلام کرد که در ماه ژوئن قرار است کنفرانسی در سازمان ملل برگزار شود و دولت فرانسه ‌به همراه تعدادی از کشورهای حوزه خلیج فارس وعربستان قصد دارند در این کنفرانس دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد. اخبار دیگری حاکی از فشار دولت فرانسه به دولت بریتانیا برای همراهی با این سیاست است. این در حالیست که چندی پیش فرانسه، بریتانیا و آلمان از همراهی با دولتهای ایرلند، اسپانیا و نروژ در به رسمیت شناختن دولت فلسطین سر باز زدند و هرگونه تصمیم گیری در این مورد را به آینده موکول کردند. بر خلاف کشورهای غربی عضو جی-۲۰، در حال حاضر بیش از سه چهارم کشورهای عضو سازمان ملل دولت مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسد. 

طبق گزارشی در روزنامه گاردین، بدنبال افزایش فشار نهادها و سازمان های لابی و پشتیبان اسرائیل و مترداف کردن به رسمیت شناختن دولت فلسطین با "پاداش به تروریسم و تقویت حماس״ توسط وزیر امور خارجه اسرائیل، ماکرون به فوریت تصریح کرد که منظورش مشخصا آن دولتی است که در آن حماس حضور نداشته باشد. محوری کردن نقش حماس در دولت آتی فلسطین، علیرغم اینکه حماس پذیرفته است که در اداره آتی غزه شرکت نخواهد کرد، سیاست و تبلیغات دولت اسرائیل در ممانعت از به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطین است. 

منوط کردن امر به رسمیت شناختن دولت فلسطین با حضور و یا عدم حضور حماس در آن دولت، یک کلاهبرداری بزرگ است که دولت های اسرائیل و شرکای آن در غرب و جمع ژورنالیسم نان به نرخ روز خور در خبرگزاری های رسمی، به خصوص پس از عملیات اکتبر ۲۰۲۳، مرتبا تکرار میشود. گویی که مسئله فلسطین و حق مردم فلسطین، نه از بیش از هفت دهه گذشته، نه پیش از اینکه حماس، حزب الله و جمهوری اسلامی ایران، و دهها بهانه دیگر برای موجه نشان دادن فاشیسم حاکم در اسرائیل، وجود نداشته است. گویی تاریخ کشتار مردم فلسطین از اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شده است. گویی حملات دولت فاشیست اسرائیل به کرانه باختری و جنگ در لبنان و سوریه و تلاش در کشدین منطقه به آتش هم ناشی از حملات ۷ اکتبر حماس است. از قرار حتی اسناد و تمام "پیمان های" این دولت ها در سازمان ملل کذایی شان هم که اسرائیل را "نیروی اشغالگر" نامیده است، بی ربط و بی پایه شده است. 

اما ادعای "حضور حماس در اداره غزه" امروز دیگر نه توجیهی برای نسل کشی مردم فلسطین، و نه سنگری قابل دفاع برای کسب آبرو برای دمکراسی آبرو باخته در غرب و "آزادی بیان" در این کشورهاست. پلیس و نیروهای نظامی گسیل شده برای حمله و دستگیری هر معترضی به جنایات اسرائیل در شهرهای اصلی اروپایی و بازداشت و اخراج مدافعین مردم فلسطین در آمریکا و همدستی دولت های غربی در این نسل کشی همه و همه زبانزد مردم در کشورهای غربی است. سیاستی که نه "تحت فشار" لابی های قدرتمند صهیونیستی در این کشورها، بلکه بخشی از سیاست رسمی دول غربی است. درست به همان درجه که کشتار مردم فلسطین، بمباران بیمارستان ها و مدارس، ترور امداد گران درمانی، آمبولانس ها ‌و حتی خبرنگارانی که از میان دیوار سانسور میدیا رسمی صحنه هایی از فجیع ترین جنایات را پخش می کنند، نه برای "تعویق حضور خود در دادگاه" توسط نتانیاهو، که سیاست رسمی هیئت حاکمه و دولت اسرائیل در چندین دهه اخیر است. منسوب کردن این نسل کشی به یک نفر،‌ و یا جناح دست راستی افراطی در دولت اسرائیل، ارفاق بزرگی است که تنها برای پوشش ماهیت صهیونیسم حاکم در این کشور ساخته و پرداخته شده است. 

در حالیکه از غزه تنها تلی از خاک و اجساد زیر آوار باقی مانده است، در حالیکه مردم ساکن آن هر روز علاوه بر بمباران، در محاصره کامل امکانات بهداشتی، خوراکی، و حتی آب آشامیدنی قرار دارند و هر دم از یک محله به مکانی دیگر برای گریز از نابودی، و دوری از تیررس ارتش اسرائيل در حال فراراند، مسئله بر سر دولت و نیرویی که قرار است در آینده غزه را اداره کند، نیست. این شرایط بیش از همه، ادامه سیاست اسرائیل در پاکسازی قومی، آنهم با کشتار مردم فلسطین است که مهر تایید آنرا، آنهم با وعده تبدیل غزه به یک پارک تفریحی "زیبای" مورد نظر ترامپ، بر خود دارد.

در این میان، تشکیلات خودگردان به رهبری محمود عباس، در کنفرانس عمومی خود برای "انتخاب" معاون رهبری را برگزار کرد و در آن خواهان خلع سلاح حماس، نظیر ادغام حزب الله در ارتش لبنان، شد. تشکیلات خودگردان و محمود عباس در راس آن با قبول صورت مسئله دولت اسرآئیل و دول غربی مبنی بر اینکه حماس مسئول نسل کشی مردم فلسطین است، جنایات دولت اسرآئیل را تطهیر میکند. در توافقی اعلام نشده قرار است "دولت" فلسطین همانطور که ماکرون اعلام کرده بود، و یا همانطور که هئیت اسرائیل در مذاکرات قاهره خواسته است، با حضور صرف تشکیلات خودگردان، بعنوان ״تنها نماینده مردم فلسطین״ تشکیل شود. 

مستقل از اینکه امروز ماکرون و یا دیگر دولت های عضو سازمان ملل، منظورشان از آنچه که دولت فلسطین نامیده میشود دولت حاکم بر چه جغرافیایی است، و یا اینکه بالاخره چه مهلتی برای تشکیل آن در نظر دارند، آنچه مسجل است ادامه وانمود کردن مسئله و گره اصلی در ادامه یا توقف نسل کشی مردم فلسطین "حضور و یا عدم حضور" حماس در دولت آتی فلسطین، است. رسمیت دادن به "مشکل حماس" و نه کشتار و جنایت دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین، بعنوان مسئله و معضل فلسطینادامه سیاستی است که قرار است مسئله بیحقوقی مطلق، آپارتاید نژادی، کشتار و نسل کشی مردم فلسطین را زیر فرش کند و برعکس ریختن آب پاکی بر جنایات اسرائیل، و موجه ساختن این نسل کشی، که البته با چاشنی بد و بیراه گفتن بر "یک دندگی" و "حفظ موقعیت نتانیاهو" سوار شده است. اما تقلیل و جایگزین کردن مسئله اشغال فلسطین و کشتار دائمی مردم آن توسط دولت اسرائیل و نیاز به حل آن به "ساقط کردن" حماس، نه بسته بندی جدیدی است و نه امروز خریداری دارد.

مسئله فلسطین و خواست حل آن، مستقل از این بازار حراج دول ارتجاعی در منطقه و شرکای جهانی آن، مستقل از اینکه مردم فلسطین چه دولتی را برای خود برگزینند، در طی این ۱۸ ماه اخیر بمراتب واضح تر و عمومی تر در میان مردم در سراسر این کره خاکی، سر برآورده است. مردمی که اعلام کردند نه حماس و نه تشکیلات خودگردان نماینده مردم فلسطین اند و نه‌آینده مردم فلسطین در دست مدافعین دروغینی چون جمهوری اسلامی و ترکیه و ... است. این غولی عظیم است که نمیتوانند به این راحتی و با یک شامورته بازی آن را سرهم بندی کرده و از حافظه تاریخی بشریت خارج کنند. دولت اسرائیل و صهیونیسم و آپارتاید قومی و مذهبی، بسیار منزوی تر و منفور تر از گذشته در اذهان این مردم ثبت شده است. این مسئله ای است که دنیا را تغییر داده است و هر بار در گوشه و کنار و در هر بزنگاهی سرباز می کند. تنها در یک فقره از این امر، در یک آمارگیری انتخاباتی اخیر در کانادا، اعلام شده که یک مسئله مهم برای رای دهندگان در انتخابات دولت کانادا، درجه نزدیکی و همکاری دولت لیبرال فعلی با دولت اسرائیل در نسل کشی مردم فلسطین است. این تنها یک نمونه از واقعه ای است که در انتخابات سال گذشته در بریتانیا هم به وضوح قابل مشاهده بود، و نشانه ای از اهمیتی است که فلسطین کماکان در افکار عمومی در سراسر دنیا کسب کرده است و مهر خود را بر فضاس سیاسی و اجتماعی در جهان زده است. 

آنچه این دوره را از ابراز انزجار، به تغییر واقعی این شرایط سوق می دهد، آنچه دولت ها را بعد از بیش از هفت دهه مجبور به مهار کردن دولت اسرائیل می کند، اما نه در عهده دولت ها و سازمان ملل آن، بلکه بر قدرت و توان نیروی واقعی و اجتماعی است که هیچ منفعتی در این ستمگری و جنایت ندارد. امروز علاوه بر اعتراضات گوناگون و عمومی که از جانب کارگران در کشورهای متعددی علیه اسرائیل انجام گرفته است، بخش قابل توجهی از تشکلات و اتحادیه های کارگری در خود این منطقه گرد هم آمده و جبهه دیگری را در دفاع از مردم فلسطین سازمان داده اند. اینبار، نه تنها اروپا و آمریکا، بلکه در خود این منطقه نیز، نیرویی عظیم و کارگری با پرچم آزادی فلسطین در این جنبش جهانی تشکیل شده است. پیشروی این جنبش جهانی است که می تواند امید به تغییر را به واقعیت بدل سازد.