بالاخره پس از چند ماه کشمکش، تهدید و خط و نشان کشیدن حاکمیت علیه زنانی که "کشف حجاب" کرده اند، پلمب کردن اماکنی که قوانین اسلامی "حجاب و عفاف" را رعایت نکرده اند، پس از دست به دامان تولستوی و هوگو شدن برای دفاع از "ناموس و عفت اسلامی" و ...، لایحه پیشنهادی قوه قضائیه، "لایحه عفاف و حجاب"، به تصویب دولت رسید. این لایحه، "تئوری" های پشت آن و جنجال و اعتراض کیهان شریعتمداری به "رفع موانع قانونی علیه بی حجابی"، آینه تمام نمای بحران حجاب در درون جمهوری اسلامی است. در ادامه به مضمون و محتوای این لایحه پرداخته خواهد شد. اما رابطه حجاب و حاکمیت!
شاید هیچ معضل اجتماعی مانند حجاب به کلاف سردرگمی برای جمهوری اسلامی تبدیل نشده است. حجابی که چهل و چند سال است بعنوان سمبل بیحقوقی مطلق زن، سمبل قدرت تام و تمام حاکمیت در تحمیل قوانین ضد زن و توحش اسلامی به جامعه، به نظام و بود و نبودش خدمات شایانی کرده است. رکن مهمی از نظام، که امروز زیر قدمهای سنگین و مصمم دختران و زنان جسور و آزاده در ایران، تماما له و لورده شده است.
چهل و چند سال مقاومت، اعتراض، "نافرمانی" و تن ندادن به این سمبل حقارت و بیحقوقی، در شهریور ۱۴۰۱ توسط دختران و زنان جسور، عملا و به قدرت آنان به قانون تبدیل شد. قانون لغو حجاب و آزادی پوشش اولین قانون نوشته نشده اما واقعی و عملی مردم آزادیخواه در ایران است! "لایحه حجاب" چیزی جز تن دادن به این قانون و عقب نشینی زبونانه قدرت حاکم در مقابل حکمی که جامعه صادر کرده است، نیست!
مردم و در راس آن زنانی، که هیچگاه لغو قانون ارتجاعی و ضد زن حجاب و آپارتاید جنسی را از جمهوری اسلامی و "مقامات" و حجت الاسلام ها و "فمنیست های اسلامی" و "دگراندیشان" اصلاح طلب و... گدایی نکرده بودند، بعد از چهل و چند سال مقاومت و اعتراض اینبار به قدرت خود حکم لغو آنرا صادر کردند. آنان قانون جدید خود را نه در دالانهای مجلس و دولت و بیت آیت الله های "خوش خیم" و... که در زندگی روزمره، در خیابان، دانشگاه، رستوران، پارک و ..... تصویب، اعلام و اجرا کردند.
عقب نشینی قدرت حاکم، که به قیمت زندگی جوانان و دختران جوان بیشماری به آن تحمیل شد، دویدن قوه قضائیه و دولت برای تطبق خود با شرایط جدید تحمل شده به آنها، ریاکاری شان در شنیدن صدای جنبش آزادی و رهایی زن، تلاش شان برای پوشاندن لباس قانون دولتی و مجلسی بر تن این قانون مردمی، تبدیل آن به "الطاف" حکومتی، رفتن در پز "متمدن" شدن وحوش اسلامی نشسته بر صندلی قوه قضائیه و دولت، آینه تمام نمای تغییری است که تنها و تنها به قدرت انقلابی و مردمی بوجود آمده است!
تاریخا عقب نشینی یا تعرض به حقوق زنان، همیشه شاخصی برای تشخیص حال خوب یا بد جمهوری اسلامی بوده است. حال جمهوری اسلامی چند سالی است بد است. از زمانی که قانون تعرض فیزیکی به زنان به "تذکر لسانی" تبدیل شد، حالشان بد است. از زمانی که "الله کرم"، دبیر شورای هماهنگی حزب الله، با اعلام اینکه منبعد امر به معروف و نهی از منکر لسانی در قالب "تذکر، عبور و ترک کردن سریع منطقه پرهیز از هر گونه درگیری و تماس غیرلسانی و منتظر نتیجه نماندن!" پیش میرود، حالشان بسار بد است. اظهارات "شجاعانه" و با "سربلندی" او، این حال بد را اعلام کرد.
این دوره جمهوری اسلامی تلاش میکند حال بد خود و موقعیت ضعیف و درمانده اش را در مقابل مردمی که برای به زیر کشیدنش به میدان آمده اند، پشت احکام اعدام و سیاست ارعاب مخفی کند. تلاش میکنند پشت دستگیری ها، اعدام اسرای مردم و کفچرانی حول آن، حال زار خود، عقب نشینی هایی که به آنها تحمیل شده، قبول شکست خود، هراس از خیزش بعدی، هراس از به میدان آمدن قدرتمند تر مردم و تعیین تکلیف با حاکمیت، سنگر بگیرد و به صفوف درونی خود اعلام کند "نگران نباشید، حالمان خوب است"! لایحه "حجاب و عفاف" اما اعتراف به حال و روز واقعی حاکمیت است.
تهیه کنندگان لایحه و مجریان آن اما حالشان از "الله کرم" هم بدتر و اعتماد به نفس شان در روبرو شدن با مردم کمتر است. اگر "الله کرم" و گله حزب الله اش به "تذکر لسانی" در محل و فرار پس از آن رضایت داده بودند، قوه قضائیه و دولت از اینهم عقب تر رفته و به گفته خودشان "با توجه به نیازهای روز فضای اجتماعی کشور"، "هوشمندانه" هر نوع تذکر در محل را منتفی و به تذکر تلفنی و جریمه نقدی ناچیزی رضایت داده اند.
لایحه رسما لغو حجاب را "جرم" نمیداند و جریمه های جزئی برای این "خطا" تعیین میکند، برخورد با آن را از گله "امر به معروف"، "آتش به اختیار" ها و بسیجی های ولگرد در خیابانها، به پلیس واگذار میکند. اعلام میکند: "هیچکس حق ندارد تحت عنوان امر به معروف و یا نهی از منکر نسبت به بانوانی که حجاب شرعی را رعایت نکرده اند مرتکب اعمال مجرمانه از قبیل توهین، افتراء، تهدید و یا ضرب و جرح و یا نقض حریم خصوصی آنان شوند و در صورت اقدام به مجازات مقرر در قانون محکوم خواهد شد"، و این چیزی نیست جز هشدار به باندهای خودی و سخنگویان آن مانند شریعتمداری که دست و پای خود را جمع کنند. هشدار به کسانیکه ظاهرا وخامت اوضاع و "نیازهای روز فضای اجتماعی کشور" را تشخیص نمیدهند و "زیاده روی" میکنند. هشدار به آن دسته از رفقای خودشان است که متوجه حال بدشان، نیستند! برای افسار زدن به "آتش به اختیارانی" است که پیشتر افسارشان را رها کرده بودند!
پس از جمع کردن وحوش "امر به معرف" از خیابانها، این لایحه و تبدیل سیاست "تذکر بده و در رو" "الله کرم" به قانون، عملا رسمیت یافتن شکست جمهوری اسلامی از جنبش آزادی و رهایی زن است. به رسمیت شناختن این شکست را اما همه لایه ها، بخشها، باندها و .... جمهوری اسلامی قبول ندارند و در مقابل آن مقاومت کرده و میکنند. شریعتمداری "قلم زن" این طیف است. گله "امام جمعه" ها و "حجت الاسلام" ها و اوباش شان مدتها است علیه "آقا" و "اندرزهای هوشمندانه" او در ضرورت "منعطف" بودن و "تشخیص اوضاع" و "غیر دگم" بودن، ایستاده اند.
سخنگویان و کارشناسان "غیر دگم" رژیم در پی پیدا کردن "تئوری" هایی برای حل این بحران با کمترین هزینه برای رژیم و قانع کردن اوباشی است که تا امروز اسید پاشی، پونز کوبیدن، تعرض فیزیکی و بیحرمتی به زنان تنها زبانی است که میفهمیدند! تلاش میکنند آنها را به قبول شکست و "متمدن" شدن قانع کنند! تلاش "کارشناسانی" که "نیازهای روز کشور" را تشخیص داده و در فوائد "کار فرهنگی" علیه "ولنگاری فرهنگی" و "مستضعفان فرهنگی"، تقویت "فرهنگ اسلامی"، بازتعریف "امر به معرف و نهی از منکر" و .... سمینار میگذارند، می نویسند و میگویند، همه و همه برای جلوگیری از بهم ریختن صفوفشان براثر این شکست و عقب نشینی است. تلاش میکنند این شکست در تحمیل قوانین اسلامی، را بعنوان یک عقب نشینی موردی، "هوشمندانه" و ضروری تئوریزه کنند.
اما شریعتمداری و "غیر دگم" های حاکمیت حق دارند احساس خطر کند. حق دارند عواقب و پیامدهای به رسمیت شناختن شکست و قبول عقب نشینی را هشدار بدهند. حق دارند سوال کنند این عقب نشینی کجا متوقف میشود؟ حق دارند هشدار بدهند که بعد از به رسمیت شناختن ناک اوت شدن حجاب اسلامی و "کشف حجاب" باید منتظر به رسمیت شناختن دیگر قوانین مردمی و بویژه لغو آپارتاید جنسی و مرخص شدن تمام و کمال اسلام از بالای سر مردم، باشند؟!
جمهوری اسلامی و "دگم" و "غیر دگم" های آن در مقابل یک معضل اجتماعی، یک بحران هویتی قرار گرفته اند. اینکه آیا جمهوری اسلامی بدون ضدیت با زن، بدون قوانین ضد زن ممکن است؟ اینکه قبول شکست، قبول قوانین نانوشته اما عملی مردمی میتوانند راه نجات و کم هزینه ترین راه عقب نشینی باشد؟ آیا جنبش آزادی و رهایی زن، جنبش کارگری و جنبش آزایخواهانه، فرصت عقب نشینی های قدم قدم بعدی را به آنها میدهد؟ معضل و نگرانی های واقعی تمام باندهایشان است. "غیردگم" هایشان امیدوارند که مردم به آنها فرصت دهند و "دگم" های واقع بین شان میدانند که شانس این فرصت برایشان بسیار کم است!
همگی میدانند مردم از دستاوردها و پیشروی های خود با همه قدرت دفاع کرده و آنرا سنگر تعرض های بعدی میکنند، میدانند باید منتظر قوانین نانوشته اما عملی دیگری باشند. میدانند دیگر هیچ قدرتی نمیتواند این جامعه را به قبل از شهریور ۱۴۰۱ برگرداند. میدانند این جنبش تا رسیدن به همه آزادی ، همه برابری و رفاه سر باز ایستادن ندارد. میدانند که مخفی شدن پشت اعدام و همزمان قبول عقب نشینی و فرار از رودرویی با مردم بیفایده است و باید خود را آماده جدالهای سخت تر و "خانمان براندازتر" کنند. میدانند، اما مگر چاره دیگری دارند! دشمن در بن بست است! نه راه پیش دارد و نه پس!
۲۵ مه ۲۰۲۳