مقدمه
"نوشته زیر چکیده مباحث بسیار مهمی از منصور حکمت است که آگاهی از آن برای کمونیست ها و طبقه کارگر و فعالین آزادیخواه و برابری طلب حیاتی است. این بحثی طولانی در یکی از پلنوم های حزب کمونیست بعد از جنگ ایران و عراق است. بحث حکمت در واقع دیالوگی است با اعضای حاضر درجلسه در نوبت های مختلف و فواصل بحث های حاضرین. من موضوعات مربوط بهم را که در چند نوبت منقطع مطرح شده را کنار هم قرار داده ام و برای هر بخش یک تیتر اصلی گذاشته ام. پراکندگی بحث جمع و جور و تکرارها حذف شده اند. بیانات حکمت اساسا پاسخ به سوالات و پرداختن به موضوعاتی است که توسط حاضرین مطرح می شود. از انجا که در بحث اشاراتی به شرایط آن دوره دارد، من نکاتی را در جهت آپدیت آن، در پاراگراف های معین و در داخل گیومه آورده ام.
توجه جدی به این مباحث را به کمونیست ها، کارگران آگاه و همه یآازادیخواهان و برابری طلبان جامعه توصیه می کنم. عمیقا باور دارم که این سخنان حکمت در شرایط امروز ایران برای کمونیست ها، طبقه کارگر و جامعه، بسیار آگاهی بخش و راهگشا است."
***
جنبش "همگانی"، خواست سرنگونی
"جامعه به این باور رسیده که جمهوری اسلامی باید برود. خواست همگانی سرنگونی با مضمونی چون آزادی های فردی و اجتماعی، آزادی بیان و اعتراض، آزادی زندانیان سیاسی، لغو اعدام، لغو حجاب اجباری و غیره شعارها و خواستهای اقشار و بخش های مختلف جامعه در خیزش و جنبش های اجتماعی اند. جمهوری اسلامی امروز شکننده تر از همیشه است. اُفت روحیه ی رژیم را در نیروهای سرکوبش، در سیستم اداريش، در همه ی نهادها یی که با اتکا به سرکوب کوشیده اند مردم را خفه کنند، شاهدیم. اعتراضات تودهای در این وضعیت وسیع تر می شود.
با توجه به تحولات اخیر منطقه ی خاورمیانه، بازی های منطقه ای و نیروهای نیابتی دیگر نمیتوانند تکیه گاه و سوپاپ اطمینان بقای جمهوری اسلامی باشند. اعدام ها و سرکوب متوقف نمی شوند اما رژیم می داند که جنبش سرنگونی بیخ گوشش قرار دارد. مرگ خامنه ای جمهوری اسلامی را با مشکلات عدیده ای روبرو خواهد کرد. نتیجه ی این وضعیت می تواند تغییرات گوناگونی باشد. جوهر بحث حکمت این تغییرات و کشمکشهای طبقاتی و اجتماعی و آمادگی برای دخالت موثر و تعیین کننده در این تحولات است."
حکمت: خواست های جامعه بار طبقاتی دارند. همگان خواستار سرنگونی اند اما محتوای آن الزاما یکی نیست. تغییر از زاویه منفعت طبقه کارگر و جامعه ی آزاد و برابر، تغییری بنیادی است که در آن کلیه ی آثار و پایه های قدرت بورژوازی جارو می شود. اما از دیدگاه همگانی الزاما چنین نیست. ممکن است به تغییری و جابجایی قدرت از بخشی از بورژوازی ناراضی منجر شود که روی موج اعتراض و انقلاب سوار می شود. در اینجا است که کمونیست ها و طبقه کارگر باید پیشروی را به نتیجه ی مورد نظر خود برسانند. در غیر این صورت آلترناتیو و اهداف بورژوازی به کرسی می نشیند.
جنبش همگانی برای سرنگونی را نمی توان بلاواسطه، جنبش طبقاتی و آزادیخواهانه و برابری طلبانه خواند ولو به سرنگونی هم بینجامد. زمانی طبقه کارگر به اهداف انقلابی خود نزدیک می شود که جنبش اش بتواند محتوا و مفهوم این خواستها را "آزادی، برابری، رفع تبعیض، پایان دادن به حاکمیت طبقه ی بورژوا، انتقال قدرت به شوراهای کارگری و مردمی و..." ، به جامعه توضیح دهد و توده های زحمتکش را حول آن بسیج کند. و این دوره ای است که جامعه شاهد بالا گرفتن کشمکش های طبقاتی و اجتماعی است. دوره ای که مراکز قدرت بوجود می آیند و احزاب راست و چپ در مقابل همدیگر قرار می گیرند. تنها طبقه کارگر و شوراها و کمونیسم و حزبش می تواند جامعه را از این دوران به نفع خود عبور دهد و مانع هرج و مرج و گسستن شیرازه ی جامعه و مقاومت و میدانداری نیروهای ارتجاعی و بقایای جمهوری اسلامی و سرکوب های بورژوازی جدید مدعی قدرت برای حفظ پایه های نظام سرمایه و سود شود.
همگانی بودن جنبش سرنگونی به معنای این نیست که همه نیروهای چپ و راست و لیبرال و احزاب و جریاناتشان با یک برنامه و هدف واحد به سرنگونی جمهوری اسلامی نگاه می کنند. همسویی همگانی با شعار سرنگونی به معنای یک هدف واحد نیست. به معنای یک رهبری واحد برای تغییر و انقلاب نیست. سلطنت طلبان، مجاهدین، لیبرال ها، ناسیونالیست های شوینیست ایرانی و احزاب قومی در مقابل اعتلای انقلابی و با هدف جارو کردن کل نظام سرمایه داری و بوروکراسی و ارتش و پلیس اش میایستند.
خواست سرنگونی الزاما به معنی یک هدف واحد و همگانی نیست. حول خواست سرنگونی که حتی بخشی از بورژوازی ناراضی هم سرنگونی طلب شده، جنبش ها با اهداف گوناگون شکل می گیرند. ولو خواست سرنگونی مشترک دارند اما هر بخش دنبال پایگاه خودش است. رقابت ها و جدال و کشمکش های حادی شکل می گیرد. رهبری واحدی وجود ندارد. در اپوزیسیون سرنگونی طلب رقابت ها و دشمنی های عمیقی وجود دارد. نه مردم آن ها را پذیرفته اند و رهبر خود کرده اند و نه خود این اپوزیسیون می توانند در کنار هم برای هدف واحدی قرار بگیرند.
نتیجه ی این وضعیت با وجود خواست مشترک و همگانی سرنگونی اما تشتت در میان مردم، ناباوری به اپوزیسیون و سرمایه گذاری رژیم بر این بلبشو و مقاومت و تلاش برای شکست وجود دارد. قبل از اینکه جنبش به حال اعتلاء برسد کشمکش احزاب اپوزیسیون تشدید میشود. رهبری واحد مثل خمینی و جبهه ملی در دوره انقلاب ۵۷ بوجود نمی آید. مقاومت ارتجاع در مقابل اعتلای سیاسی و انقلابی وجود خواهد داشت. جمهوری اسلامی به این وضعیت دلگرم است و مدعی واقعی و اجتماعی و صاحب پایگاه توده ای و قدرتمند در مقابل خود نمی بیند.
جمهوری اسلامی در مقابل هر تعرض تودهای، مورد حمایت بورژوازی و ارتجاع قرار میگیرد. بورژوازی که از اعتلای انقلابی وحشت دارد بسادگی پشت جمهوری اسلامی را خالی نمی کند. مگر اینکه بتوانند یک حکومت آماده بکاری را جایش بگذارند که آن هم باید در یک پروسه ی معین شکل بگیرد.
در چنین شرایطی هدف بورژوازی این است که از اعتلاء انقلابی میانبُر بزند. با سرنگونی رژیم شاه بورژوازی حاکم جدید قبل ار هر کس و هر چیز سراغ طبقه کارگر رفت و شوراهای کارگری را لغو و منحل اعلام کرد. در این سرکوب، کل بورژوازی همراه بودند و در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتند. در شرایط انقلابی آتی هم بتوانند این کار را خواهند کرد. همسویی و همگانی شدن جنبش و انقلاب برای سرنگونی رژیم شاه تجربه ی نامطلوب و بلیه ای است که نباید تکرار شود.
در نتیجه، بحران های اقتصادی، سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی، خودبخود اعتلاء انقلابی نیست. میتواند هرج و مرج و بلبشو سیاس و یا نوعی تغییرات روبنایی زیر یک پرچم دیگر از بورژوازی باشد. امکان شکل گیری یک جنبش وسیع همگانی و همه دست به دست هم با مطالبات واحد وجود ندارد. "خط تاکید از من است."
از طرف دیگر، مردم به طبقات و اقشار طبقاتی تقسیم شده اند و منافع مختلفی را دنبال می کنند ولو در دوره انقلابی همسویی هایی بوجود می آید. هر مردم ناراضی در هر مقطعی یک کار مشابهی نمی کنند. باید دید افق مردم برای تغییر چیست. چه تغییری را ممکن می دانند و برای چه درجه ای تحمل فشار برای ایجاد آن آماده اند. توده ی مردم علی العموم و همگی مثل طبقه کارگر نیست که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند.
" تمایلات همگانی به این نحو است که پروسه تدریجی باشد و نیاز به مشقت زیاد نباشد. مردم جنگ ایران و عراق را تحمل کردند، به اصلاحات خاتمی و اعتدال روحانی دل بستند. به پوپولیسم احمدی نژاد امیدوار شدند. درست است حالا این امید به اصلاح سیاسی و گشایش اقتصادی کم شده و در مواردی از بین رفته است. اما این هنوز به معنای آگاهی همگانی و خواست تغییر بنیادی جمهوری اسلامی و برقراری آزادی و برابری نیست."
گرایش به تغییر تدریجی، گرایش به اصلاحات خُرد خُرد، گرایشی قوی است و نباید آن را نادیده گرفت.جمهوری اسلامی به همین شکل و یا با تغییراتی که ممکن است به آن تحمیل شود طیف وسیعی از حامیان بورژوا و خرده بورژوا را دارد و اینها جلوی مطالبات رادیکالتر در جامعه و مطالبات طبقه کارگر ميايستند.
در مقابل این سناریو، در طرف مقابل، وجود اجتماعی کمونیسم در طبقه کارگر است که این دوره را با دوره های قبل متمایز می کند. این یک تفاوت خیلی اساسی است.
در این دوره مطالبات کارگری و چندین سال کار کمونیستی و آشنایی کارگر با کمونیسم، رسوخ کرده و عمیق است. کمونیسم هم به اندازه ارتجاع اسلامی و بورژوازی ناراضی یک جریان مقاوم و ماندنی است و این اجازه نمیدهد که حرکتهای اجتماعی در جهت منافع بورژوازی سوق یابد. ما امروز جنبش کارگريی داریم که از پیش میداند شورا یعنی چه، بیانیه حقوقش چيست، مطالبات اقتصادیش چيست، قانون کارش چيست، کنترل کارگری یعنی چه، سندیکا چه حُسنی دارد و... این ها در جنبش کارگری دوره انقلاب بهمن وجود نداشت. امروز وجود دارد. جنبش کارگری بعد از چند دهه مبارزه اقتصادی و سیاسی و طبقاتی به آسانی تسلیم نمی شود و رضایت نمیدهد به اینکه با یک جناح اپوزیسیون که هیچکدام از مطالبات کارگری را نمی پذیرد همراه شود.
بر متن چنین شرایط و توازن قوای طبقاتی و پراتیک نیروی انقلابی می شود در مقابل هر گونه سناریوی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی ایستاد. پراتیکی که نشان می دهد دیگر انقلاب یک امر خودبخودی جامعه نیست. یک عمل انقلابی سازمانیافته در دل کشمکش های سیاسی و اجتماعی است.
طبقه کارگر، کمونیسم و حزبش باید آگاه و آماده باشد و اقدامات جدی ای را در دستور بگذارد. حزب کمونیستی کارگری هدف را این قرار می دهد که طبقه کارگر و جنبش کارگری بعنوان یک نیروی مستقل به صحنه بیاید. زیر چتر اپوزیسیون بورژوایی و خرده بورژوایی قرار نگیرد و به تغییراتی روبنایی و جابجایی قدرت از بالا رضایت ندهد. این هدف روشنی است اما اقداماتی که جامعه را به این جا می رساند چیست، باید جواب بگیرد و به آگاهی جنبش کارگری تبدیل شود.
مردم "همگان" بدون تفکیک طبقاتی
"در ظاهر چنین به نظر می رسد که جنبش سرنگونی و یا جنبش های اجتماعی با مضمون و مطالبات آزادیخواهی از جنبش نان و رفاه و معیشت جلوتر و پیش افتاده و یا می افتند. یا مبارزه برای رفاه و علیه گرسنگی و گرانی و تورم تابعی و یا در حاشیه ی جنبش و خیزش های سرنگونی طلبانه قرار دارد. اما در واقع اینطور نیست. جنبش های اجتماعی و آزادیخواهانه در ایران، رابطه ی مستقیم و عمیقی با شرایط اقتصادی و معیشت مردم دارد. فقر و گرانی و تورم از نان و دارو و خدمات اجتماعی تا مسکن را در بر دارد. تورم سرسام آور کمر جامعه را خم و فلاکت واقعی ای را به جامعه تحمیل کرده است. زندگی زیرخط فقر امروز به فقر مطلق تبدیل شده است. این شرایط فلاکتبار تاثیر مستقیمی بر جنبش های آزادیخواهی و بخصوص نقش بازدارنده ای در تداوم این جنبش ها داشته و تلاش برای بقا به موضوعی تاسفبار تبدیل شده است. وقتی شیرازه ی اقتصاد می پاشد، وقتی نان شب به دغدغه اصلی جامعه تبدیل می شود، نتیجه اش الزاما تولد جنبش های آزادیخواهانه و یا شرایط شکوفایی جنبش های معین و فی الحال موجود نیست، بلکه ما شاهد نوعی استیصال و ناامیدی و عوارض آن در جامعه از جمله خودکشی کارگر، جوان و نوجوانان، گسترش تن فروشی، فروش اعضای بدن، خشونت خانوادگی و اجتماعی، زن ستیزی، مرگ و میر از بی دارویی، افسردگی، اضطراب و تشویش ذهنی و روانی...، هستیم.
در پاسخ به این وضعیت، یک واقعیت غیر قابل انکار هست که مرکز و محور مبارزه با فقر و گرانی و تورم طبقه کارگر است. طبقه ای که در طول چند دهه با چنگ و دندان از دستمزد و مزایای کار و معیشت خانواده دفاع کرده است. اعتصابات مکرر کارگری در نفت و پتروشیمی ها، نیشکر ۷تپه، هپکو ذوب آن، فولاد و...، اعتراضات بازنشستگان تامین اجتماعی، اعتراضات فرهنگیان به حقوق های ناچیز که کفاف حداقل هزینه ی خانواررا نمی دهد...، همگی نشان میدهند که طبقه کارگر و زحمتکشان تهیدست نمی خواهند تسلیم شرایط فلاکتبار اقتصادی و اجتماعی شده و خواهان معیشت و رفاه هستند.
در شرایط کنونی، زمینه مساعدی برای رشد سریع جنبشهای اعتراضی کارگری وجود دارد، که تعرضی است، اثباتی است، یعنی چیزی که ندارد را میخواهد. ولو خواستهای پایه ای مردم جواب نمی گیرند. اما رژیم تحت فشار اعتراضات معیشتی طبقه کارگر و زحمتکشان نمی تواند بیخیال پاسخگویی مساله ی نان مردم باشد. این ممکن است یک گشایش اقتصادی نباشد اما بهر میزان فشار اعتراضات گسترده و سازمانیافته باشد مجبور است عقب بنشیند.
جامعه شاهد عقب نشینی های رژیم در طول بیش از چهاردهه ی حاکمیتش است. جمهوری اسلامی در جنگ با عراق عقب نشست. در صدور انقلاب و پان اسلامیسم اش عقب نشست. از مرگ بر امریکا دست کشید و قطعنامه ی سازمان ملل در مورد مساله اتمی را پذیرفت. در دوره پس از جنگ عراق طرفداران غرب دست بالا پیدا کردند. خصوصی سازی ها به دستورآمد. گفتند رژیم عاقل شده. امروز اسلامیست ها از آن ها غربی ترند. درست است دست به دامن روسیه و چین شده اند ولی بطور واقعی چشمشان به رفع تحریم ها است. مذاکرات پشت پرده مستقیم و غیر مستقیم با امریکا برقراراست. دول غرب به جمهوری اسلامی روی خوش نشان می دهند. جمهوری اسلامی سر برداشتن تحریم ها با امریکا توافق کرده. میلیاردها دلار آزاد شده است... در نتیجه، کشیدن دستمزد مکفی و معیشت جامعه از حلقوم جمهوری اسلامی که درآمدهای جامعه را توسط بورژوازی وابسته به خود و نظامیانش قبضه کرده و آن را اختلاس،هزینه ی نیروهای کرایه ای و نیابتی و بین خود حیف و میل می کند، امری ممکن و وظیفه فوری و حیاتی طبقه کارگر است.
درست است نان مردم اولویت اول رژیم نیست و تقویت نظامیگری و تغذیه ی نیروهای مسلح و امنیتی ها و دستگاه های تبلیغاتی و مذهبی در داخل و منطقه در راس برنامه هایش است. اما با هر اندازه فشار طبقه کارگر و مردم گرسنه، عقب نشینی هایی هم می کند. در فاصله ی دو سال یارانه را ده برابر می کند. ولو نه افزایش حداقلی دستمزدها و نه چندین برابر شدن یارانه ها به گرد پای تورم و گرانی نان و مسکن و بهداشت و دارو نمی رسد. اما اینطور نیست که رژیم بیخیال نان مردم است و احساس خطر نمی کند. جنبش نان و معیشت، خطرناک ترین دشمن جمهوری اسلامی است.
دلیل این که مردم بدون تفکیک طبقاتی مطرح می شوند برای این است اپوزیسیون بورژوایی خودش را صاحب مردم می داند و طبقاتی بودن جامعه و اهداف و خواستها را نمی پذیرد. نه این که نمی فهمد که جامعه به طبقات تقسیم شده. می فهمد اما تلاش می کند آن را نادیده بگیرد. و یک منفعت مشترک برای کل جامعه تعریف کند. مثل دمکراسی، ناسیونالیسم و وطن پرستی، تمامیت ارضی، امنیت سرمایه و... حتی وعده ی بهبود شرایط کار و زندگی طبقه کارگر نمی دهد. چرا که اساسا طبقه کارگر موضوعش نیست."
حکمت: این که رژیم وضعش خراب است قابل انکارنیست. اما گفتن این که رژیم وضعش خراب است و مردم ناراضی اند و ندیدن عوامل و پیچیدگی های سیر وقایع، خوشباوری مضر است. ندیدن این پیچیدگی ها، اتخاذ سیاست و اقدامات و پراتیک انقلابی را بسیار دشوار و اساسا به خطا می برد.
وضع رژیم خراب است به معنای فرجه ای برای طبقه کارگر است که حرفش را بزند. جنبش کارگری با این اوضاع چه کار میکند. حرف بر سر باورها و خوشباوری ها نیست. بر سر وظایفی است که در این دوره برعهده کمونیسم وطبقه کارگر قرار می گیرد.
مردم برای چیزهای مختلف میآیند. از جمله اینکه کارگران قانون کار می خواهند و از بیحقوقی و بی قانونی در تامین شغل و قرارداد ثابت و دستمزدها و... بستوه آمده اند. قانون کار بهانه نیست. فقرا نان و تامین معیشت می خواهند. خواست نان هم بهانهای برای شلوغ کردن شهر نیست. نان میخواهند و حتی ممکن است در شرایط بحرانی تر انبارهایی را هم مصادره کنند.
مردم بطور واقعی در صورتی که آلترناتیو روشنی مقابل خود نداشته باشند، تصویر روشنی از اوضاع ندارند. بدون این خودآگاهی جنبش ها و اعتراضات، مردم به دنبال اتفاقی می روند که بیفتد و نمی دانند آن اتفاق چیست. ندیدن پیچیدگی های این شرایط، ندیدن تمایلات واقعی در جامعه و رها کردن مردم زیر این و آن پرچم است. هر کسی در کنج خانه اش به این فکر می کند تا وقتی که رابطه با امریکا برقرار نشود، نفت را نخرند، تحریم اقتصادی را بر ندارند، اوضاع و موشک پرانی ها قطع نشوند، جمهوری اسلامی هنوز تروریست باشد، هنوز نگران حزبالله لبنان باشد و اوضاع به درجه ای نرمال نگردد، نانی در کار نیست، شغلی در کار نیست، مسکنی در کار نیست...
در مقابل این وضعیت دو راه حل و جواب وجود دارد. یکی بورژوازی پروغرب ایران است که میگوید می تواند این وضعیت را نرمال کند و نان مردم را تامین نماید.
طبقه کارگر و کمونیسم اش هم راه حل زیر و رو کننده ای برای تامین نان و معیشت مردم دارد.
مردم زیر یکی از این پرچم ها می روند. وظیفه ی کمونیست ها و طبقه کارگر آگاه جلوگیری از رفتن مردم زیر پرچم و وعده های بورژوازی پروغرب و تشدید مبارزه علیه جمهوری اسلامی و به عقب نشاندن مدام این رژیم و کند کردن سلاح سرکوب و کشتارش است.
طبقه کارگر باید بداند کجا ایستاده است. ضدیت بورژوازی و خرده بورژوازی ناسیونالیست و عموم خلقی و اقشار مرفه و صاحب مالکیت جامعه با سوسیالیسم و طبقه کارگر مثل روز روشن است. یک روزی همه بورژوازی صف میکشد و خواهد گفت که منظورش از "آزادی زندانيان" آزادی زندانیهای راست است، آزادی زندانیهای چپ نیست. وقتی حرف از افزایش دستمزد و تامین معیشت کامل طبقه کارگر است، این تنها کارفرما نیست که مخالف است، تمام تجاری هستند که اگر مزد را بالا ببری قیمت اجناسش را بالا می برد. احزابشان را یا دارند و یا تشکیل می دهند. تنها حرف از تضعیف رژیم نیست که تضعیف می شود، صحبت از صف بورژوزی و طبقات دارا است که در مقابل طبقه کارگر و رفاه و آزادی تشکل و اعتصابش می ایستد. بورژوازی در اپوزیسیون و دارو دسته های سیاسی داخل جامعه و در لایه هایی از حاکمیت در ضدیت با طبقه کارگر همسو هستند. در صورتی که پایه های نظام سرمایه داری بخطر بیفتد همگی روی اعتصابات کارگری و اعتراضات کارگری چاقو می کشند. شوراها و مجامع عمومی با هجوم ارتجاع علنی در خیابان روبرو میشوند.
دهها تشکیلات و پرچم در جامعه وجود دارد و بوجود می آید که بگوید هر کی کجا ایستاده. بورژوازی و خرده بورژوازی ایران که تا عمق استخوانش ناسیونالیست است میآید و جلوی کارگر انترناسیونالیست ميایستد. آنتی-سوسیاليسم اقشار مرفه و صاحب مالکیت جامعه بشدت عیان است.
گرایش به اینکه بحث قدرت سیاسی مطرح نشود زیاد است، بخاطر اینکه بورژوازی نمیخواهد بحث قدرت سیاسی مطرح بشود. بخاطر اینکه خرده بورژوازی نمیخواهد بحث قدرت سیاسی مطرح بشود. در انقلاب ۵۷ علیه شاه هر دوی این اقشار میخواستند، نمایندهشان هم معلوم بود کی هست. حتی یک بورژوا پشت شاه نايستاد. امروز کل بورژوازی ایران پشت جناحی که بخواهد این پروسه را به یک تغییر روبنایی با حفظ نظم اقتصادی، سیاسی و نظامی و بوروکراتیک تبدیل کند، میایستد.
کل جناح راست جامعه هنوز به جمهوری اسلامی آویزان است. امیدش به ارتش و سپاه برای حفظ وضع موجود منهای ولایت فقیه است. اپوزیسیون بورژوایی می ایستند ببینند توی این معادلات جدید چه جایی برای آنها منظور شده. و اینها هم با هم کنار می ایند سر این قضیه.
منتهای اهداف بورژوازی چه در درون و چه بیرون رژیم تعدیل وضع موجود حتی با بقای جمهوری اسلامی ولو با تغییراتی روبنایی اما با حفظ نهادهای نظامی و امنیتی و دولتی " قضایی، مجلس ..." است. بورژوازی و حامیانش در میان مردم، تعدیل را برای خود معنی می کنند. می گویند به امریکا و اسراییل کاری نداریم و دوست می شویم. تحریم ها برداشته می شود. نیروهای نیابتی همانجوری که حالا هستند نمی ماند. صلح برقرار می شود. رابطه با غرب برقرار می شود. نفت فروش می رود. پول ها آزاد می شوند، دیگر هیچ آخوندی فتوا نمی دهد. حجاب اجباری نیست. ولایت فقیهی وجود نخواهد داشت...
سوال این است که آیا توده ی مردم و همگان با این تصویر مخالفت خواهند کرد؟ نه الزاما. اگر مخالفتی وجود داشته باشد آن طبقه کارگر است. چون در این سناریو هیچ منفعتی عایدش نمی شود. ولو وعده شغل و حتی قانون کار و غیره بدهند اما چشم انداز تغییر جدی در شرایط کار و زندگی طبقه وجود ندارد. پس باید طبقه کارگری داشته باشیم که برای این کشمکش آماده شود.
مساله سرنگونی و قدرت سیاسی برای طبقه کارگر و کمونیسم اش موضوعی مربوط به سرنوشت آینده ی این طبقه است که نمی خواهد کارگر ارزان کار مزدی باشد. می خواهد اتحادیه و شورایش را داشته باشد. می خواهد در سرنوشت اقتصاد وسیاست و فرهنگ جامعه دخالت کند. می خواهد آلترناتیو خودش را به کرسی بنشاند. می خواهد خود را برای این نبرد آماده کند. طبقه کارگر به دوره انقلابی ای فکر می کند که بتواند در یک کشمکش طبقاتی جمهوری اسلامی را بطور قاطعی سرنگون کند و آلترناتیو و اهداف خود را به آلترناتیو جامعه تبدیل کند. برای نان و معیشت و رفاه و آزادی راه حل انقلابی دارد. اما توده ی مردم "همگان" الزاما نمی خواهند کار به اینجا کشیده شود. طبقه کارگر تا زمانی که قدرت طبقاتی واقعی اش را نشان ندهد، در این مسیر تنها است.
"طبقه کارگر باید در تحولاتی که بهر ترتیب صورت خواهد گرفت، با چنان اتحاد و قدرت و تشکیلات شورایی و مجامع عمومی اش وارد شود که معادله را به نفع سرنگونی قاطع جمهوری اسلامی و پایه گذاری حاکمیت شوراهای کارگری و مردمی تغییر دهد. در غیر اینصورت هر اتفاقی بیفتد نهایتا بورژوازی با همه نهادهایش باقی می ماند ولو دیگر آخوندها در قدرت نباشند و به حوزه های دینی شان برگردند. اما سرداران سپاه و بسیج و ژنرال های ارتش و نهاد مجلس و قوه قضاییه و زندان و نیروهای امنیتی برای حفظ نظام سرمایه داری و بورژوازی فکل کراواتی جدید، باقی می مانند. این مخاطره ای است که نادیده گرفتن آن اشتباه تاریخی و اسفناکی است. به این معنی نباید به اعتلای انقلابی خودبخودی دلخوش کرد. به ماندن همگانی مردم در صحنه برای جارو کردن نظام بورژوایی و طبقاتی متوهم بود. این اتفاق نمی افتد. در انقلاب ۵۷ هم اتفاق نیفتاد. ارتش دست نخورده به رژیم جدید سپرده شد. ساواک فقط تغییر نام داد. قوه قضائیه همان قاضی های دوران شاه به اضافه تعداد دیگری و وارد کردن شرع و فقه در قوانین مدنی و سیاسی و جنسیتی ...
این کشمکش طبقاتی راه سر راست و آسانی نیست. افق سیاسی ای که طبقه کارگر و کمونیسم اش به جنبش های اجتماعی، جنبش آزادیخواهی زنان، جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و مطالبات آزادیخواهانه ی جامعه از جمله آزادی بیان و تشکل و آزادی زندانیان سیاسی و لغو اعدام و از این قبیل می دهد، این است که توازن قوای کشمکش های طبقاتی را هم در صفوف خود مردم و هم در مقابل بورژوازی که نمی خواهد اوضاع به شرایط و اعتلای انقلابی تبدیل شده و ستون ها نظام سرمایه داری فرو بریزد، به نفع خود تغییر دهد.
اگر در کشمکش طبقاتی در جامعه، طبقه کارگر و کمونیسم اش هژمونی و تسلط نداشته باشد، هر خیزش و قیام و حتی انقلابی نهایتا به انتقال قدرت از جمهوری اسلامی به بخش دیگر بورژوازی می انجامد که حتی در ابتدا از سکولاریسم حرف می زند اما مثل دوران شاه آیت الله ها و حوزه ها و شرعیات و دین و حج و مناسک مذهبی تاسوعا عاشورا و سینه زنی و غیره باقی می مانند. و همین ها است که به نام رژیم جدید در مقابل طبقه کارگر میایستند و به اعتصابات کارگری حمله می کنند ..."
اعتلای انقلابی و انقلاب باکدام نیرو؟
حکمت: در کشمکش های جامعه روشن است که شرایط جدید و عقب نشینی های جمهوری اسلامی را می بینیم. در این اوضاع گرایش کمونیستی در صفوف طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی رادیکال است که به دنبال سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، تغییرات اساسی، مساله قدرت سیاسی و راه حل انقلابی برای نان و هر چیز دیگری است... و گرایش بورژوایی و همگانی که نمیخواهد این اتفاق بیفتد، نمیخواهد اصلاً خیلی از این سؤالها در طول این دوره مطرح بشود.
پراتیک صف پیشرو طبقه کارگر، پراتیک بخش سوسیالیست جنبش کارگری تعیین میکند که میتواند اعتلاء باشد یا نه. این پراتیک باید بتواند مطالباتی از طبقه کارگر را تبدیل بکند به یک مطالبات وسیع اجتماعی. مسأله مهم این است که اولاً کارگران میتوانند اکثریتشان زیر پرچم بخش رادیکال جنبش بیایند، یا جذب حکومت و جناحهای محافظهکاری میشوند که به آن ها وعده نان میدهند؟ ثانیاً این جنبش کارگری میتواند شعارهای عمومي- اجتماعی مطرح بکند مثل آزادی زن، مثل آزادی مذهب، مثل آزادی زندانی سیاسی، مثل جدایی مذهب از دولت و غیره، که مردم را سر این به صحنه بکشاند با رهبری طبقه کارگر و رهبران کارگری توی جامعه؟ این سوال ها باید مطرح شوند و باید جواب بگیرند.
کمونیست ها شعار نمی دهند که انقلاب می شود یا اعتلای انقلابی می شود. من میگویم، جمهوری اسلامی وضعش خراب است در نتیجه تحرکات و اعتراضات بیشتر می شود. کشمکش طبقاتی، تحرک طبقات و اقشار مختلف جامعه را خواهیم داشت. پرچم های مختلف برافراشته می شوند و با تلاش بورژوازی برای تطبیق خود با شرایط روبرو می شویم.
این خوش خیالی است اگر تصور کنیم این تحرک همه چیزش تحرک ما است و نه تحرک بورژوازی و نه تحرک خرده بورژوازی. خوشخیالی است اگر فکر کنیم که رژیم یک قالب نشکنی دارد و اصلاً یک چیز خشکی است که یا میشکند و متلاشی میشود، و یا میزند و ميماند به همین شکل کامل و جامعش! تصور عقبنشینی این رژیم وجود دارد. برای اینکه متلاشی نشود عقبنشینی میکند تا بخشی از جامعه را بطرف خود بکشد. این رژیم وقتی احساس خطر جدی کند در سرکوب و بعد از هر شکست جریتر میشود.
بعلاوه جمهوری اسلامی در کشمکش طبقاتی و اجتماعی از جناح ها و گرایشات دیگر علیه جناح رادیکال جامعه استفاده می کند. آنجایی که خودش بتنهایی نتواند بایستد، از ناسیونالیست ها و بورژوازی منفعت طلب و احزاب و جریانات قومی برای ایجاد شکاف در جامعه در مقابل جناح رادیکال جنبش های اجتماعی قرار می دهد.
" برای مثال در کردستان یک بار جریانات ناسیونالیت در مقابل کمونیست ها و جنبش آزادی و برابری قرار گرفت. برای جمهوری اسلامی تکرار آن مشکل نیست. احزاب ناسیونالیست کرد اصلا ابایی ندارند که کارگران و کمونیستهای کردستان را بزنند. جمهوری اسلامی هم نباشد و توازن قوا به نفع طبقه کارگر و کمونیسم اش نباشد باز هم به جنگ با آن ها بر می خیزند."
هر حکومت دیگر بورژوایی سعی میکند در يک شرایط بحرانی در صفوف جامعه شکاف بیندازد. تبلیغات ضد کمونیستی و ضد کارگری تشدید می شود. سیر محتمل این است که کشمکش بین راست و چپ در جامعه ایران عمده میشود. کشمکش بین راست و چپ در کارخانه ها در جنبش زنان و غیره به شکل اصلی حیات سیاسی تبدیل میشود.
یک نکته دیگر که باعت میشود اعتلاى انقلابی به آن صورت نباشد، مقاومت ارتجاع است بنظر من. ارتجاع باید نتواند مقاومت کند، بايد تاکتیکهایش را گم کند، عقب بنشيند، گسسته بشود. بنظر من فرق این رژیم با رژیم شاه این است که این میایستد، سرکوب میکند، ارعاب میکند، نمیگذارد کنترل از دستش خارج شود. بورژوازی پشت شاه را با اولین تعرض تودهای خالی کرد. بنظر من جمهوری اسلامی چنین رژیمی نیست.
هر تأکید ما به اینکه مردم بروند به سمت این سرنگونی هنوز کافی نیست. آنچیزی که ما باید تأکید بکنیم این است که طبقه کارگر در این ماجرا چه جوری صف خودش را نگهدارد و چه جوری مطمئن باشد، توهّم نداشته باشد به بورژوازی و خرده بورژوازی چه در بالا، چه در سطح کوچه و مدرسه، چه در سطح دانشگاه، چه در سطح احزاب و جریانات سلطنت طلب و ملی و مذهبی و مجاهد و ... که می آیند سراغش. دلایل خیلی حادتری وجود دارد برای تأکید روی حرکت مستقل طبقه.
طیف کارگر سوسیالیست می تواند در این دوره سر نخ اعتراضات را به دست بگیرد. انتظارات بالا میرود و اعتراضات زمینه دارد. بحران اقتصادی و سیاسی رژیم عمیق تر می شود، شکافهای طبقاتی باز میشود و تضادهای طبقاتی تشدید میشود. در صورتى که طبقه کارگر حرکت بکند و جنبش مستقل خودش را به راه بیندازد و در صحنه سیاسی حرف مستقل خودش را بزند، این حرکت میتواند به یک اعتلاء انقلابی به نفع طبقه کارگر در ایران منجر بشود و ما برای این مبارزه می کنیم.
تمرکز کمونیست ها الآن روی تشکل و استقلال طبقه، تاکید بر نفوذ کمونیسم و ایجاد حزب طبقاتی کارگران، آلترناتیوهای سیاسی- حقوقی و اداری طبقه در جامعه، افشاء دائمی جمهوری اسلامی و جناحهای مختلف اپوزیسیون باید باشد. "خط تاکید از من است"
باید طبقه کارگر ابزار قدرتش را بسازد تا بتواند بگوید من با این ابزارها با مجامع عمومی و شوراهایم قدرت را میگیرم. با شعار قدرت به شوراها در حالی که شورایی وجود نداشته باشد، قدرت به دست نمی آید. باید ابزار قدرت را ساخت و نشان داد. اگر نه، قدرت از بالا دست به دست می شود و نیرویی آلترناتیو واقعی در مقابلش نیست. طبقه کارگر زمانی یک طبقه و مدعی قدرت است که سازمان های قدرتش را ساخته باشد. مجامع عمومی و شورا و حزب سیاسیش را داشته باشد. اگر نه در هر مبارزه ی سیاسی و برای قدرت، به سیاهی لشکر دیگران تبدیل شده و بلایی سرش می آید که در انقلاب 57 آمد.
کمونیست ها هورا کشِ انقلاب نیستند، وقتى که هنوز آمادگی شرکت در آن را بعنوان یک نیروی متشکل طبقاتی ندارند. مساله این نیست باید صبر کنیم طبقه کامل و دربست همه شوراهایش را داشته باشد، ولی یک استخوانبندی از تشکیلات کارگری و یک نوع رابطه حداقلی بین رهبران کارگری را ببینیم. اگر اینطور نشود، حامیان کمونیست ها می شوند کسانی در میان جوانان، دانشجو و دانش آموز و بخشاً هم کارگرهايى که عضو هیچ مجمع عمومی یا شورا یا اتحادیه و شبکه ی کمونیستی کارخانه ها و محلات کارگری نیستند. و حزب سیاسی کمونیستی می شود حزب آن ها. تهِ تهِ حرفم این ترس است که ما انقلاب را نبریم جلو، انقلاب ما را بردارد ببرد جلو. کسی که توی یک دوره درست روی کمبود جنبش طبقه کارگر دست میگذارد، دارد به سیاسیترین شکل ممکن عمل میکند و دارد مرکز ثقل کارش را همانجایی قرار میدهد که بايد باشد. وظیفه ما جواب دادن به یک خلأ اساسی در جنبش کارگری و طبقاتی است و آن اتمیزه بودن طبقه کارگر و نداشتن استخوانبندی وحدت و تشکیلات برای هر نوع فعالیتش
نقطه قدرت اساسی و بنیادی طبقه کارگر، در اقتصاد طبقه کارگر است. همین الآن هم همینطور است، موقع روز قیام هم همینطور است، تا ابد و آباد هم همینطور است. نه توی جمعیت کمیاش است، نه توی هيچ چیز دیگری، توی این است که این طبقه اقتصادی است. اگر ما با یک شرایطی مواجهیم که طبقه کارگر به دلیل عدم تشکلش بمثابه یک طبقه اقتصادی، هی توی سرش میخورد در سیاست، وقتی یک گشایشی بوجود ميآید باید برویم تبدیلش کنیم به آن نیرویی که نمیتوانند توی سرش بزنند بخاطر قدرتش بمثابه یک طبقه اقتصادی. اگر من رفتم بهش گفتم، ببین بابا جان چون تو اتحادیه نداری، چون تو شورا نداری، توی سیاست توی سرت میخورد، توى فرهنگ توی سرت میخورد، توى اقتصاد هم توی سرت میخورد. و این یعنی طبقه کارگر بیدرنگ شروع به ساختن شوراها و جنبش مجمع عمومی اش کند.
از هر تک فرصتی که این شرایط بحرانی بوجود میآورد باید استفاده بکنیم، کارگر را از اتمیزه بودن در بیاوریم، تا بعنوان یک نیروی سیاسی در جامعه خودنمایی بکند، بعنوان یک نیروی سیاسی. من هم نمیگویم اقتصادی. ولی ابزار یک نیروی سیاسی ممکن است این باشد که سه ماه تمام فقط میگوید من صد و پنجاه درصد اضافه حقوق میخواهم. سر کار نمیروم. تحریم هست، نیست، آمریکا میاد، نمیآید، هر چه میشود من صد و پنجاه درصد اضافه حقوق میخواهم و توی این قضیه "۱۵۰ درصد حقوق میخواهم" نمایندههای مجامع عمومی هِی بروند ملاقات همدیگر، هِی قطعنامه صادر کنند، هِی معلوم بشود که " فلانی" از رهبران رادیکال کارگرها است که بیاورندش توی رادیو و بپرسند آقا چرا نمیروید سر کار پس؟ بالأخره یکی را کارگرها بشناسند که این "آدم" هست که فردا اگر یک مجلس مؤسسانی شد این بتواند از طرف کارگرها برود توش. آنقدر قوام بگیرد که هر جوجه حزباللهی که یک تیغ دادند دستش نتواند بیاید در کارخانه کارگرها را فراری بدهد. این حالت باید بوجود بیاید. و این کار ما است.
جنبش مجمع عمومی یکی از گرهگاههای کلیدی در جامعه ایران است. من نمیخواهم بیانیههای آلترناتیوی داشته باشم در مقابل جمهوری اسلامی و یا اپوزیسیون بورژوایی. میخواهم جنبش واقعی آلترناتیوی داشته باشم در مقابل آن ها. میخواهم به یک چیز مادیای که توی فضا و مکان وجود دارد اشاره کنم در مقابل قدرت حاکم کنونی و هر کسی که داعیه قدرت دارد. میخواهم بگویم قدرت به آن! قدرت اینها! قدرت این حرکت اجتماعی! این حرکت را میخواهم به وجود بیاورم.
امروز تنها روزی است که اگر بخواهیم استقلال طبقه معنی داشته باشد باید جنبش مجمع عمومی راه بیندازیم. امروز اگر اصلاً بخواهیم اعتراض سیاسی- اقتصادی و فرهنگی طبقه معنی داشته باشد باید برویم جنبش مجمع عمومی راه بیاندازیم و امروز روزی است که میشود راه بیندازیم و راه میافتد. یا جنبش مجمع عمومی راه میافتد یا کارگران میروند پشت سر نهادهای ارتجاعی. چون بالأخره یک چیزی را میخواهند تغییر بدهند.
بعلاوه، مجمع عمومی مرکز ثقل آموزش سوسیالیستی و تشکل سوسیالیستی طبقه است. جایی که هر کارگری یاد می گیرد و به این باور برسد که "قدرت سیاسی باید در دست کارگرها باشد". چرا؟ برای اینکه جامعه روی دوش کارگرها است. بخاطر اینکه کارگرها هیچ نقشی جز آزادی بشر ندارند. بخاطر همه چیز. به هر مصیبتی که فکر میکنی وقتی حل میشود که قدرت سیاسی دست کارگرها باشد. این شروع بحث در هر کار کارگری است این را هر مبلغ کارگری می تواند در چند دقیقه بگوید و نشان دهد. نشان دهد که این قدرت با رفتن زیر پرچم این و آن شخصیت و جریان گرایش بورژوایی به دست نمی اید. فقط و فقط با استقلال طبقاتی کارگران، تشکل طبقاتی کارگران به دست می اید.
هیچ چیزی جز گفتن خود این حقیقت به کارگرها وجود ندارد. کارگری که آماده باشد این را بشنود و بتوانی این را به گوشش برسانی که باید قدرت را بگیرد و متقاعدش کنی که باید قدرت را بگیرد، مواجه میشود با این مسأله که چگونه؟ و تمام فعالیت کمونیستی سر این چگونه است. این چگونگی را باید در مواضع و سیاست ها و تاکتیک ها و شناخت شرایط مشخص و این که قدرت دارد به چه سمتی می چرخد خود را نشان دهد.
میانبُری برای رسیدن به قدرت سیاسی وجود ندارد. ورای آن کاری که باید در درون طبقه کارگر انجام گردد. با هلهله کردن نمی توان قدرت را گرفت، مستقل از این که طبقه در چه موقعیت عینی ایستاده، طبقه در خودش چقدر به هم بافته شده، طبقه چقدر رهبر دارد، طبقه چقدر در خودش یک متابولیسم تصمیم گیری دارد، طبقه چقدر قدرت مقاوت در مقابل موج برگشت را دارد، طبقه چقدر نسبت به اهدافش روشن است و چقدر نسبت به آلترناتیوش روشن است! همینطوری نمیشه رفت و قدرت را گرفت!
بدون این ماجرا، یا با بهاى کم دادن به این ماجرا، دعوایی بالا نميگیرد که مسأله قدرت باز بشود. کارگر را ميچلانند و ميزنند و میروند هی استحالهها و تغییر شکلهای خودشان را میدهند، یا قهرآمیز یا صلحآمیز. بالأخره هِی ميزنند و این کار را میکنند. الآن ۳۰ سال ۶۰ سال است دارند این کار را میکنند. من میگویم یک جایی بالأخره کارگر ایرانی میتواند بیاید بگوید "نمیکنم". و وقتی میگوید نمیکنم، نکند! این تضمین میکند.
بحث من این است؛ بدرجهای که در ۳ ماه آینده یا توی ۶ ماه آینده یا نُه ماه آینده، جنبش کارگری ظرفهای مستقل خودش را داشته باشد، برای زدن حرفش (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی هر چه )، بدرجهای که این را داشته باشد است که اصلاً مقولهای بعنوان گشایش بعدی سیاسی و اعتلاء میتواند وجود پیدا کند. در غیر اینصورت ما با هیچکدام اینها مواجه نیستیم. با عصیان نان روبرو هستیم که توی مصر بوجود آمد. خیلی وقت پیش، زدند تار و مار کردند. سه روز طول کشید. با پانزده خرداد روبرو میشویم توی ایران. مردم عاصی اند، میریزند، ولی هیچ ساختمانی برای یک مبارزه سيستماتيک طبقاتی وجود ندارد.
وظیفه کمونیست های کارگری این است که به طبقه اش بگوید محو تماشای خیابان نشو، کارخانه و محله ات را ببین "محل کار و زندگی"، به سیاهی لشکر بی شکل و بی سازمان و اتمیزه تغییر شکل قدرت تبدیل نشو. این کار در انقلاب 57 شد و نتیجه اش را دیدیم.
این را در نظر بگیرد که این اعتلاء بعدی، این گشایش بعدی، پایان کار نیست. ده تا رفت و برگشت دارد توی یکسال و دو سال. جدالهای اساسيی بوجود میآید که در آن صفبندیهای جدی وجود دارد. ممکن است تلاشی جمهوری اسلامی نوید یک گشایش برای یک عدهای را میدهد، ولی در عین حال نوید یک خصومت جدی در داخل اردوگاه مردم و در رابطه کارگرها با بورژوازی به معنای وسیع کلمه را تصویر میکند، که اگر کارگر در این ماجرا متشکل نباشد.
آخر حرفم این است؛ همه چیز از سر سیاست است. ولی آیا اولین بحث سیاست بحث نیرو نیست؟ و آیا اولین جریانی که میخواهد در سیاست دخالت کند، مرکز فعالیتش را سازماندهی نیرویی که میخواهد در سیاست دخالت بکند قرار نمیدهد؟ اصلاً قدرت سیاسی دارد گشوده میشود. اصلاً همین پس فردا دارد قیام میشود. اگر پروسه انقلاب از پروسه آمادگی طبقه کارگر تندتر باشد، ما یک باخت تاریخی دیگر میکنیم. نباید بگذاریم جامعه لنگر بردارد بیشتر از آنکه طبقه کارگر میتواند جوابگویش باشد.
از جمله اینکه سیستم عمومی شورایی کارگری و مجامع عمومی کارگری را که به درجهای موجودیت پیدا کرده باشد که بتوانیم باعتبار آن و با حرمت آن در جامعه دست به قیام بزنیم، بوجود بیاوریم. اگر آنها نباشد همینطوری برویم قیام کنیم و اگر حتی قیام بشود کرد و یکی راه انداخت، یک آخوند سکولار، یک ژنرال ارتش، ورثه ی یک شاه یا بورژوازی پروغرب دمکراسی خواه که ارتش و زندان و پارلمان و اطلاعاتش را سازمان دهد سر کار بیاید چی؟ این اتفاقی است که نباید بیفتد اگر کمونیست ها و طبقه کارگر به وظایف خود که تا حالا صحبت کردیم پایبند باشند و خوشخیال و خوشباور و دنباله رو تحولات و سیاهی لشکر این و آن نشوند.
پایان