شکست رضا پهلوی در ظاهر شدن در قامت رهبر اپوزیسیون راست بورژوایی، خروج وی از "منشورهمبستگی" و انحلال عملی آن، حملات هیستریک نئوپهلویست های فاشیست به این شورا و برخی از اعضا "نافرمان" و "نمک نشناس" آن که تعجب دست راستی ترین های بازار سیاست در ایران را  برانگیخت، با هیچ نمایشی  قابل پرده پوشی نیست.
 
حملات نزدیک ترین های خانواده پهلوی و مشاورین سیاسی این کلوپ، به  آن دسته از اعضایی که جسارت کرده اند و تنها یک قلم از تصمیمات آقای پهلوی را مورد سوال قرار داده اند، اعضایی که متوجه نشده اند که پیشنهادات و تصمیمات آقای پهلوی، با هر درجه از "افتادگی" و نمایش "دمکرات" بودن، بهرحال "منویات ملوکانه" است و غیرقابل سوال و جواب، چه رسد به "انتقاد"، جهانی را از ابعاد تحجر و عقب ماندگی این صف به حیرت انداخت!
 
انتقاد دوستانی که بلافاصله موجب رنجش "شاهزاده" ای شد،  که برای شکل دادن به اتحاد "حول خود" به میدان آمده بود،  و خروج او از ائتلاف، ماهیت عقب مانده، عشیره ای و روستایی این جریان را تمام قد در مقابل همگان قرار داد!
 
سرانجام آغاز پایان این نمایش مهوع، افتضاح های پی در پی آتش به اختیارهای شان در پاریس، برلین، نیویورک، تورنتو، .... آخرین آن  در لندن، است که تیر آخر را به تابوت امکان شکل گیری یک راست متحد و متشکل در ایران، که بتواند نه فقط فاشیست ها که طیف های مخنلف راست را متحد کند، زد و "راست ایران" را شقه شقه کرد و به جان هم انداخت! این شرایط به انشقاق در اپوزیسیون سنتی بورژوایی و انزوای بیشتر این طیف در میان حتی "خودی ترین" نیروها در این طیف منجر شد.
 
علاوه بر این، مسائلی چون بی ثباتی و غیر قابل اتکا بودن "شاهزاده"، عدم صلاحیت وی بعنوان رهبر و خط دهنده واقعی این طیف، حتی اعتبار و اتوریته وی در صفوف نئوپهلویست ها، از تئوریسین تا لمپنهای خیابانی و سایبری، سیاستهای اولترا راست این طیف و ... همه و همه روی میز اپوزیسیون سنتی بورژوایی آمد.
 
جست و خیزهای اخیر نئوپهلویست ها، از رضا پهلوی تا سایر نمایندگان و سخنگویان و میدیای این جنبش برای تطهیر چهره اولترا راست و ارتجاعی خود، دیدنی است. تلاشهایی که بیمایگی و فاصله عمیق این جنبش را از جامعه، از شعور سیاسی و اجتماعی مردم در ایران، نشان میدهد. محتوای واقعی و عمق این "چرخش" اما، مستقل از چرایی آن، قابل تامل و بررسی است.
 
نقطه آغاز و یا اوج این "چرخش"، اندرزهای "شاهزاده همیشه رهبر و همیشه با درایت" به همه نیروهای اپوزیسیون بود که "تحمل شنیدن صدای همدیگر را داشته باشند" و "از آنهایی که فحاشی و هتاکی میکنند اعلام برائت کنیم و با رفتارهای زشت فحاشی مقابله کنیم"! و تک خال آن کشف "توطئه" سایبری رژیم علیه اپوزیسیون توسط میدیای "نابغه" شان، ایران اینترنشنال، است. با سوت آغاز و یا ضرورت این "چرخش"، میدیای دست راستی، از بی بی سی و صدای امریکا تا "من و تو" و "ایران اینترنشنال"، به نمایندگی از "مردم ایران" کیفرخواست خود را علیه "همه اپوزیسیون" صادر کردند و این فرهنگ متعفن و لمپنیسم آشکار خود را ملی و به صورت همگان پرتاب کردند. گفتند همه نیروهای سیاسی فحاشی و هتاکی میکنند، همه به میتینگهای هم حمله میکنند و این خصوصیت نیروهای سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی است! میدیای غیر متمدن و عقب مانده ای که دستگاه اشاعه نفرت و خشونت علیه مخالفین "شاهزاده" و بویژه کمونیستها بود، دستگاه سانسور و جعل واقعیات، در یک چشم بهم زدن در قامت منتقد اپوزیسیون و مبشر "تحمل صدای مخالف" و"تمدن" و ....ظاهر شد.
 
کسانیکه تا دیروز متخصص سانسور و حذف هر صدای مخالفی بودند، دستگاه تبلیغاتی که بلندگوی کسانی بود که بی محابا از "ناکافی" بودن سرکوب و اعدامها و "لیبرالیسم" رژیم سلطنت علیه مردم به پا خاسته، از آزادی زندانیان سیاسی بدست مردم بعنوان "آزادی تروریستها" انتقاد میکردند و تمجیدشان از ساواک و شکنجه گران "قهرمان" آن و حسرت بازگشت به "دوران خوش سرکوب و خفقان پهلوی"، گوش همه را کر کرده بود، امروز وقیحانه در مقام قاضی و آموزگار به نیروهای سیاسی درس تحمل و "سیاسی بودن" را داد.
 
اما پشت این عقب نشینی، هیاهو و "چرخش"، علیرغم تمام شامورتی بازی های آن، تلاشی جدی، برای محدود کردن ظرفیتهای ارتجاعی و فاشیستی این جریان و مخاطرات آن به لمپنیسم، فحاشی، تهدید و تعرض فیزیکی "آتش به اختیار"های شان علیه مخالفین سیاسی خود، خوابیده است.  تلاشی که بی تردید انعکاس دفاع جامعه و مردم متمدن در ایران، از خود و ارزشهانی انقلابی بدست آمده خود است. مردمی که صدای رسای آزادیخواهی و عدالتخواهی شان را میتوان در شعارها و شعر ها و سرودها و مناسبات متمدنانه و انسانی شان با یکدیگر در جنگ با جمهوری اسلامی دید! جامعه ایران سنت و جوهر مشترک این فرهنگ را با سنت و فرهنگ حاکمیت، را خوب می شناسد!
 
مسموم و آلوده کردن فضای سیاسی در اپوزیسیون جمهوری اسلامی، اپوزیسیونی که چهل و پنج سال علیرغم هر اختلاف نظری و جنبشی، در  فضایی سیاسی و متمدن فعالیت کرده اند، فقط یکی و شاید حداقلی از ظرفیت ارتجاعی این جنبش و جریان را به نمایش میگذارد.
 
"برائت" الکن و "همگانی" کردن این تعفن و هیاهوی حول آن، اساسا برای لاپوشانی کردن شاخص های بنیادی، اساسی و مهمتر این جنبش و پنهان کردن آن از انظار عموم است. تلاش میکنند که این ارتجاع و عقب ماندگی را تنها رفتاری؛ فرهنگی و حتی کاراکتر شخصی عده ای معدود بنامند که "براِئت" از آن برایشان ممکن شود و شاخص هایی فراتر از فرهنگ سیاسی- اجتماعی، سنت مبارزه سیاسی نازل و شکست سیاسی شان را لاپوشانی کنند!
 
نشانه گرفتن لشکر آتش به اختیارهای رضا پهلوی، بعنوان خشن ترین، "بی محاباترین"، لمپن ترین های شان، در واقع اقدمی است برای پوشاندن چهره به همان اندازه خشن، ضد آزادی و بی محابا ارتجاعی این جنبش و تئوریسین ها، متفکرین، سخنگویان، نمایندگان و اتاق فکری آن. برای پنهان کردن نقش مخاطره آمیز این جریان علیه جنبش آزادیخواهانه و انقلاب آتی مردم در ایران است. برای پوشاندن ماهیت و جوهر وجودی شان است!
 
خصلت و جوهری که علیرغم هر کله معلق زدن، ورجه وورجه و "چرخشی" باید جدی گرفته شود و آنرا از پشت "اعلام برائت" ها از خود و گرفتن انگشت نشانه به سوی آتش به اختیار ها  و بخصوص همه اپوزیسیون بیرون کشید.
 
پشت فرهنگ سیاسی نازل، لمپنیسم و افسار گسیختگی هیستریک آتش به اختیارهای این جریان علیه هر نیرو و فرد ضد سلطنت، جریان سیاسی خوابیده است که مشخصات آن از این قرار است: طرفداری از اعدام، حمایت از خشونت علیه مخالف سیاسی، ضدیت با آزادی زن با باج دادن به مراجع مذهبی، طرفداری از جنگ اقتصادی علیه هشتاد میلیون انسان در ایران، طرفداری از جنگ و دخالت نظامی امریکا، طرفداری از ممنوعیت  مطلق فعالیت سیاسی مخالف، طرفداری رسمی از استبداد و خفقان! ارتجاع پهلوی مانند ارتجاع اسلامی بدون خشونت، سرکوب، استبداد و خفقان، معنی  و موضوعیت ندارد.
 
سیاستهای اصلی این جریان و اظهار نظرهایی که چهره های "سیاسی" و "متشخص" این جریان در کمال خونسردی اعلام کرده اند، شاخص این جنبش است.
 
خشونت این جنبش را تزهای تئوریسین هایشان در انجمن شهریار به روشنی اعلام کرده اند: که "امنیت یعنی ساواک و ارتش قوی"! خشونت این جنبش را در دفاع آقای پهلوی در حمله نظامی به ایران در سال ۲۰۱۵ که فرمودند "زمان بمباران ایران فرا رسیده" باید دنبال کرد! در دفاع وی از "تحریمهای هوشمندانه" غرب که زندگی هشتاد میلیون انسان را به تباهی کشانده! در سیاست "شما در خیابان بمانید تا ما توسط امریکا به قدرت برسیم" این جریان باید دید!  ضد کمونیست بودن این جریان را در توصیه اینکه "شعار مرگ بر زنده های" چپ ها را بدهید، میتوان دید که توسط "منتظرالملکه" شان، کسی که بدلیل مناسبات خانوادگی اخیر به دنیای سیاست وارد شده و به مقام والای سخنگویی هارکورترین ها و فاشیست ترین های این جنبش تبدیل شده است!  
 
ارتجاعی بودن این جنبش و ضدیت آن با هر درجه از آزادیخواهی را باید در اظهار نظر مهمترین تئوریسین شان، سعید قاسمی نژاد، که "رژیم سلطنت باید مخالفین خود را در جزیره ای دورافتاده میریخت و خودش را راحت میکرد"، در سخنان امیر حسین اعتمادی، سخنگوی دیروز فرشگرد و پادوی امروز "شاهزاده"، که از رژیم سلطنت برای سرکوب و "کشتار ناکافی" اش طی انقلاب ۵۷ دلخور است، از دفاع امیر طاهری از تعرض فیزیکی به مخالف سیاسی، بعنوان آزادی بیان، از "در افشانی های" حجت کلاشی، رئیس حزب پان ایرانیست، که مخالفین سیاسی خود را به رسم ساواک "خرابکار" می نامد و آنها را تهدید به نابودی میکند، باید دید.
 
ضدیت با آزادی و حرمت زن، در صفوف این جریان را عضو رهبری فرشگرد، میترا جشنی، نمایندگی میکند که به مخالف سیاسی خود، که "جرات" کرده و در کنار "شاهزاده" ادعای رهبری کرده است، با عنوان "زن کامبیز" نام میبرد. 
 
ظرفیت خون پاشیدن این جریان به جنبش آزادیخواهانه و انقلاب آتی مردم در ایران را سعید قاسمی نژاد، تئوریسن شان، به روشنی بیان میکند. هنگامی که همین امروز اعلام میکند: "ما در نقطه ای هستیم که جهان، منجمله اسرائیل، یا باید ایران اتمی را تحمل کند یا دست به اقدامی بزند!"!
 
نماینده کف چرانی، تعرض فیزیکی و خشونت، ضدیت با زن و ... چهره های اصلی، سخنگویان، رهبران و متفکرین و تئوریسینهای این جنبش اند، نه شعبان بیمخ هایشان در خیابانهای لندن و پاریس و بروکسل! اینها مجریان شعار "مرگ بر سه فاسد "منتظرالملکه" شان هستند و به "اعلام برائت ملوکانه" و ریاکاری شاهزاده زیاد وقعی نمی نهند. اینها از اتاق فکری نئوپهلویستها خط میگیرند نه از مانکن پشت ویترین سوت و کور جنبش شان و "آه و حسرت" و "افسوس" نوستالژیک گذشته!
 
"اعلام برائت" امروز رضا پهلوی و تلاش در فاصله گرفتن از "هارد کور" های بی ترمز صف خود، "الطاف ملوکانه" "منتظرالملکه" به ما کمونیستها که نگران نباشید ما شما را اعدام نمیکنیم، فقط شما را زندانی میکنیم و فعالیتتان را که به زیان ما است ممنوع میکنیم، هیاهوی دستگاه تبلیغی این جنبش که "شاهزاده همیشه با درایت" به داد اپوزیسیون رسیده و تلاش میکند این اپوزیسیون را به راه راست هدایت کند، قادر به بزک کردن چهره کریه و سیاه این جریان ارتجاعی نیست! کمتر کاراکتر سیاسی را در تاریخ میتوان سراغ داشت که اینگونه وقیحانه، قبل از به قدرت رسیدن "لجنزاری" را به جای "بهشت" به مردم وعده دهد و لجنزاری که قادر است بوجود آورد را بهترین و تنها گزینه مردم در ایران اعلام کند!
 
ارتجاع پهلوی و پهلویست ها، نماینده جنبش بورژوازی شکست خورده ای اند که از جامعه و مردمی که به زیرش کشیدند و سرنگوش کردند، بیشتر متنفر است تا جمهوری اسلامی بعنوان رقیب در قدرت! امید بستن به فرماندهان سپاه و ارتش، دستگاه سرکوب و خشونت سیستماتیک و سازمانیافته دولتی،هورا کشیدن برای ساواک و تقدیر از پرویز ثابتی  و سایر "قهرمانان" شکنجه گر آن، شمشیر کشیدن عریان آن علیه همین مردم،  گوشه ای از منجلاب و  جهنمی است که اینها برای جامعه ایران تدارک میبینند. این جنبش تجربه به زیر کشیده توسط مردم، را دارد. شکست خوردن و سرکوب مردم، تنها میان بری است که به این ها امکان ابراز قدرت میدهد!
 
جنبش نئوپهلویست-فاشیست، جنبشی برای احیاء گذشته "پرافتخار" خود با ارتش و ساواک و استبداد و استثمار آن، برمتن جامعه ای به چپ چرخیده و رادیکال است که از کاپیتالیسم ایران با دو روبنا شاهنشاهی و اسلامی عبور کرده است. این جنبش برای به زمین زدن جامعه ای که دهها برابری سال ۵۷ بیشتر به چپ چرخیده و رادیکال شده است، برای مقابله با چپگرایی آن راهی جز اتکا به فاشیسم لجام گسیخته ندارد. راست مدعی قدرت سیاسی در ایران، تنها و تنها میتواند فاشیست باشد!
 
اتاق فکری این جریان به دشواریهای این مقابله، به نفوذ اجتماعی و اعتبار کمونیسم و کمونیستها در جامعه و بویژه در طبقه کارگر، به "خطر" این کمونیسم در مقابل خود واقف است. برای این مقابله است که مکتب نئوپهلویست - فاشیست را تئوریزه کرده و صوف فالانژهای خود را، به لمپنیسم، نفرت از هر مخالف سیاسی، حتی خودی ترین ها و .... مسلح کرده اند.
 
این جریان قرار نیست روی شانه اعتراض مردم آزادیخواه در ایران یا از طریق صندوق رای به قدرت برسد.  تنها راه به قدرت رسیدن اینها دخالت نظامی امریکا یا کودتای نظامی یا دست بدست شده قدرت از بالا، بدن دخالت مردم و در تقابل و به شکست کشاندن جنبش آزادیخواهانه و انقلابی مردم در ایران است. "حرف آخر را صندوق رای میزند" رضا پهلوی مانند اعلام برائت اش نمایشی بیمایه و مشمئز کننده است. نمایش"رهبری" که قادر نیست صف خود را نه رهبری که حتی متحد کند! کسی که قادر نیست حتی "مجری خوب" سیاست های دفاتر فکری باشد که استراتژی راست در به شکست کشاندن مردم و انقلاب شان،  با شاه یا بی شاه را دنبال میکنند!
 
جنبش آزادیخواهانه اخیر در ایران، رادیکالیسم عمیق آن، دست رد زدن های مداوم مردم به سینه این جریان، غلیرغم بمباران تبلیغاتی بیست و چهار ساعته میدیایی شان، به اینها نشان داد که نتیجه انقلاب آزادیخواهانه، نتیجه هر انتخابات آزادی، سوسیالیستها و کمونیستها هستند. نشان داد فتح این قلعه با هیچ شعبده بازیی از درون ممکن نیست. این واقعیت صفوف اپوزیسیون بورژوایی، از ناسیونالیستهای کرد تا مجاهد و نئوپهلویستها، را شقه شقه کرده و هر روز شاهد جنگ و جدال تازه ای میان شان هستیم.
 
این واقعیت نیاز به شمشیر کشیدن علنی و روشن علیه کمونیستها، علیه هر صدای مخالفی، نیاز به فاشیسم عریان و بی پرده و شخصیتهای آن، مانند "منتظر الملکه" را بیشتر و بیشتر کرده است. اعلام برائت ها و نمایش های "ملوکانه" دیگر اساسا وزوز هایی برای خالی نبودن عریضه است.