متن سخنرانی امان کفا در سمنیار اولین سالگرد خیزش انقلابی مردم ایران در شهر گوتنبرگ
من هم به سهم خودم از کانون همبستگی با مبارزات انقلابی مردم ایران (گوتنبرگ) برای این دعوت و همچنین از شما برای حضور در جلسه تشکر می‌کنم.

تا آنجایی که به خیزش اخیر بر‌می‌گردد فکر می‌کنم نکاتی وجود دارند که همه ما در باور به آنها شریک هستیم و این‌ها نکات داده ‌شده ‌ای است. اما نکاتی هم وجود دارند که داده شده نیست. من فکر می‌کنم در نگاه به هر تحولی به میزان زیادی تصاویر، انتظارات و نوع نگاه تحلیلگر یا بیننده تعیین کننده‌ است. 
تا آنجا که به اعتراضات توده ای در ایران برمیگردد، ما می‌توانیم به لحظات معینی از آن نگاه کنیم؛ دی‌ماه، آبان‌ماه، اعتراضات مربوط به مسئله‌ بنزین، مرگ شلیر و... . می‌توانیم به همه‌ این‌ها نگاه کنیم و همچنین می توانیم به انقلاب پنجاه و هفت هم نگاه کنیم. این تاریخ‌ها نشان می‌دهند که اینها لحظاتی از مبارزه طبقاتی هستند و نمی‌توان یک مقطع را انتخاب کرد و گفت که در این لحظه مبارزه از نوع دیگری است. تاریخ و جدال طبقاتی بسیار پیوسته است و مرتب در جریان است. اینکه چه زمانی به شکل خیزش درمی‌آید و چه زمانی به شکل انقلاب، طبیعتا در دست هیچکس نیست. اتفاقاتی هستند که در جامعه می‌افتد و سرآغاز اتفاقات بزرگتری میشود. به مثلا یک کارگر بیکار در تونس خود را آتش می‌زند و به دنبال آن بهار عربی آغاز می‌شود. در حالی که کارگر بودن، بیکار بودن و به استیصال رسیدن چیز جدیدی در آن جامعه نیست.

به  ایران نگاه می‌کنید و فشاری که زنان تحمیل شده بود را می‌بینید، از اسید پاشی و "یا روسری یا توسری" های اولیه گرفته تا انواع فشار و تبعیض دیگر علیه زنان، بالاخره در یک جایی و لحظه ای، مانند دستگیری و قتل مهسا امینی، این خشم بیرون می‌زند و منفجر میشود. این اتفاقات، مانند عکس العمل مردم به قتل مهسا، گاهی ابعادی به خود می‌گیرد که انتظار آن نمی‌رود و به این دلیل تا حد زیادی سازمان داده شده نیستند. اینکه به کجا می‌انجامد داستان دیگری است و به نیروهای فعال در آن اتفاق بستگی دارد. در مورد هر خیزشی هرکسی ممکن است ارزیابی خود را داشته باشد. کسی ممکن است فکر کند که این انقلاب است. کسی ممکن است فکر کند که یک اعتراض است. اما یک چیزی واقعیت است و آن این است که در آن جامعه یک مبارزه‌ طبقاتی به شکل حادّی، مرتب و مرتب تعمیق پیدا کرده‌است و لحظاتی، جهش‌ها و صحنه‌هایی را بروز می‌دهد که یکی از آنها همین خیزش اخیر بود که دیدیم. خیزشی فوق‌العاده انقلابی و فوق‌العاده وسیع که اگر نه همه، اما بخش قابل توجهی از جامعه در آن شرکت داشت. حضور گسترده زنان و جوانان و قشر‌ها و بخش‌های دیگر جامعه را همه دیدند. این واقعیت است. نمی‌توان این جنبش را دید، این اعتراض را دید و بدون اینکه به گذشته‌ آن نگاه کنیم بگوییم که از کجا آمده است.

در پاراگراف اول مانیفست کمونیست می‌خوانیم: همه می‌دانند سرمایه‌داری چگونه بر سر کار آمده، پرسش این است که چگونه بر سر کار می‌ماند!. علتی که سرمایه‌داری بر سر کار می‌ماند تنها این نیست که خوب سرمایه‌داری "وجود دارد"! علت آن این است که در جامعه و میان مردم تقسیم‌بندی و تفرقه به وجود آورده است. تقسیم‌بندی‌ که در سطح جهان به وجود آورده. تقسیم‌بندی بین زن و مرد، مذهب، ملیت، نژاد، سن و سال و حتی سکسوالیته و هر چیزی که فکرش را بکنید. این تقسیم‌بندی‌ها را انجام می‌دهد و با اتکا به این تقسیم‌بندی‌هاست که سرمایه‌داری سرِ پا باقی مانده است. هدف کمونیست‌ها و کسانی که جامعه‌ بهتری می‌خواهند از بین بردن این تفرقه‌هاست و اتحاد یکی از نمادهای پیشروی و گسترش یک مبارزه برای دستیابی به چیزهایی است که پیشتر وجود نداشته است. برای همین است که شعار کمونیست‌های دنیا این است که "کارگران دنیا متحد شوید"!. صحبت تماما بر سر اتحاد است.

از این زوایه زمانی که به جنبش‌هایی مانند خیزش اخیر و اعتراضاتی که در این مدت و در پنج سال اخیر و پیشتر از آن در ایران داشته‌ایم نگاه می‌کنید، علیرغم تلاش همه نیروهای راست، یک درجه‌ وسیع از تعمیق اتحاد را می‌بینید. این معیار پیشروی یک مبارزه اجتماعی با خواست‌هایی معین و مشترک است، و به این اعتبار چپ است! برای آزادی و برابری‌اش جنگ می‌کند. این واقعیت در تمام دوره‌ها و خصوصا در خیزش اخیر کاملا مشهود بود و هرکسی می‌توانست آن را ببیند. اتحادی که در میان مردم وجود داشت و علیرغم تمام تلاش بورژوازی، چه در قدرت و چه در اپوزیسیون، در کنار یکدیگر ماندند. گفتند خواهان "تمامیت ارضی" اند و  "عده‌ای می‌خواهند جدا شوند"! به نام طرفداری از "تمامیت ارضی" و این "جدایی طلبی" تماما صحبت بر سر این بود که چگونه مردم را از هم جدا کنند و تفرقه بیندازند. می‌گفتند  آن یکی لُر است، یکی کرد است، یکی دیگر ترک و آن دیگری فارس است و غیره، اما مبارزه‌ای که در آنجا شکل گرفت مسیر برعکسی را می‌پیمود، نبضش با چیزهای دیگری میزد و نقطه‌ تاکید آن بر اتحاد بود. صدای اعتراضی را در یک گوشه می‌شنیدید، روز بعد در گوشه‌ای دیگر که از آن پشتیبانی می‌کردند. اتحادی که در این دوره دیدیم، عمق آن، سرعت گسترش آن و دامنه‌ آن و تعمیق شدن دائمی آن در جامعه یکی از دستاوردهایی بود که به یکی از معیارهای سنجش این خیزش تبدیل شد. همین اتحاد به معنای وسیع کلمه‌اش بود که اجازه نداد هیچ نیرویی بتواند تفرقه را دامن بزند و گسترش بدهد. عده‌ای می‌گفتند که مبارزه تنها در کردستان است و عده‌ای می‌گفتن که تنها در سیستان و بلوچستان و زاهدان و یا در فلان بخش است. اما جامعه این‌ها را کنار زد. نوع شعارها و اعتراضات تاکیدشان بر اتحاد بود. و به این اعتبار به نظر من یکی از جنبش‌های اجتماعی وسیع، بزرگ بود!

حالا شما به یک جنبش اجتماعی با این وسعت و بزرگی نگاه کنید و از خود بپرسید که اکثریت آن را چه کسانی تشکیل می‌دهند؟ کارگران و زحمتکشان! چگونه می‌شود که یک جنبش اعتراضی با این وسعت و با این درجه از اتحاد به پیش برود و کسی بگوید که کارگران در آن نقشی نداشته‌اند؟ این داستانی است که نیروهای راست به راه انداخته اند. چون می‌خواهند یک تصویر دیگری به شما ارائه بدهند. دوباره به همان مانیفست برگردیم؛ می‌گوید  که شما از طبقه کارگر آغاز می‌کنید، طبقه‌ کارگری که در همه جا وجود دارد. مسئله‌ اعدام مسئله‌ کارگر است، مسئله‌ زن مسئله‌ کارگر است، مسئله‌ آموزش و پرورش مسئله‌ کارگر است، مسئله‌ مبارزه علیه تبعیض مسئله‌ کارگر است، مسئله‌ مُزد مسئله‌ کارگر است. همه‌ این‌ها مسئله‌ کارگر اند. عده‌ای دوست دارند بگویند که تنها مسئله مُزد مسئله کارگر و امری کارگری است! به این اعتبار حضور نداشتن طبقه کارگر در این جنبش بی‌معناست. اما زمانی که صحبت از این می‌کنیم که کجا به طبقه کارگر به عنوان یک طبقه نگاه می‌کنیم، دوباره مانیفست به ما می‌گوید که به طبقه ای به نام یک طبقه نگاه کنید. چگونه ما می‌توانیم ببینیم که "یک طبقه برای خود" است؟ این از روی کمونیسم اش است. این کمونیسم اش است که تعیین کننده‌ است. جوانانی که در خیابان بودند از کجا آمده بودند؟ از جامعه. مردمی که در آن شرکت می‌کردند همه آنجا بودند. زمانی که طبقه برای خودش می‌آید برای یک انقلاب معین می‌آید. آن انقلاب معین وظیفه‌ چه کسی است؟ این یعنی زمانی که کمونیست‌ها و حزبشان، آن طبقه را، به عنوان یک طبقه نمایندگی می‌کند. برخلاف تمام تبلیغاتی که جریان راست می‌کند و قصد داشت از طبقه کارگر زهر چشم بگیرد و بر سر این طبقه بکوبد؛ در همین دوره‌ اخیر همه اذعان داشتند که گسترش اعتراضات کارگری در ایران از تمام دنیا بیشتر است. در همین یک سال اخیر، بنا به آمار رسمی، تعداد اعتراضات کارگری چهار برابر سال پیش از آن است. پس آن طور نبوده که کارگر حضور نداشته. منتها حضور طبقه کارگر به معنای یک طبقه برای خود، حضور حزبش است که کارگر را به عنوان یک طبقه و برای آن انقلاب معین و سازماندهی آن انقلاب در نظر دارد. در حال حاضر جنبش انقلابی و انقلاب به راه افتاده است و مسلما صحنه‌های خیابانی هم دارد.

اما این جنبش یک دستاورد بزرگ داشت و آن را هم نشان داد. برخلاف تصویری که راست بسیار تلاش کرد ارائه بدهد و وانمود کند که گویا به "همان دوره‌ سال پنجاه و هفت برگشتیم" و "بحث پس از رفتن شاه!" اما جامعه گفت که من خیلی بیشتر از این می‌فهمم. در آن روزهای سال ۵۷ جامعه‌ ایران سی‌و دو میلیون نفر بود. الان هشتاد و چند میلیون اند. اگر بورژوازی ایران عاقل شده است، طبقه کارگر و مردم ایران هم بسیار عاقل شده‌اند. "دعوا بعد از رفتن جمهوری اسلامی" دیگر معنایی ندارد. "اتحاد همه با هم" معنا ندارد، برعکس اتحاد برای خواسته‌ هاست. درک این خواسته های مشترک به این معناست که می‌گوید که چه می‌خواهد!. شما می‌بینید که در بخش وسیعی از دنیا انسان‌ها می‌گویند "نه، نمی‌خواهیم" یا "‌این را نمی‌خواهیم، آن را نمی‌خواهیم"، در بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی دیده‌اید که می‌گویند "فلان حزب را نمی‌خواهیم" و یکی از جناح های حکومتی را برمی‌دارند. ایران تنها کشوری است که نه تنها گفته چه چیزی نمی‌خواهیم، بلکه گفته است که چه چیزی می‌خواهیم.! و اینجا دعواست. عده‌ای می‌خواهند مانند سال پنجاه و هفت قدرت را از بالا دست به دست کنند. بخش وسیعی از جامعه می‌گوید که وضعیت موجود را نمی‌خواهد. شکست جریان راست در اپوزیسیون به خاطر شکستش در مبارزه‌ طبقاتی و اجتماعی در ایران است. چند تکه شدن شان گواهِ این است. از کسی که فاشیست کامل است، تا آنکه نیمه سلطنت طلب است و آن کسی که می‌گوید رئیس جمهور می‌خواهد بشود، با تمام شعارها و فریادهایی که می‌زدند که "آمریکا و غرب بیایند و بمباران کنند و مسئله ‌را حل کنند"، همه پوچ شدند. مجاهدینی که می‌خواست با روسری بیاید و حکومت کند، پوچ شد. اعتراضی عمومی‌ بود که می‌گفت "چپ هستم و نمی‌پذیرم!". این خصلت چپ جنبش و قدرت چپ در این جنبش چنان فشاری آورد که حتی طیف راست هم اگر بخواهد حرفش را بزند باید اسم خودش را بگذارد "شورا"، "شورای دوران گذار"، "شورای مدیریت"، "شورای ملی" و ...!

این نشان داد که مسئله بر سر آلترناتیوهاست. جامعه‌ای که علیرغم داشتن آلترناتیو خود اعتماد به نفس کافی را که بتواند آلترناتیو خود را سرکار بیاورد و قدرت را کسب کند، را نداشته باشد، بی گدار به آب نمی‌زند. هیچ کس، اگر مطمئن نباشد که پیروز می‌شود، حاضر نیست تن به مبارزه‌ای بدهد و تا پایان مبارزه کند.  باید مطمئن باشد که فردا می‌تواند این بُرد را نگه ‌دارد. اینجاست که مسئله‌  سازماندهی و اینکه چه چیزی می‌خواهیم معنا می‌دهد. اپوزیسیون علی‌العموم در ایران وجود دارد. اما دعوا بین این آلترناتیوهاست. دعوا بین قطب‌های جامعه است. هیچ‌کس شک ندارد که جمهوری اسلامی رفتنی است. هرکسی که به داخل خیابان رفته بود می‌گفت که جمهوری اسلامی باید برود. اما صحبت بر سر این است که چه چیزی قرار است به جای آن بیاید. دعوای آلترناتیوها و دعوای سازماندهی و احزاب، به عنوان نمایندگان معین جنبش‌های معین، در این مبارزه‌ طبقاتی معنا پبدا می‌کند. نه "همه با هم"ی وجود دارد و نه چیز دیگری. صرف خواست رفتن جمهوری اسلامی من و شما را در کنار رضا پهلوی و مریم رجوی و هزار نفر دیگر قرار می‌دهد. اما صرف خواست رفتن جمهوری اسلامی کافی نیست. اعتراضی که در ایران شد و قدرت آن اعتراض و قدرت آن جنبش و اتحادِ آن در این بود که گفت "من پای هر چیزی نمی‌روم." گفت "دیگر حاضر نیستم بپذیرم که شاه برود و هرچه بیاید بهتر است" و به همین دلیل گفت "حاضر نیستم جمهوری اسلامی برود و هرچه که بیاید بهتر است.".

برعکس آلترناتیو خودش را می‌سازد و به میزانی که این آلترناتیوها آماده هستند، به همان میزان ما پیشروی این جنبش را می‌بینیم. به هراندازه که اعتماد به نفس پیدا کند و فکر کند که می‌تواند قدرت را بگیرد و می‌تواند آن را نگه‌دارد. تا همینجا آنچه که این مبارزه نشان داد این بود که گفت "نمی‌توانید از بالا قدرت را دست به دست کنید." راست این دست بدست شدن را می خواست با پیوست "بخشی از سازمان‌ها، بخشی از دولت‌"، ممکن کند. به ما گفتند که باید تبلیغ کنیم که حکومت پایش به لرزه افتاده و یا اینکه در خارج باید به دولت ها نشان دهیم که مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و معترض هستند! " این یک جُک است. پوچ است. واقعا بایستی "نشان داد" که مردم که مخالف جمهوری اسلامی هستند؟ گویی کسی شک دارد که مردم ایران مخالف جمهوری اسلامی هستند. اعتراضات چهل سال اخیر و این همه کشته و اعدام و غیره، همه این را نشان داده است.

در عین حال، جمهوری اسلامی هم به همان اندازه تلاش کرده که تفرقه بیاندازد. علاوه بر این هر اندازه که ‌توانسته تلاش کرد که یک نکته دیگری را وارد داستان کند و آن اینکه "من می‌توانم بر سر کار بمانم."!
اما بالانس و توازن قدرت در ایران عوض شده است. این داده‌ آن جامعه است. هیچ‌کس را در ایران نمی‌بینید، از حکومتی تا غیر حکومتی‌، که بگوید "ما به پیش از شهریور سال قبل برمی‌گردیم." دستاوردهای این جامعه پس گرفتنی نیست. جمهوری اسلامی، و در کنار آن راست و متاسفانه بخشی از چپ، با مدیایشان تلاش می‌کنند بگویند "جمهوری اسلامی بُرد! خیزش تمام شد. همه به داخل خانه‌ها برگشتند. سرکوب آغاز شده."! تصاویر را این‌گونه نشان می دهند اما این‌ها واقعیتی ندارند. ببینید، حکومتی که بر سر کار است، حکومتی که چهل و چند سال کار کرده است مجبور است برای دفاع از حجاب تظاهرات بگذارد. مانند این است که مثلا دولت سوئد برای دفاع از نهاد مجلس تظاهرات برگزار کند. امروز جمهوری اسلامی علیه قوانین مردمی تظاهرات میگذارد. لغو حجاب امروز یک داده پذیرفته شده اجتماعی است. زمانی حکومتی پای چنین اقدامی (تظاهرات علیه مردم) می رود که می‌داند دیگر حاکم نیست. جامعه قوانین آنرا قبول نمی کند و قبول نکرده است!

نیروی جمهوری اسلامی نگاه می کند و می بیند که در این بازی باخته است. چرا نیروهای حشدالشعبی را وارد دانشگاه می‌کند؟ چون پاسدار و بسیجی دیگر به کار نمی‌آیند. شکست خورده‌اند. نیروی شکست‌خورده نمی‌تواند با مردم معترض مقابله کند. پاسدار و بسیجی کارشان به جایی رسیده که نگهبان جلوی دانشگاه آن‌ها را بیرون می‌اندازد. در جامعه‌ای که اعتراض در این حد است، خود جمهوری اسلامی می‌داند که نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. جمهوری اسلامی که زمانی با پونز، روسری را به پیشانی زنان می‌چسباند و اسیدپاشی می‌کرد کارش به جایی رسیده که می‌گوید "تذکر بدهید"، "از شما فیلم می‌گیریم"، "ماشین‌تان را ضبط می‌‌کنیم."! رسما می‌گوید عقب نشینی می‌کنم و این کار را هم کرده‌است و همزمان تلاش می‌کند به همین دلیل تلاش میکند از قرارداد بریکس گرفته تا رفتن به سازمان ملل و تماس با دربار عربستان سعودی و غیره استفاده کند و بگویند "ما خیلی سر کار هستیم."، می‌خواهد بگوید که پیروز مبارزه شده است و دولتِ مورد قبول قدرتهای جهانی و منطقه است. درحالیکه جامعه قبولش ندارد. جامعه‌ ایران نمی‌پذیرد که اگر برجام به نتیجه رسید و وارد بریکس هم شدیم و با ونزوئلا و کنیا و چین و روسیه و فردا روز با آمریکا قرارداد بستیم و ...، وضع مردم بهتر می‌شود. هیچکس این توهم را ندارد.

اما جمهوری اسلامی سر کار است و سرکوب می‌کند. یکی از ابزارهای سرکوبش اسلحه در خیابان است. یکی دیگر زندان است. اما ابزار اصلی سرکوبش فقر است. فقر عامل سرکوب است و گاهی بهتر از اسلحه هم کار می‌کند. چرا دارد فقر را گسترش می‌دهد؟ به این خاطر نیست که عقل ندارد یا نمی‌فهمد یا اقتصاد دانانش به او گفته‌اند یا مدیریتِ بد این تصمیمات را می‌گیرد. فقر ابزار سرکوب است و جمهوری اسلامی از فقر برای خفه کردن اعتراض استفاده می‌کند.

امروز با آوردن ارتش‌های "تازه‌نفس" از جاهای دیگر خود را برای جدال بعدی وسرکوب آماده می‌کند. رفقایی که در جریان بودند به یاد دارند که برای سرکوب مردم در یک شهر از پلیس شهرهای دیگر استفاده می‌کنند. چون می‌ترسد. می‌داند که آن سیاست دیگر کار نمی‌کند. یک بار شکست خورده و این قدرت عظیم اجتماعی را دیده است. نیروهای شان دائم به همدیگر هشدار می‌دهند که "بفهمید، اوضاع خراب است." عده‌ای هم که فرار کرده‌اند. هر کدامشان که از بالا ریزش می‌کند در کنار اپوزیسیون راست می‌نشیند. امیدشان این است که دوباره بتوانند از بالا قدرت را دست به دست کنند. صفوف خودش که خیلی به هم ریخته‌ است. و جامعه این را می‌داند. اما میدیایی امروز به طور دائم تنها سرکوب را نشان می‌دهد، نميخواهد که شما این واقعیت و جثه نحیف رژیم را ببینید. خودتان نگاه کنید؛ جمهوری اسلامی چند زندانی را به عنوان فعال سیاسی، در سطح وسیع اعدام کرده است؟ آیا نمی‌تواند؟ قبلا این کار را نکرده؟ کرده، اما دیگر نمی‌تواند بکند. می‌ترسد. می‌ترسد به آن افراد دست بزند. تعدادی را به اسم مواد مخدر اعدام می‌کند اما در مقابل تعداد زیادی از فعالین سیاسی و اجتماعی آن جامعه و مقاومت آنها در زندان عقب نشینی می‌کند. سپیده قلیان را میتوان مثال زد. نمونه‌های زیادی دیگری داشته‌ایم. اینرا امروز جمهوری اسلامی نفهمیده؟ نه، از قبل فهمیده است.

ما در این پروسه دستاوردهای بزرگی داشته‌ایم. جنبش ما فراتر رفته است. این جنبش چپ است. این جنبش بسیار فراتر رفته است. سوال این است که چگونه می‌توان آن را چه شکل خیابانی و چه غیر خیابانی به پیش برد. امروز در جنبش با شعار "زن، زندگی، آزادی" به میدان می‌آید؟ فردا ممکن است با یک اسم دیگری به میدان بیاید. هزار مسئله دارد. در واقع این‌ها لحظاتی از یک انقلاب است که به سمت یک دنیایی می‌رود که کل این جمهوری اسلامی و بورژوازی را از قدرت بردارد. این جنبش شکل‌های متفاوتی به خودش می‌گیرد. قرار نیست تا ابد به همین شکل بماند. همانطور که یک روز در رابطه با بیکاری در دیماه به خیابان می‌آید، در جایی دیگر در رابطه با بنزین به خیابان می‌آید و در جایی در رابطه به مسئله‌ زن و در هر لحظه میخ‌ خودش را می‌کوبد. جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند آن فشاری که در طول چهل سال بر زنان وارد کرد را دوباره وارد کند. این را همه می‌دانند. و همین مولفه‌ است که باعث می‌شود نه تنها در داخل ایران، بلکه در کل خاورمیانه مانند افغانستان، زنان اعتماد به نفس پیدا می‌کنند و تا آن کسی که در اروپا در خانه‌اش نشسته به دفاع از آن بلند می‌شود. خواست واقعی‌ است که خودش را نشان داده است. و این تنها یک عرصه‌ آن است. و عرصه‌های دیگری را هم می‌تواند پیدا کند و حتما پیدا خواهد کرد. پیروزی‌هایی پیدا کرده و باز هم بیشتر پیدا خواهد کرد. معیار اصلی این است.

آیا این جنبش شکست میخورد و یا پیروز میشود؟ پرسش این است که "چه کسی شکست خورده و اگر پیروز بشود چه پاسخی می دهد؟" اگر پیروزی‌اش را در به دست آوردن آزادی به معنای وسیع کلمه و به دست آوردن برابری به معنای وسیع کلمه و به معنای فراهم کردن بهترین شکل دمکراسی و جایگزین کردن تمام اشکال بورژوازی و دمکراسی‌اش و زدن تمام دستگاه‌های سرکوب ببیند، باید برای آن آماده بشود. آن پیروزی نیازمند گسترش و تعمیق این مبارزه طبقاتی، روشن آلترناتیوها و احساس اینکه "می‌توانیم قدرت را بگیریم و نگه‌ داریم و بر سرمان نمی‌زنند"! است. احساس داشتن حمایت مردم متمدنی است که تنها یک قطره از آن را در حمایت‌های بین‌المللی‌ که از این اعتراضات شد، دیدیم. در این شرایط است که این جنبش نفس می‌گیرد و تا آنجایی پیش میرود که بتواند نه تنها داشتن شورا، بلکه با آوردن کنگره‌ سراسری‌ شوراهایش، به معنای اینکه کل شوراها تصمیم بگیرند و حکومت مردم بر مردم بر سر کار بیاید. مسئله این است که ما کمونیستها برای آن شرایط تا چه اندازه آماده هستیم. تا چه اندازه بعنوان حزبش این توانایی و این اعتماد به نفس را می‌توانیم فراهم کنیم، به همان اندازه این جنبش این پیشروی ها را می‌کند. هیچ لشکری نمی‌تواند به صورت سرخپوستی پیش برود و جمهوری اسلامی تا دندان مسلح را بیاندازد. مگر اینکه سازمان داشته باشد. گرفتن قدرت و کنترل، از محلات گرفته تا محل کار و تا همه‌جای دیگر بخشی از آن سازماندهی است و به هر میزانی که در این موفق باشیم و این سازماندهی را داشته باشیم و به میزانی که این اعتماد به نفس را داشته باشیم، برخلاف تمام ادعاهای مدیایی که گوش همه‌مان را کر کرده اند، این پیروزی قابل دستیابی است و فکر می‌کنم این جنبش احساس کرد که "من یک قدم جلوتر رفته‌ام و یک پیروزی دیگر کسب کرده‌ام" و این باعث افتخار است. هر اندازه این موقعیت را به رسمیت بشناسیم و در کنار آن به تمام مخاطراتی که چه بورژوازی در قدرت، چه بورژوازی در اپوزیسیون برای این جنبش ایجاد میکنند، واقف باشیم و بالاخره به هر میزانی که بتوانیم مردم را در سطوح مختلف سازمان دهیم، به همان اندازه پیشروی ما قابل تضمین است.

سپاسگزارم 

* با تشكر از رفیق سعید محمدی برای مدون كردن متن سخنرانی