توضیح حکمتیست: به سالگرد ۳۰ خرداد ۶۰ نزدیک می شویم. به باور منصور حکمت تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ نقطهٔ پایان روند انقلاب مردم ایران بود که از تظاهرات ۱۷ شهریور آغاز شده بود و طی این فاصله نیروهای راستگرای داخلی و خارجی تلاش کردند تا جلوی انقلاب مردم را بگیرند. به باور او با بالا گرفتن اعتراضات مردمی، حکومت محمدرضاشاه از سرکوب مردم ناتوان بود و رسانهها و دولتهای غربی که خطر پیروزی انقلاب را احساس میکردند، اقدام به تقویت جریان اسلامی و رهبری اسلامگرایان کردند. با این وجود تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ هنوز فضایی نیمه باز وجود داشت و جمهوری اسلامی نتوانسته بود حکومت خود را بطور کامل مستقر سازد و تثبیت این حکومت بعد از سرکوب اعتراضات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ متحقق شد. اما همانگونه که منصور حکمت در این مصاحبه میگوید، روزى خواهد رسيد که مردم ايران و جهان مى نشينند و محاکمه عوامل اين جنايات را تماشا ميکنند. در آن روز دنيا براى صدها هزار قربانى جناياتى که در ٣٠ خرداد ٦٠ و بعد بطور مداوم و سيستماتيک در سالهاى بعد و بويژه سال ٦٧ در ايران شده است اشک خواهد ريخت.
توجه شما را به خواندن نسخه کتبی این مصاحبه که در خرداد ۱۳۸۱ منتشر شده است جلب میکنیم.
مصاحبه رادیو انترناسیونال با منصور حکمت
راديو انترناسيونال: اجازه بدهيد با يک نقل قول از مقاله "تاريخ شکست نخوردگان" که در سال ١٣٧٥ بچاپ رسيد، شروع کنيم. شما در پايان اين مقاله نوشته ايد:
"بالاخره، انقلاب ٥٧ مثل اکثر انقلابات، نهايتا نه با فريب و صحنه سازى، بلکه با سرکوبى خونين به شکست کشيده شد. فاصله ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ تمام آن فرصتى بود که اسلام و حرکت اسلامى با همه اين سرمايه گذارى ها و تلاشها توانست براى موکلين مستاصل رژيم شاه بخرد. و البته از اين بيشتر نياز نداشتند. در تاريخ واقعى ايران، ٣٠ خرداد به ١٧ شهريور ميچسبد و حلقه بعدى آن است."
اين نوشته شما کاملا با تصور عمومى از انقلاب ٥٧ متفاوت است. در تصور عمومى جمهورى اسلامى حاصل انقلاب ٥٧ است. ولى شما جمهورى اسلامى را به رژيم سلطنت و ١٧ شهريور را که سرکوب خونين جنبش انقلابى مردم توسط رژيم شاه بود را به ٣٠ خرداد وصل کرده ايد و اين دو تاريخ را دو مقطع از سرکوب انقلاب ناميديد. چرا؟
منصور حکمت: بنظر من هر انسان بيطرفى که به آن تاريخ نگاه کند(و من توصيه ميکنم که بخصوص کسانى که خودشان تجربه زنده اى از آن دوران ندارند حتما آن تاريخ را بازبينى کنند) مى بيند که ماجرا چنين بود که مردم عليه استبداد سلطنتى با پليس مخفى اش، با زندانهايش، با شکنجه هايش بپاخاستند. در آن جامعه آزادى بيان وجود نداشت، آزادى مطبوعات وجود نداشت، آزادى تشکل و فعاليت اتحاديه کارگرى وجود نداشت، آزادى فعاليت هاى سوسياليستى وجود نداشت، آزادى هيچگونه فعاليت سياسى وجود نداشت. يک حکومت مستبد، فردى، متکى به ارتش، پليس و پليس مخفى بود. جامعه اى بود دستخوش بيشترين نابرابرى اقتصادى، فقر عظيم در کنار ثروت هاى انبوه. مردم عليه اينها بپا خاستند، براى برابرى، براى آزادى از چنگال اختناق سياسى و استثمار اقتصادى. اين به انقلاب ٥٧ معروف شد.
وقتى معلوم شد که رژيم شاه از سرکوب اين جنبش ناتوان است، جنبش اسلامى که بعنوان يک جريان مرتجع، عليه مدنيت، عليه مدرنيسم اجتماعى، عليه حقوق زنان، عليه رشد، يک جنبش عقب مانده ارتجاعى، از قديم در گوشه اى از جامعه ايران بود، پر و بال ميگيرد. يکى از شخصيت هاى اين جنبش، يعنى خمينى، که در عراق تبعيد بود را برميدارند و به پاريس ميبرند و زير نورافکن ميگذارند. از آن وقت رسانه ها و دولتهاى غربى وسيعا جريان اسلامى را بعنوان آلترناتيوى که ميتواند و بايد جاى حکومت شاه بنشيند تبليغ ميکنند. بالاخره ژنرال هويزر از طرف دولت آمريکا ميايد با ارتش صحبت ميکند و وفادارى ارتش را به خمينى ميگيرد. بخش بزرگى از اپوزيسيون ملى و سنتى آن موقع، جبهه ملى و حزب توده و غيره به جريان اسلامى اعلام وفادارى ميکنند و جريان اسلامى به اين ترتيب به صدر مبارزه عليه سلطنت رانده ميشود. مردم بر خلاف ميل جريان اسلامى قيام ميکنند، قيام ٢٢ بهمن، و بالاخره ارتش شاه را در يک رو در رويى نظامى شکست ميدهند. اما ماحصل اين روند پيدايش يک حکومتى است تحت رهبرى و کنترل جريان اسلامى.
منتهى آن دو سال و نيمى که از ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٣٠ خوداد ٦٠ ميگذرد، به معنى اخص کلمه هنوز دوره حکومت جمهورى اسلامى نيست.. يک دوره نسبتا باز فعاليت سياسى است که دولت زورش نميرسد وسيعا سرکوب کند، هر چند چماق دارى هست، چاقو کشى هست، اسلاميگرى هست. خلخالى همان موقع براى رژيم جلادى ميکند، با اين وجود رژيم اين قدرت را ندارد که جنبش همچنان رو به اعتلاء مردم را به آن شدت سرکوب و خنثى کند. احزاب سياسى از همه جا سردر مياورند، کتابهاى مارکس و لنين همه جا بفروش ميرسد، سازمانهاى کمونيستى روزنامه منتشر ميکنند، شوراهاى کارگرى بوجود ميايند، سازمانهاى مختلف زنان بوجود ميايند، موج اعتراضى بالا ميگيرد. تا اينکه در ٣٠ خرداد ٦٠ که يک کودتاى خونين ضد انقلابى - اسلامى صورت ميگيرد. هجوم مياورند و روزى ٣٠٠، ٥٠٠ نفر را در اوين و سراسر کشور اعدام ميکنند، روزنامه ها را مى بندند و مخالفينشان را تارومار ميکنند. اين آن پديده اى است که باعث شد جمهورى اسلامى امروز وجود داشته باشد. مقطع پيدايش و تثبيت جمهورى اسلامى، ٣٠ خرداد ٦٠ است، نه ٢٢ بهمن. ٢٢ بهمن انقلاب مردم است ولى از ١٧ شهريور ٥٧ (که روز تيراندازى ارتش شاه به مردم و کشتار در ميدان ژاله بود) تا ٣٠ خرداد ٦٠ فاصله اى است که در آن نيروها و دولت هاى دست راستى سعى کردند جلوى انقلاب مردم را بگيرند. و بالاخره ٣٠ خرداد مقطعى است که اين سرکوب صورت ميگيرد.
خوب است يادآورى کنم که اعدامهاى حکومت اسلامى اساسا از روى ليست کسانى بود که که در رژيم شاه به زندان افتاده بودند، کسى که در رژيم شاه دو ماه حبس گرفته بوبود در حکومت اسلامى اعدام شد. همان کسانى را زدند و کشتند که رژيم شاه ميخواست بزند و بکشد و نميتوانست.
راديو انترناسيونال: يعنى جمهورى اسلامى کار سرکوب انقلاب را که شاه از پس آن برنيامد، تمام کرد و در واقع از مردمى که عليه رژيم شاه انقلاب کرده بودند انتقام گرفت. ولى چطور توانست اينکار را انجام دهد؟ چون تا همان ديروز ٣٠ خرداد روزنامه هاى چپى بودند، تظاهرات انجام ميشد، و عليرغم دستگيرى ها و جنگ و جدال با چماقدارها، آزادى وجود داشت. ٣٠ خرداد چه ويژگى داشت که حکومت اسلامى توانست خود را تحکيم کند و جنبش انقلابى ديگر نتوانست سر بلند کند؟
منصور حکمت: اين يک کودتاى خشن بود و بر مبناى اعدام و کشتار وسيع پيروز شد. مثل امروز نبود که ١٦ تا روزنامه دوستان خودشان را ببندند و طرف برود خود را به دادگاه معرفى کند و هنوز آقاى فلانى خطابش کنند. ريختند در خيابان و هرکسى که بنظرشان قيافه اش مثل مسلمين نبود را گرفتند، گفتند اين يکى در جيبش فلفل و نمک داشته ميخواسته بريزد به چشم سپاه و کميته چى ها. کسى شعرى گفته بود، کسى که معلوم بود سوسياليست است، کسى که معلوم بود مدافع حقوق زن است، کسى که بى حجاب راه ميرفت، کسى که از ظاهرش فکر ميکردند چپى است، ميگرفتند ميبردند همان شب ميکشتند. آمار و ارقام و مدارک و شهود اين جنايات به وفور وجود دارند. روزى خواهد رسيد که مردم ايران و جهان مى نشينند و محاکمه عوامل اين جنايات را تماشا ميکنند. در آن روز دنيا براى صدها هزار قربانى جناياتى که در ٣٠ خرداد ٦٠ و بعد بطور مداوم و سيستماتيک در سالهاى بعد و بويژه سال ٦٧ در ايران شده است اشک خواهد ريخت.
اين از جنايات هاى عظيم قرن بيستم بود. قابل مقايسه است با آلمان نازى، قابل مقايسه است با کشت و کشتار در اندونزى، قابل مقايسه است با نسل کشى در رواندا، به مراتب وحشتناک تر از وقايعى است که در شيلى اتفاق افتاد. يکى از فجايع مهم و تراژدى هاى مهم انسانى قرن بيست است. زدند، سرکوب کردند، کشتند، در گورهاى بدون نام و نشان دفن کردند، آدمهاى بسيار بسيار زيادى را، نازنين ترين و پرشورترين و آزاديخواه ترين انسانها را، بقتل رساندند تا سرکار بمانند.
راديو انترناسيونال: رهبران جمهورى اسلامى که الان به جان هم افتاده اند، در آن موقع همه با هم در اين سرکوب شريک بودند، منظورم جناح راست و دوم خرداد است که چند تا از دو خردادى ها را اسم ببرم، بهزاد نبوى آن موقع سخنگوى دولت بود و الان از رهبران جبهه دو خرداد است، حجاريان از سازمان دهندگان سازمان مخوف اطلاعات بود و خود خاتمى در دولت بود. چطور شد که اينها يکپارچه از سرکوب ٣٠ خرداد بيرون آمدند و الان به جان هم افتاده اند؟
منصور حکمت: جناح بندى همانموقع در جمهورى اسلامى وجود داشت ولى همين جناح بندى که الان مى بينيم نبود. بطور مثال مجاهدين انقلاب اسلامى و حزب جمهورى اسلامى و خط امامى ها در صد مقدم حکومت بودند. صف بندى ها طور ديگرى بود. نهضت آزادى که الان بخشى از جبهه دو خرداد است خود اولين قربانى خط امامى هايى بود که خود آنها هم الان بخشى از جنبش دو خرداد هستند. دولت آنموقع دست اين خط امامى ها بود. منظورم کابينه است. همانطور که گفتيد، بهزاد نبوى سخنگوى دولت رجايى بود. اين پديده دو خرداد که بعدا بوجود آمده دربرگيرنده بسيارى از عناصر و محافلى است که در آن موقع سردمدار سرکوب يودند. خيلى از اينها که الان شاگرد ولتر شده اند و دموکرات شده اند و بخودشان ميگويند روزنامه نگار، پاسدار و بازجو و شکنجه گر و مسئول اعدام مردم بودند. در نتيجه اين تحربه مشترک هر دو جناح است. دوم خرداد همانقدر در سرکوب ٣٠ خرداد سهيم است و همانقدر اصل و نصبش به ٣٠ خرداد ميرسد که امثال لاجوردى و گيلانى و خمينى و خامنه اى. اين دولت اينها بود. خمينى، که اسمش بايد بعنوان يک مرتجع جلاد و جنايتکار عليه بشريت در سينه تاريخ ثبت بشود در راس اين حرکت بود و کل اين جماعت دنبالش سينه ميزدند.
فکر ميکنم که خيلى مهم است مردم ايران آن تاريخ را ورق بزنند، اين آدمها را در اين بيست سال مرور کنند، و بخصوص ماهيت اختلافات امروز اينها را بشناسند.
در مقطع ٣٠ خرداد اينها با هم اختلافى بر سر اين نداشتند که حکومت اسلام را با کشت و کشتار عليه آزاديخواهى مردم سر پا نگه دارند. اينکار را کردند. الان هم، تحت شرايط متفاوتى تلاش شان همين است. ميخواهند حکومت اسلام را در مقابل آزاديخواهى مردم سرپا نگاه دارند.
راديو انترناسيونال: آيا ميشود گفت که باين ترتيب دوم خردادى ها از سياست خودشان در ٣٠ خرداد پشيمان هستند و فکر ميکنند بايد طور ديگرى عمل ميکردند؟
منصور حکمت: ابدا. دوم خردادى ها الان خودشان با افتخار به شما خواهند گفت که همان ٣٠ خردادى ها هستند. از ٣٠ خرداد ابراز پشيمانى نميکنند، البته بعدها در دادگاه هايشان خواهند کرد، ولى الان نميکنند. الان کارى نميکنند که از "خوديت" خودشان کم کنند. ٣٠ خرداد نهايتا همان شاخصى است که خودى و غير خودى را تعريف ميکند. تعريف خودى کسى است که از "نظام" در مقابل مخالف دفاع کرده است و ٣٠ خرداد مهمترين مقطع اين پديده است. ٣٠ خرداد مقطع تولد جمهورى اسلامى است. اگر کسى از اين جماعت عليه ٣٠ خرداد بايستد دارد از جرگه خودى ها پا بيرون ميگذارد.
بنظر من دير يا زود، و خيلى زودتر از زمانى که سران حکومت فکر ميکنند، محاکمات آزاد مردم براى رسيدگى به جرائم ضد بشرى اينها شروع خواهد شد. اينها کسانى نيستند که بتوانند پول هايشان را بردارند و بروند لس آنجلس. سر و کارشان بسيارى از اينها دير يا زود به محکمه هاى مردم ميافتد. يکى از قلمروهايى که بايد در اين دادگاهها به آن پرداخته شود، ماجراى ٣٠ خرداد است و اينکه هر کدام از اين افراد در مورد آن تاريخ چه ميداند، در آن تاريخ چه نقشى داشته، و چه چيزى را ميتواند علنى و افشا کند و از درد آن فاجعه تاريخى براى جامعه کم کند.
راديو انترناسيونال: حزب کمونيست کارگرى يک کمپين افشاى واقعه ٣٠ خرداد و گراميداشت جان باختگان ٣٠ خرداد سازمان داده است. هدف از اين کمپين چيست؟
منصور حکمت: فکر ميکنم ٦٠-٧٠ درصد مردم کسانى هستند که ٣٠ خرداد را يادشان نيست. ولى اين مقطع مهمى در پيدايش جمهورى اسلامى است. ما ميخواهيم اين را به نسل امروز در ايران و جهان يادآورى کنيم که جمهورى اسلامى که امروز سر کار است محصول يک جنايت بزرگ ضد بشرى است. اين اولا بايد بخاطر بيايد، ثبت باشد، گفته شده باشد، و افشا بشود و فراموش نشود.
ثانيا اين آدمها هنوز در صحنه هستند. همان آدمهايى که ٣٠ خرداد ٦٠ به بعد آن قتل و جنايت را سازمان دادند هنوز سياستمداران آن کشورند. وکيل مجلس اند، در کابينه اند، رئيس قوه قضائيه اند، رهبرند، رئيس ارتش اند، سران سپاه پاسداران اند. نبرد با اينها ادامه دارد. پرونده اينها نزد مردم مفتوح است، پرونده عاملين جنايت ٣٠ خرداد. اينهم يکى از عرصه هاى مبارزه عليه حکومت اسلامى، عليه بنيادهايش، عليه شخصيت هايش از خمينى و بهشتى تا خاتمى و خامنه اى و رفسنجانى و گيلانى و همه کسانى است که در اين روند نقش داشته اند و اين بخشى از جدال ما با جمهورى اسلامى است.
به نقل از انترناسيونال هفتگى شماره ٥٨ "٢٥ خرداد ١٣٨٠ - ١٥ ژوئن ٢٠٠١"