تماشای حال و هوای نویسندگان، خبرگان و مشاورین جریان سیاسی راست نئوپهلویست، امثال "عرفان قانعی فرد" ها و "بیژن کیان" ها و "تازه به دوران رسیده ها"ی حریص و تشنه قدرت جمع شده در "شبکه فرشگرد"، خالی از لطف نیست. این طیف چنان از "آرمان نجات ایران" و "مام وطن"، تعلق منحصر بفردشان به ایران و ایرانی صحبت می کنند و بر این اساس، جز کلوپ خودشان یعنی این ناجیان وطن، بر همه مهر"اجنبی"، غیر ایرانی، "بی وطن" و "وطن فروش" میزنند که گویی خود و جنبش شان دهها بارایران و "ایران زمین" را از چنگال "اهرمن" نجات داده‌ اند! گویی بارها و بارها "جان بر کف" و "آرش کمانیگر" وار"مرز" ایران را تعیین و "خاک وطن" را از گزند "خارجی" حفظ کرده اند!
 
این پهلوان پنبه ها، "کاوه" ها و "آرش" های تقلبی قرن بیست و یک، هریک مشاغل مهم نظامی، امنیتی و مشورتی در جناح راست افراطی دستگاه هیئت حاکمه آمریکا دارند! عمدتا درخدمت رسمی دولتی هستند که: علیه اراده مردم ایران، در "وطن" شان کودتا سازمان داد. به اراده هیئت حاکمه آمریکا و خلاف اراده "هموطنان"، یکی از شاهان شان را به تخت سلطنت باز گرداند! باز به اراده همان "غیر هموطنان" ها  نشسته بر مسند قدرت در آمریکا، دوبار به شاه شان دستورترک "وطن" داد! بار آخر در راستای منافع ارتجاع اسلامی بود که شاهنشاه شان را مرخص کرد!
 
"آرش کمانگیر"هایی که خود و "اعوان و انصار" شان به محض احساس خطر، دوستان و یاران خود در دستگاههای امنيتی - نظامی حکومت شان را، "قال" میگذارند! "وطن" و "مرز و بوم" و"ایران" شان، که هروقت شرایط اقتضا کند در چمدانهایشان جا می شود را در شکل نقدینگی با خود می برند تا بموقع این "وطن" را در بازار آزاد معاملات "وطن" و "وطن فروشی"، مجددا بخرند و آن را "پس بگیرند"!
 
در اذهان جامعه و مردم متمدن ایران اما، وطن و سرزمین اهورایی این "شوالیه" های مضحک بی اسب و سپر و نیزه، که تا امروز تنها خاصیت شان تلاش برای کشاندن مردم به "رضایت" دادن به جمهوری اسلامی بوده است، به اندازه خودشان و "قهرمانی ها"ی شان، مضحک است. فاصله سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این "بلال حبشی" های دیروز و "آرش کمانگیر" های امروز با مردم متمدن ایران فرسنگها است. فاصله ای که هیچ دلقک بازی نمیتواند آنرا پر کند.
 
هشتاد میلیون مردم در ایران، متحدانه برای رفاه، آزادی و برابری، برای خلاصی از ارتجاع اسلامی و همه ارتجاع های مذهبی و قومی، برای خلاصی از هرنوع انقیاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، برای رهایی، با یک حکومت خشن در سراسر ایران دست به گریبان اند. روشن بود که مبارزه جدی این مردم را با مضحکه دلقک بازی این خانم ها و آقایان "وطن دوست" تقلبی که "وطن" شان روزی اسلامی و روزی شاهنشاهی است و به هرجایی که قابل تبدیل به پول باشد قابل حمل و نقل است، نمی توان حاشیه ای کرد. معلوم بود که شان، حرمت و کرامت انسانی مردمی که در  جنگ هرروزه با جمهوری اسلامی بالاترین فرهنگ سیاسی را از خود بروز داده اند را نمی توان با  "مرشد" و "بچه مرشد" بازی های شبکه فرشگرد و "نقالی" امثال "عرفان قانعی فرد" ها در وصف "افتخارات" گذشته سلطنتی ایران، لگد مال کرد.
 
 اوضاع ایران در حال تغییر است. درجه هوشیاری و بیداری سیاسی جامعه طی یکسال گذشته تغییرات اساسی کرده است. فضای سیاسی ایران و رابطه مردم با ارتجاع، چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون تغییرات اساسی کرده است. تغییری که تنها به قدرت این مردم بدست آمده است و تغییرات بزرگ تر هم به قدرت همین مردم ممکن  است.   
 
برباد رفتن قوانین و مقررات ممنوعیت اعتصاب و اجتماع "غیراسلامی" و دهها و دهها قانون و مقررات ادارات، مدارس، دانشگاهها، زندان ها و جمع شدن بساط شوراهای اسلامی و گشت های ارشاد و تحمیل حجاب، که نه توسط رفرم آقایان و خانم ها، خاتمی ها و فائزه رفسنجانی ها صورت گرفته است و نه توسط لابیگری این طیف "پریشان احوال" ساکن محافل امنیتی-نظامی دول غربی، شروع تغییرات مهمی در ایران است. تغییراتی که بلاواسطه محصول عمل مستقیم تعرضی مردم است. معلوم بود که این واقعیات را نمی توان با نمایشات کارتونی این طیف"وطن پرست" تقلبی، حاشیه ای کرد.
 
رویدادهای مربوط به قدرتنمایی مردم، از اعتصابات کارگری تا مبارزات معلمان و دانشجویان و زنان و بازنشستگان و  … که این جا و آن جا تنها نمونه های از آنها در اخبار، منعکس میشود، نوک کوه یخ عظیمی است که مدت هاست در ایران در حال آب شدن و تبدیل  شدن به سیل سراسری است، که میرود تا بساط تمام نظام را درهم بریزد.
 
اعتراضات، پیشروی ها و قدرتنمایی مردمی که در رسانه های راست که این شخصیت ها ستارگان آن هستند، کوچک نمایی می‌شوند. تا شاید بتوان از این طریق از ایران، تصویر یک خلا و رکود به خورد افکار عمومی داد. تا بعنوان جریاناتی در اپوزیسیون،  شکست های پی در پی شان در انواع "پروژه" های پوشالی تر از خود را، فریبکارانه "شکست" مردم در مقابل "قدرقدرتی" حکومت اعلام کنند! تا بن بست سیاسی و استیصال شان را بن بست سیاسی و استیصال مردم قلمداد کنند و تلاش کنند که نگاه مردم برای تغییر را، به بالا، به "هموطن" های شیک نشسته در دستگاههای امنیتی و نظامی و سیاسی راست افراطی آمریکا - اسرائیل  بکشانند!
 
درست همان کاری که حکومت میکند. حکومت هم بنام "ایران" و "حفظ مرز و بوم" و "منافع ملی" تلاش میکند که خود را از زیر ضرب حمله مردم و توقعات آنها از یک زندگی انسانی، بیرون بکشد! آنها را چشم انتظار پیشروی اقتصادی چین و  نظامی روسیه در مقابل آمریکا، و بهبود و تغییر توسط قدرت های جهانی دیگر، نگاه دارد! حربه حکومت اما مدت ها است زنگ زده است و مردم در جدال شان با حکومت، مطلقا هیچ سپر دفاعی برای آن برجای نگذاشته اند. اما موقعیت اپوزیسیون راست "نئوپهلویسم" هم وضع بهتری از حکومت ندارد.
 
جامعه هشتاد میلیونی ایران هم درتجربه مستقیم زندگی سیاسی خود، بخصوص در انقلاب ۵۷، و هم با آگاهی از  "ارمغان دمکراسی" صادر شده به عراق، معنای "مبارزه با ترروریسم" در افغانستان، و مشاهده"دخالت های بشردوستانه" در لیبی و سوریه و ...معنی "چشم انتظار"  قدرتهای جهانی و دخالت های آنان بودن را میداند. این جامعه  طی یکسال گذشته دست رد به سینه آن زده است.اگر ستاره اقبال  "نئوپهلویست" ها زود خاموش شد، از این روست. مردم ایران این طیف را، که عمری لحاف و زیرانداز شان را پشت در مقامات ارشد امنیتی - نظامی دست راستی ترین باندهای قدرت در هیئت حاکمه آمریکا پهن کرده اند و به امید روزی که دروازه رحمت این مقامات برویشان باز شود و "ایران را برایشان پس بگیرند" سرازپا نمی شناسند، خوب می شناسد.
 
ریشه مشترک بن بست جمهوری اسلامی در مقابله با جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران و استیصال نئوپهلویست ها در این حقیقت نهفته است. انقلاب سوم مردم ایران همانقدر علیه "میهن اسلامی" و بلال حبشی های آن است که علیه " مام وطن" و آرش کمانگیرهای تقلبی آن!
 
١١ ژوٸیه ٢٠٢٣