خیزش انقلابی شهریور ۱۴۰۱ کشور را وارد یک دوره ی بحران انقلابی کرد. دوره ای که اعتراض و نارضایتی  ازمحلات شهرها و دانشگاه ها و مدارس به خیابان کشیده شد.  جنبشی که زمینه ی تبدیل شدن به یک تحول پایدار را دارد. جنبشی که هم اکنون از فریادهای شبانه ی محلات، تجمعات در دانشگاه ها و مدارس، اعتصابات و تجمعات کارگری مراکز صنعتی، تجمعات و اعتراضات زحمتکشان تهیدست از بازنشستگان و پرستاران و فرهنگیان تا محلات حاشیه ی شهرها را در بر می گیرد.

این واقعیت عینی امروز جامعه ایران است. اما چرا در دل این بحران انقلابی و افت و خیزهایش، اپوزیسیون بورژوایی "مبارزه مدنی و خشونت پرهیز" را در بوق کرده است! مخاطب این شعار و پند و اندرز کیست؟ روشن است که مخاطبش مردم است!

در سنت و قوانین حکام بورژوایی شبانه از دیوار خانه های مردم بالا رفتن و اعضایی از خانواده را در مقابل چشمان وحشتزده کودکان ربودن، تنها در یک شبانه روز بیش از یکصد انسان را در زاهدان کشتن، اعدام در ملا عام، به اسارت در آوردن ده ها هزار انسانی که فقط اعتراض کرده و خواستهایشان را فریاد زده اند، ده ها میلیون انسان را در فقر و تنگدستی و گرسنگی نگه داشتن، لباس دهه ی شصت بر تن خامنه ای و چکمه های دهه ی قتل عام در پای مزدورانش، نماینده و همدست خدا شدن برای تعیین راه و روش زندگی مردم...، خشونت نیست، اجرای قوانین تبهکارانه ی سرمایه و خرافات و دین است.

درجبهه ی مردم، در کجای مبارزات و اعتراضات و اعتصابات و تظاهرات خیابانی نه تنها از شهریور ۱۴۰۱ بلکه در طول چهاردهه حاکمیت استبداد مذهبی، مردم به خشونت دست زده اند که حالا باید دست بر دارند و مسالمت آمیز و خشونت پرهیز باشند!

شعار مبازه مدنی و خشونت پرهیز، جای مخاطب را عوض کرده است. به جای حاکمیتی که با زبان اسلحه و بازداشت و شکنجه و اعدام با مردم حرف می زند، به جامعه، به کارگران و دانشجویان و فرهنگیان و دانش آموزان نصیحت می کند که مبارزه باید مدنی و مسالمت امیز و خشونت پرهیز باشد!

سوال این است که اگر توده های بجان آمده اراده کردند و تصمیم گرفتند با جمهوری اسلامی اتمام حجت کنند و تشکل ها و نیروهای قدرت دوگانه را از کارخانه تا محلات و دانشگاه ها و مدارس برپا ساختند، اسم این مبارزه چیست؟ خشونت است یا مسالمت آمیز؟ مدنی است یا غیرمدنی!؟

اما پشت شعارمبارزه مدنی و خشونت پرهیز، سیاستی خفته است و آن رژیم چنج از بالا برای تحقق دمکراسی است. به عبارتی تلاش های "مسالمت آمیز" پارلمان نشین ها و دول اروپایی و امریکا برای سر عقل آوردن جمهوری اسلامی و تن دادن به تغییراتی و تقسیم قدرت به نحوی که نه سیخ بسوزد نه کباب. و نظامی سر کار بیاید که همه را از جایزه بگیر صلح تا بازماندگان نظام شاهی و دمکرات ها و لیبرال ها و ناسیونالیست های گوناگون را در خود جای دهد. این معنی واقعی مبارزه مدنی و خشونت پرهیز از بالا است. الگوها و قهرمانانش هم گاندی هندوستان و لخوالسای لهستان و از این قبیل است.

شعار مدنی و خشونت پرهیز، بدون مبنا و بدون دلیل نیست. تصویر یک راه حل و شکل مبارزه ای است که تغییرات از بالا را تبلیغ و ترویج می کند و مبارزه از پایین را خشونت می نامد.
البته فرصت طلبی صاحبان این شعار و رژیم چنج از بالا حد و حصری هم نمی شناسد. چرا که زمانی جوانان انقلابی در محلات و خیابان ها در مقابل حملات مسلحانه نیروهای سرکوب مقاومت می کنند، درگیر می شوند و با هر وسیله ای از سنگ پرانی، آتش زدن لاستیک تا بستن باریگاد، از خود دفاع می کنند، صاحبان تز مبارزه مدنی و خشونت پرهیز، این شعار را زیر فرش می کنند، انقلابی می شوند و از انقلاب حرف می زنند و برای قربانیان خشونت و سرکوب جمهوری اسلامی اشک تمساح می ریزند. و نهایتا شکایتشان را به کاخ سفید و الیزه و پارلمان های بورژوایی جهان سرمایه داران می برند.

زمانی که خیابان خلوت شده و جنبش طبقاتی و جنبش های اجتماعی با اعتراضات و اعتصابات و تجمعات و خواستهای مشترک و سراسری سراغ رژیم می روند، انقلابیگری خرده بورژوایی مبلغین ته می کشد و به سنگر اصلی خود و الگوی مبارزه ی مدنی و خشونت پرهیز و انتظار دخالت دولت ها و فشار بر جمهوری اسلامی برای رام شدن و تن دادن به دمکراسی به شیوه مسالمت آمیز، می خزند.
معلوم نیست تحریم ها و تهدیدهای نظامی توخالی دولت ها، کجای مبارزه ی مسالمت آمیزشان قرار دارد. تا جایی که میگویند سپاه پاسداران را در لیست تروریست ها بگذارید، رژیم سرنگون می شود. و این، به معنایی، دیگر نیازی به مبارزه مدنی و خشونت پرهیز هم نیست.

این شعار مصلحانه و مسیح وار، شعار خلع سلاح شور انقلابی و اراده ی توده های بجان آمده از پایین برای ازادی و رهایی از توحش نظام دین و سرمایه است. تهی کردن مبارزات مردم از شکل و محتوای انقلابی  و سلبی است.
اما جامعه از مطالبه گری انفعالی، از پناه بردن به این و آن نهاد دولتی و جلو مجلس و وزارتخانه ها و بارگاه امامان جمعه و تومارهای یک میلیون امضا و انتظار اصلاح طلبی و ... عبور کرده است.
جامعه پاسخ تعرض به سطح معیشت و آزادیهای فردی و اجتماعی دشمن را با تعرض متقابل می دهد. لغو دو فاکتوی قانون پوسیده ی حجاب اجباری، یکی از دستاوردهای این تعرض است. دستاوردی که جمهوری اسلامی با تمام دستگاه های نظامی و اقتصادی و دولتی و مجلسی، علیهش بسیج و در درون خود دچار اغتشاش و سردرگمی شده است. بخشی هنوز در توهم حفظ و تداوم حجاب اجباری و بخشی خواهان  تعدیل قوانین زن ستیز شده اند. قانون حجاب و عفاف با وجود تهدیدات "نرم"، حاصل یک عقب نشینی در مقابل سوزاندن و برداشتن حجاب اجباری و لغو آن در عمل است.
 
در چنین شرایطی طرفداران تغییر تخیلی مسالمت آمیز نظام جمهوری اسلامی، در مورد خیزش شهریورماه تا کنون، سوزاندن و زیر پا نهادن حجاب بعنوان یکی از ارکان سیاسی و ایدئولوژیک نظام، تجمعات و اعتراضات خانواده ها و حامیان و مدافعان ۵۰۰ کشته و ده ها اعدامی این جدال، اعتراضات و اعتصابات کارگری و فرهنگیان و بازنشستگان و پرستاران...، چه می گویند؟

در فرهنگ سیاسی اپوزسیون راست داخل و خارج، مفاهیمی چون انقلاب، خیزش و جنبش انقلابی هم زمانی قابل قبول است که  از مرز مبارزه ی مدنی و خشونت پرهیز و تغییر مسالمت آمیز نظام عبور نکند. از نظر مصلحین مسالمت جو، هرگونه تغییر از پایین و اساسا انقلاب توده ای که بنیان استبداد و مذهب و خرافات و نظام بردگی مزدی و استثمار انسان را از بیخ بر کند، خشونت است. در فرهنگ سیاسی بورژوازی، خشونت چه بلحاظ استثمار انسان و چه سرکوب نظامی و شکنجه و زندان و اعدام، موضوعی بدیهی و پذیرفته شده است. 

سوال این است که اگر من بتوانم با تجمع چند هزار نفره درب زندان اوین را باز کنم و زندانیان و محکوم شدگان به اعدام را از زیر تیغ کشتار و شکنجه و ازار نجات دهم، خشونت کرده ام؟
اگر من بتوانم با ایجاد نهادها و تشکل های کارگری و توده ای قدرت دوگانه را به دشمن تحمیل کنم، خشونت شده است؟ بدون شک، طبقه کارگر و توده های بجان آمده راهی جز شوریدن بر این نظام پلید و تبهکار ندارند.

خیزش شهریور ۱۴۰۱ با تداوم بیشتر، پیوستگی و همبستگی و اراده ی جسورانه تر و البته آگاهی پیشروتر و قدرتمند تر از دو خیزش قبل، جامعه را به توازن قوای جدیدی رسانده که قابل برگشت نیست. طبقه کارگر و مردم بپاخاسته در ایران تکلیف شان را چه در اشکال مبارزه و چه شعارها و محتوای مبارزه با پروپاگاند و تبلیغات صلح جویی و مسالمت امیز اپوزیسیون بورژوایی خارج کشور، تعیین کرده اند. میلیون ها ایرانی در تبعید هم می بایست صف خود را از صف ارتجاعی و راست اپوزیسیون جدا کنند. زیر پرچم پوسیده ی شاهی جمع نشوند. پرچمی که نه تنها افتخاری ندارد بلکه نمادی ارتجاعی و مایه ی شرم و بی اختیاری و  بی ارادگی و عدم استقلال انسان هایی است که آن را برشانه حمل می کنند. پرچم بی ابرویی که برافراشتن تخیلی اش به همکاری سپاه پاسداران و بسیج بسته و متکی به حفظ نهادهای دینی حوزوی و مساجد است.  
شعار مبارزه مدنی و خشونت پرهیز و تغییر مسالمت آمیز از بالا، پیامی به رژیم است که کسی قصد سرنگونی تو را از راه زور ندارد. اما تجارب مبارزات کارگران و توده های مردم محروم تا به امروز نشان داده است که طبقه کارگر و تهیدستان جامعه  قصد بیرون کشیدن حق خود از گلوی رژیم را با زور مبارزه شان دارند. مصمم به باز گرداندن داراییهایی که تصاحب شده و به مصارف نیروهای نظامی و امنیتی در داخل و خارج میرسد، به سر سفره خود و با زور هستند. مردم اعلام کرده اند که زندگی زیر خط فقر را نمی پذیرند، آموزش و بهداشت رایگان می خواهند،  ازادی بیان و تشکل و تحزب و الغای کلیه قوانین تبعیض جنسیتی و ملیتی و عقیدتی را می خواهند به رژیم  تحمیل کنند. ستم مضاعف بر مردم بلوچستان و کردستان را نمی پذیرند. برای لغو اعدام و ازادی همه ی زندانیان مبارزه می کنند.

جنبش انقلابی ایران، به توده های وسیع کارگر و زحمتکش و نسل جوان و زنان انقلابی نیاز دارد که سرنگونی جمهوری اسلامی را با تمام نهادهای نظامی و سیاسی اش، سکویی برای پرش به سوی جامعه ای آزاد و برابر می دانند. جامعه ای مبتنی و متکی بر اراده و اختیار انسان ها برای تعیین سرنوشت خود و پرهیز از سنت و فرهنگ و سیاست تبهکارانه ی جناح های مختلف بورژوازی که خیزش و جنبش های اجتماعی را تنها در خدمت حفظ نظام سرمایه و دین و استثمار انسان می خواهند و اماده ی موج سواری و هر خیانتی به مردم برای دستیابی به قدرت و ثروت اند.