كمونیست: یك ماه و نیم از حمله حماس به اسرائیل و شروع بمباران‌‌های فرشی نوار غزه توسط دولت اسرائیل می‌گذرد. تا امروز بیش از ۱۳ هزار نفر قربانی کشتار در نوار غزه شده‌اند. ابعاد این جنایت بر متن سابقه تاریخی کشتار‌هایی  چون، بمباران‌های سال‌های ۲۰۰۹، ۲۰۱۴، ۲۰۱۸ و یا کشتار صبرا و شتیلا، جهان را تحت تاثیر خود قرار داد. رابطه دول و قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای، رابطه مردم با دولت‌ها، جایگاه نهاد‌های بین المللی و خاصیت آنان، جایگاه میدیای رسمی، آزادی بیان در کشور‌های غربی، ارزش و یا بی‌ارزشی توافقات و قرارداد‌های بین المللی، استانداردها، تا شکاف در احزاب و ... همگی شخم خورده و مورد بازبینی قرار گرفته و می‌گیرند. 
اجازه بدهید ابتدا از دلایل حمله حماس به اسرائیل، جایگاه این حمله در شروع دور جدید بمباران‌‌های فرشی دولت اسرائیل و کشتار مردم بیگناه نوار غزه آغاز کنیم. گفته می‌شود حماس به دنبال بحران سازی است یا به گفته دولت اسرئیل «تن‌ها هدف حماس نابودی اسرائیل است.» گفته می‌شود هدف دولت اسرائیل در این بمباران‌‌ها نابودی حماس بعنوان یک نیروی تروریست و خطری برای امنیت اسرائیل است. این ادعا‌ها یا تحلیل‌‌ها چقدر واقعی‌اند؟
خالد حاج محمدی: این تحلیل یا تصویری است که دولت اسرائیل و دول غربی به کمک میدیای دست راستی خود سعی می‌کنند از دور جدید کشتار مردم فلسطین بدهند. تکرار "جنگ علیه تروریسم" آمریکا در حمله به افغانستان، تشبیه این حمله به ۱۱ سپتامبر و ... همه و همه برای لاپوشانی اهداف اصلی دولت اسرائیل از بمباران نوار غزه و نسل کشی‌ای است که در این جغرافیا به راه‌انداخته است. بنا به اعتراف نهاد‌های بین المللی، سال ۲۰۲۳ و قبل از حمله حماس، یکی از خونین ترین سال‌ها برای مردم فلسطین بود. این حمله بهانه ای شد برای قتل عام مردم فلسطین توسط دولت اسرائیل، نه دلیل اصلی این قتل عام! 
حمله غالگیرانه و وسیع حماس در ۷ اكتبر تصویر شکست ناپذیر بودن ارتش اسرائیل، قدرت فوق العاده جاسوسی، نظامی و تسلیحاتی آن و کنترل بیست و چهار ساعته تحرک هر جنبند‌ه‌ای در نوار غزه توسط آن را شکست و این یک ضربه جدی به اسرائیل بود. اما اینكه حماس خواهان نابودی اسرائیل است و به دنبال بحران سازی است، یا اینکه اسرائیل به دنبال نابودی حماس است و دشمنی با مردم فلسطین ندارد و معضل فقط حماس است، تبلیغات اسرائیل و رسانه‌های مدافع این كشور است. 
دولت قومی- مذهبی اسرائیل اتفاقا به وجود نیرویی مانند حماس برای توجیه نسل كشی مردم فلسطین، برای ادامه اشغال سرزمین‌‌های آنها و برای جنایت روزانه و كشتارشان نیاز دارد. اگر توحش و آپارتاید دولت اسرائیل نبود، حماس و ادامه حیاتش با مشكل و بن بست روبرو می‌شد. لذا نابودی حماس هدف نیست، حماس بهانه‌ای برای نابودی فلسطین و مجازات و كشتار جمعی آنها، اشغال کامل نوار غزه و سپس کرانه باختری و توجیه نسل كشی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین است. اگر چنین نبود كشتار در كرانه باختری، كه دولت خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس حاكم است، به چه دلیلی است؟ كنترل این بخش توسط اسرائیل، صد‌ها پست بازرسی، خانه گردی و دستگیری و كشتن و جنایت و بمباران در این بخش چرا انجام می‌گیرد. در همین یك ماه گذشته در کرانه باختری اسرئیل بدون هیچ مانعی بیش از هزار نفر را به اتهام همكاری با حماس دستگیر و عملا گروگان گرفته است. مردم بخش باختری بدون اجازه اسرائیل هیچ حقی ندارند. دولت محمود عباس بدون اجازه و توافق اسرائیل نمی‌‌تواند تكان بخورد. مردم حتی برای تعمیر منازل شخصی خود باید از دولت اسرائیل اجازه بگیرند. در فلسطین صاحب باران اسرائیل است و زخیره آب باران حتی در بخش باختری ممنوع است. كدام مغز معیوب در تاریخ بشر این را به عنوان تلاش برای نابودی حماس یا "جنگ با حماس" می‌پذیرد؟
بهانه "ریشه کن کردن حماس" برای ویران کردن صد‌ها مدرسه، كودكستان، بیمارستان و مراكز امداد رسانی و اردوگاه آورگان زیر نظارت سازمان ملل، برای حمله به كاروان پزشكان بدون مرز ، برای کشتن هدفمند ۴۵ خبرنگار در این مدت، برای قطع تمام امكانات زیستی از نان و آب، برق و سوخت تا امكانات پزشكی از دو و نیم میلیون انسان و کشتار بیش از ۱۴ هزار نفر، اخراج ده هزار کارگر فلسطینی از اسرائیل و فرستادن آن‌ها به قتلگاه غزه، پوچ‌تر از آن است که هیچ انسان فهیمی آنرا بپذیرد! در نتیجه حمله ۷ اکتبر حماس بهانه‌ای شد برای نسل كشی، برای پاكسازی قومی و مذهبی، برای كشتار وسیع كودكان و برای اشغال كل فلسطین.
اما در مورد دلایل حمله حماس به چند نكته اشاره كنم. اینكه رهبران حماس دقیقا به چه دلیل و با چه اهداف و ارزیابی‌ای به اسرائیل حمله كردند را باید از خودشان پرسید. اما اینکه حماس پیش از این حمله با مشکلات جدی روبرو بود، واقعی است. هم در نوار غزه و هم در كرانه باختری، مردم محروم دست به اعتراض زده بودند، خواهان رفاه و امنیت و زندگی بهتری بودند و علیه حماس، بدلیل فساد مالی و فقر، و علیه دولت خودگردان محمود عباس، بدلیل فقر و بعلاوه همکاری‌اش با دولت اسرائیل، به میدان آمده بودند. حماس زیر فشار مردم بود! بعلاوه در این دوره عملا حماس فراموش شده بود و در "مجامع بین المللی" دولت خودگردان بعنوان "نماینده" مردم فلسطین به رسیمت شناخته شده بود و همزمان دول غربی حماس را یک نیروی تروریستی می‌دانستند. از این زاویه حماس کاملا به حاشیه رانده شده بود. علاوه بر این "پیمان ابراهیم" و عادی شدن روابط دول عربی با دولت اسرائیل به بهای حاشیه‌ای کردن مسئله فلسطین، عملا سرنوشت مردم فلسطین و حماس را با مخاطرات جدی روبرو کرده بود. دلایل اصلی حمله حماس به اسرائیل را باید در چنین مولفه‌‌هایی  جستجو کرد.
بعلاوه شکست میلیتاریسم آمریکا در منطقه و در اوکراین، شکست سیاست "خاورمیانه اسرائیل محور" آمریکا، دست بالا پیدا کردن چین و روسیه در خاورمیانه، تضعیف موقعیت آمریکا و اسرائیل در منطقه ظاهرا شرایط مناسبی برای ابراز وجود حماس و استفاده از این شرایط برای طرح مجدد خود و فشار برای حل مسئله فلسطین را فراهم کرده بود. 
حمله حماس در متن چنین اوضاع جدیدی اتفاق افتاد. از طرفی حماس را به عنوان نیرویی كه اسراییل و كل غرب را غافلگیر كرده است، بیشتر مطرح كرد و از طرف دیگر مسئله فلسطین و ضرورت جواب به آنرا خصوصا با عكس العمل اسرائیل و نسل كشی و توحش غیر قابل توصیفی كه به راه‌انداخت، یك بار دیگر در مقابل جهانیان قرار داد. حماس می‌خواست ثابت كند كه حل مسئله فلسطین بدون شركت دادن او ممكن نیست. 
كمونیست: در اولین اظهار نظر حزب در رابطه با این موضوع گفته شده است که این اوضاع مُهر عدم صلاحیت و ریای دولت‌‌های منطقه در حمایت از مردم فلسطین و به بن بست رساندن مذاکرات توسط دولت اسرائیل و آمریکا را بر خود دارد. فکر نمی‌کنید این نوعی کمرنگ کردن نقش نیرو‌هایی  چون حماس و حزب‌الله در تشدید کشمکش و بحران است؟  
خالد حاج محمدی: به هیچ وجه! چون مسئله جنگ و کشمکش میان دولت اسرائیل و حماس نیست. مسئله وجود یک آپارتاید دولتی و سیستماتیک علیه مردم فلسطین و تعرض‌های دائمی و سازمان یافته دولت اسرائیل به حقوق ناچیز این مردم است. زندان غزه را دولت اسرائیل درست کرده نه حماس یا هر نیروی ارتجاعی دیگری. قطعا میتوان و باید نقش نیرو‌هایی مانند حماس را در این رابطه مورد بررسی قرار داد اما مسئله فلسطین و بی‌حقوقی آن‌ها امری مربوط به امروز نیست و از چندین دهه قبل از شكل گیری حماس و حزب‌الله موجود بوده است. ۷۵ سال است چندین میلیون انسان توسط دولت اسرائیل و با حمایت مستقیم دولت آمریكا و متحدین او، كشتار می‌شوند. سرزمین‌‌های مردم فلسطین هر روز بیش از گذشته با شهرك سازی‌های اسرائیل اشغال می‌شود و صاحبان آن از خانه و سرزمین خود كوچ داده میشوند، آواره و سرگردان و پناهنده می‌شوند. 
مسئولیت عدم حل مسئله فلسطین و عدم پیشبرد توافق اسلو، تماما برعهده راست افراطی اسرائیل در حمایت دولت آمریکا است. کسانی‌که در مذاکرات صلح نقش داشته‌اند، مانند جیمی کارتر چندین بار تکرار کرده است که حماس حاضر بود اسرائیل را به رسمیت بشناسد و وارد صلح شود. اما این دولت دست راستی اسرائیل، به رهبری نتانیاهو بوده که مداوما به بهانه‌‌های مختلف مانع صلح و حل مسئله فلسطین و پیشبرد پیمان اسلو شده است. اسحاق رابین را همین راست افراطی ترور کرد، نه نیرو‌های فلسطینی!
پدیده اشغالگری و جنایت دولت اسرائیل علیه این مردم بسیار طولانی‌تر از عمر حماس و حزب‌الله است. پدید‌ه‌ای که با قدرتگیری راست افراطی در اسرائیل دائما گسترده‌تر و سازمان یافته‌تر شده است. در دوره ده ساله اخیر، دوره نخست وزیری نتانیاهو، بالغ بر پانصد هزار نفر از متعصب ترین صهیونیست‌‌های مدافع اسرائیل از سراسر جهان و خصوصا آمریكا جمع آوری شده و در کرانه باختری "اسکان" داده شده‌اند. آنهم از طریق مصادره اموال و خانه و زمین مردم فلسطین و آواره کردن آنان. این‌ها شهروندان عادی نیستند، بخش اعظم آن‌ها مسلح‌اند و بخشی از ملیشیا و ارتش اسرائیل هستند. این‌ها پایه اصلی راست افراطی و فاشیست در اسرائیل‌اند. توحش آن‌ها در حمله به مردم فلسطین و كشتار آنان به حدی زیاد بوده که صدای سازمان ملل و شركای نتانیاهو در غرب را در آورده است. موقعیت شهروندی این بخش امروز مورد سوال است چرا که این‌ها حتی بر اساس قوانین بین المللی، کسانی که در مناطق اشغالی زندگی می‌کنند "سویل" به حساب نمی‌‌آیند، چرا که شهرک‌های ده سال اخیر دولت اسرائیل رسما غیرقانونی و اشغالگری اعلام شده است. 
راست افراطی در اسرائیل با به بن بست کشیدن هر راه حلی برای حل معضل فلسطین و حاکمیت آپارتاید در اسرائیل، زمینه را برای عروج جریانات افراطی و راست چه ناسیونالیست و چه مذهبی در فلسطین مهیا کرد.  
حماس و حزب‌الله و بسیاری از گروه‌‌ها و فرقه‌‌های مذهبی و قومی در خاورمیانه، حاصل ده‌‌ها سال اشغالگری، جنایت، جنگ و ویرانی، كشتار و نابودی شهر و زیر ساخت‌‌های اقتصادی و جنایت در منطقه توسط دولت آمریکا و ناتو هستند. بخشا خود غرب در بسیاری از كشور‌ها سازمان دهنده اصلی این جریانات بوده است. داعش و النصر در سوریه و القاعده و طالبان در افغانستان مواردی از آنها است. متاسفانه در بسیاری كشور‌ها مانند سوریه، عراق، لیبی و فلسطین، در نبود نیروی قدرتمند چپ و كمونیست، نفرت از اشغال و جنایت دول غربی را جریانات قومی و اساسا اسلامی پر كردند. مخالفت آن‌ها با اشغالگری از یك طرف و ابعاد وحشتناك كشتار و جنایت آمریكا و دولت‌‌های غربی از مردم، به این جریانات امكان داد به نام مقابله با آمریكا و مخالف اشغالگری ناتو، رشد و عرض‌اندام كنند. 
حماس و حزب‌الله، القاعده و طالبان و... بخشا نتیجه میلیتاریسم غرب هستند. قطعا هم حماس و هم حزب‌الله مانند هر جریان ارتجاعی، اهداف خود را دنبال می‌كنند. اما بر متن نبود نیرو‌های رادیکال و سوسیالیست و توحش و جنایت اسرائیل در حمایت كامل آمریكا و كشو‌های غربی، مردم به حماس و حزب‌الله و دیگران پناه می‌برند. مخالفت ما با حماس و حزب‌الله به عنوان جریانات مرتجع ناسیونالیست-اسلامی، نمی‌‌تواند حساسیت ما را نسبت به مسائل عظیم‌تر و جنایات بسیار هولناكی كه توسط اسرائیل و متحدینش اتفاق می‌افتد، كم كند. این مطلقا كمرنگ كردن نقش حماس و حزب‌الله نیست و راستش معضل مردم فلسطین و کشتار‌های پی در پی دولت اسرائیل را از زاویه حماس و حزب‌الله و ماهیت آن‌ها گرفتن، گم كردن سوراخ دعا و قبول کردن صورت مسئله جعلی دولت اسرائیل و آمریکا است.
در مورد کشور‌های عربی و "دنیای عرب"، این‌ها تاریخا از معضل و رنج و مشقات مردم فلسطین، در خدمت امتیازگیری خود در معاملات با دولت‌های غربی سو استفاده كرده‌اند. حتی دولت محمود عباس در دنیای واقعی نماینده مردم فلسطین نیست، مجسمه‌ای بی خاصیت است كه با دستور غرب و اسرائیل به راست راست و به چپ چپ می‌كند. راه حل‌‌های این دولت‌‌ها و آمریكا در تمام تاریخ، كه اساسا از طرف دولت آمریكا و متحدینش دیکته شده است، یك قدم در خدمت مردم فلسطین و پایان توحشی كه روزانه علیه آن‌ها توسط دولت اسرائیل اعمال می‌شود، نبوده است. دولت‌های "دنیای عرب" یک پای به بن بست رساندن و حل نشدن معضل مردم فلسطین هستند. لذا اوضاع كنونی و خواست جهانیان برای پایان دادن به پاكسازی قومی، برای پایان دادن به اشغال و نسل كشی و ویرانی فلسطین، بیان بن بست و بی صلاحیتی همه طرف‌های رسمی در این ماجرا از آمریكا و متحدین آن تا "دنیای عرب" و دولت محمود عباس و حماس و گروه‌ها و دولت‌های مختلفی است كه ریاكارانه سنگ دفاع از مردم فلسطین را به سینه می‌زنند. 
نشست "سران كشور‌های عربی و اسلامی" در ریاض اخیرا برگذار شد. این كشور‌ها علیرغم اینكه شدیدا زیر فشار پایین هستند، اما بدلیل منافع مادی و زمینی خود حاضر نشدند روابط اقتصادی و حتی سیاسی خود را با اسرائیل قطع كنند. قدرت‌هایی مانند چین و روسیه كه ظاهرا می‌گویند خواهان تشكیل دو دولت هستند، پدیده فلسطین و نسل كشی اسرائیل را در دایره تخصامات و جدال‌های جهانی خود با آمریكا و متحدین او گذاشته‌اند و از اقدامی جدی، پرهیز می‌كنند. مردم فسلطین عملا از هر طرف قربانی هستند. امروز همه این طرف‌ها برای حل معضل فلسطین در نزد مردم متمدن كه در سراسر جهان علیه نسل كشی اسرائیل از فلسطینی‌‌ها شوریده‌اند، مشروعیت خود را از دست داده‌اند. نه دولت‌های منطقه و "دنیای عرب"، نه ایران و تركیه و نه سازمان ملل وشورای امنیت و...، كه همگی از موانع حل این معضل هستند، برای جهانیان نه فقط بی اعتبار و بی خاصیت‌اند كه به حق مورد نفرت‌اند. بیانه ما بر روی این حقایق انگشت می‌گذارد. 
كمونیست: حمایت بی قید و شرط دول غربی، بویژه آمریکا، از کشتار دولت اسرائیل به نام "حق دفاع از خود"، سکوت همراه با تائید سازمان ملل در مقابل این کشتار در دو هفته اول، مخالفت آمریکا و اروپا از قطع حملات و بمباران نوار غزه، تبدیل تمام میدیای رسمی غرب به دستگاه تبلیغات جنگی دولت اسرائیل با خشم، نفرت و عکس العمل شدید و وسیع مردم بشردوست در تمام جهان روبرو شد. جنبشی جهانی علیه این نسل کشی و در حمایت از مردم فلسطین به راه افتاده است. ابعاد و عمق این تقابل و تاثیر آن بر رابطه مردم با دولت‌های غربی و حمایت غرب از اسرائیل را چگونه می‌بیند؟ 
خالد حاج محمدی: این تحولی بسیار عظیم است و فلسطین و وقایع اخیر شاید عمق این فاصله و ابعاد عظیم و جهانی آن را نشان داد. 
این تحول مدت‌ها است در جریان است. بی اعتمادی به تبلیغات و ادعا‌های دولت‌ها و بلندگو‌های تبلیغاتی‌شان، به نام "میدیای آزاد"، در دخالت ناتو در سوریه، دخالت در لیبی، در تحویل دادن افغانستان به طالبان، در جنگ و اشغال عراق و .....، مدت‌ها است شروع شده. فلسطین تیر خلاصی به آخرین توهمات را زد. امروز به یُمن میدیای اجتماعی، که هنوز زیر تیغ سانسور کامل دول نرفته‌اند، دیوار آهنین جعل، دروغ، پروپاگاند دولت‌ها و میدیای رسمی آنان فرو ریخته، و مردم حقیقت و وقایع را بدون سانسور، با تمام تلخی آن می‌بینند. مردم در کشور‌های غربی نقش دولت‌های "دمکرات" و "متمدن" "خود" را در سازمان دادن، راه‌انداختن، حمایت از کشتار و نسل کشی در سرتاسر جهان می‌بیند. امروز در مقابل هر تریبون رسمی و خزعبلات انواع "کارشناسان" و "متخصصین" در توجیه این جنایات صد‌ها و هزاران فعال رادیکال، متمدن، انساندوست و البته متخصص در ابعاد بسیار وسیع‌تری از این میدیای فاسد به مردم جهان حقایق را می‌گویند. قلعه "تسخیر ناپذیر" ریا و دروغ مدت‌ها است در حال فروپاشی است. جنایت علیه مردم فلسطین آخرین سنگ‌های آنرا به زیر کشید.
در عین حال سال‌ها است كه اعتراضات به بی حقوقی و فقر، به بیكاری و گرانی، به بی‌مسئولیتی دولت‌ها در غرب و ساختارشكنی به پدید‌ه‌های جدی تبدیل شده‌است. طبقه كارگر و نسل جوان وزن اصلی را در این "نه" گفتن و "دیگر نمی‌پذیریم" دارند. فراموش نکنیم هنوز "بحران آوارگان جنگی" و نقش دول غربی در جنگ‌های مداوم در منطقه و پس از آن "بحران کرونا" با همه ابعاد آن از بی مسئولیتی دولت‌ها، تا تاثیرات اقتصادی و اجتماعی آن بر جهان تمام نشده بود که جنگ روسیه و اوکراین، بر طبل جنگ کوبیدن دول غربی به نام "خطر حمله روسیه به اروپا" خالی کردن خزانه کشور‌ها و پر کردن جیب صنایع اسلحه سازی و  فشار اقتصادی به مردم به نام تامین امنیت آنان و ... را داشتیم. مردم بخصوص در کشور‌های غربی پس از یک دوره از زیر آوار تبلیغات دولت‌ها بیرون آمدند و علیه جنگ، علیه تعرض به سفره خود به بهانه "دفاع از دمکراسی غربی"، به خیابان‌ها آمدند. تک تک این بحران‌ها فاصله مردم و حکومت‌ها در غرب را بیشتر و بیشتر کرد. امروز فاصله مردم در کشور‌های غربی به فاصله مردم با حکومت‌ها در خاورمیانه نزدیک‌تر شده است.
بعد از فروپاشی بلوک شرق و بعد از فروریزی دیوار برلین و شیپور "پایان كمونیسم" و هر نوع عدالتخواهی كارگری، كه قطب پیروز یعنی بازار آزاد به رهبری آمریكا و با پرچم دمكراسی، پیش بردند، دوره فروریزی باور به قطب پیروز با  توجه به توحش و بربریتی كه تحمیل كردند و جنگ‌های ویرانگری كه به راه ‌انداختند، روز به روز بیشتر شده است. مردم به حق تمام این جنایات، جنگها، بحران‌ها، ویرانی و کشتار و آوارگی را محصول "دمکراسی غربی" می‌دانند.
بهشت موعود دولت‌های غربی و پیروزی بازار و دمكراسی غربی، جز جنگ و كشتار و ویرانی، جز آوارگی وسیع ده‌ها میلیون‌ انسان، جز فقر و محرومیت و گرسنگی حتی در خود غرب، ارمغانی به همراه نداشت. طولی نكشید كه پیروزی‌شان با تبلیغات وسیع و خفه كننده غرب و جشن و شادی پیروزی "حق بر باطل"، "دمكراسی بر توتالیتاریسم" و "غرب متمدن بر شرق بی فرهنگ و عقب مانده"، با انواع قلدری، میلیتاریسم و كشتار و لشكر كشی و جنایت، در خاورمیانه و آفریقا و تعرض افسار گسیخته به دستاورده‌های طبقه كارگر در خود غرب همراه شد و چهره واقعی خود را نمایان كرد. چیزی كه بعد از مدت كوتاهی با سد طبقه كارگر و مردم در خود غرب و در جهان مواجه شد.
در جنگ اوكراین برای مدت كوتاهی تبلیغات رسانه‌های غربی، در روس ستیزی و در بوق كردن راسیسم و نژادپرستی و اینكه همه بلایایی كه خودشان بر سر طبقه كارگر و مردم در غرب آوردند را پای پوتین و روسیه‌ انداختند، موثربود. پرچم‌های اوكراین همه جا آویزان شد، روس بودن در غرب جرم به حساب آمد، ورزشكاران "روسی" را در مسابقات راه ندادند، كنسرت‌های هنرمندانشان ملغی شد و تحریم علیه روسیه به عنوان محور شر و بانی همه بدبختی‌ها در غرب و خطر حمله این "امپراتوری" به آلمان و فنلاند و ...، را در بوق و کرنا کردند. مسابقه پیوستن به ناتو و بازار تولید و فروش اسلحه و اختصاص بودجه‌های عظیم نظامی در كشور‌های اروپایی، زیر مخاطرات "حمله" روسیه، توجیه شد. اما حقایق زمینی فوراً این موج از خودبیگانگی و آگاهی وارونه را شكست داد و موج بازگشت علیه خود آن‌ها شروع شد. خصوصا اینكه با ارزیابی‌های سطحی و دلبخواهی در غرب و اینكه چهار روزه روسیه را شكست و ناتو را به عرش اعلا می‌رسانند هم فوراً شكست خورد و بر ضد خودش تبدیل شد.
بر متن چنین شرایطی و شكست میلیتاریسم غرب و معضلات مورد اشاره، مسئله فلسطین به سرعت و در دل یك نسل كشی وحشتناك با حمایت رسمی و بی شرمانه دولت‌های غربی و رسانه‌های آنها، مردم متمدن در سراسر جهان را علیه این جنایت بسیج کرد. دامنه دروغ رسانه‌‌ها و دولت‌ها چنان بی شرمانه بود، میزان جنایت و بی‌رحمی و قساوت چنان فجیع بود كه دیگر، هیچ انسان عادی، كه ذر‌ه‌ای انسانیت در وجودش بود، نمی‌‌توانست بی تفاوت بماند. علاوه بر این، مسئله فلسطین و سمپاتی به حل این معضلی تاریخی، خواست نجات مردم فسلطین از توحش و آپارتاید دولت فاشیست اسرائیل، بر خلاف ارزیابی‌های آبكی دولت‌های غربی، در اروپا و غرب بسیار عمیق است. حساسیت به مصائب مردم فلسطین و سیاست‌های فاشیستی دولت اسرائیل تاریخا و سنتا در اروپا بسیار بالا بوده است. امروز شاهد گسترش این حساسیت و سمپاتی، به آمریکا، استرالیا، ژاپن و سایر کشور‌های دنیا هستیم. همانطور که گفتم رشد تكنولوژی و ارتباطات سریع، دیوار زخیم و عظیم سانسور میدیای رسمی را شکست و دسترسی بشریت به حقایق بسیار همه جانبه تر از گذشته شده است. حمله گسترده ارتش اسرائیل و توحش عظیم آنها، به نقطه انفجاری تبدیل شد و جهان را به جنگ با كل ساختار و دولت‌های غربی كشاند. آنچه امروز در تمام جهان و خصوصا در اروپا و آمریكا و... شاهد هستیم یك رنسانس عظیم علیه چند دهه تحمیق و ریای نیرو‌های دست راستی و یك تودهنی همه جانبه به قدرت‌های حاكم بر جهان در خود غرب و دستگاه دروغ پراكنی آن‌ها است. این پدیده هر چند و متاسفانه در دل یك نسل كشی عظیم از مردم فلسطین متحقق شد، اما مطلقا به فلسطین و حل این معضل محدود نمی‌ماند. این یك بیداری جهانی علیه تمام ارزش‌های دروغین، استاندارد‌های دوگانه، نهاد‌های دست ساز و نمایشی در "دفاع" از حقوق انسانها، "علیه" بی حقوقی انسان در غرب و بعلاوه فروریزی كاخ امید بورژوازی غرب با ادعای "عدالتخواهی" و یكه تازی آن‌ها بر جهان است. امروز دیگر اینکه "دمکراسی غربی" یعنی جنگ، ویرانی، کشتار و قتل‌عام همراه با دروغ و تحمیق، فقط داده مردم عراق و افغانستان و ... نیست. امروز این حقیقت به داده بخش وسیعی از مردم در کشور‌های غربی تبدیل شده‌است. مردم در کشور‌های غربی حق دارند بگویند در "دمکراسی" غربی حرف اول و آخر را اسلحه می‌زند!
به این اعتبار این یك رنسانس عمیق است. امروز صد‌ها میلیون انسان در سراسر جهان و خصوصا در غرب نه تنها خواهان پایان كشتار و جنایت در فلسطین هستند، بلكه و بعلاوه خواهان پایان بی‌حقوقی، پایان فقر و پایان بربریت دولت‌ها علیه خود هستند. 
كمونیست: چرا حمایت دول غربی از اسرائیل، ناتوانی و یا عدم تمایل‌شان به حل مسئله فلسطین، امروز دریچه زیر سوال رفتن مشروعیت "دمکراسی غربی" بعنوان مدافع "حقوق بشر" و آزادی بیان و عقیده و ...، خاصیت و جایگاه "جامعه جهانی"، سازمان ملل، شورای امنیت، پارلمان اروپا و ... را در میان مردم متمدن و بشردوست در غرب شده است؟ 
خالد حاج محمدی: قبلا به سابقه و تاریخچه سیاست‌های جنگ طلبانه و میلیتاریستی غرب در دنیا، از عراق تا سوریه و لیبی و ... و بالاخره اوکراین به نام "دفاع از دمکراسی" و یا "گسترش دمکراسی غربی" و تاثیرات آن بر افکار عمومی جهان اشاره کردم.  تمام این جنایات به نام "حق مشروع" اسرائیل در "دفاع از خود" توسط غرب توجیه شده است. اجازه بدهید در مورد این "حق دفاع از خود" دولت اسرائیل كه روزانه به عنوان امری بسیار "بدیهی" و "مشروع" از رسانه‌های غربی و روسای دولت‌های آنها تكرار می‌شود بگویم. طبق قوانین بین المللی كه این دولت‌ها توافق كرده‌اند، هر دولتی اگر خاك كشور یا مردم دیگری را اشغال كند، حق دفاع از خود را در كشور اشغال شده ندارد. اما این قانون هم مثل تمام قوانین توافق شده بین المللی هر زمان منافع آمریكا و متحدین او طلب كنند باطل است و عكس آن صادق است. اینجا اسرائیل اشغالگر است و مردم فلسطین و هر جریانی در این منطقه طبق این قانون حق دفاع از خود و به این اعتبار جنگیدن با اشغالگر و تلاش برای بیرون راندش را دارند. اما اینجا اشغالگر حق هر درجه تعرض و كشتار را دارد و هر مقابله طرف مقابل "تروریسم" نام می‌گیرد. این دیگر قانون جنگل هم در مقابلش عین عدالت است. این دیگر جز قلدری، جز بربریت و زورگویی و جنایت اسم دیگری نمی‌‌توان بر آن گذاشت. 
جنایاتی که جهانیان علیه آن به میدان آمده‌اند، همگی با دخالت، حمایت مالی، نظامی و تبلیغاتی دولت‌های غربی و رسانه‌های رسمی آن‌ها انجام می‌گیرد. بردن ناوگان‌های بزرگ جنگی آمریكا، مسلح به سلاح هسته‌ای به خاورمیانه، هیچ انسان بی‌غرض، با عقلی به عمق یك بند انگشت را متقاعد نمی‌كند كه برای "جنگ" با "حماس" است. پر كردن منطقه از انواع سلاح جنگی، تخصیص هزینه‌های كلان برای كمك به اسرائیل، همراه تبلیغات جنگی، تمام این دولت‌ها را به عنوان بخشی از مرتكبین جنایت جنگی و بخشی از ماشین كشتار در مقابل مردم متمدن، صلح طلب و انسان دوست قرار داده است. بی دلیل نیست كه مردم در کشور‌های غربی خواهان محاكمه همه روسای آن‌ها به جرم جنایت علیه بشریت هستند. هم اكنون بیش از صد وكیل از فرانسه و بقیه كشور‌ها گفته‌اند پرونده‌های عاملین این توحش را به دادگاه بین المللی، به عنوان عاملین جنایت علیه بشریت می‌برند. در انگلستان هم نهاد "عدالت برای فلسطین" بردن روسای دولت انگلستان و رهبری هر دو حزب محافظه كار و لِیبر را به عنوان شركت در جنایت جنگی در دستور دارند.
در این دوره بیشتر از هر زمانی روشن شد که "جامعه جهانی"، "معاهدات بین المللی"، "قوانین جنگ"، "حقوق بشر"، "حقوق كودك"  و تعهدات دولت‌ها به قوانین مورد توافق خودشان پوچ است. روشن شد که یکی از موانع اصلی کشیدن افسار دولت فاشیست اسرائیل دولت آمریکا و حق وتوی آن است. معلوم شد سازمان ملل، دادگاه لاهه و ... مجمع نمایندگان همان قدرت‌هایی است که جهان را میدان جنگ و کشت و کشتار کرده‌اند. معلوم شد قطعنامه‌های "شدید الحن" سازمان ملل پشیزی ارزش ندارد. مردم حق دارند سوال کنند که زمانیکه آمریکا اعلام می‌کند اگر دادگاه لاهه حکمی علیه ارتش‌اش صادر کند این دادگاه را به توپ می‌بندد و صدای کسی در نمی‌‌آید، زمانیکه هر عنصر فاشیستی در جهان، منجمله نماینده اسرائیل در سازمان ملل، خواهان استعفای رئیس این سازمان بدلیل اینکه "جسارت" کرده و از دولت اسرائیل انتقاد می‌کند و صدای کسی در نمی‌‌آید، معلوم نیست چرا باید به این نهاد‌ها امیدی بست. 
تلاش دولت‌های غربی، آلمان، انگلستان، فرانسه ، سوئد و ... برای ممنوع كردن تظاهرات‌های حمایت مردم از فلسطین و جنایی كردن آن به نام "حمایت از حماس و تروریسم"، جرم بودن اعتراض علیه این نسل كشی، تاثیر این سیاست در استخدام، در حق شهروندی و بسیاری مسائل دیگر، مردم اروپا را به یاد حاكمیت نازی‌‌ها در آلمان و دوره مك كارتی در آمریكا می‌اندازد. این شوك جدی به مردم در جوامع غربی است. مردم این تعرض به آزادی و حقوق مدنی خود و حمایت آشکار از فاشیسم حاكم بر اسرائیل را نپذیرفتند و برعكس تصور حكام اروپا، سیاست آن‌ها برای بستن دهان و خفه كردن مردم، كبریتی شد بر آتش خشمشان. معلوم شد پارلمان و حقوق فردی، آزادی بیان و تجمع و حق اعتراض، تا زمانی در غرب "آزاد" است كه علیه سیاست و سیستم حاکم نباشد. رسما یك دیكتاتوری عریان زیر چتر پارلمان و "دمكراسی" در اروپا آفتابی شد. پوچی آزادی بی‌قید و شرط و حقوق مدنی در دمکراسی غربی هیچوقت به این روشنی خودنمایی نمی‌كرد. برای مردم اروپا این تعرضی همه جانبه از طرف راست، به دستاورد‌های مردم، به تمدن بشری و به حقوق اولیه آن‌ها به حساب آمد و حقیقت هم همین است. سران این دولت‌ها، فاشیست‌تر از نتانیاهو، كه پز دمكرات و تمدن غربی را می‌دادند به ناگاه ابتدا در قضیه اوكراین و این بار در نسل كشی در فلسطین همگی نتانیاهوی کشور خود شدند. نقاب از چهره برداشته شد، ملكه دمکراسی غربی لخت و عریان به عنوان یك جنایتكار و نژادپرست ضد فلسطینی و ضد تمدن و آزادی فردی و سیاسی، در مقابل مردم در كشور‌های غربی نمایان شد. و این نمی‌توانست از طرف مردم اروپا پذیرفته شود. سران این دولت‌ها از بایدن تا رشی سوناك، كیِر ستامیر، شولتز، ماكرون و...، این "منتخبان مردم"، همگی حتی با "آتش بس انسانی" جهت جمع كردن جنازه‌های تكه پاره شده هزاران انسان، كودك، پیر و بیمار و...، برای رساندن آب و نان و دارو و سوخت برای بیش از دو میلیون انسان، حتی با خواست سازمان ملل خودشان، مخالفت كردند. این درجه از قساوت، نژاد پرستی و توحش عریان، آنهم علیه مردم فلسطین كه در قلب مردم اروپا جای بزرگی دارد، نمی‌توانست كل كاخ دروغ و ریای آنها، سیستم پارلمانی آن‌ها تحت نام "حكومت مردم" و "انتخاب مردم" و "نمایندگی مردم" با  دمكراسی و حقوق بشر و... را هوا نبرد. بی خاصیتی سازمان ملل و غرولند‌های گاه و بیگاه رئیس آن از اینكه غیرنظامی زیاد كشته شده و لال بودن او در مقابله جدی با تبدیل غزه به قبرستان جمعی مردم و خصوصا كودكان و نوزادان فلسطین توسط اسرائیل و حامیان او، ابراز نظر بایدن مبنی بر اینكه "فكر نمی‌كنم اسرائیل به وضع غیر نظامیان توجه نكرده باشد" و خفه شدن همه در مقابل این گستاخی و بیشرمی، نزد متوهم‌ترین بخش مردم اروپا، نه تنها بی خاصیتی "جامعه جهانی" و سازمان ملل را مسجل و به داده عمومی تبدیل كرد، بعلاوه پرده از روی روسای دولت‌های غربی به عنوان عاملین دخالت مستقیم در نسل كشی در مقابل مردم جهان برداشت. 
فشار این جنبش جهانی بر دول غربی و احزاب سنتی در غرب، از چپ تا راست، کل ساختار این دولت‌ها و احزاب سنتی را با شکاف‌های جدی روبرو کرده است. اروپای واحد سیاست واحدی ندارد، موج استعفا از احزاب "چپ" پارلمانی، سرکشی نمایندگان پارلمانی از دستورات رهبری در حمایت از فلسطین، گوشه‌هایی از این شکاف و ترک برداشتن احزاب و دولت‌ها است.
بی هیچ تردیدی و همچنانكه اشاره كردم این ماجرا و نقش ارزشمندی كه بشریت متمدن در دفاع از فلسطین ایفا كرده است، موقعیت اسرائیل و فاشیست عریان آن و نقش مخرب دولت‌های غربی در دل یك نسل كشی كامل، پنجر‌ه‌ای بر كل جنایات این دولت‌ها، در آفریقا، در یوگسلاوی سابق، در حمله به عراق و افغانستان، سوریه و لیبی و...، باز خواهد كرد. كاخ دروغ‌هایی  كه با تبلیغات وسیع رسانه‌های مزد بگیرشان به عنوان حقیقت در مغز مردم در غرب كاشته بودند و آن‌ها را كور و كر كرده بود، تصویری كه به عنوان حقیقت مهندسی و به تصویر مردم غرب تبدیل كرده بودند، همگی زیر سوال است و یك بار دیگر بازبینی و زیر ذره بین مردم بیدار شده قرار می‌گیرد. غرب از نظر سیاسی، اجتماعی، فكری، فرهنگی شخم خواهد خورد و نتیجه به هر كجا برسد، یك چیز مسلم است، سیستم موجود با همه مخلفاتش در غرب پروسه فروریزی‌اش شروع شده است. این دیگر طبقه كارگر، نسل جوان و مردم متمدن هستند كه با بیل و كلنگ كاخ امیال "جهان متمد" در غرب را در هم می‌شكنند.

كمونیست
: گفته می‌شود اولین بازنده سیاسی این اوضاع شخص نتانیاهو و دولت اسرائیل و حامیان غربی آنند. گفته می‌شود آینده اسرائیل به عنوان "کشور یهودیان" با دولتی صهیونیست- فاشیست ممکن نیست. چقدر با این تز‌ها موافقید و آینده اسرائیل را چگونه می‌بینید؟
خالد حاج محمدی: قبل از جواب مستقیم به سولتان اجازه بدهید به نكته‌ای كه فكر می‌كنم هنوز خطری جدی می‌تواند باشد اشاره كنم. مسئله فلسطین و فجایعی كه غرب به بار آورد، میخی بر تابوت سیاست میلیتاریسم غرب و حلقه‌ای دیگر از شكست سیاست جنگی آمریكا است. بازگشت به گذشته و دنیای قدرقدرتی و حمكرانی آمریكا و توسل به لشكر كشی و اعمال قدرت از این كانال تماما غیر محتمل و حتی غیر ممكن است. این دوره تمام شد! اما متقاعد شدن آمریكا به موقعیت كنونی در جهان چند قطبی و به عنوان یكی از بازیكنان در كنار بازیكنان جدیدی كه خود را تحمیل كرده‌اند، با چه پس لرزه‌هایی همراه خواهد شد، هنوز بی مخاطره نیست. خصوصا اینكه سیاستمداران غربی كه امروز در راس قدرت هستند، از روسای كنونی آمریكا، تا رشی سوناك و همراهان او از هر دو حزب محافظه كار و لیبر در انگلستان و صدر اعظم آلمان و...، انگار در دنیای توهم و مالیخولیایی رویا‌های احمقانه خود غرقند و روی زمین و به عنوان سیاستمدار جدی و واقع بین زندگی نمی‌كنند. انگار تاثیر و معنی عملی احكام و كلمات خود را نمی‌سنجند و از توان و موقعیت جدید دولتشان و قطبی كه عضو آنند، بی‌اطلاعند. خاورمیانه به بشكه‌ای از باروت تبدیل شده است، تحریكات كم نیست، آدم غیر مسئول و جنگ طلب و در عین حال سطحی هم به وفور موجود است و هر حركت ناسنجیده می‌تواند فاجعه‌هایی  را به بار آورد كه انتهایش دیگر بر كسی معلوم نیست. 
اما در مورد بازندگی نتانیاهو این امری بسیار مسلم است. نتانیاهو قبل از این وقایع هم روی دیواری در حال فروریزی راه میرفت. امروز از هر طرف از افراطی ترین صهیونیست‌های متعصب و جنگ طلب تا حریفان خود در اسرائیل تا یهودی‌هایی  كه در اسرائیل و آمریكا و... هستند و می‌گویند "این جنایت را به نام ما نكنید" و تا مردم عادی زیر فشار است. این پایان عمر سیاسی و قدرت دولت نتانیاهو است و البته همین حقیقت هم می‌تواند باعث ریسك‌های احمقانه و البته فاشیستی بیشتری از جانب او و همراهان ضد فاشیستش باشد. اما ماجرا از این‌ها عمیق‌تر است و با كنار گذاشتن و یا محاكمه نتانیاهو تمام نمی‌‌شود. فعلا اسرائیل مستقل از جنایات او، در غزه گیر كرده است، معلوم نیست این نسل كشی چقدر ادامه خواهد داشت و دولت‌های حامی اسرائیل زیر فشار جدی جهانیان هستند. میدیای رسمی زیر فشار مجبور شده است، به غلط کردن بیافتد. دولت‌های عربیِ تاریخا متحد غرب، برای پایان نسل كشی و فشار به اسرائیل و پدرخوانده‌اش آمریكا، به چین سفر كرده‌اند، بسیاری از هیئت‌های حاكمه در غرب، احزاب سیاسی و... زیر فشار دچار بحران درونی شده‌اند. اروپای واحد چند دسته شده است و همه این‌ها روی اسرائیل و هر حاكمیت مذهبی و صهیونستی در آینده هم فشار است. ادامه زندگی كشوری كه عملا فضای آن به عنوان جامعه‌ای مریض با عمق تعصب و كینه و نفرت بسیار بالای ضد "عرب"، در خاورمیانه و در قلب دنیای "عرب" كه دیگر گوش به فرمان و نوكری آمریكا را هم قبول نمی‌كند، چقدر ممكن است؟ این سوالی واقعی است و امروز در خود اسرائیل آدم‌های واقع‌بین تر آن‌ها از فضای ترسناك مذهبی و بشدت عقب مانده فرقه‌ای، صدایشان بلند شده است و خطرات چنین پدید‌ه‌ای را در روزنامه‌های رسمی گوشزد می‌كنند. فكر می‌كنم دردرازمدت اسرائیل با چهره كنونی آن آیند‌ه‌ای ندارد و راهی ندارد جز اینكه از راست افراطی و حاكمین كنونی و... فاصله بگیرد.
كمونیست: قبل از رسیدن به آخر مصاحبه می‌خواستم در مورد سیاست اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی و نقش و موضع آن‌ها و تاثیرات این تحولات بر موقعیت آن‌ها سوال كنم. نظر شما در این مورد چیست؟
خالد حاج محمدی: بررسی همه جانبه سیاست شاخه‌های مختلف اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی احتیاج به بحث مفصل و مستقلی دارد. اما اینجا نكاتی را كوتاه بیان می‌كنم. اپوزیسیون راست، از ناسیونالیست‌های ایرانی (سلطنت طلب، مشروطه طلب و جمهوریخواه و ...) تا ناسیونالیست‌های کُرد و انواع نیرو‌های قومی دیگر تا مجاهد، عموما و تاریخا پرو آمریكایی و پرو اسرائیلی بوده‌اند. آن‌ها با توجیه مخالفت با جمهوری اسلامی در تاریخ چند دهه گذشته در تمام مقاطع حساس از راست‌ترین، جنگ طلبانه‌ترین و ضد انسانی‌ترین سیاست‌ها، چه از جانب آمریكا و چه اسرائیل و... حمایت كرده‌اند. زمان زیادی از سفر آقای پهلوی، آنهم در دل تحولات انقلابی ایران، به اسرائیل و عكس یادگاری از "زیارتگاه‌هایی " كه رفته‌اند و ملاقات‌هایش با مقامات اسرائیلی نگذشته است. كل این طیف با همه تناقضات و اختلافات در میانشان پرو غرب‌اند. افراطی‌ترین‌های آن‌ها از حمله نظامی به ایران، حمله به مراكز نظامی و هسته‌ای، تحریم اقتصادی و دخالت نظامی آمریكا در ایران دفاع كرده‌اند و استراتژی خود را برمبنای سیاست‌های میلیتاریستی ناتو و دخالت آن‌ها در ایران تعیین کرده‌اند. فراموش نکنیم این‌ها شعار "بعد از سوریه نوبت ایران است" را همراه بخشی از چپ بورژوایی و ضد اجتماعی در دل جهنمی‌که آمریکا در سوریه بوجود آورد سر می‌دادند. 
در این دوره این طیف نیز عملا در كنار میدیای غرب حامی اسرائیل بودند. معتدل ترین آن‌ها قلبش با دولت اسرائیل است و حامی آن هستند. اما بدلیل فضای عمومی چه در کشور‌های غربی و چه در میان مردم در ایران در محکوم کردن این جنایت، رسما و علنا این حمایت را اعلام نمی‌کنند و کار حمایت را به تفاله‌های خود که به نام "ژورنالیست"، در میدیایی مانند ایران اینترنشنال، واگذار کرده‌اند. از هلهله "غزه پودر شد" اوباش طرفدار آقای پهلوی و راه‌انداختن همه پرسی اینترنتی که "بعد از با خاک یکسان کردن غزه و شخم زدن آن باید در آنجا پارک درست کرد یا ..." تا حضورشان، با پرچم‌های اسرائیل و شیرخورشید، در تظاهرات‌های دفاع از کشتار و جنایت دولت اسرائیل در نوار غزه، این‌ها را در صفبندی جهانی در قطب حامیان فاشیسم، آپارتاید نژادی و نسل کشی در فلطسین قرار داده است. 
رضا پهلوی و هواداران او ، به عنوان طیف اولترا راست و فاشیسم ایرانی، امیدشان به پیروزی نتانیاهو و دولت دست راستی اسرائیل در کشتار مردم فلسطین و "پودر کردن نوار غزه" است. امیدشان افزایش تشتت در منطقه و به میدان كشیدن پای ایران و تحمیل جنگی به مردم ایران توسط ناتو و دول غربی است. رسما از دولت اسرائیل دعوت به حمله به ایران می‌كنند و امیدوارند این شروع جنگی باشد كه به قول اینها، "انتهای آن رفتن جمهوری اسلامی"، اشغال ایران توسط آمریكا و قرار گرفتن آن‌ها در ركاب نیرو‌های آمریكایی و تحویل ایران به آن‌ها باشد. این طیف از راست افراطی اسرائیل، جنگ طلب‌تر و ضد فلسطینی‌تر و پرو ناتو‌تراند و فاشیستی از نوع نتایاهو‌اند. 
مشكل این طیف بی اعتباری‌شان در ایران است. هفته پیش خانم مسیح علی نژاد، "ستاره" و لابیست این طیف، "فرموده" بودند مخالفتی با حمله دولت اسرائیل به مراكز نظامی ایران و بیت خامنه‌ای ندارد و فراتر از آن به خود اجازه داده این دعوت به جنگ را به پای مردم ایران بنویسد. كه اسرائیل و یا كشور‌های دیگر مراكز هسته‌ای ایران را بزنند. علینژاد یا آنقدر ابله است که نمی‌داند بمباران بیت خامنه‌ای شروع جنگی ویران کننده در ایران و تبدیل ایران به عراق و نوار غزه است، جنگی که قربانیان اصلی آن نه حاکمین که مردم بیگناه و کودکان‌اند، یا شیادی است که اتفاقا دقیقا میداند دعوت به چه فاجعه‌ای می‌کند. 
این طیف که گویی حتی برای چند ثانیه هم شده سر از منجلاب دست راستی ترین محافل آمریکا بیرون نمی‌آورند و نمی‌بینند که اتاق‌های فکری در غرب مخاطرات تشدید این کشمکش در خاورمیانه و عواقب مخرب آن در جهان را هشدار می‌دهند. این‌ها چنان در این گنداب فاشیسم غرق شده‌اند که حتی متوجه نیستند که دولت‌های غربی و بلندگو‌های تبلیغاتی‌شان، "میدیای آزاد"، زیر فشار جنبش جهانی برای آزادی فلسطین ناچار به عقب نشینی شده‌اند. این طیف چنان غرق در مالیخولیای "رسیدن به قدرت به هر قیمتی"‌اند که متوجه نیستند دیر به قافله حامیان نسل کشی و بازندگان این جنایت پیوسته‌اند.
ناسیونالیست‌های كرد و احزاب آن‌ها نیز که رسما تماما خفه خون گرفته‌اند، در چند دهه گذشته همیشه مدافع اسرائیل در کشتار مردم فلسطین بوده و خود را متحد غرب می‌دانستند و هنوز هم می‌دانند. هر جنگ طلبی‌ای علیه ایران از جانب آمریكا یا اسرائیل نور امیدی در دنیای تاریک آن‌ها می‌دمید. مشكل آن‌ها این است كه مردم كردستان تاریخا خود را حامی و همدرد مردم فلسطین دانسته‌اند و این احزاب همیشه و تاریخا قلبشان جایی دیگر تپیده است. 
كل این طیف در تحولات انقلابی دوره گذشته در مقابل مردم آزادیخواه قرار گرفتند و باختند. امروز هم با اعتراضات جهانی علیه جنایت اسرائیل، علیه سیاست دولت‌های غربی و مسائلی كه به آن پرداختیم، اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی با همه شاخه‌هایش بار دیگر سرش به سنگ خورد. 
اجازه بدهید در مورد طیف دیگری از این اپوزیسیون که به نام "چپ" و حتی "کمونیست" از خود نام میبرند، کوتاه نکاتی را بگویم. این طیف "چپ" که در ملی‌گرایی فاصله زیادی با راست ندارد، زمین و زمان را از سوراخ كوچك مخالفت خود با جمهوری اسلامی ارزیابی می‌كنند. بشدت محدودنگر و محلی فكر میكنند. این طیف با منطق "دشمن دشمن من، دوست من است" سنتا در کنار ارتجاعی‌ترین جریانات، از ناتو تا نیرو‌های قومی و ارتجاعی در ایران قرار گرفته است. ملی‌گرایی نقطه اشتراک این طیف با راست سنتی در ایران است. این‌ها هم مانند دوستان راست خود در اپوزیسیون و مانند بایدن و ماکرون و ترودو و ...، بمباران مدرسه و كودكستان، بیمارستان، اردوگاه آوارگان، سوزاندن مزرعه و نابودی هر چه امكان زیستی است با بمب و گاز فسفر و...، را جنگ حماس و اسرائیل نامیدند و عملا به بخشی از پروپاگاند رسانه‌های غرب و اسرائیلی تبدیل شده‌اند. روزنامه نروژی "دنیای اسلحه" (VG) بر اساس تحقیقات و آمار‌های سازمان‌های بین المللی می‌نویسد، بالاترین تلفات از مردم فلسطین در این مدت كودكان ۵ ساله و كمتر از ۵ سال است. حقیقتا تفحص زیادی می‌خواهد كه فهمید در فلسطین چه در جریان است؟ بخشی از آن‌ها که ظاهرا "رادیکالتر"‌اند، بمباران فرشی مردم بیگناه در نوار غزه را "جنگ تروریستها"، یعنی جنگ اسرائیل و حماس، می نامند و برای "آرامش" وجدان خود هر دو طرف را محکوم می‌کنند و قهرمانان جهان مجزای‌شان، مانند نمایندگان دست راستی مجلس اسرائیل، بیشرمانه مردم بیگناه، کودکان و قربانیان بمباران دولت اسرائیل را بدلیل "فاصله نگرفتن از حماس" مسئول بلایی که بر سرشان آمده می‌دانند. این گروه‌ها در حاشیه اتفاقات بزرگ هستند، اما عملا در کنار راست پرو اسرائیل قرار می‌گیرند.
كمونیست: با توجه به رشد راست افراطی در اسرائیل طی ده سال گذشته و تبدیل دولت اسرائیل به یک حکومت آپارتاید نژادی، با توجه به عدم صلاحیت دول غربی و "جامعه جهانی" و ... این سوال پیش می آید که با در قدرت بودن نیرویی چنین دست راستی در اسرائیل آیا تشکیل دو کشور فلسطین و اسرائیل ممکن است؟ پیش شرط، نیرو و ضامن تشکیل دو کشور برابری و متساوی الحقوق کیست؟ 
خالد حاج محمدی: تشكیل دو دولت در شرایط كنونی تنها راه ممكن است! طبیعتا تشکیل یك دولت متمدن و سكولار، غیر قومی و غیر مذهبی، پایان یافتن جنگ و خونریزی و نفرت پراكنی و نفاق و بی حقوقی كامل مردم فلسطین، این ایده‌آل است. اما واقعیت موجود، دامنه كشتار و جنایت، حاكمیت تاریخی باند‌های قومی و فاشیستی در اسرائیل، عمق فرهنگ و فضای عقب مانده، مذهبی و نفرت كور از مردم عرب زبان، قدرت صهیونیست در این جامعه و خون‌هایی  كه ریخته‌اند، جنایات و توحش و بلاهایی كه بر سر مردم فلسطین آورده‌اند، چنان زخم عمیقی ایجاد كرده است كه متاسفانه به این زودی‌‌ها قابل التیام نیست. در نتیجه در این شرایط هیچ راه حل دیگری نیست و باید راه حلی گذاشت كه این زخم تاریخی تماما التیام پیدا کند. هر راه حل بینابینی كه این دو بخش را تماما از هم جدا نكند، ادامه وضع كنونی است. باید شرایطی را آماده كرد تا مردم هر دو طرف بتوانند فارغ از نفرت قومی و مذهبی زندگی کنند و آمادگی زندگی در یک کشور واحد را پیدا کنند. 
اما امروز اولین پدیده پایان فوری بمباران و حمله نظامی اسرائیل و آتش بس كامل از هر دو طرف است. به این اعتبار اسرائیل باید نیرو‌های خود را از سرزمین‌ها فلسطین خارج كند. منطقه باید از حضور نیرو‌های نظامی كه اساسا نیرو‌های آمریكا و متحدین او است، خالی شود و فضا و تبلیغات و تحریكات جنگی پایان یابد. محاصره مردم فلسطین توسط اسرائیل، قطع آب، نان، سوخت و امكانات پزشكی باید فوری پایان یابد و مردم دسترسی كامل به امكانات زیستی داشته باشند. ده‌ها هزار زخمی از مردم فلسطین كه از دسترسی به امكانات پزشكی و بهداشتی محرومند باید فوراً معالجه شوند و امكانات لازم در اختیارشان قرار گیرد. سرزمین‌ها اشغالی كه هر روز از روی نقشه و تصمیم اسرائیل وسیع تر شده است باید پایان یابد و مردم فلسطین بتوانند، بدون هیچ احساس ترس و واهمه‌ای، به خانه و محل زندگی خود برگردند. عاملین جنایت و كشتار مردم عادی، كودكان، حمله به بیمارستان، مدرسه، كودكستان، اردوگاه آوارگان، امداد رسانان، پزشكان و خبرنگاران و... به جرم جنایت علیه بشریت باید در دادگاه‌های صالح و علنی بین المللی محاكمه شوند. این‌ها پیش شرط‌هایی  است كه زمینه را برای صلحی پایدار و تشكیل دو دولت آماده میكند. 
تضمین این راه حل و ممکن کردن آن، فشار مردم متمدن جهان، طبقه كارگر، اتحادیه‌های كارگری و نهادها، سازمان‌های مدافع حقوق انسان و مستقل از دولت‌های كنونی است. فشار جنبشی كه امروز «تودهنی» بزرگی به دول غربی و رسانه‌های آن زده و همه را مجبور به عقب نشینی كرد. جنبشی که در خاورمیانه دولت‌های منطقه را مجبور كرد به درجه‌ای از معاملات و بند و بست و بازی با سرنوشت مردم فلسطین فاصله بگیرند. بخشی از این دولت‌ها خود مستقیم در جنایات دولت اسرائیل دخیل‌اند. در نتیجه تنها ضامن، نیروی وسیع و صد‌ها میلیونی بشریت متمدن است كه در این مدت خروشید. تنها نیرو طبقه كارگری است كه از بنادر استرالیا، تا بارسلونا، از تركیه و یونان تا ایتالیا  و... اعلام كردند كه از بار زدن اسلحه و... به اسرائیل خوداری می‌كند و به كل كارگران ترانسپورت در بنادر، فرودگاه‌ها و... فراخوان دادند كه به تلاش آن‌ها علیه نسل كشی اسرائیل بپیوندند.
۲۰ نوامبر ۲۰۲۳