چکیده:
نبرد صنف روشنفکر جنبش دموکراسی خواهی با "دیو ایدئولوژی ها" بخشی از پروژه پرورش و بقای یکی ازآن ها- یعنی ایدئولوژی طبقه حاکم و وحشت پراکنی علیه جنبش کمونیستی زیر نقاب مخالفت با "ایدئولوژی" ها است. هدف این پروژه خودی نشان دادن هر ایده ای است که با وضع موجود سازگار بوده و دشمنی با هر ایده ای است که مخالف وضع موجود باشد. مباحثاتی که صنف روشنفکر دموکراسی طلب تحت عناوین گوناگون "رهایی از طوق طلسم ایدئولوژی ها، مبارزه با سلطه ایدئولوژی توتالیتاریستی"، "همراهی با جامعه جهانی" و غیره راه انداخته اند و بدان دامن می زنند، مباحثاتی بی اعتبار، ناسالم و عاری از صداقت است. این گفتمان همانند سایر گفتمان های پسامدرنیسم جنبش دموکراسی فقط نشانه ریاکاری، اغتشاش فکری و سفسطه بازی است که از نظر منطقی ربطی به برخورد غیر ایدئولوژیک به جهان مادی ندارد. وقتی که مدافعان نظم موجود به منظور تخریب جنبش کمونیستی این پروژه ها و سوژه ها را به صحن جامعه می آورند، ما باید در همان صحنه دستشان رو کرده و سحرشان باطل کنیم.
مرز مخدوش اندیشه، نظریه، تئوری، ایده آلیسم و ایدئولوژی
در آیین دموکراسی اگر تاکنون انسان به این مسأله فکرمی کرده یا در آینده به فکر زندگی در جامعه ای باشد که در آن هیچکس و به هیچ وجه استثمار نشود، بهتر است که این فکر را از کله خود بیرون کند، چرا که تفکر در این زمینه ایدئولوژیک است؛ اگر تا به امروز حکومت کارگری خواسته است، از این پس ابداٌ به آن فکر نکند، چون حکومت کارگری، حکومت ایدئولوژیک است. اگر خواهان برابری اقتصادی همه مردم است، این هم آرمان خواهی ایدئولوژیکی، برابری طلبی و اشتباه محض است. در آیین دموکراسی تاکید انسان بر منافع متفاوت کارگر با سرمایه دار و تلاش برای لغو نظام کار مزدی و پافشاری بر صف مستقل کارگران در کشمکش های جامعه در هرسطحی که باشد، اندیشۀ ایدئولوژیکی و غیر دموکراتیک است. در آیین دموکراسی فقط حکومت هایی که فعلاً در حاکمیت هستند و مکاتبی که آنان برای تداوم حاکمیت خود به آن متوسل می شوند را باید غیر ایدئولوژیک خواند. در آیین دموکراسی غیر از این هر چه در عالم اندیشه می گذرد، ایدئولوژی است! خلاصه در آیین روشنفکر دموکراسی خواه الصاق ترم ایدئولوژی به هر اندیشه ای که در تعارض با نظم موجود در بیفتد، به “آچار فرانسه" می ماند که می خواهد تمام پیچ های شل شده دموکراسی و ماشین قراضه نظام سرمایه داری را بوسیله آن سفت نماید. به این خاطر در دو راهی تأیید یا رد مفاهیم، مکاتب فکری، جنبش های اجتماعی و ساختارهای آن ها و مبارزه طبقاتی، ظاهراً هر کدام مُهر تأیید دموکراسی نخورد؛ به جرم « این ایدئولوژی است » می توان باطل اعلام کرده و محکوم و مجازات نمود.
من در این نوشته سعی می کنم جهت رفع سوء تعبیر و عدم سوء استفاده از مفاهیمی که دارای چند معنی هستند، نشان بدهم که چسبیدن صنف روشنفکر دموکراسی خواه به وسیله ای آغشته با سفسطه بازی و ریاکاری مخالفت با ایدئولوژی ها فقط ابزاری برای بی "اعتبار" کردن کمونیسم است. جنگ ایشان با "دیو" ایدئولوژی ها، مبارزه علیٰ العموم برای رد تمام ایدئولوژی ها نیست، بلکه تلاشی جهت دار به منظور پذیرفتن ایده هایی (همان ایدئولوژی) از جنس دموکراسی و مورد پسند هیأت حاکمه نظم موجود است. منظور نویسندگان و طوطی های صنف دموکراسی طلب از ضرورت ابطال ایدئولوژی ها، نبرد با ایدئولوژی ها و…نقدی معتبر به تفسیرسوبژکتیو و ایدئالیستی محض جهان مادی نیست، بلکه سیاستی است برای پنهان کردن دفاع مستقیم ازایدئولوژی های نظام موجود و دشمنی صرف با ایده ها و نوعی ایدئولوژی که تاریخاً با کمونیسم تداعی می شود. باید از نظریه پردازان جنبش دموکراسی خواهی پرسید که در این گفتمان مرز اندیشه، نظریه، تئوری، ایده آلیسم و ایدئولوژی کجاست؟ کدام مکتب فکری وجود دارد که فاقد نظریه ها، اندیشه ها و تئوری ها باشد؟ کدام مکتب فکری پیدا می شود که عناصری از ایده و مفاهیم در آن یافت نشود؟ آیا وجود عناصر فکری در هر مکتبی همان ایدئولوژی است؟ اگر هر یک از مفاهیم ایدئولوژی، تئوری، اندیشه و نظریه جای معینی در اندیشه سیاسی ندارند، چرا نباید هر چهار مقوله را یکی- یعنی فقط ایدئولوژی- نامید؟ علاوه بر این کارگر و بورژوا کی بر سراین مسأله با همدیگر توافق دارند که کدام مقولات یا مفاهیم ایدئولوژیک است؟ این توافق کجا شکل گرفته است که اگر چیزی در عالم ذهن و قلمرو ایده ها ایدئولوژیک بود، به درد نمی خورد و باید کنار گذاشته شود؟ واقعاً سینه چاکان و مدعیان ضد ایدئولوژی ها در تعریف این عبارت سر درگم اند. بی مورد عبارت ایدئولوژی را به جای ایده آلیسم بکار برده و آن دو را یکی می پندارند. گفتمان نه به ایدئولوژی ها که این روزها توسط روشنفکران دموکراسی خواه مُد شده است، پاسخ به این سر درگمی بوده و بطور مشخص روشن نمی کند که چه چیزی را باید ایدئولوژی دانست و کدام مقولات یا مفاهیم را غیر ایدئولوژیک. روشنفکران دموکراسی خواه به طور ضمنی یا آشکارا نظام موجود را تأیید کرده و کاری به اصل استثمار کارگر ندارد. ایشان آرمانخواهی، کمونیسم و همه مکاتب را جز دموکراسی به عنوان ایدئولوژی بجای نه به برابری معرفی می کند. اگر هدف سفسطه بازی نیست، اطلاق ایدئولوژی به مجموع ایده هایی که در بر گیرنده نظریه ها، اندیشه ها و تئوری های بشر بطور کلی است به آن مکتب فکری (مثلاً ایدئولوژی دموکراسی)، چگونه ما را مجاز می کند که دموکراسی را ایدئولوژی اطلاق نکنیم؟
بکارگیری ترم های چند سویه و انعطاف پذیر، بیشتر ابزار دست کسانی است تا لباس ایدئولوژی را بر تن هر چیزی که خود دوستندارند کرده و از این طریق به دکترین طبقه کارگر حمله ور شوند. "منتقد ایدئولوژی ها" در قدم اول هر چیزی را به رنگ آن در می آورد و در قدم های بعدی است که ما متوجه می شویم که قضیه روشنگری در باب نقد تفسیر ایدئولوژیک از جهان مادی نیست، بلکه اساساً آدرس عوضی دادن، ابزار سیاسی حمله به نظریه کمونیسم و حکومت کارگری را ایدئولوژی خواندن است. کاربران این ترمینولوژی، جنبش کمونیستی، مارکسیسم و حتی حکومت کارگری را زیر این چتر قرار داده و تحت عنوان ایدئولوژی هر چه بد و بیراه است نثار آن می کنند. این ها دشمنان سرسخت کمونیسم، هژمونی طبقه کارگر و نفی استثمار انسان هستند، اما با چسبیدن (افزودن پیشوند یا پسوندی) به این ترمینولوژی، دستگاه تبلیغاتی خود را روغنکاری می کنند. برای گل آلود کردن مبارزه کارگر با بورژوازی چه ابزاری از این بهتر که جهان را به رنگی که خود دوستدارد در آورند؟ گفتمان اسکولاستیکی نقد یا ابطال ایدئولوژی ها، تعیین تکلیف با آن ها و غیره بهترین ابزار دولبه وراجی و سفسطه بازی در اختیار روشنفکر دموکراسی خواه می گذارد. آنان صورت مسأله را عوض کرده تا سر راست به مسائل اصلی جامعه یعنی استثمار طبقه کارگر نپرداخت. در نتیجه آویزان شدن به گفتمان نقد ایدئولوژی ها بی اعتبار، مهمل گویی و نشخوار کردن چیزی است که بورژوازی خلق کرده است. برای تغییراساسی در وضعیت طبقه کارگر قبل از هر چیز باید در این زمینه نیز دست این صنف را رو کرد. باید به آنان نشانداد که بی مورد در این توهم اند که کارگر کمونیست همانند آنان با عینک دموکراسی به جهان و کلی هستی نگاه می کند.
جنبش کمونیستی در بعد نظری معرف تکامل شیوه تولید سرمایه داری؛ در بعد اجتماعی متکی به عینیت طبقه کارگر؛ در بُعد سیاسی متکی به حکومت کارگری؛ در بُعد اقتصادی به سوسیالیسم و در بُعد آرمانی و فلسفه به ماتریالیسم دیالکیتک جهت نفی شرایط بردگی طبقه کارگر است. اگر بتوان کل مناسبات سرمایه داری و مکتب فکری آن که امروزه دموکراسی است را صرفاً ایدئولوژی اطلاق کرد، به همان اندازه می توان نظریه ها، اندیشه ها و تئوری های هر مکتب فکری دیگر از جمله کمونیسم را به عنوان ایدئولوژی صرف مورد نقد قرار داد. در نتیجه باید دکان مخالفت صنف روشنفکر دموکراسی خواه با کمونیسم تحت عنوان "مبارزه با ایدئولوژی ها" را به آنان تعطیل کرد.
مبارزه با "ایدئولوژی ها" پرچم ملون ضدیت دموکراسی با کمونیسم
نباید بخاطر پیچیدگی و مبهم بودن عبارت ایدئولوژی خود را فریب دهیم که متفکرین جنبش دموکراسی طلبی پشت این ترم، آشکار و پنهان ایدئولوژی بورژوازی را تبلیغ و ترویج می کنند! این متفکرین تعقل و تعمق فراوانی کرده اند تا در میان آن دسته از عبارات، سوژه ها، مفاهیم و کلمات قصار و چند پهلو، یکی را پیدا کنند که اینقدر انعطاف پذیر باشد تا بزعم خود هر چیزی را به طور مجازی بار آن کرده و هر پدیده ای را به آن تقلیل داده و قلب نمایند. در این "تنقید" بالأخره قرعه به نام سوژه "نقد ایدئولوژی ها" در آمده است. از طرف دیگر، باز تعقل و تعمیق فراوان کرده اند تا جنبش کمونیستی را از یک جنبش اجتماعی، طبقاتی، انتقادی، تاریخی و آزادیخواهانه به ایدئولوژی، عبارات، کلمات، مفاهیم و مقولات صرف تقلیل دهند. زیرا اگر مبانی برخورد پراگماتیک به آرمان ها، ارزش ها، ارکان و اندیشه و اصول و باور انسان به برابری و زندگی اجتماعی-کمونیستی را به ایدئولوژی و مقولات استعلایی تقلیل دادند، آنگاه جنبه های زشت ضدیت با این جنبش حی و حاضر انتقادی و آرمانی را کاهش داده و بتوانند خود را نه علیه رهایی انسان از تنگناهها و تناقضات نظام سرمایه داری، بلکه آزادیخواه بنامند! تا وقتی به جنگ با این جنبش برابری طلبانه می روند، طوری وانمود شود که این جنگ و ستیز با یک جنبش اجتماعی آزادیخواه، انتقادی و تاریخی حی و حاضر طبقه کارگر نیست، بلکه ستیزی با نظام و ساختار"توتالیتارسیتی" ایدئولوژیکی است! اما تقریباً غیر ممکن است که این پیکارجویان، با این کشف بزرگ" نقد ایدئولوژی ها"، بتوانند ماهیت و پراتیک خود را زیر لفافه اینگونه مقولات از چشم جامعه پنهان نمایند. چنانچه توضیح خواهم داد، حمله به "ایدئولوژی ها"، آن طرف روی سکه دفاع از دموکراسی جهت بازنگری عقاید پیشین خود و کوبیدن میخ بر تابوت "کمونیسم" است.
پروژه "نقد ایدئولوژی ها" از همان آغاز پروسه به اصطلاح تنقید، صحنه سازی و بساط محاکمه ایده های کمونیستی در دادگاه نظام سرمایه داری با معیاری دوگانه و دلبخواهی شروع می کند و به وضوح پیداست که این چیزی درباره چیستی مفاهیم ایدئولوژی نمی باشد. این یک کلی گویی درهم و برهم است که بیشتر حالت تردستی، سفسطه بازی، تحریف و مسخ حقایق تاریخ تلاش صدها میلیون انسان برای آزادی حداقل طی یک قرن گذشته دارد، تا یک پروژه تحقیقی منصفانه. منتقد " نقد ایدئولوژی ها" کشورهای دمکراتیک موجود و نظام سیاسی اجتماعی سرمایه داری جهانی را از مدار بحث خود خارج کرده و این کشورها را شمول نقد نمی داند! با معیار دوگانه، باور انسان منتقد به مجموعه ارزش ها، آرمان ها، ارکان و اصول زندگی اجتماعی- کمونیستی را ایدئولوژی می نامد و ایمان خویش به مذهب، معنویات، ارزش ها، اصول و ارکان زندگی اجتماعی غیر کمونیستی را غیر ایدئولوژیک! شاید منظور ایشان این است که دموکراسی هیچ دین، معنویات، ارزش، اصول و ارکان جهانشمولی ندارد و جهان را جنگلی مدرن فرض می کند. این تبیین حتی از زاویه دید مکتب دموکراسی لیبرالی هم نادرست است، چرا که دموکراسی معتقد به وجود جامعه مدنی مبتنی بر وجود کارگر و سرمایه دار، بازار و عرضه و تقاضا و آیین و مذهب و معنویات برای متقاعد کردن مردم به پیروی از ارکان این ارزش هاست. نئولیبرالیسم با الگوی دموکراسی اش فکر می کند باید تعادل جامعه، مذهب و معنویات را حفظ کرد؛ بازار و تولید کالایی ضرورت است؛ رشد تولید سرمایه داری در نهایت و در ذات خود رشد و رفاه عمومی را به دنبال دارد.
اکنون ما از ایشان می پرسیم: آیا بله گفتن شما به (جنبش دموکراسی طلبی) نظام سرمایه داری و کاپیتالیسم هیچ بُعد ایدئولوژیکی ندارد؟ ایمان و اعتقاد خود به دموکراسی، غیر ایدئولوژیک و ایمان و اعتقاد طرف مقابل (تنها به این خاطر که در کمپ شما قرار ندارد) به زندگی کمونیستی را ایدئولوژیک خواندن به لحاظ روش تحقیق غیر علمی و از نظر سیاسی فریبکارانه و سفسطه گویی است. نئولیبرالیسم دموکراسی طلب پشت ماسک مبارزه با حکومت ایدئولوژیکی، ریاکارانه با چنگ و دندان از یک ایدئولوژی خاص (سرمایه داری) دفاع می کند. البته در سیرک صحنه سازی ها و تردستی فریبکارانه تازه دمکرات شده ها، این هم خود شگردی است که کمونیسم را ایدئولوژی اطلاق کرده تا ارزش ها و آرمان های برابری طلبانه زندگی اجتماعی-کمونیستی را از چشم مردم انداخته و به خیال خود کمونیست ها را در میدان نبرد با سرمایه داری خلع سلاح کنند. دمکرات های پسامدرنیست با ایدئولوژی خواندن کمونیسم، تاکتیک قدیمی مخالفت خود با برابری اقتصادی را تغییر داده و در فرم و شکل نوین، از خلال مبحث نقد ایدئولوژی ها، هر چه که دوست دارند نثار ارزش های کمونیستی طبقه کارگر می نمایند. پیش کشیدن آنچه اُدبا، روشنفکران و هنرمندان پرو دمکراسی، اندیشه و روشنگری نوین مبارزه با ایدئولوژی و "توتالیتارسیتی" می نامند، فاقد مشخصه روشنگری در قلمرو تحقیق علمی بی طرف و صادقانه می باشد. این تنها شکل و بیانی دیگر از جهانبینی و ضدیت افسار گسیخته نئولیبرالیسم با کمونیسم و تطهیر (قدیس گونه) سرمایه داری در راستای ابطال نظریه کمونیستی است.
جنبش کمونیستی مانند هر جنبش اجتماعی- طبقاتی دیگر، دارای ابعاد متعددی است که بُعد "ایده “ فقط یکی از آنهاست. لذا اطلاق، تعریف و تقلیل این جنبش به ایدئولوژی، یک شعبده بازی است. در هم آمیختن همه ابعاد یک جنبش به نام ایدئولوژی در یک کیسه و سپس کیسه بوکس کردن کل جنبش، هدف اصلی این پروژه است.
طبعاً مفاهیم و پدیده ها از جمله ایده در جایگاه خود با حیات مادی بشر در ارتباط اند و در آن قلمرو نیز، به درستی قابل درک و تعریف کنکرت هستند. دستکم برای کمونیست ها قابل تشخیص و قابل تعریف است که چه جاهایی نباید نقد به ایدئولوژی را وارد مناسبات اجتماعی و سیاسی انسان ها کرد و کجاها بخش جدا ناپذیر از زندگی انسان دانست. مرز ایدئولوژی با پدیده های اجتماعی، حقوقی و مدنی شهروندان از نظر ما مشخص و روشن است. موازین، مناسبات حقوقی و مدنی شهروندان در یک کشور و یک حزب سیاسی، باید مدون و مورد توافق و سندیت باشد. اما جاییکه من به برابری و مساوات کمونیستی اعتقاد دارم و شما چنین ایده ای را برای جامعه زیانبار، اتوپیا و غیر ممکن دانسته و به این دلایل با آن مخالفت می کنید، دیگر فقط راجع به مقوله ایدئولوژی صرف صحبت نمی کنیم، بلکه راجع به مبارزه طبقاتی، مناسبات تولید و موازین و مقررات تعریف شده زندگی اجتماعی در یک عصر خاص صحبت می کنیم که جنابعالی هم به جای اینکه در آن جایگاه سر راست مخالفت خود را با استراتژی کمونیستی من برای حکومت کارگری و لغو کار مزدی بیان نمائید، ریاکارانه آن را به قلمرو ایدئولوژی نقب زده اید تا سیاست خود را اینگونه از خلال آن پیش ببرید. بنابر این، هر کسی که از کانال سوژه کردن ایدئولوژی وارد نقد جهان شناختی و جهانبینی کمونیستی یا نقد سرمایه داری شود، نه فقط نقدش دقیق نیست، بلکه هدفش ناسالم است. چون نقطه عزیمت وی این نیست تا جامعه به معضلات و تناقضات جامعه طبقاتی کنونی عمیقاً پی ببرد، بلکه مسأله برعکس است.
تمام خاصیت "نقد ایدئولوژی ها" این است تا بگوید: کمونیسم هم چون منشا ایدئولوژی و بُعد نظری دارد، پس باید به آن نه گفت. اما به علت محبوبیت کمونیسم نزد توده های کارگر، سعی می کند که این نه گفتن به "منشا ایدئولوژیک" کمونیسم را در زرورق فلسفه پیچیده و پشت مباحث "نقد ایدئولوژی ها" پنهان کند تا با نه گفتن جنبش های مذهبی، آخوندها و کشیش ها تداعی نشود. می خواهند وانمود کنند تقدیس دموکراسی و کنار گذاشتن هر چیزی که منشاء ایدئولوژیک دارد (کج دار و مریز) معنی نه به اسلام سیاسی (البته نه به مذهب بطور کلی) نیز در بر دارد. بخصوص در ایران این رگه فکری بیشرمانه، ایدئولوژی را مخرج مشترک دین اسلام و کمونیسم تبلیغ می کند و مدعی آن "کمونیسم هم یک دین است"! اینجا جنبۀ کتمان کردن تفاوت کمونیسم با مذهب و درک بورژوازی از این تفاوت ها را تکرار نمی کنم، فقط ریاکاری آنان را باید نشان داد که حتی در این مقایسه من درآوردی ( مقایسه کمونیسم با مذهب) آشکارا دروغ می گویند. آنان با کمونیسم در حد یک دین در میان ادیان هم رفتار نمی کنند. دمکرات ها با کدام دین به اندازه ده در صد دشمنی که با جنبش کمونیستی دارند، مخالفت و دشمنی می کنند؟ انتقاد آبکی نامبردگان به اسلام سیاسی در مباحثات، در اساس تنها محملی برای بی اعتبار کردن دومی است و گر نه، مکتب دموکراسی یکی از شاخص های "آزادی مردم" شوروی، ویتنام، کامبوج، لهستان، آلبانی و اروپایی شرقی از "توتالیتاریسم" را این می داند که محدودیتی که کلیساها آنجا داشتند هم اکنون رفع شده است و در کشورهای اروپای غربی نیز توانسته اند به اندازه کلیساها طی این مدت، مساجد برای مسلمانان بسازند. گلایه آنان از بخشی از سران اسلام سیاسی از بالا که راحت به دموکراسی ایشان تن نمی دهند، برای این است تا در پایین، مذهب را از زیر نقد ریشه ای و کمونیستی مردم جامعه خارج کنند.
گفیم مفاهیم از جمله ایدئولوژی، بر حسب جایگاهشان در ارتباط با عرصه های زندگی اجتماعی انسان قرار می گیرد. اما پدیده هایی چون موازین، مقررات و قوانین" قرار دادهای اجتماعی" را باید مستقل از ایدئولوژی تعریف کرد. ما حقوق ( حق طبیعی) حاشا ناپذیر انسان را تابع ایدئولوژی، نظر شخص و گروههای اجتماعی که هنوز نتوانسته اند نظرات خود را در آن مورد به مصوبه کشور تبدیل کنند، قرار نمی دهیم. معیار این عرصه ها قابل سنجش، قابل رؤیت و قابل اندازه گیری هستند. عقاید و آرا و بیان تا به سند مدون و مصوبه مشخص تبدیل نشده است، برای شهروندان در حکم عقاید، آرا و بیان هستند و حکم اجرایی ندارند. ایدئولوژی، نظر و عقیده شخصی و گروهی تا مورد توافق جامعه قرار نگرفته اند، ایدئولوژی، نظرات و اعتقادات شخصی و گروهی محسوب شده و کسی موظف به پیروی کردن یا نکردن از آنها نیست. نظر من و شما در مورد دامنه آزادی هر چه باشد، نباید مانع آزادی بی قید و شرط فعالیت سیاسی و التزام همه به این موازین و ثبت و مدون کردن آنها در اسناد رسمی کشور برای مردم شد. نهادهای علمی مثلاً پزشکی یا راهنمایی و رانندگی نمی توانند طبق ایدئولوژی هر کسی یا گروهی مقررات برای علم پزشکی و رانندگی بنویسند، بلکه باید استاندارد، علمی، جهانشمول، مدون، کنکرت، قابل سنجش و اندازه گیری و البته قابل ابطال باشند. در این متن، باور من کمونیست به "برنامه یک دنیای بهتر"همان اندازه بار ایدئولوژیکی دارد که باور شما به "سند حقوق بشر" مصوب سازمان ملل. لذا مبحث نقد ایدئولوژی های شما کمکی به درک عمیق انسان از خود مقوله ایدئولوژی نمی کند و تمام عرصه ها را درهم آمیخته است. یک کلی گویی مبهم و بی در و پیکر است که مرز بین اقتصاد سیاسی، سیاست و حقوق و حکومت را قاطی کرده و صراحتاً این مفاهیم را تفکیک نمی کند. جایی وانمود می کند که برای آزادی انسان باید جامعه طوق همه ایدئولوژی ها را از گردن خود واکند و خواهان شکستن هر چه "بُت ایدئولوژیکی، نظام ایدئولوژیکی و ساختار ایدئولوژیک دگماتیستی" بود و جای دیگر، وقتی کشفیات ایشان را مطالعه می کنید، داشتن ایده های خوب را برای جامعه ضروری می داند. اگر بتوان اسمی روی این هم به نعل و هم به میخ کوبیدن گذاشت، باید آن را الگوی جدیدی برای قلب کردن جنبش کمونیستی از زاویه لیبرالیسم نامید.
پروژه " نقد ایدئولوژی ها" ابزار، سلاح و پروژه مبارزه با حکومت های استثمارگر نیست، بلکه ابزار و سلاح تهاجم توأم با خصومت کور و جاهلانه و تحقیرآمیز به طبقه کارگر به جرم تلاش برای برابری اقتصادی همه انسان ها و حکومت کارگری است. این سوژه به جای گفتمانی فراگیر، فقط علیه مارکسیسم، علیه ضرورت حکومت کارگری و پا فشاری باور انسان به برابری “ شواهد و مستنداتی “ جمع می کند! اطلاق اندیشه به این گفتمان هم زیادی است، باید آن را یک الگو و سناریوی تبلیغاتی شبیه تبلیغات دوران "جنگ سرد" و مک کارتیسم نامید. “ نقد ایدئولوژی ها “ متدی جامع، استاندارد، قابل تعمیم و دارای معیارهایی در قبول یا رد نظام و مکاتب اجتماعی دنیای معاصر نیست. با معیارهایی که برای حکومت ایدئولوژیکی به کار می برد، می توان تمام حکومت های دمکراتیک سرمایه داری که در موردشان سکوت شده است، حکومت ایدئولوژیکی نامید، زیرا دارای بُعد ایدئولوژیک، نظام فکری و ساختار اجتماعی و ساختار سوبژکتیو- روبنایی هستند. در نظام موجود کسی نمی تواند به میل خود از مدار سلطه آنها خارج شود و چون رابینسون کروزوئه جزیره امنی برای خود دست و پا کند.
این رگه از نئولیبرالیسم برای دشمنی با مارکسیسم و سجده به دموکراسی، خود را مقید و پابند به هیچ اصل بنیادی نمی داند. اگر این اندیشه و فکر نوین را به دو بخش تقسیم کنیم، فقط بخش اول آن که ضدیت با کمونیسم و تطهیر سرمایه داری است، شفاف و مشخص بوده، اما بخش دوم غیر از پاسخ های گذشته الگویی بدست نمی دهد. بالأخره تکلیف مردم چیست که پس از چهارصد سال حاکمیت سرمایه داری و چهل سال پس از پایان" حکومت های کمونیستی" هنوز خود را از شر تروریسم، استثمار و بدبختی رها نکرده است؟ این رگه از نئولیبرالیسم تضادها و پدیده ها را عمیق بررسی نمی کند و پاسخی غیر از آنچه هم اکنون توی دست و پا می چرخد، به معضلات کنونی جامعه ندارد؛ حتی در تن ندادن انسان به احکام ایدئولوژی، به اصطلاح رشته تخصصی ایشان، پیگیرانه نقد را دنبال نمی کند و انسان را در برهوت مذهب و سرمایه داری بی پاسخ ول می کند؛ تا به شناخت انسان از پدیده ها و تضادهای جهان معاصر و نپذیرفتن مقررات حکام فعلی مربوط است، این رگه عنصری مطیع، سر به زیر و فرومایه است که تماماً سلطه سرمایه داری بر انسان را با ایدئولوژی و بی ایدئولوژی دربست قبول کرده است؛ با تحویل دادن مشتی مقولات مانند: " تحول در اندیشه و تجدید نظر” و “این منشاء ایدئولوژی دارد" خود را از پاسخ به ضرورت چه باید کرد امروز بی وظیفه می کند. مصراع اول بیت "تحول" در اندیشه این اندیشمندان مشخص است، اما مصراع دوم بیت، یعنی تحول در "کدام اندیشه" به اندازه کافی گویا نیست. ظاهراً باید منظور اندیشه ای باشد که بُعد ایدئولوژیکی ندارد، یعنی رهایی از طلسم هر چه اندیشه های نظام آئین گرایی، آرمانشهری و ایدئولوژیکی چه نوع سرمایه داری و چه کمونیستی. اما خیر،"تحول در اندیشه"، رمزی برای بد و بیراه گفتن به تجربه شوروی، ویتنام، کامبوج، لهستان، آلبانی و...است و نه نقد به حکومت های سرمایه داری کنونی و حتی حکومت های پیش از انقلابات در کشورهای نامبرده به طور کلی.
برای یک لحظه فرض کنیم که شما برای رهایی از طلسم ایدئولوژی ها، اندیشه نوین و مکتب جدیدی بنیان نهادید، باید مختصات اصلی این مکتب جدید را برای مردم معنی کنید! اینکه صحنه را طوری بچینید تا از کارگران صحبتی به میان نیاید، ممکن است برای شما و متصدیان دموکراسی هنری باشد، اما برای کارگران و حل معضلات جامعه کنونی، ابتذال است."تمرین دموکراسی و تحول در اندیشه" تحول در کدام اندیشه است و برای درد بیکاری، نابودی تروریسم، لغو استثمار و بدبختی مردم چه دارویی دارد؟ پرواز دادن "کبوتر سفید دموکراسی" از آستین کت سحرآمیزتان در سالن تماشاچیان متوهم جامعه به سرنوشت قضا و قدر، پاسخ واقعی به تناقضات واقعی کنونی آنان نیست. نزد انسان کارگر اگر اندیشه مبین این نباشد که در نقطه ای بتواند بر شرایط کار مزدی و استثمار انسان و تبعات آن خط بطلان بکشد، بیان دیگری برای توجیه نابرابری و هذیان گویی است. نشخوار کردن توصیه های کهنه شده ادیان آسمانی و زمینی در فرم جدید است. انسان کارگر در انتهای این دکترین افقی متفاوت از سرمایه داری برای رهایی خود نمی یابد. این مفهوم "نوین" شما فقط در لفظ نوین بوده و رد ایدئولوژی ها است و گر نه از هر جهتی آن را زیر و رو کنیم، راه حلی برای جامعه آچمز شده ندارد. فراتر رفتن از پله ای که هم اکنون جامعه روی آن ایستاده است، نشان نمی دهد. سوژه ای یکجانبه در دفاع از یک نظام و مکتب موجود جهان معاصر را به اسم کشفیات جدید به مردم می خورانند. بدبختی های عالم را به "توتالیتارسیتی" حکومت های پیشین این جوامع خلاصه می کند، ولی حرفی از بنیادهای دیکتاتوری و تمام بساط ظلم و استثماری که هم اکنون در سایر کشورهای جهان متمدن و دمکراتیک جاری است، نمی زند. معضل بشر را مختص حکومت ایدئولوژی- کشورهای یاد شده می داند که اکنون وجود خارجی ندارند. سطح وجدان حقیقت گویی و آزاد اندیشی آنان در درجه اول و "تحقیقات" سطحی و بازار پسندشان در درجه دوم، چنان پایین است که حتی نمی فهمند تعداد کشورهای یاد شده بالأخره یک دهم جمعیت کره زمین را تشکیل می دهند و موقعیت اقتصادی و سیاسی شان حتی کمتر از ده در صد کل جهان است. اگر نود در صد باقی مانده جهان، راه و رسم و متد و الگویی غیر سرمایه داری که بنابه تعریف سر منشا تمام نابرابری ها و استثمار انسان معاصر است، برای آزادی و برابری داشتند، منطقاً این ده در صد، نه فقط قدرت رستاخیز جهانی نداشتند، بلکه به سرعت خود را به بقیه نود در صدی های "آزاد شده" می رساندند. این نکات رُمان گونه را برای مثال گفتم تا در ابعاد و زاویای دیگر نیز، درجه رذالت و ریاکاری پیکارجویان نصف مبارزه با ایدئولوژی ها و مجیزگویان دموکراسی را افشا کنیم؛ تا نشان داده باشیم که نسخه آنها برای این جوامع و همه انسان های دردمند امروز، در عمل بازگشت به دوران پیش از "توتالیتارسیتی" انقلاب اکتبر در یکصد و چند سال پیش است-جایی که گویا قابیل (کمونیسم) هابیل ( سرمایه داری) را در پطروگراد کشت و شرارت از آنجا آغاز شد! امیدوارم منتقد ایدئولوژی ها، حداقل اینقدر شرافت داشته باشند که تداوم فرهنگ نژاد پرستانه و تبعیض جنسی و سنت های نسبیت فرهنگی در کشورهای دمکراتیک آمریکا، انگلیس و غیره را به گردن کشور آلبانی آویزان نکنند و جوابی غیر بازار پسند به این مسأله بدهند که چرا هنوز (حین نوشتن این سطور) باید هر هفته صدها هزار نفر در اعتراض به کشتن سیاهپوستان، حمله اسرائیل- آمریکا به غزه و نسل کسی فلسطینی ها توسط محافظان این سیستم در این کشورها تظاهرات کنند؟
رسالت نبرد با "ایدئولوژی ها" تاکتیک تعیین تکلیف نکردن با صنعت مذهب
اینک تا حدودی مشخص شده که هدف صنف روشنفکر پرو دموکراسی از مبارزه با "ایدئولوژی ها" تعیین تکلیف کردن با ایدئولوژی صنعت مذهب، مسیحیت، یهودیت، اسلام، محمد، قرآن، فرهنگ ملی، ناموس پرستی و وراجی آیت لله ها و آخوندها نیست. اگر ایشان مخالف صنعت مذهب است، نبرد با "ایدئولوژی ها" کافی این مبارزه با عناصر مذهب نیست، باید مشخص تر و شفاف تر به این ها پرداخت. اگر شما مخالف ایدئولوژی ایدئالیستی هستید، باید خیلی مشخص تر و شفاف تر توضیح دهید که چرا در همه ادیان، ضمیر خدا و کلام خدا نرینه و تبلیغ و ترویج فرهنگ مردسالاری است؟ چرا در همه ادیان نقش خالق و مخلوق مطلق نابرابر- پروردگار حکمران و انسان فرمانبردار- است؟ چرا امروزه جنبش دموکراسی خواهی با صنعت مذهب مماشات می کند؟ اگر مخالف سرمایه داری هستید، بگو مخالف سرمایه داری هستیم و اگر مخالف کمونیسم هستید بگو مخالف کمونیسم هستم. در یک کلام "مبارزه با ایدئولوژی ها" جوابگوی نقد صنعت مذهب و فرهنگ ملی و جنبش های بورژوایی نیست. عدم بیان شفاف، مستقیم و صادقانه این موارد، در بهترین حالت روش " نه سیخ بسوزد و نه کباب" است. لذا باید این صنف روشنفکر پرو دموکراسی را مجبور کرد تا این ترمینولوژی ها را جای درست خود به کار گیرند. با ذکر این عبارت کوتاه، نقش و جایگاه مخرب هر یک از این جنبش ها در زندگی واقعی مردم نقد نشده باقی می مانند و توده های مردم نمی توانند بیشتر به ماهیت این مفاهیم و پدیده های خرافی پی ببرند. تشریف ببرید در جمع تمام کسانیکه نهادها و مکانیسم های صنعت مذهبی را برای پیشبرد اوامر مذهبی در دست دارند، صد بار بگویید که من مخالف ایدئولوژی ها هستم، تا مستقیماً علیه مذهب، مسیحیت، یهودیت و اسلام سیاسی، قرآن و محمد تبلیغ و ترویج نکنید، مجاهدت شما دل آنان را نرنجانیده و مرتجعین آن را به روی خود نمی آورند و کسی مشکلی با این گفته فیلسوف مأبانه شما نخواهند داشت. منتقد تا مسقیماً علیه نهاد مسجد، نمازجمعه، رژه حج، ختنه کودکان و مراسم های دیگر مذهبی که در فرهنگ و آداب ملی موج می زنند، تبلیع و ترویج نکند، لم دادن بر عبارت "من با ایدئولوژی ها مخالف هستم"، جامعه را در مقابل تهاجم نهادهای مذکور قدمی پیش نمی برد. پس مطرح کردن ترم "مبارزه با ایدئولوژی ها"، در هر جایی بدون اشاره به این مفاهیم در مبارزه سیاسی، یک روش ناسالم، غیر دقیق و ابهام گویی است. فرضاً منظور کاربر از "مبارزه با ایدئولوژی ها" مبارزه با ایدئولوژی مذهبی مثالاً اسلام سیاسی است، آیا بهتر نیست که صریح و شفاف اسلام سیاسی را بجای عبارت یاد شده به مخاطب بگوید؟ از آنجا که مذهب شئونات، اصول، ارکان و مقدساتی دارد و نظامی است مبتنی بر نهادها، ساختارها، کردارها، سنت ها و عرف و عادات معین و مشخص، باید اینها را با عنوان خودشان مورد نقد قرار داد و نه با ترم "مبارزه با ایدئولوژی ها". اگر شما در مورد همۀ آن ساختارها به طور شفاف و مشخص نظرات خود را بیان نکنید و مشخصاً آنها را نقد و افشا نکنید، با پرت کردن یک عبارت آن وسط، جای خالی این نگفته ها ابداً پر نمی شود. حتی می توان این عبارت را نوعی تاکتیک مماشات جویانه با صنعت مذهب تلقی کرد تا با کلی گویی که اغلب موارد به منظور عدم بیان چیزی مشخص و صریح علیه صنعت مذهب است، در واقع مذهب از زیر نقد فرار کند.
نهادها، ساختارها و نظام مذهبی اسم و رسم و هویت دارند. چرا آنها را با اسم و رسم خودشان نقد نمی کنید؟ برای اینکه در این عرصه ها سکوت معنی دار خود را توجیه کنید، چرا به ترم "مبارزه با ایدئولوژی ها" گیر داده اید؟ اولین جوابی که به ذهن من می رسد این است: تا علیه آنها انتقاد معین و مشصص نکنید! در هر صورت، ترم مبارزه با ایدئولوژی ها بدون ذکر نام مبارزه با اسلام سیاسی و مکاتب و نظام های مشخص، بدون نقد به مناسبات کار و سرمایه، صرفاً ابهام گویی است. و این ابهام گویی فقط به نفع طبقه ای تمام می شود که در حاکمیت است و طبقه کارگر را روزمره استثمار می کنند. اگر منظور طرفداران دمکراسی از ترم مبارزه با ایدئولوژی ها، مبارزه با کمونیسم است، (که اغلب چنین است) اولاً کمونیسم ایدئولوژی نیست و دوماً باید صریح تر این را به مردم گفت.
ایدئولوژی نامیدن کمونیسم نوعی سفسطه بازی است که جنبش کمونیستی را از یک جنبش اجتماعی، طبقاتی، انتقادی، تاریخی و آزادیخواهانه به ایدئولوژی، عبارات، کلمات، مفاهیم و مقولات استعلایی صرف تقلیل داده و در این زمین به جنگ آنها می روید. این ترم چند پهلو ابزار مبارزه پیشبرندۀ جامعه نیست. ناسالم، ماکیاولیستی و سفسطه بازانه است. کمونیسم ارکان، نظام و هویتی مانند آزادی، برابری، حکومت کارگری و پرچم خود دارد؛ با جامعه، طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی شناخته می شود؛ ساختارها و اصول معین و مشخصی دارد. اگر شما مخالف هژمونی طبقه کارگر، مبارزه طبقاتی، ساختارها و اصول معین و مشخص کمونیستی هستید، باید اینها را در این زمینه ها توضیح بدهید و برای مخاطب خود روشن نمایید که نابرابری بهتر از برابری است! "از هر کس به انداره توان و به هر کس به اندازه نیازش" غلط است! جامعه ای که در آن هرکس هر چه می تواند از قبل کار دیگران زندگی کند بهتر است! حکومت کارگری برای تحقق جامعه سوسیالیستی ضروری نیست، بلکه با دموکراسی و اصلاح و تعدیل همین حکومت های موجود می توان به سوسیالیسم و برابری اقتصادی رسید! رقابت، جنگ و از خود بیگانگی بهتر از تعاون، زندگی و تولید مشترک و سوسیالیسم است.
الان فرض کنیم منظور صنف نامبرده از ترم مبارزه با ایدئولوژی های نبرد هم با مذهب و هم کمونیسم- یعنی همزمان با هر دو مکتب است. پس دردتان چیست که آنها را با اسم و رسم خودشان شفاف تفکیک نمی کنید؟ مثلاً افشای مذهب و اسلام سیاسی با مشخصاتش، کمونیسم و مارکسیسم با مشخصاتش، مکتب دموکراسی، نظام سرمایه داری و سیاست بازار آزاد با مشخصاتش. ترم مبارزه با ایدئولوژی برای نیروهای ضد کمونیست شاید برای امر ضدیت آنان با ما کافی باشد، اما برای به سرانجام رساندن مبارزه کارگران، یک عبارت گنگ و مبهم است که حاصل مشخصی برای کمک به شفاف سازی تضادهای منافع طبقه کارگر با سرمایه داری در دنیای امروز ندارد. هر کس در ذهن خود می تواند مجازی این یکی را جای آن دیگری بگذارد و به اصطلاح دُزد و صاحب خانه را یکی فرض کند!
تشتت نظری طیف هایی از چپ در آینه وصله پینه کردن دموکراسی
آقایان حسن حسام و جلال الف، اولی در ششم ماه دسامبر ۲۰۲۱ مطلبی را تحت عنوان "سرکوب فرهنگی و مدنی در حکومت ایدئولوژیک" در سایت آزادی بیان، منتشر کرده و جلال الف هم در مجله زمان نو شماره ۸ صفحه ۱۵۴در نقد روشنفکر مارکسیست در این زمینه مطلبی نوشته است. خیلی خلاصه هدف هر دو از استعمال ترم مبارزه با "حکومت ایدئولوژیک" بسان تمام صنف روشنفکر جنبش دموکراسی خواهی غیر مستقیم و در مواردی هم مستقیماً بی اعتبار کردن تئوری حکومت کارگری با نقاب "کمونیسم هم یک ایدئولوژی است" می باشد. اینجا من قصد نقد متد برخورد حسن حسام به مسائل در جزئیات را ندارم؛ تنها می خواهم به موضوعی که مخرج مشترک "مشت نمونه خروار" همه شیفتگان جنبش دموکراسی خواهی است، اشاره کنم که چگونه آن را وسط هر مناقشه و مناظره ای انداخته تا از یک سو، به هر چه ارزش بنیادین کمونیستی است تحت عنوان مبارزه با "حکومت ایدئولوژیک" تاخت و از سوی دیگر، حکومت های دمکراتیک فعلی را حکومت های غیر ایدئولوژیک بنامند! در ذیل تا حدودی در جزئیات به نوشته جلال الف می پردازم.
نسخه ایرانی پروژه نه به ایدئولوژی ها
از جمله کسانی که از زاویه دموکراسی و ایدئولوژی خواندن کمونیسم به مارکسیسم انتقاد دارند، یکی هم آقای جلال الف است که در مجله زمان نو شماره ۸ صفحه ۱۵۴در نقد روشنفکر مارکسیست چنین می نویسد: "روشنفکر چپ سنتی به مارکسیسم خو کرده و بر آن لمیده است- فرای آن وجود نظرگاه مترقی را امکان پذیر نمی بیند". بسیار خوب آقای الف، شما اگر فرای کمونیسم و نقد مارکسیستی به سرمایه داری، نسخه و "نظرگاه مترقی" تری جهت آزادی طبقه کارگر سراغ دارید، لطفاً آن را رونمائی کنید. در سطور فوق گفتیم "نقد ایدئولوژی ها" مبهم و سفسطه گرانه است و نه نقدی معتبر بر "بر مارکسیسم لمیده ها". اگر "بر مارکسیسم لمیده ها " را به درک واصل کنیم، "نظرگاه مترقی و الگوی" شما برای انسان های تشنه آزادی امروز ایران چیست؟
جلال الف با تصدیق درک فوکو از روشنفکر(غیر مارکسیست) " روشنفکری که بطور مداوم تغییر جا می دهد و بدرستی نمی توان دانست که او در کجا خواهد بود و فردا چه فکر خواهد کرد، زیرا او شدیداً نسبت به زمان حاضر توجه دارد"؛ غیر مستقیم به سئوالات فوق ما پاسخ می دهد. آفرین بر این دور اندیشی فلسفه مأبانه فوکو! امتداد نظرات فوکو، جلال الف و دگراندیشان غیر مارکسیست این است که باید به چیزی که امروز می گویند تا فردا ایمان نداشت. ظاهراً دیروز معتقد بودند که خیر بشریت در این است که همه در اقتصاد برابرباشند؛ رها از اسارت کار مزدی باشند؛ استثمار ظلم است؛ مذهب افیون توده ها است و امروز می فرمایند خیر! نابرابری جز سرشت طبیعت بوده و سرمایه داری علیرغم تضادهایش از برابری کمونیستی بهتر است! جلال الف از کانت نقل قول آورده است: " انسان با تعقیب منافع خصوصی خود، از منافع جامعه دفاع می کند" و در ادامه به ما کمونیست ها توصیه می کند: " باید مطالعه کرد و بی هیچ پیش قضاوتی به گوهر ایده ها پرداخت و این ایده های درست را مورد تأیید قرار داد، حتی اگر از دهان شیطان بیرون آمده باشد".
عجبا! ابتدا قرار بود خود را از ایدئولوژی و جهان ایده ها رها کنیم، اما اینک ما را به تائید ایده های خوب "حتی اگر از دهان شیطان بیرون آمده باشد" دعوت می کنید! می توان پرسید اسم مجموعه این ایده های خوب چیست؟ آیا این اندیشه ها و ایده های خوب "از دهان شیطان بیرون آمده" بُعد ایدئولوژیکی ندارد؟ اینکه مجموعه ایده های خوب را قبول داشته باشید، خود قبول بُعدی از ایدئولوژی نیست؟ پس چه شد آن منطق بحثی که بر نقد ایدئولوژی های استوار بود؟
جلال الف باز از قول "هانا آرنت" می نویسد: "هر ایدئولوژی عناصر ویژه توتالیتر دارد، به این معنی که هر ایدئولوژی چنین ادعا می کند که دارای شناحت کامل نسبت به همه چیز است و ایدئولوژی به اعتبار اینکه برای همه چیز توضیح کامل دارد خود را از واقعیت و تجربه جدا کرده و وانمود می کند که "واقعیت حقیقی تری" را در بر دارد. ...بدین ترتیب ایدئولوژی می کوشد تا واقعیت را مطابق ادعای ایدئولوژیک خود نماید و در همین رابطه است که جنبش توتالیتاریستی به حرکت در می آید. ...هنگامی که افکار مارکس به یک نظام ایدئولوژیک تبدیل می شود، همان سیستم های ایدئولوژیک، دیگر نتایج خاص خود را بوجود می آورند. این نظام ایدئولوژیک مدعی " شناخت کامل" و "انحصار واقعیت حقیقتی برتر"، مرجع گرایان را به مارکسیست-سوژه تبدیل نموده و آنها را به افسانه سازی نسبت به شرایط واقعی مبدل می سازد".
قرار بود در سطح عمومی و کلی تری با نقد ایدئولوژی ها و با به دست گرفتن دموکراسی متدی بدست داد تا با جهالت از هر نوعی مبارزه کرد. قرار بود در سطح عمومی و کلی تری الگوی مبارزه با ایدئولوژی ها، به داد ما برسد و سلاح نقد ما به جهان و هستی شود؛ ولی اینک به نقد تنها نظریه (مارکسیسم و جنبش کمونیستی) خلاصه شد! ممکن است بفرمایید بعد از اینکه مردم "دگم" ایدئولوژی ها و آرمان بزرگ رهایی بخش کمونیستی را رها کردند، با کدام وسیله به مصاف سرمایه داری بروند؟ آسمان و ریسمان کردن شما به این پرسش ها هر چه باشد، در واقع مألاً "نقد ایدئولوژی ها" تنها ابزاری برای حمله به یکی از آنهاست.
تا اینجا روشن شد که در نهاد و نهان این " نقد ایدئولوژی ها"، چه گندابی نهفته است! دیدیم جواب "من مخالف ایدئولوژی ها هستم" به کسانیکه امروز به این نظام معترض هستند و دنبال یک راه حل تضمین شده و ادامه دار و قابل اعتماد برای رفع بیکاری، بی سرپناهی وعدم امنیت اقتصادی هستند، کمکی نمی کند و عیناً جواب جرج بوش ها، مارگریت تاچرها، ترامپ ها، پوتین ها و خامنه ای ها است. این گفتمان، گفتمانی برای غلبه بر ناتوانی جامعه در همطراز کردن همه اعضایش نیست، بلکه سفسطه پردازی است؛ الگویی متفاوت از جنبش راست و کل سرمایه داری به معضل اعتیاد، تروریسم دولتی و غیر دولتی و رشد تعصبات مذهبی و ناسیونالیستی ندارد. تحت این عنوان که هیچ چیزی مقدس نیست، می خواهد القا کند که تشکل های کارگری، احزاب کارگری و آرمان رهایی جمعی آنان عزیز نیست، بلکه ایدئولوژی است! تا پوچگرایی و نیهیلیسم بر آرمان های بزرگ بشر سایه بکشد؛ تا همه چیز هم سطح و هم ارزش پنداشته شده و تفاوت آزادی با دموکراسی برای کارگر علی السویه گردد؛ تا پا فشاری انسان بر آزادی طبقه کارگر "ایدئولوژی و دارای عناصر ویژه توتالیتر، جزم گرایی، انحصار طلبی و افسانه سازی و تعصب ایدئولوژیکی" قلمداد شود! آنگاه سرمایه داری از طریق دموکراسی و مذهب به سهولت یکه تاز میدان مکیدن خون کارگران شود. نصیحت اُدبایی نظیر جلال الف، روشنفکرانی چون فوکو و هنرمندان تازه دمکرات شده و پیروان "آرنت" به کارگران ( صبر کنید تا رهبران دمکرات با تمرین دموکراسی به نتیجه و توافق برسند و دموکراسی بیاورند) درخواستی برای تمکین به شرایط موجود و خلع سلاح مردم در مقابل فرمانروایان موجود است.
دموکراسی ظرفیت ریشه کن کردن بیکاری، تروریسم و تعصبات مذهبی و ناسیونالیستی که امروز در سراسر جهان بیداد می کند ندارد. باید کارگران به این منظور انقلاب خود را سازمان بدهند تا تروریسم را افسار زده، بیکاری را ریشه کن کرده و تعصبات مذهبی و ناسیونالیستی را از ریشه بخشکانند. اندیشه و ایده هایی که به مبارزه کارگران برای شیر، آب، نان، دارو، رفع درد مزمن بیکاری، اعتیاد، جنگ و صد البته ضرورت انقلاب کارگری برای حصول این نیازها مشروعیت نبخشد و تحت عنوان “ حفظ امنیت و نظم عمومی” با سلاح دموکراسی جلوی مردم سد ایجاد کند، اندیشه و ایده های طبقه دارا و یک مشت الفاظ بی خاصیت است. در عوض جامعه به فلسفه، سیاست، اندیشه و ایده هایی نیاز دارد که پاسخ به این معضلات را داشته باشد و تلاش کارگران برای بدست آوردن این مطالبات از دست سرمایه داری و حکومت های دمکراتیک در کلیه سطوح را موجه و مشروع بداند. جامعه بدون داشتن آرمان بزرگ، دست به هیچ اقدام بزرگی نمی زند. مردم بدون آرمان بزرگ کمونیستی، نه فقط قادر به بسیج عمومی خود برای از بین بردن تروریسم، تعصبات مذهبی و ناسیونالیستی نیستند، بلکه با افق و روحیه سرمایه دارانه حتی اگر تحت فشار دست به شورش هم بزنند، همسایه های خود را غارت می کنند.