به مناسبت هفته حکمت ۲۰۲۳*
مسئله امکان پیروزی کمونیسم در ایران، ملزومات پیروزی و نیروی به پیروزی رساندن کمونیسم در ایران، پیچیدگی ها و موانع سر راه پیروزی و کسب قدرت و پس از آن حفظ قدرت، از جمله مباحثی است که منصور حکمت در شرایط متفاوت و از زوایای متفاوتی به آن پرداخته است.
قبل از پرداختن به امکانات، ملزومات، پیچیدگی های پیروزی کمونیسم باید به زاویه دید و تبیین حکمت از مارکسیسم، از کسب قدرت سیاسی، از رابطه طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن با قدرت سیاسی، نگاهی انداخت.
این لازمه روشنگری در مورد مباحث و نگرش حکمت به موضوعات سیاسی است تا بتوان تزها و احکام این و آن مبحث را، از فاکت ها و جزئیات مربوط به شرایط مشخص روز، و از جمله مسائل مربوط به چهار چوب این و یا آن حزب معین، جدا کرد.
در تببین حکمت از مارکسیسم، کمونیسم فقط جنبشی در اپوزیسیون و انتقادی نبوده و نیست. کمونیسم به همان درجه که منتقد بنیادهای نظام کاپیتالیستی است و در اپوزیسیون قدرت سیاسی حاکم، یعنی علیه بورژوازی حاکم است، به همان درجه جنبشی برای سلب قدرت سیاسی از این طبقه و کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر بروی زمین سفت و در جدال سیاسی توسط نیروی معینی است.
این شاید مهمترین وجه تفاوت کمونیسم حکمت و تببین او از مارکسیسم و کمونیسم با تبیین چپ بورژوایی رایج در جهان، از مارکسیسم است. این تفاوت را حکمت در مباحث متعددی طرح میکند. اما باز کردن مبحث کمونیسم یا مارکسیسم بعنوان نه صرفا تئوری و جنبش منتقد کاپیتالیسم که بعنوان تئوری و جنبش عملی و اثباتی علیه نظام حاکم را در مبحث "بازخوانی کاپیتال" انجام میدهد.
در تبیین حکمت، پیروزی کمونیسم تابعی از "آماده بودن شرایط عینی" یعنی رشد نیروهای مولده، رشد پرولتاریای صنعتی، درجه صنعتی شدن یا نشدن یک جامعه و حتی تناقضات کاپیتالیسم با سعادت بشر، میزان تعرض سرمایه به کارگر یا شدت اسبتداد و خفقان و .....، نیست. حتی تابعی از قدرت اقتصادی و حتی اجتماعی طبقه کارگر، به معنایی که در چپ رایج است، که گویا طبقه کارگر باید فعلا رشد کند تا نوبتش برای انقلاب برسد و ..، نیست. منصور حکمت قدرت اجتماعی طبقه کارگر و آمادگی او برای انقلاب کارگری و کسب قدرت را در مولفه هایی دیگری جستجو میکند که در بحث به آن میپردازیم.
بر خلاف تببین رایج در چپ، حکمت مانند مارکس و لنین هر تغییری را نتیجه پراتیک اجتماعى انسان و احزاب سیاسى، بعنوان ابزار این پراتیک اجتماعى، میداند. اگر جنگ تغییر یا عدم تغییر، به موجودیت نیرویی که بر مسند قدرت است بسته شده، روشن است که باید قدرت سیاسى را گرفت.
در تبیین حکمت پیروزی هر جنبشی نه ناشی از رسالت تاریخی و طبقاتی طبقه بوجود آورنده تحول، که از قدرت و نیرویی نشات میگیرد که این طبقه یا جنبش را نمایندگی کند و به پیروزی برساند.
سوسیالیسم و کمونیسم اجنتاب ناپذیر نیست، اگر بخشى از جامعه نخواهند آنرا عملى کنند و برای ایجاد آن دست به کار نشوند. هیچ جامعه ای اتوماتیک تغییر نمیکند اگر بحشى از جامعه خواهان این تغییر نباشد. بدون دست به کار شدن و تلاش بخشى یا طیفی از جامعه، هیچ تغییر اساسی در آن جامعه اتفاق نمى افتد.
در این تبیین مارکسیستی، تکامل جامعه تابعى از قوانین کور، که انسان اراده ای بر آن ندارد، نیست و انسان برده قوانین کور و "شرایط عینی" و "داده شده" نیست. برخلاف تبیین رایج در چپ، منصور حکمت معتقد است اگر ایده ای چنان قوی شد که توانسته در این یا آن مقطع تاریخی جمع وسیعى را حول خود متشکل کند، از آن مقطع به بعد، این ایده با نیروی مادی که حول آن متحد شده است، بخشى از واقعیت عینى جامعه است.
از این زاویه عنصر متحقق کننده پیروزی کمونیسم و ممکن کننده قدرتگیری طبقه کارگر، در دستگاه فکری منصور حکمت نقش اساسی، جدی و تعیین کننده ای، دارد. همانطور که در دستگاه فکری مارکس و لنین دارد.
حکمت مانند مارکس، در "مانیفست حزب کمونیست"، هیچگاه از قدرتگیری طبقه کارگر علی العموم یا حتی قدرت گیری چپ علی العموم، بدون روشن کردن جایگاه، وزن و اهمیت جنبش و گرایش کمونیستی آن، صحبت نمی کند. او بدون روشن کردن رابطه کمونیسم این طبقه با سایر جنبشها و احزاب، بدون روشن کردن هویت سیاسی و حزبی گرایش کمونیستی، از قدرتگیری و پیروزی طبقه کارگر حرف نمیزند.
تمام دقت و وسواس مارکس در "مانیفست حزب کمونیست" در تعریف رابطه این حزب کمونیستی با سایر احزاب کارگری، با سایر جنبشها و احزاب سیاسی، حاکی از این واقعیت است که وجود یک حزب کمونیستی که بتواند به درجه ای گرایش کمونیستی طبقه کارگر را متحد و متشکل کند، برای قدرت گیری طبقه کارگر الزامی است.
در تبیین حکمت، مانند مارکس و لنین، انقلاب کارگری و سوسیالیسم، دیکتاتوری پرولتاریا و قدرت گیری طبقه کارگر، بدون حزب کمونیستی این طبقه ممکن نیست. هزاران سازمان قدرتمند کارگری و حتی شورای کارگری، قادر به پیروزی انقلاب سوسیالیستی و به قدرت رساندن طبقه کارگر نیستند. قطعا در دوره انقلابی شوراهای کارگری میتوانند منشا تغییر و حتی سرنگونی یک رژیم بورژوایی شوند، اما به پیروزی رساندن طبقه کارگر، به معنای کسب قدرت سیاسی این طبقه و فراهم کردن شرایط پیروزی سوسیالیسم، کار یک جنبش معین (کمونیسم) و حزب آن است.
این حکم مارکسیستی را انقلاب اکتبر روسیه ثابت کرد و نشان داد طبقه کارگر بدون داشتن حزب سیاسی خود امکان ندارد بتواند بعنوان توده بى شکل یا توده ای که در تشکلهای غیر سیاسى متشکل شده است، تغییر بنیادی مورد نظر خود و انقلاب کارگری را در جامعه متحقق کند.
برای اولین بار بعد از لنین، بعد از شکست انقلاب اکتبر و تبدیل شدن کمونیسم به همه چیز جز اعتراض کارگر، برخلاف کمونیسم اروپایی و چپ نو، برخلاف چپ پارلمانی یا چپ پوپولیست و ضد امپریالیست یا چپ دمکرات و رنگین کمانی و حاشیه ای شده در سطح جهان، حکمت اولین و تنها کسی است که مسئله کسب قدرت سیاسی طبقه کارگر را به نقش و عملکرد حزب کمونیستی گره میزند. پس از مرعوب شدن کمونیستها زیر فشار تاثیرات پایان جنگ سرد و جهان دوقطبی، حکمت دوباره به مسئله امکان پیروزی کمونیسم، و نه علی العموم طبقه کارگر، به ضرورت کسب قدرت سیاسی توسط یک حزب کمونیستی، که چیزی جز پیروزی طبقه کارگر نیست، میپردازند.
برای اولین بار پس از تجربه انقلاب اکتبر، این کمونیسم معاصر ایران، حکمت، است که این تز مارکسیستی را که "پیروزی کمونیسم بدون کسب قدرت سیاسی توسط حزب کمونیستی طبقه کارگر ممکن نیست" را احیا میکند.
منصور حکمت این تبیین از نقش قدرت فعاله تغییر و انقلاب را در مباحث "حزب و قدرت سیاسی"، "حزب و جامعه"، "دولت در دوره های انقلابی" و "آیا کمونیسم در ایران پیروزی میشود" ، از زوایای مختلفی باز میکند و قدرت طبقه کارگر را از دریچه موقعیت گرایش کمونیستی این طبقه و حزب آن، ارزیابی میکند.
منصور حکمت به روشنی از پیروزی نوع میعنی از کمونیسم، یعنی کمونیسم کارگری، صحبت میکند. کمونیسمی که ادامه کمونیسم روسی، کمونیسم چینی یا کوبایی و .... نیست. حکمت از کمونیسمی که از نظر تئوریک مستقیما به نقد مارکس از سرمایه در کاپیتال و مبانی آن در "مانیفست حزب کمونیست" و از نظر پراتیک اجتماعی به انقلاب اکتبر و لنین وصل است، صحبت میکند!
حکمت از امکان و شانس پیروزی این نوع خاص از کمونیسم و وجود حزبی که این مختصات را دارد، بعنوان شرط این پیروزی، صحبت میکند و به مناسبتهای مختلف به جزئیات در مورد مختصات، امکانها، شانس ها، موانع و کمبودهای جنبش و حزب، نوشته و حرف زده است.
ببینیم مختصات این نوع خاص از کمونیسم، یعنی کمونیسم کارگری، چیست؟
* کمونیسم ارتدکس، مارکسی، ماگزیمالیست:
این کمونیسم قبل از هرچیز نماینده نقد، اعتراض و جدال طبقه کارگر علیه بنیادهای کاپیتالیسم است. کمونیسمی است که "استقلال میهن"، صنعتی شدن، "رفع وابستگی"، خلاصی از حاکمیت اسلام و ... قطبنمای حرکت و جوهرش را تشکیل نمیدهد. این کمونیسم به چیزی جز زیرورو کردن بنیادهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کاپیتالیسم رضایت نمیدهد و ضدیت با حاکمیت بورژوازی، برایش مبنای هیچ نقطه اشتراکی با نیروهای ارتجاعی نمیشود. بی دلیل نیست که این کمونیسم و حزب آن از منظر چپ غیر کارگری-غیر کمونیستی که منتظر عملکرد خودبخودی شرایط و "دست غیبی" نیروهای مولده است، "افراطی" خوانده میشود، گویا "شرایط ویژه را تشخیص نمیدهد" و "دگم" است!
کمونیسم کارگری، در بعد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، کمونیسمی است ماگزیمالیست که حاضر به امتیاز دادن به عقب مانده ترین فرهنگ و ارزشها، از "هویت ملی" و "هویت مذهبی"، تا سنتهای عقب مانده ضد زن و ضد کودک و .... تحت عنوان "فرهنگ توده ها"، نیست. از این زوایه این کمونیسم و حزب آن، در جهان چپ حاشیه ای و فرقه ای، "سکتاریست" است و گویا در حیاط خلوت این طیف چپ، متحدینی ندارد. در حالی که در میان پیشروان کارگری و گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر، و از منظر بورژوازی حاکم، صحبت از کمونیسم در ایران به حکمت گره خورده است.
این نوع خاص از کمونیسم، برخلاف چپ ملی-مذهبی، که پایی در سنت جبهه ملی و پایی در شیعه علوی دارد، نماینده مدرنيسم، سکولاريسم، برابرى زن و مرد، مبارزه با تبعيض، آزادى بى قيد و شرط سياسى، لغو کار مزدى، برابرى اقتصادى و رفاه اجتماعى، است.
خواسته هایی که کل چپ ملی-مذهبی در ایران علیه تک تک شان سالها مقاومت کرد. به مطالبه "آزادی بی قید و شرط سیاسی" به نام لیبرالیسم حمله کردند! مدرنیسم را بعنوان "غربزدگی" و "بیربطی" کمونیسم حکمت به "ویژگی های" جامعه ایران، کوبیدند! لغو کار مزدی و برابری زن و مرد را به بعد از "مبارزه با امپریالیسم" و "استقلال میهن" واگذار کردند، مبارزه علیه حجاب را امر "زنان کارگر" ندانستند و مذهب و عقب مانده ترین سنتها را بعنوان "فرهنگ توده ها" ستایش کردند.
این کمونیسم برخلاف چپ شرقزده و اسلامی، مسئله زن، برابری زن و مرد، آپارتاید و حجاب و بیحقوقی زن را، ثانوی و امر فرداهای دور نمیداند. اتفاقا ضد مذهبى گرىاش و دفاع از حقوق زنان، مدرنيسم، سکولاريسم و خلاصى فرهنگی و اخلاقى جوانان، نقطه قدرت اش است.
این کمونیسم جایگاه این تبعیض ها، جایگاه ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عقب مانده را در حفظ سلطه بورژازی، به خوبی می شناسد! با تمام ماگزیمالیست بودن خود، اما با هر جلوه ای از این ابزارهای حفظ قدرت و سلطه سرمایه و حکومت اش، نه فردا، که همین امروز مبارزه میکند.
کمونیسمی که در عین مبارزه برای رفرم و برای بهبود، رفرمیست نیست. برای این کمونیسم هر رفرمی شرایط زندگی و مبارزه طبقه کارگر را بهبود میبخشد و سیر پیشروی برای انقلاب کارگری و قدرتگیری کمونیسم را تسهیل میکند.
منصور حکمت به نمایندگی از این کمونیسم "جرات" کرده و از منظر چپ ملی- مذهبی کفر گویی میکند و میگوید "اگر دست ما بود جامعه اینطورى بود" و "زندگى مردم طور دیگری بود"!
او با این پشتوانه فکری، جنبشی و تئوریکی، بارها و بارها تصویری از شرایطی که کمونیسم در ایران به قدرت برسد و جامعه را اداره کند، را با زبانی شیوا بیان کرده است. از این روست که نه بورژوازی حاکم، که بارها و بارها خطر این نوع کمونیسم در جامعه ایران را رسما اعلام کرده است، بلکه این چپ ملی- مذهبی است که با کینه او را به "خود بزرگ بینی" متهم میکنند! و به این طریق داعیه امکان قدرت گیری طبقه کارگر و اداره جامعه پس از کسب قدرت سیاسی را بیش از بورژوازی به سخره میگیرند.
* کمونیسم اجتماعی و دخالتگر، از حاشیه به مرکز
کمونیسمی که حکمت از امکان قدرتگیری آن حرف میزند، کمونیسمی است که از سنت کمونیسم حاشیه ای، پس از شکست انقلاب اکتبر، فرسنگها فاصله دارد. با کمونیسم حاشیه ای، که زیر فشار اختناق امروز به فرقه هایی تبدیل شده اند که فعالیت هایشان ربط مستقیمی به زندگی روزمره مردم و جدالهای آنها ندارد و به قول منصور حکمت زبانش با زبان مردم عادی فرق میکند و کسی جز فرقه خودشان حرفشان را نمیفهمد، مراسم ها و تشریفات و مقدسات ویژه خودشان را دارند که مردم عادی با آنها بیگانه اند، تاریخ و حدیت و سنتهای ویژه خود را دارند، فاصله نجومی دارد.
منصور حکمت به درستی در توصیف این "کمونیسم حاشیه ای" میگوید که این "کمونیسم" دیگر "ابزار مبارزه نيست، بلکه کيشى است که عده اى که با سرکوب و تبليغات وسيع بورژوازى عليه شان به زندگى در حاشيه جامعه محکوم شده اند، براى احساس شرافت کردن و معنى دادن به زندگى خود و براى باوراندن اين به خود که دست اندرکار تغيير جهانند، براى خود ابداع کرده اند." (حزب و جامعه)
کمونیسم اجتماعی و دخالگتری که حکمت آنرا در سطح تئوری فرموله و در سطح سیاسی و پراتیک نمایندگی میکند، سنت و گرایشی است که از شنا کردن در بخش گود استخر، جدال بر سر جابجا کردن نیرو و تغییر روندهای اساسی در جامعه، هراسی ندارد و برعکس به استقبال آن میرود. در متن و وسط جنگ قدرت و سیاست در جامعه در مقابل جنبش ها و نیروهای اصلی مانند اسلامیها، ناسیونالیستها (از هر رقم) و رفرمیستهای جنبش کارگری، می ایستد و مدعی قدرت در تقابل با این جنبشها است ، نه در تقابل با خانه های تیمی چپ حاشیه ای و نه از دل حضور در مجادلات آنها!
کمونیسمی که حکمت از شانس پیروزی آن در ایران حرف میزند و خود آنرا تئوریزه و نمایندگی میکرد، جنبش و نیرویی است که تمام معضلات جامعه از اعدام، حق زن، بیمه بیکاری، حقوق کودک تا محیط زیست، خلاصی فرهنگی جوانان، حجاب و ....، را امر خود میداند و برای پیش بردن و به پیروزی رساندن این جدالها تلاش میکند و همزمان در مرکز جدال قدرت در جامعه پرچم کارگر، پرچم مساوات طلبى و آزادى خواهى کارگری را بلند میکند و برای کسب قدرت سیاسی میجنگد. در حالی که مسائل قانون کار تا حجاب کودک و موجودیت انگلی مشتی مراجع مذهبی و ... را در جزئی ترین شکل هم مسئله خود میداند و در راس مبارزه علیه آن است، در همان حال از امکان خارج کردن زندگی مردم از مکانیزم بازار و فراهم کردن شرایط لغو کار مزدی، بلافاصله پس از کسب قدرت سیاسی صحبت میکند.
حکمت در دفاع از خصلت اجتماعی و دخالتگر کمونیسم کلاسیک، کمونیسم مارکس و لنین میگوید: "انزوا از جامعه، ناتوانى از دست بردن به مکانيسم هاى جامعه براى جابجا کردن نيرو و ابراز وجود سياسى، عدم حضور در جنگ قدرت، بيتفاوتى به معضلات جارى جامعه و جاخوش کردن در يک موجوديت صنفى و فرقه اى و حاشيه اى، اينها سنتهاى کار کلاسيک کمونيستى نيست، بلکه ميراث اختناق و سرکوب و شکست است". (حزب و جامعه)
این کمونیسم برخلاف چپ غیرکارگری که به بهانه "کارگری" بودن و در واقع برای توجیه بی تاثیری خود کاری به جامعه ندارد، در حاشیه جامعه قرار نمیگیرد. از کنار معضلاتی چون بیحقوقی زن، کودک، خلاصی فرهنگی، به سادگی نمیگذرد و همزمان به بهانه "اجتماعی" شدن به راست نمیچرخد و به مینیمم ها رضایت نمیدهد.
این کمونیسم برای کسب قدرت سیاسی خیز برداشته است، اما بر خلاف چپ اروپایی پارلمانتاریست نیست، برخلاف چریکیسم و .... بخشی از جنبش روشنفکر بورژوازی ناراضی در غرب یا امریکای لاتین یا ایران نیست.
و بالاخره کمونیسمی است که نه فقط میتواند قدرت سیاسی را کسب کند، بلکه قادر است قدرت سیاسی را نگاه دارد. کمونیسمی است که نه فقط به ویژگی اوضاع ایران و صفبندی جنبشها و نیروهای سیاسی واقف است که به تقابلهای جهانی، به سیاستها، توطئه های بورژوازی جهانی علیه یک دولت کارگری در قرن بیست و یک آگاه است و برای خنثی کردن آن استراتژی و سیاستهای روشن خود را دارد.
تبدیل شدن کمونیسم به بستر اصلی چپ در جامعه
مولفه دیگری که حکمت به آن بعنوان نقطه قوت این کمونیسم و امکان پیروزی آن در ایران میپردازد، تبدیل شدن این کمونیسم به بستر اصلی چپ در ایران، است. بستر اصلی چپ از منظر جامعه علی العموم، نه از منظر "کارشناسان" و متخصصین و مفسرین بورژوایی.
حکمت تبدیل شدن این کمونیسم به بستر اصلی چپ را در تبدیل شدن به يک سنت سياسى و مبارزاتى زنده در درون جامعه و در درون طبقه کارگر معنی میکند. تبدیل شدن به بستر اصلی چپ، یعنی تبدیل شدن تبیین و تصویر این کمونیسم از آزادی، رهایی، برابری، رفاه، یعنی غلبه و همگانی شدن تصویر این کمونیسم از سرنگونی، از انقلاب و پیروزی آن. و بالاخره تبدیل شدن این کمونیسم به پرچم، سنت، تبیین و تصویر از امروز و آینده در ابعاد اجتماعی، و همزمان تبدیل شدن سازمان و حزب این جنبش به نماینده این تصویر و تبیین و سنت در انظار اجتماعی.
نگاهی به امروز جامعه میگوید که امروز در ایران، چه از دید مردم و چه حتی از دید حاکمیت، چپ و کمونیست بودن یعنی طرفدار شورا و حکومت شورایی بودن، یعنی علیه آپارتاید جنسی بودن، علیه حجاب بعنوان سمبل ستم و حقارت زن بودن، علیه اعدام و طرفدار آزادی بی قید و شرط سیاسی، و .... بودن. امروز این چپ و این نوع خاص از کمونیسم سنتی سیاسی و مبارزاتی زنده و حی و حاضر در جامعه است.
حکمت در رابطه با ابعاد و گستردگی این کمونیسم میگوید: "اما آيا کمونيسم کارگرى که من ميگويم در جامعيت کلمه مترادف است با حزب کمونيست کارگرى؟ به نظر من اينطور نيست. کمونيسم کارگرى که من به عنوان يک جنبش در مقابل ملى - اسلامىها، در مقابل راستهاى غربى بکار ميبرم، پديده وسيعترى از حزب کمونيست کارگرى است. همين خط است ولى پديده وسيعترى است. من در اين جنبش کل حرکات شورايى کارگرى و جنبشهاى مجمع عمومى کارگرى و جنبشهاى اعتراضى کارگرى که زير چتر اپوزيسيون رفرميست نمى روند را مىگنجانم. بنابراين بنظر من، جنبش شورائى و اعتراضات تودهاى کارگری اى که زير چتر رهبرى ملى - اسلامى نرود، بخشى از اين جنبش کمونيسم کارگرى است." (آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود)
از این زوایه حکمت حق دارد هر پیشروی در این جدال را دستاورد جنبش کمونیستی بداند و ادعا کند که در ایران سالها است که دیگر چپ با حزب توده و فدایی و راه کارگر و سایر چپهای ملی-مذهبی تداعی نمیشود.
اگر امروز چپ و راست هرچند الکن از سکولاریسم، ضدیت با مذهب، از ضدیت با اعدام و حجاب و آزادی بی قید و شرط سیاسی، از آپارتاید جنسی، از زنانه بودن انقلاب آتی و حتی شورا حرف میزنند ناشی از هژمونی این کمونیسم حکمت است.
* شرایط انقلابی، حضور مردم در صحنه سیاسی
مولفه دیگری که حکمت در بالا بردن امکان پیروزی کمونیسم در ایران به آن اشاره میکند شرایط انقلابی و حضور مردم در صحنه سیاسی است.
او معتقد است که شرایط انقلابی و پروسه انقلابی تحولات، فضای سیاسی جامعه را رادیکالیزه میکند و همراه خود افق رادیکال و انقلابی، میلیتانتیسم و اتحاد را در ابعاد وسیعی توده ای میکند. چنین شرایطی که همراه با حضور وسیع و گسترده مردم در صحنه سیاست و تحولات است، مناسبت ترین و مطلوب ترین شرایط برای قوی شدن نیروی رادیکال و انقلابی و بویژه کمونیسم را فراهم و امکان به قدرت رسیدن آنرا بالا میبرد.
در چنین شرایطی است که فضای سیاسی جامعه پولاریزه میشود، و جامعه میان چپ و راست انتخاب میکند. "هنر" حزب کمونیستی و کارگری است که از چنان موقعیتی برخوردار باشد که زمان انتخاب با اتکا به و دخالتگری و رادیکالیسم تا آن موقع خود، بتواند بعنوان چپ جامعه قابل انتخاب باشد.
معنای پیروزی کمونیسم
همانطور که در ابتدای بحث اشاره کردم، در تبیین حکمت مانند مارکس و لنین، پیروزی کمونیسم بدون وجود یک حزب سیاسی کارگری و کمونیستی ممکن نیست. پیروزی کمونیسم اساسا یعنی پیروزی حزب کمونیستی طبقه کارگر و کسب قدرت توسط این حزب.
حزب کمونیستی که علاوه بر تئوری، استراتژی و سیاست، اشتها، جاه طلبی، آمادگی و نفوذ اجتماعی کافی برای کسب قدرت را دارد. حزبی که نفوذ کمونیسم را در ابعاد اجتماعی تشخیص میدهد، به ان اتکا میکند و قدرت خود را از این نفوذ و اعتبار اجتماعی میگیرد.
این ویژگی حزب کمونیستی را از حکمت بشنویم که میگوید: "به عنوان يک حزب، شرايط و اوضاعى را که براى کسب قدرت سياسى آماده هست، بشناسيد و دست بکار تأمين ملزومات آن بشويد، آنوقت اين شانس را داريد که قدرت سياسى را بگيريد و تبديل به حزب اکثريت بشويد، يعنى حزب اکثريت جامعه. اين مکانيزم اکثريت شدن است و نه بر عکس يعنى اکثريت شدن مکانيزم کسب قدرت." (حزب و قدرت سیاسی)
به این معنی که برخلاف تبلیغات پارلمانتاریسم بورژوایی و چپ اهرم فشار حاشیه ای، قرار نیست حزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران قبل از کسب قدرت سیاسی، اکثریت شود! بلکه اگر بتواند در شرایط انقلابی خود را آماده کند و ملزومات کسب قدرت سیاسی را فراهم کند، باید قدرت را بگیرد تا اکثریت شود.
این حزبی است که "رسالت تاریخی" گروه فشار بودن و در حاشیه نیروها و جنبشهای سیاسی اصلی در جامعه قرار گرفتن را قبول ندارد و به کسب قدرت سیاسی چشم دوخته است.
در واقع بدون چنین حزبی، حزبی که پا به جدال قدرت، پا به قلمرو سياست در يک مقياس اجتماعى گذاشته است و در قلمرو سياست سراسرى و جدال واقعى بر سر قدرت و تعيين صاحبان قدرت در جامعه زندگی و فعالیت ميکند، پیروزی کمونیسم، انقلاب کارگری و سوسیالیسم غیر ممکن است.
حکمت علاوه بر این و شاید روشن تر از لنین، پیروزی کمونیسم را معنی میکند و به روشنی اینکه پیروزی کمونیسم به کسب قدرت سیاسی محدود نمیشود، میپردازد. حکمت به اینکه خصوصیات دولت در دوره گذار، و دولت پرولتری بعنوان چنین دولتی، چیست، به رابطه سیاست و اقتصاد در چنین دوره ای، به حفظ قدرت سیاسی بعنوان مهمترین و شاید پیچیده ترین مسئله پیروزی کمونیسم چه در ابعاد تئوریک، چه سیاسی و چه حتی پراتیکی آن میپردازد. این شاید یکی از مهمترین درافزوده های حکمت به مارکسیسم و لنینیسم است. حکمت با دقت موشکافانه ای مبانی تئوریک آن را در دولت در دوره های انقلابی و مبانی سیاسی و تاکتیکی آن در سخنرانی "آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود"، باز میکند و به این پروبلماتیک ها و به ملزومات حفظ قدرت، معضلات و چه باید کردهای دولت پرولتری میپردازد و به آن جواب میدهد.
اینکه دولت سوسیالیستی دولت متعارف نیست. دولت در دوره گذار است و حفظ قدرت سیاسی بر کسب قدرت اقتصادی اولویت دارد، اینکه دولت تازه به قدرت رسیده طبقه کارگر با چه سیاستهایی باید از حکومت خود دفاع کند و قدرت را حفظ کند، امری که به قول خود حکمت شاید از کسب قدرت پیچیده تر و سخت تر باشد، ار مباحثی است که حکمت موشکافانه به آن میپردازد. اینکه خطوط کلی سیاست دولت پرولتری برای خنثی کردن حملات تبلیغاتی و توطئه های ارتجاع، چه داخلی و چه جهانی، چه باید باشد و چگونه حمایت بشریت متمدن را از دولت کارگری جلب کرد و دهها چه باید کردهای دیگر را حکمت، با اتکا به تجربه انقلاب اکتبر قبل از کسب قدرت و بعنوان بخش مهمی از پیروزی کمونیسم در ایران چه از نظر تئوریک و چه از نظر سیاسی و پراتیکی باز میکند.
به این بی تردید باید تلاش های فکری حکمت در مورد یافتن پاسخ های اقتصادی، در سیر پیاده کردن اقتصاد سوسیالیستی، و از جمله تامین حداکثر برابری اقتصادی در جامعه، و مقابله با محدویت های فکری و سیاسی که موجب شکست انقلاب اکتبر در بعد پیاده کردن اقتصاد سوسیالیستی است، افزود.
پیروزی کمونیسم در ایران برای منصور حکمت یک امید، یک آرزو و یا صرفا یک بحث تئوریک نبود. پا به پای باز کردن پایه های تئوریک این مسئله، تلاش عملی برای هرچه بیشتر باز کردن دریچه این امکان، بخش جدی از تلاش حکمت بود. تلاشی که بدون آن قطعا این "نوع خاص" از کمونیسم، کمونیسم مارکس، لنین و حکمت، چنین موقعیتی را در ایران نداشت.
ژوئن ۲۰۲۳
*این متن سخنرانی است که قرار بود در برنامه هفته حکمت در لندن ارائه کنم. متاسفانه من امکان حضور در جلسه را پیدا نکردم از اینرو فایل صوتی سخنرانی قابل دسترسی نیست.
مهمترین منابع:
حزب و قدرت سیاسی
حزب و جامعه
آیا کمونیسم در ایران پیروز میشود
دولت در دوره های انقلابی
سیاست سازماندهی ما
سخنرانی افتتاحیه در کنگره دوم حزب کمونیست کارگری ایران