انتخابات در سیستم بورژوایی یک حقه بازی و چشم بندی برای مشروعیت دادن به نظامی است که از اقتصاد تا سیاست و فرهنگ از پنجه هایش تبعیض، ستم، خشونت وعفونت،  می چکد. کارگران و زحمتکشان باید به کسانی رای بدهند تا بروند قانون بنویسند و بر جان و مال و زندگی و روان جامعه چنگ بیندازند و حکومت کنند.
من به تو رای میدهم تا بروی بر من حکومت کنی. این سناریویی دردناک و مرگبار در تاریخ امروز بشر است که بیش از یک قرن است بورژوای با تکیه بر این شیوه، شیره ی جان طبقه کارگر را می مکد، سود انباشت می کند و به ریش جامعه می خندد.
شارلاتان بازی بورژوازی به نام دمکراسی و انتخابات دروغ شرم آوری است که متاسفانه به باور بخش بزرگی از جوامع بشری تبدیل کرده اند.
در جمهوری اسلامی، این دروغ وقیح تر و یک کلاه برداری آشکار است. جمهوری اسلامی همه ی نهادهای سیاسی و نظامی و فرهنگی حاکمیت از دولت و قوه قضائیه و ارتش و سپاه و ده ها نیروی امنیتی و پلیسی و جاسوسی و ابزارهای دینی از شورای نگهبان و مجلس خبرگان تا شوراهای اسلامی و امام جمعه ها و حوزه های مذهبی و مقابر امامان و غیره را بالای سر جامعه سازمان داده است.
و همه ی این ها بر خوان یغمای داراییهای زیر زمینی و روی زمین جامعه با  تشکیل نهادهای عظیم اقتصادی و مالی و اختلاس و فساد سیستماتیک تکیه زده اند. اقلیتی مفتخور و فاسد با تکیه بر اسلحه و کشتار، خون طبقه کارگر را در شیشه کرده و سفره ی ده ها میلیون خانوار ایرانی را خالی نموده است.
انتخابات و برپایی مجلس شورای اسلامی، چیزی نیست جز تحمیل یک حماقت و چشم بندی به نام رای مردم. به نام دخالت مردم در سیاست و اداره ی جامعه.

اما در واقع جمهوری اسلامی به رای مردم هم نیازی ندارد. این یک نمایش مسخره و تهوع آور از ریاکاری و وقاحت است. بخش بسیار کوچکی از مردم به رییسی رای دادند. در حالی به این رای هم نیازی نبود. رییسی می بایست رییس جمهور حلقه بگوش و ملیجک خامنه ای بشود. رییسی از صندوق های رای مردم بیرون نیامد. از کاخ خامنه ای حلقه ی غلامی را به گوشش آویزان کردند و به نام رییس دولت منتخب به مردم فروختند.
تنها ابلهان هستند که این واقعیت ها را نمی بینند یا نمی فهمند و یا خود را به نفهمی می زنند.

مردم ایران نباید این اهانت به شعور و اراده و رای شان را بپذیرند. رای مردم به رفتن رژیم است. طنین این خواست و فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی مرزها را شکسته و افکار عمومی بیدار جهان را تسخیر کرده است. دنیا می فهمد مردم ایران فقط یک خواست و یک رای دارند و آن سرنگونی نظام تبهکار و قاتل و جنایتکار جمهوری اسلامی است.
طبقه کارگر بیش از چهار دهه است با چنگ و دندان از معیشت و برای زنده ماندن دفاع می کند. در شرایط بی قانونی محض کار می کند، جان می کند، اعتصاب می کند، فریاد می زند و می گوید چه می خواهد و چه نمی خواهد. ایستاده است و می جنگد. زنان نصف جامعه بیش از چهاردهه است با چنگ و دندان از حرمت و ازادی و کرامت انسانی و ازادی و رفاه و خوشبختی دفاع می کند، می جنگد، کشته می شود، تحقیر می شود، زندان می رود، شکنجه می شود. اما ایستاده است!

جوانان چه در مدارس و دانشگاه ها و چه فارغ التحصیل های میلیونی با دستان خالی و ناامید از داشتن شغل و تشکیل زندگی و استقلال و تحت فشارهای فرهنگی و سرکوب از خیزش 78 تا 1401 خشم و عصیان و اعتراضشان با خون های ریخته در خیابان ها آغشته است. زحمتکشان حقوق بگیر جزء، فرهنگیان، بازنشستگان، پرستاران و دیگر تهیدستان جامعه، زیر بار فقر و گرانی و تورم کمرشان خم شده و فریاد این زندگی را نمیخواهیم گوش فلک را کر کرده است.
جمهوری اسلامی به سه چهار میلیون مزدور سپاه و بسیج و امنیتی باج می دهد. به جاسو س ها، چادری های مزدور، بسیجی هایی که وجدانشان را به تکه نانی که جلوشان پرتاب شده فروخته اند، سپاهی های تا خرخره فرورفته در نعمت ها و ثروت های دزدیده از مردم...
جمهوری اسلامی با همه ی این ابزارهای سرکوب و تحمیق و زور زندگی مردم را گروگان گرفته است.
جمهوری اسلامی از فقر مردم، ازاستیصال و درماندگی برای حفظ بقای ننگینش بهره می گیرد.
جمهوری اسلامی از زندان و شکنجه و اعدام برای ترساندن جامعه بهره می گیرد.
جمهوری اسلامی به نمایش آبروباخته ای به نام انتخابات مجلس، ریاست جمهوری، خبرگان، شوراهای اسلامی شهرها... نیاز دارد تا قوانین ستم و تبعیض اقتصادی و قوانین سرکوب و آپارتاید جنسی و مجوز کشتار را به مزدورانش دیکته کند و به نام نمایندگان مردم به جامعه حقنه کند. اگر مذهب ابزار تحمیق مردم است، دمکراسی و انتخابات هم ابزار دیگر تحمیق و فریب است.
در ایران بیش از هشتاد میلیون نفر زندگی می کنند، علاوه بر سه چهار میلیون مزدوران رنگارنگ رژیم، بخش بزرگی از مردم در روستاها زندگی می کنند که بخشا خود را مدیون احمدی نژاد می دانند. بخشی از مردم از سر بی تفاوتی میگویند، فرقی نمی کند، رای بدهم یا ندهم مجلس اسلامی تشکیل می شود. آلترناتیوی وجود ندارد. احزاب کارگری و سیاسی وجود ندارند، تنها جمهوری اسلامی است و بس...
یا سوال چرا نباید رای داد، پاسخ های متعددی دارد از جمله این که این رژیم خودکامه، سرکوبگر، قاتل، شکنجه گر، عامل فقر و فساد و تباهی جامعه و... است. همه ی این ها و خیلی بیشتر که بیش از چهار دهه است به مردم تحمیل شده است، واقعیت های بی بروبرگرد هستند. "رای من به رفتن تو است"، یک شعار واقعی است.

اما رای ندادن از سر صرف نفرت، لج بازی یا رقابت و یا انتقامجویی نیست. رای ندادن جمهوری اسلامی را سرنگون نمی کند. رای ندادن تحریم هم نیست. رای ندادن طبقه کارگر و اکثریت زحمتکشان:

اولا، یک اعتراض آگاهانه است. شکلی از مبارزه است. اعتراض تنها در اعتصاب و خیابان نیست. نرفتن پای صندوق ها اعتراضی قدرتمند است. اعتراضی که هزینه های اعتصاب و تظاهرات خیابانی را ندارد اما کم تر از آن تاثیرگذار نیست. 

دوما، رای ندادن خلع مشروعیت نظام است. جمهوری اسلامی انتخابات را جدی می گیرد، چرا؟ برای این که به جامعه و جهانیان بگوید من هم به دمکراسی نوع شما پایبندم و نظام من هم دمکرات است. دولتمردان چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا و غیره به رای بالای بیست میلیون به خاتمی و رفسنجانی و روحانی و احمدی نژاد، می بالند. رای ندادن به رییسی عدم مشروعیت و کارتنی بودن دولتش را نشان داد. رای ندادن به معنای مستقیم عدم مشروعیت نه تنها دولت بلکه کل نظام است. رژیم های دیکتاتوری رای و مشروعیت را مجوزی برای تشدید سرکوب و اختناق و تحمیل فقر و فلاکت به جامعه می دانند و به آن نیاز دارند.  به این دلایل ساده نباید پای صندوق های رای رفت.
 
آیا برای این کار اقداماتی لازم است انجام گیرد؟ قطعا اینطور است.
  • یک وظیفه فوری و ضروری، مبارزه با بی تفاوتی است که می گوید فرقی نمی کند رای بدهم یا ندهم، مجلس تشکیل می شود. یا می گوید آلترناتیو وجود ندارد. اما هم فرق می کند. هم جامعه باید به آلترناتیو خود آگاه باشد. فرق می کند چرا که گفتیم رای ندادن یک اعتراض است. اعتراضی قدرتمند و موثر و نفی مشروعیت یک نظام تبهکار. آلترناتیو طبقه کارگر برای جامعه، حاکمیت شوراهای مردمی است. کنگره سراسری شوراهای مردمی است. می فهمم که تبدیل کردن این آلترناتیو به افق سیاسی جامعه و جنبش های اجتماعی کار بیشتری می خواهد. اما از هر تحول و اتفاقی این افق را باید در مقابل جامعه گرفت و به پرچم جنبش های اعتراضی و آزادیخواهانه و برابری طلبانه تبدیل کرد.
  • مبارزه با توهم روستاییانی است که هنوز فکر می کنند جناحی و یا افرادی چون احمدی نژاد هست که عدالتخواه است. طرفدار مستضعفین و روستاییان است. یارانه را چند برابر می کند، کاری ضروری است. با این توهم هم باید مبارزه کرد. هیچ عقل سلیم و وجدان سالمی نمی پذیرد که در نظام جمهوری اسلامی عدالت معنی دارد، رفاه معنی دارد. قانون و مقررات و نظم و امنیت و آزادی معنی دارد. ممکن است این واقعیات انکارناپذیر هنوز خرده بورژوای مرفه روستا را قانع نکند اما بخش بزرگی از روستاییان دهقانان فقیر و کارگران کشاورزی و کارگران فصلی و ساختمانی موقت هستند که در فصل کار به شهرها می روند و بر می گردند. جوانان روستایی اکثرا تحصیلکرده هستند، کتاب می خوانند و با پیشرفتهای بشر در جهان آشنا هستند و به کم قانع نیستند. این ها را باید مخاطب قرار داد تا هم خود و هم طیف بیشتری از روستاییان را از رفتن پای صندوق ها باز دارند. هیچ عقل سلیم و وجدان سالمی نمی پذیرد برود علیه ازادی و نان سفره و حرمت انسانیش رای بدهد!
  • مبارزه با خیل کاندیداهای مجلس در هر شهر و منطقه ای و طرد و افشای اهداف پلید شراکتشان در قدرت و ثروت یکی دیگر از وظایف این روزهای پیشاروی نمایش تهوع آور انتخابات است. کاندیداهای مجلس اسلامی مبلغین و تشویق کنندگان مردم به رای دادن و رفتن پای صندوق ها هستند. کاندیداهای مجلس اسلامی از پست ترین عناصر بورژوا و شکم سیرهای جامعه اند. این پست فطرت ها برای ماهی 200 میلیون مزد و شراکت در رانت و اختلاس و دزدی های نظام جیب گشاد دوخته و وجدان و شرافت و انسانیت شان را به مزایده ی حمایت از نظام می گذارند. باید این خیل را بی آبرو کرد. این ها جایی میان مردم ندارند. هر کجا سر وکله شان پیدا شد باید با سرزنش و اعتراض و تحقیر و طرد مردم روبرو شوند. باید دفتر و دستک و ایستگاه های پروپاگاند این خودفروختگان بی شرف را برچید. هیچ انسان شریفی بعنوان شنونده و حامی این پست فطرت ها نروند. هر کجا چند نفری را جمع کردند و تقاضای رای داشتند را باید تشویق کرد که پاسخ شان "نه" است. باید کاری کنند که فوری دمشان را روی کول بگذارند و فرار کنند. شعارها و پوسترها و عکس هایشان را از دیوارها کند، صندوق های رای را برسرشان شکست. جوانان انقلابی محلات که با دستان خالی به جنگ نیروهای مزدور تا دندان مسلح رفتند، فراری دادن کاندیداها و صندوق هایشان کاری سخت نیست. روز انتخابات باید روز عزای رژیم و بازار کساد کاندیداهای مزدور باشد.
گفته می شود رژیم ترفندی برای خریدن اعتبار بعضی از کاندیداهایشان دارد. و آن این است که در ضرب اول آن ها را رد صلاحیت می کند و در پروسه اعتراض نمایشی یک کاندید او را تایید می کند. تا مردم تصور کنند پس این یکی یا این ها که اولین بار رد صلاحیت شده اند حتما مخالف رژیم اند و مردمی هستند! این یک حقه بازی بیشرمانه است و باید دستشان را رو کرد. کسانی که برای نمایندگی مجلس کاندید می شوند، خواه تایید یا رد صلاحیت شوند، نفس این کار، ضد مردمی و پایمال کردن خون جوانان و انقلابیون خیزش آزادیخواهانه است. مهر تایید گذاشتن به فقر و فلاکت و تباهی جامعه است.
نمایندگان ورهبران و سخنگویان در میان طبقه کارگر و مردم اند. بخشی از این رهبران هم اکنون در زندان  و یا از کارخانه و شرکت و دانشگاه و آموزش و پرورش...، اخراج شده اند.
مجلس واقعی طبقه کارگر مجمع عمومی کارگری است. مجمعی که در آن کارگران یکپارچه اعلام می کنند، مجلس اسلامی و قوانین ضدکارگری و ضد مردمی دیکته شده به مجلس بورژواها را نمی پذیرند. و این را در قطعنامه ها و بیانیه هایشان اعلام می کنند.
آلترناتیو حاکمیت و اداره ی جامعه، کنگره سراسری شوراهای مردمی است. این را باید به صراحت در مجامع عمومی کارگری در دانشگاه ها، مدارس و در میان زنان و زحمتکشان محلات حاشیه شهرها تبلیغ و اعلام کرد!