کلامی قادر به توصیف وضعیتی که این ماهها در نوار غزه میگذرد، نیست. علاوه بر آمار رو به افزاش و  خرد کننده ای که هر روز از رسانه های خود دولت های "مسئول" منتشر میشود! علاوه بر  ابعاد کشتار، تخریب و زخمی ها بیش از دومیلیون انسان که توسط همین رسانه ها  هروز "به اطلاع جهانیان" میرسد تا  همگان را "آپ دیت" نگاه دارند، آنچه که رسانه ها و سیاستمداران در غرب، "طبیعی" جلوه میدهند سیمای "انسان زدایی" است که از قربانیان و بازماندگان داده میشود.  
 
نمایشی که رسانه های خبری "جهان متمدن" از مردمی بنام فلسطینی در غزه میدهند، "اخباری" که این رسانه ها تاریخ و  مهارت ویژه ای در تولید آن بعنوان "اطلاعات" دارند، شنیع و آزار دهنده است. القا این تصاویر بعنوان "اطلاعات" در مورد  شرایط "نرمال" زندگی میلیونها انسان زحمتکش قربانی فقر و جنگ و قحطی در آفریقا و آسیا و گوشه های دور از "تمدن غربی"، اگر دیروز در شکل دادن به افکار عمومی در غرب کارساز بود که بود، امروز نیست.
 
چهره کودکانی که "تا اطلاع ثانوی" جان سالم بدربرده، زخمی و گرسنه ای که در غزه ایستاده بر خرابه های باقی مانده از بمباران ها و موشک بارانهای اسرائیل، با کاسه های خالی از غذا گرد حداقل آشپزخانه های سیار کمک رسانی های انسانی، حلقه زده اند! تصاویر خانواده های هراسانی که در چادرها، گودال ها و پشت تکه پاره های پلاستیکی و  مخروبه ها برای خود "جای امن" و "مسکن" ساخته اند! نمایش جمعیت فشرده و عظیمی که برای پرکردن کاسه های خالی از غذا، از این نقطه به آن نقطه رومیآورند و بدنبال محموله های کمک رسانی که از آسمان توسط معدود هواپیماهایی به دریا پرتاب میشود، خود را به آب میزنند! بعد دیگری از مصائب این مردم است که معمولا حجم عظیمی از "اخبار" رسانه های  رسمی در غرب، را  به خود اختصاص میدهد. 
 
تا جهانیان "اهمیت" امید به تلاش برخی از سیاستمداران در "کمپین های سیاسی" شان برای بالا بردن بودجه های کمک به آوراگان و جنگ زدگان و مظلومین در فلسطین را "زیر نورافکن" قرار دهند! تا همزمان با "تک تک" ساعت بالارفتن شمار جنازه ها در غزه، "تلاش" های "هرکولی"  سیاستمدارن رقیب و  دست دوم در جهان و منطقه، چون چین و روسیه و  اردن و عربستان و مصر و ..، برای فراهم کردن شرایط "دور دیگری از مذاکرات" بین اسرائیل و حماس، بعنوان راهی برای "نجات" و پاسخی به "بحران انسانی"، جلو صحنه نگاه دارند و نشان دهند که در بالا کسانی مشغول کارهایی هستند و احتمالا تا ماههای آینده ممکن است "آتش بس" چند  هفته ای برقرار شود! تا به جهانیان القا کنند که گویا کسی بالا تلاش میکند که به "معضل" پاسخ دهد! 
 
این صحنه ای است که تماما برای به زانو درآوردن بشریت و تسلیم به "هرچه غیر از وضع موجود"، چیده شده است! امروز از  منظر مردم در غرب، کودکان، نوزادن و مردمی که طی چند ماهه اخیر توسط ارتش اسرائیل و حمایت نظامی و مالی و سیاسی کامل و بدون قید و شرط آمریکا قتل عام میشوند و به مرگ از گرسنگی محکوم شده اند، همچون آنها مردم و انسان اند!
 
افکار عمومی در غرب میداند که آنها روزی در منازل شان، در شهرها و روستاهایشان زندگی میکردند، در خیابانها  و در اتوموبیل ها در رفت و آمد بودند، کودکانشان به مدرسه و کودکستان میرفتند، از فروشگاهها و سوپرمارکت ها خرید میکردند، کار میکردند، معلم و پرستار و  پزشک و بازنشسته و کارگر و کارمند بودند و همچون همه انسانها، روتین ها و برنامه های زندگی، آرزوها و نقشه هایی داشتند، همشهری و همسایه و دوستان و خانواده هایی داشتند که خیلی از آنها ظرف مدت کوتاه چند ماه، تماما زیر آورا مخروبه ای بنام نوار غزه دفن شده اند و از انسان به "مردگان"،  "آوارگان"، "گرسنگان"، "بیچارگان" و "بی پناهان" تبدیل شدند، همچون خود آنها و کودکانشان، انسان و  برابراند! انفجار اعتراضی که امروز در غرب علیه افسارگسیختگی میلیتاریسم آمریکا و اسرائیل و دولت های متحد شان در اروپا فوران کرده است، موج برگشت ازخودبیگانگی است که دهه ها بر آنها تحمیل شده بود. امروز بخش بزرگی از جوامع غربی، بعنوان شاهدان لحظه به لحظه، عینی و زنده این باطلاق خون، علیه اسرائیل و  دولت ها  و حکومت هایشان که تاریخا در کنار نژادپرستی عمیق و مذهبی یهودیت، بعنوان یک جنبش سیاسی، قرار داشتند و دارند، شهادت میدهند! 
 
تلاش تاریخی و "کارآمدی" که  میدیای غرب و سیاستمداران آن، دهه ها برای قبولاندن این ذهنیت که  حقوق انسان نه جهانشمول و برابر، که نسبی و مشروط است، بسته به "فرهنگ" و سنت شکل و شمایل حکومت بالای سر مردم و رنگ پوست و محل تولد، است، در کیس نسل کشی در غزه، مهر باطل خورد! ایدئولوژی که بعد از سقوط شوروی و پایان جنگ سرد، تحت عنوان "نسبیت فرهنگی" رسما به نژادپرستی خجولانه، "شیک" و "فرهنگی" شکل داد، نژادپرستی که از یک طرف از  بحش اعظم اکثریت محروم و زحمتکش کره خاکی "انسان زدایی" میکرد و از طرف دیگر برای جنبش های سیاسی قومی و مذهبی و ناسیونالیستی در آسیا و آفریقا و "جهان سوم"، فضای مناسبی برای گسترش نفوذ خود باز میکرد، تا تحت پرچم "ضدامپریالیستی" به نفرت از فرهنگ و هنر و روش زندگی و هرآنچه که رنگ  غربی دارد دامن بزنند و "تقدیس" فرهنگ های سنتی و ارتجاعی "خودی"  در صف محرومین در "جهان سوم" را تحت عنوان "مقاومت علیه بی عدالتی"، جایگزین مبارزه مردم برای یک زندگی بهتر کنند. دوسویه ای که شکافی عظیم و تاریخی میان آنچه که به آن "شرق و غرب" میگویند، میان دو بخش از شهروندان جهان، ایجاد کرد. شکافی که مانع بزرگی در شکل دادن به مبارزه مشترک طبقاتی بردگان مزدی در جهان داشت. این دوران سپری شده است.  
 
امروز نمایش مکرر جمعیت میلیونی "انسان زدایی" شده که باید به انتظار وعده های "جامعه جهانی"، در سازمان ملل و اتحادیه اروپا  و انواع زیرمجموعه هایش برای "کمک رسانی انسانی" کمی بیشتر  و برای جلوگیری از مرگ های کمی کمتر، بلاتکلیف بمانند! نمایش اینکه زندگی در عزه  قرار است به همین منوال پیش برود به این "امید" که شاید در آینده ای نامعلوم "مذاکرات" با میانجیگیری این و آن، به نتیجه برسد و شاید تعداد کمتری یا از گرسنگی یا زیر بمباران ها بمیرند! صحنه ای است که هر انسانی، که حتی از نظاره گر بودن و شنیدن بیشتر اخبار عزه فرار میکند،  را میتواند "از پا آورد"! همانطور که "آرون بوشنل" را از پادرآورد! خودسوزی آرون بوشنل، خلبان ۲۵ ساله ارتش آمریکا در  ۲۵ فوریه در  برابر سفارت اسرائیل در واشنگتن، در اعتراض به نسل کشی در غزه، تنها یکی از نمونه های سمبولیک، شکستن کمر انسانیت زیر بار فاجعه ای است که در غزه در جریان است.  
 
بشریت بیدار شده اما، بخصوص در غرب، در سنگر دفاع از غزه،  ناچار  به دفاع از خود شده است. تراژدی اعتراض و مرگ فجیع آرون بوشنل، تنها صحنه ای از این دفاع است! بیش  از همه این جامعه آمریکا است که میداند نتانیاهو و بایدن کمر او را با اقیانوس جنایتی که علیه فلسطینیان در غزه براه انداخته اند، شکستند! میدیا و سیاستمدران "کارکشته" غرب، بیش از این قادر نیستند پنهان کنند که این فاشیسم و انسان ستیزی لگام گسیخته بورژوزای غرب و در راس آن آمریکا  است که  او را از پا درآورد!
 
 در این باطلاق خون، که برای به زانو درآوردن بشریت جاری است، در این فضای نفرت و انزجار برحق جهانیان از میلیتاریسم غرب به رهبری آمریکا، امروز دیگر در صف جنبشی که در پایین در صحنه است، "امید بستن" به میدانداری ارتجاع دیگری در قطب مقابل، جایی ندارد.  "امید" از سر استیصال، به میدان داری ارتجاع مذهبی، قومی، و میلیتاریستی، جهانی یا بومی، محلی یا منطقه ای، برای "دخالت به هرشکل ممکن"، جایی در تحولات بنیادینی که در جریان است، ندارد. این ذهنیت که "هرچه" و "به هرشکل" بهتر از این، موتور محرکه جنبشی که در میدان است، نیست. روند اوضاع  به روشنی نشان میدهد که نه تنها استیصالی که تلاش میکنند به بشریت تحمیل کنند، جایی در تحولات سیاسی ندارد که یک انتخاب جهانی عظیم برای پایان دادن به سقوط "امپراطوری تباهی"، در راه است. انتخابی که  تنها فاز آغازین خود را شروع کرده است. سوپاپ های اطمینان بورژوازی غرب، تماما به هوا پرتاب شده اند. در این تحولات نه چین، نه روسیه و نه ارتجاع اسلامی ونه  ناسیونالیسم "شرقی" یا "غربی"، هرچند تحرکاتشان حایز اهمیت باشد، اما تعیین کننده نیستند. 
 
افکار عمومی در غرب رها شده است!
 
افکار عمومی در غرب از کنترل سیاستمداران و رسانه های نظام، خارج شده است. تنها نگاه کوتاهی به اعتراضات در آمریکا و اروپا، در تظاهرات ها، در شبکه های وسیع اجتماعی، شکستن انواع دیوارهای سانسور در اعتراض به صهیونیسم و  پشت پا زدن به مقررات و ممنوعیت ها در مهار جنبش اعتراضی که در صحنه است، به صف طولانی و رادیکال جوانان، مردم، روشنفکران، شخصت های هنری و توده وسیعی که رسما و علنا حاضر نیست بیش از این بهای هزینه ارسال اسلحه به اوکراین و اسرائیل  را با تحمل گرسنگی و فقر بیشتر بپردازد، توده وسیع مردمی که دیگر پروپاگاندهای سنتی برای گسترش میلیتاریسم حکومت بالای سرش را نمی پذیرد، کافی است که نشان دهد که چه غولی از شیشه درآمده است.  
 
 غزه و مردم فلسطین اولین و تنها قربانیان توحش افسارگسیخته میلیتاریسم و جنگویسم ارتش آمریکا و برادر کوچکتر آن در اسرائیل، نیستند. اما واقعیات نشان میدهد که این فاز از جنایات میلیتاریستی غرب به رهبری آمریکا، معضل را به خود جوامع غربی کشانده است و میتوانند آخرین آن باشند.
 
"انسان زدایی" که  در غزه برای پنهان کردن و به فراموشی سپردن سیمای واقعی جمعیت های عظیم انسانی در ذهنیت مردم در غرب براه افتاد، سنت و فرهنگ سیاسی "برتری سفید"  (White supremacy) امری که  دهه ها به افکار عمومی مردم در غرب تزریق شده بود، امروز دیگر کار ساز نیست. اوضاع تغییر کرده است. برای بورژوازی غرب یک چهارچوب ایدیولوژیکی برای نه تنها توجیه جنایات امروزش در غزه، که جنایات جنگی گذشته اش، بر جا نمانده است.
 
دو قطبی های پشت سرگذاشته شده ای که هیئت های حاکمه میتوانستند در غرب توسط آنها، بمبارانها و کشتار ها و نسل کشی های گذشته را توجیه کنند، امروز تماما بی مصرف شده است. ارزش مصرف دوقطبی دیکتاتوری و دمکراسی، جنگ با تروریسم و توتالیتاریسم توسط پارلمانتاریسم، نمایش برتری "رهبران انتخابی" سر از صندوق های رای بیرون آورده  در "جهان متمدن"  در مقایسه با رهبری های مادام العمر در "جهان غیرمتمدن"، تماما به سرآمده است.
 
این خلا ایدئولوژیک در غرب پرمیشود و  پاسخ میگیرد. جایی که دستآوردهای انقلابات مدرن، انقلاب کبیر فرانسه، کمون پاریس، انقلابات در اروپا و آمریکا،  به سادگی بازپس گرفتنی نیست. در ذهنیت طبقه کارگری که انقلاب اکتبر و تاریخ جنبش های عظیم سوسیالیستی و تاثیرات مارکس و انگلس و کمونیسم، بر آن بشدت سنگینی میکند. جایی که آزادیها و حقوق بدست آمده شهروندان و طبقه کارگر، سنگر دفاعی مستحکمی علیه استبداد، ارتجاع قومی و مذهبی،  نابرابری اقتصادی و نژادپرستی، درست کرده است.
 
در صف رقبا هم، حریف های بین المللی و منطقه ای، صحبت از وجود یک چهارچوب ایدیولوژیکی که بتواند بشریت بپاخواسته را به دخالت آنها امیدوار کند، وجود ندارد. نگاه کوتاهی به جایگاه آنها در این راستا، کمک میکند که صحنه شفاف تر دیده شود.
 
مناسبات میان "رقبا" در بالا
 
در این باطلاق خون که خوف گسترش میلیتاریسم به رهبری آمریکا و به تبع آن دامن زدن به مسابقه میلیتاریستی سایر قدرت های جهانی و منطقه ای، علاوه بر صحنه هایی که در غزه جریان دارد، مردم در خاورمیانه و جهانیان را به وحشت انداخته است. وحشتی که پیشتر و در شرایطی که مردم در غرب نه دخالتگر، که ناراضی اما "چشم به بالا" به امید بازگشت اوضاع به گذشته "کمترخشن" از حکومت هایشان "اعتدال" طلب میکردند، میتوانست تلویحا موجب "حسن نظر" شهروند ناراضی در غرب، نسبت به قدرت های حاکم جهانی و منطقه ای، شود.  امروز که همان مردم برای پایان دادن به فاجعه مستقیما علیه حکومت هایشان، بپاخواسته اند و آنها را زیر ضرب "محاکمه جنایات شان" گرفته اند، از جمله عملا معاملات تجاری و بازی های تحریم های آنها را با اعتصابات و اعتراضات  دور میزنند، کسی "حسن نظر"ی نسبت به دخالت رقبا و شرکا در بالا ندارد.
 
امروز این پایین، مردم بخصوص در جوامع غربی است که بالا را "بلاتکلیف" گذاشته و آنها را به بن بست کشانده است. جنبش مقاومت در غرب، امروز یکی از فاکتورهای مهم تعیین رویداهای سیاسی است.  جنبشی که رسما اعلام میکند در کنار آنها، "رهبران جهان‌آزاد"، نیست و "حسن نظری" هم به حماس و ارتجاع اسلامی و قدرت چین و روسیه، ندارد.  کافی است گوش را به زمین چسپاند و سخنرانی ها، آژیتاسیون ها، اعتراض ها  و ... را شنید.
 
امروز جدال مردم متمدن جهان، و بشریت متمدن، حماس و ارتجاع اسلامی در ایران و منطقه، و "اعتبار" دولت های رقیب در چین و روسیه و ... را به حاشیه رانده است. پس و پیش رفتن معادلات این ها، تنها در کریدورهای بالا و میان نهاهای بین المللی چون سازمان ملل و زیر مجموعه هایش، اکو دارد! در صف جهانی اعتراض به نسل کشی در غزه، جایی ندارد.
 
شفافیت و واقعیات چند ماهه اخیر، پوچی داعیه های مخالفت و "تلاش" های میانجیگران و "مخالفین" در صف قدرت های حاکم برای پایان فاجعه غزه، گویا تر از آن است که جایی برای دامن زدن به چنین توهمات و "حسن نظر" هایی باز بگذارد.
آن سوی فاجعه غزه، معاملات و مذاکرات بی انتها میان مسببین این حمام خون، بورژوازی غرب با میوه چینانی که کشتار قریب سی هزار نفر و تخریب کامل غزه و ادامه آن، تنها و تنها وجه معامله مذاکرات برای تغییر توازن قدرت میان شان است و "نجات مردم" و "حل زخم عظیم و تاریخی فلسطین" جز بهانه ای تماما پوچ برای بهبود موقعیت خودشان نیست، مهوع است!  اخبار "امید بخش" ی را بخوانید که از جمله رسانه های غرب در مورد ابعاد  تاثیرگذاری آن، "امید" تزریق میکنند! 
 "خبرگزاری ریانووستی به نقل از سفیر فلسطینیان در روسیه اطلاع داده که نمایندگان دو گروه فلسطینی رقیب حماس و فتح پنج‌شنبه ۲۹ فوریه در مسکو دیدار می‌کنند تا در مورد تشکیل دولت فلسطینی واحد و بازسازی غزه با یکدیگر بحث و تبادل نظر کنند."
"خبرگزاری رویترز که این خبر را منتشر کرده می‌نویسد، میخائیل بوگدانوف، معاون وزیر خارجه روسیه نیز در گفت‌وگو با ریانووستی برنامه‌ریزی این دیدار را تأیید کرده است." همچنین: "اسماعیل هنیه، رئيس دفتر سیاسی حماس در عین حالی که گفت، این گروه در مذاکرات بر سر آتش‌بس با اسرائيل "انعطاف نشان می‌دهد" تأکید کرد که نیروهایش آماده ادامه جنگ‌اند."
به گزارش خبرگزاری رویترز، هنیه روز چهارشنبه ۲۸ فوریه طی یک سخنرانی تلویزیونی از فلسطینی‌های اورشلیم (بیت‌المقدس) و کرانه باختری رود اردن خواست، در نخستین روز ماه رمضان در ۱۰ مارس برای نماز به سوی مسجدالاقصی بروند."
سی هزار کشته و تخریب کامل غزه و نابودی نسلی از مردم در غزه و معامله این فاجعه با گروگان گرفتن ١٣٠ نفر و "امیدی" است برای بهبود وضعیت حماس در صف انواع سازمانها و نهادهایی که بنام مردم فلسطین در میدان هستند!  این افاضات تنها و تنها برای تغییر موقعیت خود بعنوان یکی از شرکا و بازیکنان صحنه است. گروگرفتن ١٣٠ نفر و پرتاب چند موشک را جنگ و مقاومت این مردم محروم و قربانی نامیدن، شارلاتانیسم سیاسی بی انتهایی است. وضعیت حماس، آیینه تمام نمای جایگاه ارتجاع اسلامی در منطقه و در جهان در کیس فلسطین است!
 
مسئوليت حمله هفتم اکتبر به اسرائیل، با حماس است. اما نسل کشی که در غزه در جریان است، همچون کشتار و تخریبی که در عراق و لیبی صورت گرفت و فضای میلیتاریستی ترس و ارعابی که سی سال گذشته هر روز به بهانه این و آن "محور شر" بر جهان حاکم شد،  "تماما محصول آمريکا و سلطه جويى جهانى ابر قدرتى است که به زعم خود فرصتى براى جلوگيرى از اضمحلال و افول خود در برابر واقعيات دنياى معاصر پيدا کرده" بود. این مسیری است که  قرار بود مسیر "تعادل جدید" در دنیای پس از جهان یک قطبی و پسا سقوط امپراطوری آمریکا را معلوم کند. 
 
امروز اما فرصتی باقی نمانده است. واقعیات دنیای معاصر، حضور اقتصادی و نظامی رقبای دیروز و "شرکا" امروز هم وزن" در چین و روسیه ، آن فرصت را که بهای آن را اجساد بیشمار مردم بیگناه و زحمتکش پرداختند، را از دست شان گرفت!
 
 "تحریم اقتصادی" و بستن راه سوخت و آب و برق و دارو برروی این و آن بخش از شهروندان جهان و هزاران هزار تن بمبى که هر ساعت بر سر مردم مظلوم غزه ريخته ميشود، بی حاصلی مقاومت امپراطوری که در حال سقوط است را نشان شان داده است. بن بست اسرائیل و آمریکا در کیس غزه، امروز بیش از هرچیزی بن بست داخلی خود آنها است. 
جا گرفتن در "تعادل جدید" در دنیای پس از جهان یک قطبی، جهانی که چگونگی شکل گیری آن را سالها است از طریق تخریب خاورمیانه، در از هم پاشاندن شیرازه کامل چندین جامعه انسانی و دریایی از اجساد انسانهای بیگناه، از جمله در غزه، مشاهده میکنیم، را بخوبی میتوان دریافت. جا گرفتن در "تعادل جدید"، در خاورمیانه و در جهان، اول و آخر دخالت قدرت های بزرگی چون چین و روسیه و ارتجاع اسلامی در منطقه و در خاورمیانه است.
 
تعیین تکلیف این تعادل را نه رقابت شرق و غرب، نه جنبشهای "ضد امپریالیستی" خرده بورژوازی در جهان سوم و بویژه در خاورمیانه، نه جنبش هایی که پرچم "استقلال" و  ناسیونالیسم "ضد غربی" را در دست دارند، که جنبشهای چپ و سوسیالیستی بویژه در غرب رقم میزنند. غرب، بخصوص آمریکا و اروپا، آبستن بحران ها و تحولات سیاسی، شکاف ها از درون، خیزش های انقلابی، جنگ های داخلی و ناآرامی های سیاسی، بدنبال آن است. تحولات سیاسی که در آن فاشیسم، محلی یا کشوری، شانس و محلی از اعراب ندارند.
آینده را سیاست  و فرهنگ انسانی، غیرمیلیتاریستی، متمدن، بشردوست، غیرمذهبی و غیرقومی، می سازد. کلید آن در آمریکا و اروپا و در غرب زده شده است! طبقه کارگر و مردم محرومی که زیر دست و پای مشتی حکومت های فاسد و قومی و مذهبی و ارتجاعی از خاورمیانه تا آفریقا دست و پامیزنند، از جمله در ایران، متحد و بخشی از این تحرک و جنبش جهانی است.
 
آینده را جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، با دفاع از دستآورهای آزادیخواهانه انقلاب کبیر فرانسه و کمون و انقلابات  در اروپا و آمریکا و انقلاب اکتبر می سازد.  
 
٢٩  فوریه ٢٠٢٤