مجلس مصوبه افزایش سن بازنشستگی را تصویب کرد. این مصوبه که مدتی است  بین بخش های مختلف حکومت، به بررسی گذاشته شده بود، با وجود اما و اگرهای ابراز شده، در پایان بالاخره مورد توافق قرار گرفت.
 
بر اساس این مصوبه، حکومت به همان "مراجعی" نظیر "سن امید به زندگی"، رسیدگی به "بیکاری در میان جوانان"  دستآویز شده که در کشورهای دیگر، خصوصا در غرب به آنها تکیه دارد. تمامی این "اصول" اما تازگی ندارد و بیش از یک قرن است که در میان "متخصصین" بورژوازی در اشکال گوناگون ارائه شده اند. فراتر اینکه این "تئوری ها" مثل هر کالای دیگر در بازار، خصلتی دوره ای داشته و دارند،‌ همچنانکه در دوره های نیاز سرمایه به نیروی کار بیشتر، یکباره "تئوری ها" در مورد "فواید" ادامه اشتغال، "مخرب بودن" عدم بکارگیری تجربه و مهارت کارگر با سابقه، جنجالی و رونق پیدا کرده است.
 
بدون شک ربط دادن افزایش سن بازنشستگی بر اساس افزایش متوسط عمر، پوچ است. نه تنها سرمایه داران بزرگ و متروپل، بلکه هر دکان دار و خرده بورژوایی که کارگری را استخدام کرده باشد می داند که طول عمر، مدت زنده بودن انسان، به صورت عمومی آن تعیین کننده نبوده و نیست. مسلما پیشرفت در علم پزشکی می تواند مرگ را به تعویق بیاندازد، اما این نه شروع و نه مسئله اساسی در تصمیم صاحب کار برای بکارگیری نیروی کار است. بر خلاف برده داری که برده اش را تا لبه مرگ به بیگاری می کشید، برای بورژوازی زنده ماندن کارگر علی العموم مطرح نیست. بورژوازی در مبادله خود، نیروی کار، یعنی "عمر مفید" کارگر را خریداری می کند. بقیه دوره زندگی کارگر، بازنشستگی و غیره، مسئله سرمایه دار نیست. به همین جهت افزایش سن بازنشستگی مسلما به این معنی نیست که کارگر مدت زمان بیشتری بکار گرفته می شود، و کارفرما هیچ تضمینی نمی کند که کارگران تا زمان بازنشستگی قرار است که استخدام شده و یا شاغل باشند. همچنانکه در هیچ دوره ای،‌ افزایش سن بازنشستگی، همراه با کاهش بیکاری نبوده است.
 
برای بورژوازی و حکومت و دولتش، افزایش سن بازنشستگی، تنها به معنی حمله به سطح و میزان سهم کارگر از کل تولید در جامعه است. پرداخت حقوق بازنشستگی، یعنی پولی که در صندوق ها در طی سالیان متوالی اندوخته شده است، به کارگر پس از رسیدن به سن بازنشستگی بازپرداخت می شود. پولی که پس از چندین سال، مسلما از ارزش کمتری از آنچه در ابتدا به صندوق ریخته شده است، دارد. به عبارت دیگر، سرمایه دار دوبار از کارگر دزدی می کند. هم ارزش معادل و کار مزد را نمی دهد و هم بخشی از آن کارمزد اندک را برای صندوق برمی دارد و پرداخت آن را به سال ها بعد (با ارزش کمتر) به کارگر می پردازد. فراتر اینکه با مرگ کارگر، حتی آن پرداختی به صندوق هم می تواند از خانواده کارگر سلب شود!
 
به همین جهت، بازنشستگی همواره بخشی از کشمکش و جدال طبقاتی بوده است که بنا به توازن قوا بین دو طبقه اصلی جامعه، تعیین شده است. در واقع "حق بازنشستگی" خود یکی از دستآوردهایی است که بر شانه مبارزات گسترده کارگران، و اعتراضات وسیع به طبقه حاکم تحمیل شد و دولت های سرمایه داری مجبور شدند که آنرا قانونی و مصوب کنند. قوانین جاری سن بازنشستگی در تمامی کشورها به این ترتیب همیشه تابع مبارزه طبقاتی و قدرت طبقه کارگر است که خود را در عرصه های مختلف، نظیر میزان امکانات رفاهی، بهداشتی و اجتماعی، حفاظت و ایمنی در محیط کار، درجه رسیدگی به کارگران بنا به سختی و شرایط کار و غیره، یعنی گستره ای از عواملی که در سن متوسط عمر در جامعه گره خورده است. و باز به همین دلیل است که در ایران، در مقایسه با مثلا اروپا، سن بازنشستگی نمی تواند یکسان باشد و نبوده است. البته که میزان متوسط عمر در مورد میزان رشد نسبی عمر در جامعه نیز، آمار گوناگونی وجود دارد که حاکی از ناموزونی مدت عمر در میان بخش های متفاوت جامعه است. برای مثال در بریتانیا، عمر متوسط در میان مثلا پرستاران، در عرض ۳۰ سال اخیر، تنها دو سال افزایش یافته، که بسیار کمتر از افزایش ۸ تا ۱۰ سال در میان بخش های مرفه جامعه است.
 
به این ترتیب افزایش سن بازنشستگی خود بخشی از یورش همه جانبه به دستآوردها و حقوق تثبیت شده کارگران، است. حتی در غرب و اروپا که طبق آمار رسمی خود دولت ها، از یکطرف بارآوری کار و  تولید (حتی تولید ناخالص سراسری) رشد چند درصدی و هر ساله داشته است، و از طرف دیگر با سرعت سرسام آور رشد تکنولوژی، مدت زمان لازم برای تولید نیازهای پایه ای مردم در سراسر دنیا بمراتب کاهش یافته است، نه تنها سهم نسبی کارگران از این ثروت عظیمی که تولید کرده اند کاهش یافته است، بلکه سهمی که به حقوق بازنشستگی تعلق یافته است نیز، سیری نزولی داشته است. امروز نیاز به پس انداز کردن، نه برای امر مبادا، بلکه برای امکان گذران زندگی در سنین بازنشستگی، به یکی از آرزوهای مردم در اروپا تبدیل شده است.
 
در میان کارگران اروپا، که همه جا با افزایش سن بازنشستگی توسط دولت هایشان مواجه شده اند، کارگران فرانسه بیشترین درجه اعتراض و سازماندهی را از خود نشان دادند. در این اعتراضات کاملا مشخص بود که افزایش سن بازنشستگی، حمله ای مستقیم به کارگران و هر آنکس است که در جامعه کار می کند، تا سهم آنان از کل ارزش تولید شده در جامعه را کاهش دهند.
 
در ایران اما، فراتر از این، آگاهی عمومی و سیاسی و درجه شناخت و نفرت از حکومت بمراتب بالاتر است. امروز هیچکس نیست که به فساد و خالی شدن صندوق های بازنشستگی، و عدم رسیدگی به خواست های بازنشستگان و اعتراضات به حق آنان در سراسر کشور واقف نباشد. امروز دیگر تئوری های نخ نمای دست چندم جمهوری اسلامی، و یا ادعاهای "نماینده کارگری در مجلس" حکومت نیز توجه مردم در ایران را به خود جلب نمی کند. شکی نیست که مقابله به افزایش سن بازنشستگی به حق، نه تنها فقط مربوط به کارگران و کارکنان شاغل، بلکه بخشی از اعتراض اکثریت وسیع جامعه است. اعلام این اعتراض، بیانیه ها و امضا ها و تجمعات کارگران معترض و اعلام مخالفت صریح بازنشستگان که مرتبا در سراسر کشور ادامه داشته است، بخشی ای از مبارزه طبقه کارگر است که در مقابل این حمله اخیر جمهوری اسلامی سر بلند کرده است. در این اعتراض طبقاتی در ایران، جمهوری اسلامی اما در موقعیت دولتی نظیر دولت فرانسه نیست. جمهوری اسلامی نه از موقعیت قدرت، بلکه امروز در ناتوانی به پاسخگویی به جامعه، با دست گرفتن سلاح فشار اقتصادی برای سرکوب کارگران و اکثریت معترض در جامعه است که دست به افزایش سن بازنشستگی زده است. این حمله ای در درجه اول سیاسی، و بخش دیگری از سیاست این حکومت برای گروگان گرفتن معیشت امروز و آینده کارگر در این جامعه است. مقابله با مصوبه افزایش سن بازنشستگی نیز، نمی تواند جدا از مبارزه علیه کل جمهوری اسلامی باشد. در این مبارزه، نه تنها کارگران، بلکه اکثریت بلامنازع جامعه که برای گذران زندگی کار می کند نیز دخیل هستند. سازماندهی این مبارزه، سازماندهی توده وسیعی از مردم را طلب می کند که امکان تصمیم گیری مستقیم و اراده خود را در عمل بکار گیرند. تشکیل مجامع عمومی، شوراها و دخالت مستقیم در محیط زیست و کار، در اینجا نیز، محک پیشروی در این مبارزه است.