سازمان و تشکل های اجتماعی صرفنظر از هر نامی "مدنی"، "صنفی" و غیره قاعدتا به منظور اتحاد صفوف بخش های مختلف اجتماعی فرهنگیان، بازنشستگان فرهنگی و تامین اجتماعی، پرستاران، دانشجویان و دانش آموزان  درست می شوند. اما چقدر این تشکل ها و سازو کارهایشان یک اتحاد واقعی را نمایندگی می کنند، سوالی است که باید جواب بگیرد.
 
تشکل های اجتماعی بخش های مختلف جامعه  در شرایط کنونی بحران های اقتصادی، سیاسی و بحران انقلابی در جامعه، ویژگی هایی دارند که با شرایط عادی و نرمال متفاوت است. با نگاهی گذرا به  فعل و انفعالات تشکل های موجود، می توانیم بفهمیم که چقدر با واقعیات جامعه و رابطه ی مردم و دولت در شرایط فقر و فلاکت و استبداد سازگارند و چقدر توان تغییر و بهبودی در زندگی را دارند.
 
با یک مثال که به نظر من قابل تعمیم است، به حقایقی میرسیم که ناخوشایند و تلخ اند. اخیرا نمایندگانی در میان بازنشستگان تامین اجتماعی، در کردستان و در شهر سنندج، مساله ی انتخابات را برای تغییراتی در هیات مدیره ی تشکل شان را در دستور قرار دادند. اولین اتفاقی که می افتد چند دستگی در میان فعالین کانون بازنشستگان است. دسته ای تهدید می کنند که هیات مدیره دستجمعی استعفا کرده و عملا کانون را منحل می نمایند تا کانون اساسا از اول و در پیچ و خم های اداره کار و تامین اجتماعی تجدید شود. تعدادی به انتخابات بدبین اند و بنا به تجربه تاکنونی و ساز و کار بوروکراتیک کانون، اساسا شرکت در آن را بیفایده می دانند. حول این نظرات در میان فعالین کانون دسته بندی هایی صورت میگیرد و رقابت های ناسالمی براه می افتد.

در حالیکه تعداد کثیری از اعضا در حیاط و اطراف مقر کانون جمع می شوند و زیر آفتاب داغ تابستان میایستند و عرق می ریزند، دراطاق های کانون، فعالین گرایشات مختلف مشغول جرو بحث و یارگیریها و رقابت های خویش اند. نهایتا با ائتلافی مصلحتی میان کاندیداهای قدیم و جدید، انتخاباتی فرمال صورت میگیرد و هیات مدیره ای انتخاب می شود که هسته ی اصلی ان همان اعضای هیات مدیره سابق است.
 
چرا فرمال؟ اعضای حاضر رای هایشان در صندوقی می ریزند و می روند. چیزی که در نگاه اول مشاهده می شود، یک سنت فرسوده و کهنه و غیر اجتماعی است که انگار وظیفه اعضا ریختن رای به صندوق است و تمام. این ساز و کار همه ی انتخابات های بوروکراتیک نظام سرمایه است.
بدون شک از این نوع انتخابات، نه اتحاد درونی اعضای کانون تامین و نه منفعتی عاید رای دهندگان می شود. چرا که توده ی اعضا هیچ نقشی در سیاست گزاری و دخالت مستقیم در سرنوشت خود و تشکیلات ندارند.
توده ی بزرگ اعضای کانون با انجام وظیفه ی رای دادن، سرنوشت خود را دست کسانی می سپارند و می روند. در نتیجه انتخاب شده ها هم بجز استثناهایی از پایگاه اجتماعی و قدرت اعضا برخوردار نیستند.
 
این روش و سازو کار تنها روش بازنشستگان تامین اجتماعی نیست. نمونه و الگویی است که کمابیش در دیگر بخش های جامعه به چشم می خورد. این شکل عقبمانده ای است که حتی از سازو کار و سنت بوروکراسی سندیکایی هم که درجه ای از ضبط و ربط برخوردار است، عقب تر است.
 
به همین خاطر است که مبارزات خستگی ناپذیر فرهنگیان و بازنشستگان در همه ی شهرها و شهرک ها به شدت پراکنده و بدون هماهنگی و بدون حضور تمام یا اکثریت اعضا است. در میان هیات مدیره های بظاهر منتخب هم ولوعنصری شایسته و محبوب و مبارز هم وجود داشته باشد، اگر زندان انتظارش را نکشد، تنها است. از طرفی همکاری مبارزاتی دیگر اعضای هیات را که مصلحتی ائتلاف کرده اند را بهمراه ندارد و از طرف دیگر قدرت بسیج توده های فرهنگی و بازنشسته را هم به دلیل غیبت سنت دخالت از پایین اعضا در سرنوشت خود و در نتیجه در مبارزه را، نخواهد داشت.
 
تا زمانی که این شیوه و سازو کار متحد شدن و تشکیلات سازی فرمالیته و وجود اعضایی سودجو که مقام و منفعت شخصیشان بر منفعت کل اعضا ارجح است، به پیروزی و کسب مطالبات نمی توان زیاد امیدوار بود. بخصوص زمانی که طرفداران یا وابستگان به نهادهای دولتی و امنیتی و حتی شناخته شده برای اعضا، فرصت خزیدن به هیات مدیره را دارند، دیگر قوز بالا قوز می شود. مثال شرکت عضو شورای اسلامی شهر سنندج در هیات مدیره ی کانون نشان این حقیقت تلخ است.
 
در نتیجه، اگر بپذیریم تا زمانی که این نوع انتخابات و شیوه های ناسالم رقابت در کار است، منافع توده ی زحمتکشان نمایندگی نمی شود. این شیوه را باید بر انداخت. اولین شرط تامین وحدت سراسری در میان بخشهای  مختلف زحمتکشان این است که توده های تشکیل دهنده ی هر بخش تمام و کمال درتعیین سرنوشت خود و تامین اتحاد سراسری از اغاز تا پایان حضور و دخالت مستقیم داشته باشند. این اتحاد برای مثال در میان بازنشستگان تامین اجتماعی را چگونه می توان تامین کرد؟ با ساخت و پاخت و ائتلاف گرایشات درون فعالین یا در تجمع و مجمع بازنشستگان؟ مسلم است در دومی.
 
واضح تر بگویم در اینجا هر بخش و شهر محل زندگی بازنشستگان در مجامع عمومی محل خود نمایندگان حوزه ی خود را برای شرکت در انتخابات سراسری برگزینند و مجمع سراسری نمایندگان در واقع تصمیم گیرنده و سیاستگزار و تعیین کننده ی تاکتیک ها و سازماندهی مبارزه سراسری و هماهنگ و همبسته، است. خوب ممکنه سوال شود که نقش هیات مدیره ی منتخب مجمع چیست؟ این سوال در متن اتحاد سراسری پاسخ گرفته است. هیات مدیره، کارمندان نشسته ی یک شرکت تجاری نیستند. نمایندگان منتخب برای اجرای فرامین مجمع  سراسری نمایندگان هستند. نمایندگانی که مجری سیاستهای مجمع هستند و نه تمایلات فردی خود و نه مرجع تصمیم گیرنده و سیاستگزار اصلی.
 
وقتی چنین باشد دیگربازیگران صحنه ی مبارزه برای حقوق بازنشستگان، به اصطلاح نخبگان و یا صاحب مقام های چون عضو شورای شهر و یا عضو فلان نهاد دولتی و امنیتی نیستند. نمایندگان از جنس مجمع و کارگزار و مجری اوامر مجمع هستند. در صورت اهمال و یا ناتوانی و یا قصور فورا از هیات مدیره خلع و کس دیگری جانشین می شود. مجمع عمومی نمایندگان سراسری شهرهای کردستان مجمعی هر چند سال یک بار برای تعیین هیات مدیره نیست. مجمعی دایر و منظم است که در گیرودار مبارزه تشکیل می شود و به میدان می آید و سیاست و تاکتیک های خود را با اتکا به قدرت و اتحاد سراسری تمام بازنشستگان تعیین می کند.

این روش و سازو کار غیر قابل دسترس و مشکلی نیست. برعکس ساده ترین ودر دسترس ترین شکل اتحاد مبارزه ی جمعی و سراسری بازنشستگان است. هر تک نفر و عضو این مجمع خود دخیل و شریک در مبارزه و پیشبرد و کسب پیروزی است. بدون این فعل و انفعال اجتماعی هیچ حقی به دست نمی اید. تجارب تاکنونی هم این را نشان داده است. اگر بازیگران صحنه ی مبارزه به نخبگان ولو صاحب صلاحیت و مبارز باشند، با یک بازداشت و زندان رفتن کل فعالیت اجتماعی دچار رکود می شود و حتی مهر شکست میخورد. اما در یک اتحاد جمعی ودخالت جمعی و مبارزه ی جمعی ولو اگر عقب نشینی موقتی تحمیل شود، اما حضور و مبارزه ی متحد جمعی کماکان سر جایش است و باز برمیگردد.
 
ناپایداری و ناهماهنگی تشکلهای "مدنی"، "صنفی" ولو سراسری را باید در سنت غیراجتماعی شکل و فعالیت بخش های مختلف زحمتکشان دید و لاغیر. اگر ظرفیت، توانانی و نیروی فرهنگیان و بازنشستگان کارگری و اجتماعی و دیگر نهادهای مشابه هنوز یک کاسه نشده است، باز باید دلیلش را باید در سازو کار و فعل و انفعال غیر اجتماعی تشکل های موجود جستجو کرد. چیزی که باید تغییر کند، شکل اتحاد، تشکل و سازمانیابی غیر اجتماعی و شیفت کردن به روش های اجتماعی و دخالت مستقیم همه ی همسرنوشتهایی است که درد مشترک دارند. صاحبان درد مشترک خود رهبر و سازمانده مبارزه ی جمعی و مشترک با همه ی قدرت و نیروی اجتماعی شان است.
 
یک مثال دیگر در میان فرهنگیان، می بینیم که هر بار تعدادی از فرهنگیان حق التدریسی یا نمایندگان تشکلهای صنفی معلمان و یا بازنشستگان تجمعاتی صورت می دهند. هنوز از توده عظیم بیش از یک میلیون فرهنگی خبری نیست. فرهنگیان  از موقعیت اجتماعی و ظرفیت مبارزاتیشان  تا کنون استفاده نکرده اند. نیروی آکتیو در مبارزات کنونی یکصدم کل نیروی اجتماعی موجود نیست. دلیل این ناهماهنگی و غیبت کلیه ی همسرنوشتان و یا اکثریت را باید در روش و ساز و کار غیراجتماعی تشکل هایی دید که ازپایه اجتماعی توده ای برخوردار نیستند.
راه هرگونه پیشرفت در پشت سر گذاشتن این موانع و انتخاب و اتخاذ شیوه و راههای موثر و رادیکال مبارزه  و استفاده از همه نیرو و ظرفیتهای اجتماعی است.
 
مجامع عمومی فرهنگیان، بازنشستگان و دیگر بخش های زحمتکشان متشکل در سطح مناطق شهری، گردهماییهای مشترک معلمان و دانش آموزان، دعوت والدین دانش آموزان به گردهمایی در مدارس و آگاه کردنشان به شرایط کار و زندگی معلمان و جلب حمایتشان، پیروزی در مبارزه برای ازادی و رفاه را تامین می کند.
 
محکوم کردن میلیون ها معلم و بازنشسته ی فرهنگی و تامین اجتماعی و خانواده هایشان به یک زندگی فلاکتبار و زیر خط فقر جرم است. مجرمین باید تسلیم شوند و جواب بدهند. این کمترین توقع و فوری ترین خواست است. بعلاوه حقوق  معلمان با دستمزد کارگران، حقوق بازنشستگان، پرستاران و دیگر حقوق بگیران جزء جامعه، گره خورده است. اين همبستگي و هم سرنوشتي را بايد نشان داد و سازمان داد.
 
در حالی که اکثریت مزدبگیران و زحمتکشان  زير خط  فقر مطلق  و گرسنگي محض زندگي مي‌كنند، بودجه ی حوزه های علمیه و سازمان تبلیغات اسلامی و لانه های فساد جمهوری اسلامی بیشتر از بودجه اموزش و پرورش است در بودجه ی امسال، میزان بودجه تخصیص داده ‌شده به ۸۰ هزار طلبه حوزه، ۲۰ برابر بودجه اختصاص یافته شده برای بیش از 15میلیون دانش‌آموز آموزش و پرورش است.
 
رهبران و فعالين جنيش حق طلبانه معلمان، بازنشستگان و دیگر بخش های زحمتکشان اگر نمایندگان واقعی مجامع عمومی هستند، می توانند سیاست تفرقه و استفاده از اعتصاب شکنان را خنثی و آن بخش هایی را كه به هر دليل دچار تزلزلند و يا ميترسند، به حضور و دخالت در سرنوشت خود و مبارزه بکشانند. همه ی زحمتکشان در فقر و فلاكت و تنگدستي شريكند، دليلي ندارد در مبارزه براي رفع اين فلاكت همدل و همراه نباشند.
 
مبارزه سراسري معلمان، فرهنگیان بازنشسته و بازنشستگان تامین اجتماعی نداي بخش مهمي از زحمتكشان جامعه ايران عليه موج تعرض و تحميل زندگي فلاكت بار و بي حقوقي و ستم است. شرکت و دخالت مستقیم همه ی اعضای گروه ها و بخش های اجتماعی زحمتکشان در مجامع عمومی منظم و دخالت از پایین به بالا، بدون شک رمز پیروزی هر تحرک و مبارزه ی انسانی است. بیایید به استقبال این شیوه و روش و سازو کار اجتماعی چه در صفوف طبقه کارگر و چه زحمتکشان میلیونی زندگی در فقر مطلق، برویم و نه کم تر!