رفیق عزیز!
از من در مورد مطلب تان در نقد "منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران" مدت نسبتا طولانی قبل، اظهار نظر خواسته بودید.
من در پاسخ تان نوشتم که: "آن را خواندم، اما برای اظهار نظر وقت خیلی بیشتری میخواهم.
نقد شما در مورد "منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران" ضمن اینکه به درستی روی تناقضات و ملاحظاتی تاکید می گذارد و پوینت های خوبی دارد، اما با رویکرد من بسیار متفاوتاست. شما ضمن نقد، احکام و تبین هایی را مطرح کرده اید که نمی تواند مورد توافق من باشد. از این رو اجازه بدهید من در فرصتی مفصل نظرم را برایتان بنویسم."
این نوشته طولانی، آن فرصت و آن پاسخی است که قول ش را داده بودم.
صورت مسئله مورد نقد شما، با برداشتی که من از نوشته تان کردم، چی است؟
تعدادی از فعالین سیاسی و لیستی از نهادها و تشکل ها، از داخل و بدنبال آن در خارج از کشور، حول یک منشور توافق شده، کمپین معین و به اعتقاد من اساسا تبلیغاتی را در دستور کارشان گذشته اند و برای جلب نظر همگان، در مورد آن تبلیغ میکنند. بنظر شما، مفاد و مندرجات این منشور علاوه بر اینکه ابهامات و تناقضاتی دارد، مهمتر این که اساسا از نظر طبقاتی و سیاسی در صف مقابل شما، بعنوان یک کمونیست و سوسیالیست خواهان انقلاب کارگری، است. من اینطور فکر نمی کنم. سعی میکنم در ادامه توضیح دهم.
به اعتقاد من نادرستی زاویه نقد شما، اگر از "اشکالات این منشور" بیشتر نباشد، کمتر نیست و در عین حال هر دو جهت گیری، "موضوع مورد نقد" و "رویکرد منتقد"، از یک سرچشمه تغذیه میکنند و نشات میگیرند. در مورد اشتراک خاستگاه این دو، در ادامه توضیح خواهم داد.
ابتدا نگاه سریعی به نقد شما بیندازیم!
من مهمترین مولفه های نقد شما را، طبق احکامی که در طول مطلب تان مطرح داده اید، اینطور لیست کرده ام. از نظر شما سندی که نقدش میکنید:
منشور یک جنبش همه با همی است! تعرض فقط به روبنا است! غیرطبقاتی و پوپولیستی است! شیوه تولید مورد مطلوب آن سرمایه داری است! از حاکمیت شورایی در آن خبری نیست! رفرمیسم است. معلوم نیست خواهان کدام انقلاب است! چرا نمی گوید کدام انقلاب! معلوم نیست تحولات را به رهبری کدام طبقه میخواهد! پوپولیسم است و خواهان سازش طبقاتی است! مطالبه انقلابی را از قدرت حاکم میخواهد! به اضافه نتیجه گیری های بسیار افراطی و دلبخواهی چون "ریختن آب به آسیاب فاشیست ها"!
درست میگویید منشور التقاط ها و تناقضاتی دارد. اما احکام صادره شما، با توضیحات و تببینی که داده اید، بیش از تناقضات سند، مغشوش است و به اعتقاد من قابل نقد!
یکم: شما معتقدید هیچ یک از مطالبات این منشور، از آزادی زندانی سیاسی تا جمع شدن بساط سرکوب، حق زن و حق کارگر و حفظ محیط زیست و ... در هیچ سطح و میزانی، با وجود جمهوری اسلامی ایران قابل حصول نیست! خوب اگر قرار باشد با این فرمولبندی موضوعات مورد جدال را در دستور کار بگذاریم، هیچ چیز، جز همانهایی که خود رژیم امکانش را میدهد، نباید در دستور مبارزه طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی قرار گیرد. شما تقریبا بلا استثاء همه مطالبات این منشور را، چه مطالبات بقول شما "حداکثری" و چه "حداقلی"، چه اقتصادی و چه سیاسی یا فرهنگی و رفع تبعض را با وجود جمهوری اسلامی ایران، غیرقابل تحقق اعلام کرده اید. نه اینکه تثبیت شدنی نیست بلکه در هیچ سطحی قابل برآورده شدن نیست. از این رو طرح آنها گمراه کننده است.
با این نگرش میتوان نتیجه گرفت که تغییر توازن قوا به نفع طبقه کارگر و محرومین، بدلیل کسب بالقوه (دوفاکتو) مطالبات مشخصی چون حق اعتصاب و بی حجابی و حق اعتراض و حق تعرض کلامی به سرتاپای نظام و مقدساتش، حق کنار زدن شورای اسلامی و خانه کارگر بعنوان اهرم های سرکوب طبقه حاکم و شانه بالا انداختن برای مصوبه شورایعالی کار و تره خرد نکردن برای "بکن و نکن" های قدرت حاکم، که امروز عملا - هرچند که پرهزینه بوده باشد- بدست آمده است، نمی بایست در عرصه مبارزه طبقاتی موضوع جدال باشد و پیشروان و فعالین نباید طبقه و مردم را برای آن بسیح کنند و به حرکت درآورند! چرا که همه این خواست ها بطور واقعی بطور ریشه ای و تماما، تنها در سوسیالیسم بدست میآید.
با رویکرد شما، باید در انتظار سرنگونی جمهوری اسلامی ماند و سپس مثلا مبارزه برای رفع بی حقوقی زنان، یا علیه فقر، یا برای بیمه بیکاری و تامین اجتماعی و کاهش ساعت کار و ... را در دستور کار گذاشت. این همان درک مکانیکی، ایستا و غیردینامیک از مبارزه طبقاتی و اجتماعی است. با این درک از مارکسیسم است که برخی از فعالین اجتماعی آنها را متهم میکنند که همه چیز را به فردای بعد از برقراری سوسیالیسم رجوع میدهند! هم کمترین بهبودی در وضعیت کارگر را، هم تغییر توازن قوا را، هم مطالبات زنان را، هم آزادیهای سیاسی و رفع تبعیض و .. هم قدرتمند شدن و گرفتن قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر، همه چیز به فردای موعود برقراری سوسیالیسم حواله داده میشود! درکی که مارکسیسم بعنوان علم رهایی طبقه کارگر را به علم توضیح و تبیین و تحلیل دنیا، و نه تغییر ان، تقلیل میدهد. *
قضاوت در مورد همه تحرکات کارگری و مردمی با ذره بین و عینک اینکه آیا این تحرکات و مطالبات در راستای "مبارزه برای سرنگونی" و یا "انقلاب" هست یا نه، به اعتقاد من امروز به یک اپیدمی نزد طیفی از فعالین چپ و راست تبدیل شده است. اپیدمی که مانع تشخیص سنگرهایی است که قدم به قدم در حال تسخیر اند.
مبارزات روزمره در جریان، از مبارزات طبقه کارگر تا زنان و معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و ... تا اعتراضات خیابانی، میدان های وسیع جنگ برای تغییر، به زور و قدرت مردم است! قرار دادن آنها زیر نورافکن یک رنگ "آیا در راستای سرنگونی و انقلاب هست یا نه" عملا مبارزه را به شعار و بعضا شعارهای کلیشه ای تبدیل میکند و موجب اغتشاش و سردرگمی میان مخاطبین خود میشود. به اعتقاد من در نقد شما قضاوت همه چیز با عینک "سرنگونی" و "انقلاب"، که اساسا ناروش است به چه طریق و از چه راهی، موج میزند.
با عرض معذرت به اعتقاد من چندان اهمیتی ندارد که در نوشته با توسل به کدام نقل قول و تئوری متفکرین مارکسیست لنینیست، به جدال فکری منشور می روید. مهم استنتاجات عملی است که رویکرد شما در مقابل خواننده میگذارد. بنظر شما این منشور از نظر محتوایی بسیار مضر است! فرض کنیم چنین باشد. اما هنگامی که دلیل مضر بودن آن را توضیح میدهید آن وقت تمام تحلیل و کالبدشکافی شما، نه تنها قادر نیست مضر بودن آن را توضیح دهد که برعکس خواننده را به این نتیجه می رساند که بنظر شما، با جمهوری اسلامی ایران، هیچ مطالبه، هیچ مبارزه و هیچ محتوا جدالی، موضوعیت ندارد.
من عمیقا در آن هیچ نیافتم جز اینکه تمام این مطالبات، با جمهوری اسلامی، در هرحال و هر شرایطی، با هر توازن قوا سیاسی طبقاتی در جامعه، شدنی نیست! این برداشت من از نقد شما است که آن را نگرشی بسیار آکادمیکی، ایستا و غیردینامیک میدانم.
تفسیر و توضیح جهان و اوضاعی که در جریان است و به امید کارکرد خودبخودی شرایط و معلوم نیست چگونه و به چه طریقی ناجی، اوضاع را به نفع شرایط دلبخواه ما و طبقه کارگر تغییر دهد، درست همان چیزی است که مارکس میگوید که تمام تحیل و تفسیر و فلسفه و .. بر سر تغییر جهان است و نه تبیین آن! در نقدتان به منشور، شما کمترین راه تغییری، جز سرنگونی و انقلاب، نه امروز و نه در دورنما دیده نمی شود. این نمی تواند موضوع نوشته دیگری باشد. باید بتوان در نقد نظری که از زاویه دید شما چنان ایرادات بنیادینی دارد، نگرش اثباتی خود در مورد تغیییر را بیان کرد! تمام نقد و نفی، برای نشان دادن راه اثباتی خود است. در تبیین شما هیچ راه اثباتی جز تحیل و تفسیر وجود ندارد! منشور شما در مقابل منشور مقابل، به اعتقاد من، راهی پیش پای کسی که نقد شما را بپذیرد قرار نمی دهد! به اعتقاد من در مقابل یک نگرش آکسیونیستی نقدی پاسفیستی قرار داده اید. سعی میکنم توضیح دهم.
خواننده حق داردسوال کند که خوب اگر شما میخواستید یک منشور بهتر و شسته رفته تر بنویسد، چه می نوشتید که هم تناقضات این منشور را در بر نداشته باشد و هم مطالباتی را مطرح کند که با دیدگاه شما، شدنی است و موضوعیت سیاسی، تاریخی و روز دارد و هم بتواند در دستور کار فعالین و رهبران کارگری و .. قرار گیرد! شما بسیار ذهنی و دلبخواهی و به سادگی مسئله زن را به اینکه همه جای دنیا این طور است و یا مسئله کارگر را به اینکه همیشه سرمایه داری این طور است و آسمان برای کارگر همیشه و همه جای جهان یک رنگ است، .. از موضوع روز مبارزات جاری جامعه، حذف میکنید! منشور آلترناتیو شما، با رجوع به این نوشته چیزی نیست جز در انتظار سرنگونی و همه مطالبات بعد از سوسیالیسم! روشن نیست سرنگونی، طی چه روندی صورت میگیرد. معلوم نیست که مبارزات جاری چه جایی "درخود" دارد. معلوم نیست بهبود شرایط کار و زندگی و عقب راندن خفقان و بیحقوقی و فقر موجود در جامعه، چه جایی در "سیر سرنگونی" دارد.
حتما بعنوان اصول پایه ای ما کمونیست ها، موافق هستید که ما برای هردرجه رفرم و بهبود و کاهش آلام و مصائب سرمایه بر روی طبقه کارگر و همه شهروندان و بعلاوه طبیعت و حیوانات احترام قائل هستیم و برای تحقق آن مبارزه می کنیم. بدون اینکه رفرمیست باشیم و لحظه ای این واقعیت را پنهان کنیم که رهایی نهایی در گرو سرنگونی قدرت سیاسی بورژوازی است و طبقه کارگر برای تثبیت هر درجه از پیشروی خود و نزدیک شدن به رهایی نهایی، ناچار است کاپیتالیسم و حکومت در قدرتش را تماما به زیر بکشد و جهان وارونه را بر قاعده بنشاند! نمی توان بر مطالبات روز جنبش های سیاسی و طبقاتی و فرهنگی و اجتماعی، برای رفع تبعض و بی عدالتی اقتصادی و سیاسی و نژادی و ... و تلاش برای عقب زدن دشمن در همه این جبهه ها و در همه سطوح، تحت عنوان ظاهرا "ماگزیمالیستی" فقط سوسیالیسم جواب است، خط بطلان کشید و آن ها را برای جنبش طبقات دیگر وا گذاشت! به اعتقاد من شما در نقد تان به منشور چنین نگرشی را منعکس کرده اید.
نقد من
اما نقد من اساسا نه به بندهای منشور که به جایگاهی است که این فعالیت، سند و منشورهای مشابه دارد. به محتوا منشور مورد نقد شما میتوان نقد داشت و به اعتقاد من نقد های مهمی هم به آن وارد است! میتوان تناقضاتی هم که در آن وجود دارد را لیست کرد! مدافع میتواند بگوید که این کمبود ها و تناقضات حاصل جمع فکری تعداد زیادی از فعالین است که همه "نعل به نعل" چون هم نمی اندیشند! میتوان آنها را "تصحیح" کرد، "تدقیق" و "اشکالات" را رفع کرد! که پاسخ قانع کننده به کسانی است که با بخش اعظم مطالبات این منشور و سازمانها و تشکل ها و جمع فعالینی که آن را صادر کرده اند، مخالفت اصولی و محتوایی ندارند! چرا که غالبا از یک بستر فکری "چپ" تغذیه میکنند. مثلا از "برنامه یک دنیای بهتر" یا برنامه این و آن جنبش معتبر کارگری یا اجتماعی یا زنان ایران یا جهان، تغذیه کرده است!
نقد من اساسا جایگاه این منشور و چنین منشورهایی در مبارزات جاری و در پراتیک اجتماعی در زمان و مکان معینی و شرایط روز است! همان نقدی است که به منشور ننوشته شما دارم. جایگاه منشور شما، به اعتقاد من با جایگاه منشور مورد نقدتان، تفاوتی ندارد! هردو به مبارزات جاری و مکانیزمهای رهبری مبارزات، هدایت، سازماندهی و .. آن وصل نیست! ذهنی است! یکی ذهنیتی "اکتیو" که میتوان حول آن آکسیون های تبلیغاتی براه انداخت و دیگری ذهنینی "پاسیو" که در مقابل آن نظاره گری را توصیه میکند! هردو بنظر من از یک منشا سرچشمه میگیرند!
برای روشن تر شدن منظورم مثالی میزنم
تشکل ها و فعالین و .. میتوانند و ممکن است با خرد جمعی تصمیماتی بگیرند که این جا و آن جا آن مبهم باشد، تناقض داشته باشد، خیلی عملی نباشد، و خام باشد و باندازه کافی پانخورده باشد و غیره را تصحیح کنند. از نظر من این جنبه ها، در مبارزه و در حرکت، قابل تصییح و تدقیق و ترمیم و تکمیل و .. است. همانطور که ما شاهد بوده ایم که چگونه مطالبات طبقه کارگر از هفت تپه تا نفت و فولاد و شرکت واحد و ماشین سازی ها و ... تا مطالبات معلمان و بازنشستگان و جنبش حق زن و محیط زیست و .. هرروز در سیر حرکت خود، بلوغ بیشتری میگیرد! طبعا بلوع نسبی و نهایی آنها نمی تواند تنها حاصل تجربه مستقیم و خودبخودی این جنبش ها باشد و نیست. این بدرجه زیادی حاصل پیشروی جنبش و بعلاوه نقش و فعالیت پیشروان، رهبران کارگری، معلمان، کارگران کمونیست و سوسیالیست دخیل در این جنبش ها است. نقش این عناصر آگاه تر و پیشرو، انکار ناپذیر است و قدرت و نفوذی که در بسیج توده وسیع کارگران و محرومین برای به میدان آوردن آنها در مبارزه برای مطالبات شان دارند، قابل دور زدن توسط هیچ عنصر بیرونی نیست.
این منشور و منشور ننوشته شما، متکی به زمین مبارزاتی و جنبش های اجتماعی که امروز در جامعه ایران سوخت و ساز میکنند، نیست. اکثریت عظیم رهبران عملی مبارزات کارگری و اجتماعی را با خود نه تنها همراه ندارد که به نیابت از انها و به نمایندگی از آنها، عمل کرده است و میکند. سوال این است که این منشور، که تبلیغاتی است، و بخشی از تبلیغات آن مطالبه طبقه کارگر و انقلاب در جریان هم هست، به چه منظوری مطرح شده است! چه هدفی را دنبال میکرده و میکند و چه نتیجه ای از روز نخست و تا امروز داشته است. اگر حتی صرفا تبلیغاتی بود، هنوز میتوانست حمایت خوبی از جنبش های موجودی که در صحنه هستند، همراه داشته باشد. اما این حرکت و آکسیون تبلیغاتی، از همان آغاز موجب شکاف ها و انشقاق و تفرقه در صفوف بخش مهمی از طبقه کارگر شد. از در جمله هفت تپه و فولاد!
سوال این است که مبتکرین این اقدام، بعنوان عنصر و عناصر آگاه جامعه، پیشروان طبقه کارگر و همه بخش های محروم و معترض جامعه، اقدام شان متکی به کدام نقشه عمل بوده است! اقدامات بعدی و .. چه میتوانست باشد و چه بود! این وجوه است که از منظر من محور قضاوت است! نه این و آن بند خوب و کمتر خوب و بد و یا متناقض! که میتوان جداگانه در مورد آن صحبت کرد. اگر منتقد بعنوان منتقد و معترض درون گروهی عمل کند، که بنظر من شما این گونه برخورد کرده اید، خوب میتواند نقد هایی مشابه نقد شما را داشته باشد. به اعتقاد من نقد شما، یک نقد درون خانوادگی به حرکتی کرده اید که دقیقا زوایه نگرش آن به مبارزه و نقش رهبری و سازمان در آن، از یک خواستگاه نشات میگیرد. خواستگاهی غیراجتماعی، که یک سوی آن آکسیونیسم** است و سوی دیگر آن پاسفیسم!
طبعا طبقه کارگر هم به آکسیون و هم آژیتاسیون و هم سازماندهی و هم رهبری نیازمند است. اما در دل هر مطالبه و هر حرکتی معیار این است که تا چه اندازه طبقه کارگر متحد تر، متشکل تر و آگاه تر از آن بیرون میآید. طلایی ترین مطالبه اگر موجب تفرقه و شکاف بین کارگر ایرانی و مهاجر شود، اگر موجب تفرقه بین مردم همدرد در این و آن استان شود، بین این بخش و آن بخش شود، آن حرکت از نظر من نه تنها قابل دفاع نیست که قابل نقد است! چرا که کمونیست ها و سوسیالیست ها همواره منافع کل طبقه کارگر را دنبال میکنند! جایگاه یک اقدام، انتظاری که از سرانجام آن حرکت هست و نتیحه آن، به اندازه محتوا و مطالبه آن مهم است. جمع فعالین با ذهنیت آکسیونیستی یا پاسفیسی نمی توانند به جای رهبران عملی و سازماندهندگان مبارزات، عمل کنند و آنها را دور بزنند! دخالت در کار رهبران عملی تا جایی مجاز است که معلوم شده باشد که این و آن رهبر عملی، مرتکب یک اقدام ضدکارگری یا ... خلاف منافع طبقه و جنبش ش شده است. در غیراین صورت شناخت عنصر فکری از مکانیزم های رهبری و سازماندهی طبقه کارگر شناختی غیر اجتماعی و خرده بورژایی است. از این رو خرده بورژوایی است که روشنفکر خرده بورژوا وسعش می رسد که تمرین مبارزه کند! و فعالیت برای فعالیت راه بیندازد و آکسیون برای آکسیون از امروز به فردا کند و برای خود محیط فعالیتی تعریف کند! برای طبقه کارگری که برای زنده ماندن باید خود و کودکان و همه اعضا خانواده اش تا پای جان کار کند، برای معلمی که برای رفتن به سرکلاس باید شکم خود و خانواده اش سیر باشد، این گونه فعالیت های بی افق، جایی ندارد! برای پیشروان کارگری، کارگران کمونیست و سوسیالیست ها و کمونیست ها، جایی ندارد. هر عمل و کنش مبارزاتی برای طبقه کارگر و محرومین، جنگ و جدالی برای عقب زدن دشمن و برای پیشروی خود است!
مهمتر از لیست کردن آرزوها و تبلیغات دوره ای حول آن، این است که چه انتظاری از این اقدامات داریم و قبل و بعد از این اقدامات، چه حاصل میشود! برنامه عمل پرولتاریا انقلابی، نه از بهترین فرمولبندی ها و الفاظ و .. که از بهترین نقشه پیشروی حاصل میشود! حال اگر این نقشه حول مسئله صلح باشد یا رفاه، یا محیط زیست یا دستمزد و یا خصوصی نکردن و ... در مورد مطالبات روز در مبارزات جاری صحبت میکنیم و نه در مورد مانیفست یک حزب کمونیستی که باید برای آن کار کند. در مورد اقدامات رهبران و سازماندهندگان .. مبارزات جاری در یک شرایط مشخص تاریخی و در یک محل معین صحبت می کنیم.
در حاشیه، طبقه بندی بخش حداقل و حداکثر و مطالبات حداقل و حداکثر، چهل سال است که در دستگاه فکری من بعنوان یک کمونیست، وجود ندارد. این جدولبندی، هیچ طبقه بندی و فرمول از پیش معلوم شده ای را بدست نمی دهد. ما برای هر رفرمی می جنگیم و برای انقلاب بنیاد کن، برنامه ریزی و کار میکنیم.
طبق برداشت های سنتی "دو مرحله ای" کردن جنگ طبقاتی به سطوح و مطالبات "حداقلی و حداکثری" مطالبه کارگر هفت تپه برای بازگشت رهبر اخراجی خود به سرکار، مطالبه کارگر شرکت واحد و معلمان برای آزادی سخنگویان، نمایندگان و رهبران شان که در زندان هستند، در دسته بندی مطالبات "حداقلی" می گنجد. برای رفرم است! مطالباتی که قدرت سیاسی و اقتصادی کاپیتالیسم و کل حکومت را به چالش نمی کشد! طبق این تقسیم بندی کسب قدرت سیاسی، مطالبه حداکثری است که باید زمان آن، بعد از برآورده شدن مطالبات حداقلی، برسد! حال با این دسته بندی چگونه میتوان واقعیت زیر را توضیح داد که:
کارگر هفت تپه درست روزی که بازگشت به کار رهبر اخراجی و علیه خصوصی سازی را مطرح میکند، کارگری که دستمزد نپرداخته کار انجام شده اش را میخواهد، در عین حال و همزمان مطالبه گرفتن کنترل کارخانه و جامعه را مطرح میکنند! یعنی در عین فقر مطلق و نیاز مطلق به افزایش دستمزها و .. قدرت حاکم و طبقه حاکم را بعنوان یک نظام ضدکارگری به چالش میکشد! این سطح نه حاصل رسیدن به مطالبات حداقلی، که حاصل تجربه و آگاهی است که در دل یک جنگ چهل – پنجاه ساله بدست آمده است. سالها است که طبقه کارگر ایران دشمن طبقاتی را عریان و عیان با تمام نهاهای قدرت ش در مقابل خود و ابتدایی ترین خواست ها و مطالبات ش می بیند! همه پرده های ساتر کنار رفته اند! اینکه چه زمانی پرچم جنگ نهایی برای تغییر بنیادی جامعه را بلند میکند و وارد این جدال میشود، تماما به توازن قوا و قدرت این طبقه برمیگردد. این همان کمونیسمی است که بعنوان یک گرایش در درون طبقه کارگر وجود دارد و مارکس و بعد حکمت به آن رجوع میکند! گرایشی که حتی اگر با کلام ها و بیان های تئوریکی توسط همان توده طبقه کارگر بیان نشده باشد، وجود دارد!
با تقسیم بندی های سنتی مطالبات حداقل و حداکثری، کارگر فقر زده هفت تپه که در یک روز چهار نفر آن از فشار فقر خودکشی کرد، نباید داعیه قدرت سیاسی بکند! که می بینیم از نفت تا هفت تپه تا معلمان و تا شرکت واحد و .. بارها و بارها قدرت سیاسی طبقه حاکم را به چالش کشیده و می کشند! سخن را کوتاه کرده باشم. منشوری که شما نقدش میکنید، همچون منشور شما، نه از نیاز آن جنبش که از افکار فعالین صادر شده است برای فعالین! نه برای پیشبرد مبارزه معینی و بخصوص مبارزاتی که در جریان است.
حتما شما هم مثل من مشاهده کرده اید که در چند سال گذشته ما شاهد نقد و بحث میان رهبران، سازماندهندگان و نمایندگان کارگری با طیفی از فعالین چپ بوده ایم. مباحثی که فاصله این دو طیف را به خوبی نشان میدهد. پشت ظاهر "رادیکال" موضع گیری های طیفی از فعالین چپ در مقابل رهبران کارگری، به روشنی میتوان فاصله عمیق این دو طیف را در پراتیک دید! در برخورد به مبارزات جاری، در نگاه به مبارزه و جدال طبقاتی، به ارزیابی و تبیین از پیشروی، از قضاوت در مورد موفقیت و شکست تا طرح شعار و ... به روشنی میتوان تفاوت دو سبک کار متعلق به دو جنبش متفاوت را مشاهده کرد. یکی جنبش طبقه کارگری که هر روز میخواهد راه پیشروی خود را باز کند و دیگر جنبش اعتراض خرده بورژوا ناراضی و عاصی که عجله دارد که، "زود کار را تمام کند"!
از پرداختن به تک تک این مباحث خودداری میکنم که ارتباط مستقیمی با نقد شما ندارد و بیشتر برای بازکردن زاویه نگرش من است. تلاش میکنم بیشتر توضح دهم.
تعیین سیاست و تاکتیک و اعلام مطالبه و طرح شعار و .. برای سازمانده کارگری، یعنی براه اندختن یک تحرک اجتماعی و قدرتمند در محیط کار و زندگی خود. اعلام مطالبه با لیست آرزوها تفاوت دارد. مطالبه باید قدرت بسیج برای حرکتی معین را داشته باشد. برای راه اندازی تحرک در محل کار و زندگی باید هزاران نفر را قانع کرد! باید تحرکات تعدادی را خنثی کرد! مطالبات باید همزمان که قابل دستیابی است اما تخفیف یافته و مینیمالیستی نباشد. برعکس سازمانده و رهبر کارگری، طیفی از فعالین چپ، هرچند خوشنام و با سابقه و اکتیو و .... از این "قید و بندها" رها هستند و به همین دلیل میتوانند "آزادانه" هر عمل و پرچم آکسیونیستی را، امروز بلند کنند و فردا آن را پایین بکشند بدون اینکه مایه اتفاق، تحرک، آرایش نیرو و تغییر جدی در جامعه، در میان طبقه کارگر و در جدال آن با بورژوای شود!
در جامعه ای که در آن هیچ تشکلی قانونی و مجاز نیست! هر تشکل و سازمانی را میتوان با دستگیری رهبرانش فلج کرد! حق برپایی نشست های رسمی و قانونی و علنی خود را ندارد! مجمع عمومی مستقیم ترین پاسخ است. نقش رهبران عملی متکی به این مجامع عمومی را در همان تجربه خود ایران ببینید! اگر در هفت تپه و شرکت واحد سخنگوی دیروزشان یا به خاطر تنگناهای شخصی یا نگرش سیاسی علیه انها اقدام میکند، توسط خود کارگران به بیرون پرتاب میشود! اگر محیط فعالیت شان را امنیتی میکنند، علنی میشود! توطئه کارفرما و دولت و مقامات، در یک مکانیزم علنی و اجتماعی چون مجامع عمومی و فونکسیون رهبران عملی، بسرعت خنثی میشود. حال در جمع های مخفی با اسامی نامشخص و هرچند انقلابی، نه تنها آسیب پذیری غیرقابل کنترل است که برای قدرت حاکم اقدام به انواع توطئه های امنیتی ممکن و بسیار سهل است.
این را رهبران کارگری، زنان، معلمان و بازتشستگان و تشکیلات هایی چون شرکت واحد و هفت تپه و معلمان، بخوبی نشان داده اند که چگونه نقش علنی این رهبران، در عین حال ضامن سلامت جمع و تشکل آنها است. نشان داده اند که چگونه این مکانیزم، یعنی مجمع عمومی و وجود طیفی از رهبران عملی و میدانی، ضامن تداوم مبارزه شان و بازتولید دهها و دهها رهبر عملی و نماینده و سخنگو و آژیتاتور در دل جدال مستمرشان است. صدها جمع فعالینی که میتواند وجودشان بسیار موثر باشد، اما نه قادر به سازماندهی حرکت اعتراضی هستند و نه کسی رهبرانشان را به نام ونشان و محل های کار می شناسد، جمع هایی که بیشتر به محافل مخفی فعالین روشنفکری که حول اعتقادات و ذهنیتش شان، تا موجودیت اجتماعی شان گرد آمده اند، را نمی توان با منشور هایی از این نوع بعنوان راس حرکت اجتماعی کارگری - مردمی برای عبور از جمهوری اسلامی گذاشت! این آکسیونیسم فعالین است. که به همین شکل هم باید به آن نگریست.
بر خلاف شما، من برای این آکسیون تبلیغی، آن جایگاهی را که شما قائل هستید، قائل نیستم. نه رفرمیست است و نه پوپولیست و نه مارکسیست. یک منشور علی العموم چپ است با مطالبات التقاطی خوب و گاها نامناسب و گمراه کننده، با تناقضات زیادی که در باره آن خود شما و بسیار دیگری گفته و نوشته اند! اما همانطور که توضیح دادم، جایگاه و نقشی که این منشور در سیر مبارزات ایفا میکند، مستقل از نیت کسانی که آن را براه انداخته ان، جایگاهی به اعتقاد من غیر پراتیکی، روشنفکرانه، ذهنی و آکسیونیستی است. هیمن جایگاه را نقد شما دارد با این تفاوت که در مقابل آکسیونیسم آن، خواسته یا ناخواسته پاسیفیسم را قرار میدهد. از نظر من این تنها تفاوت این دو نگرش است که در واقع یک نگرش دولبه است.
پایان
٥ مه ۲۰۲۳
پاورقی ها
*مارکسیسم اکادمیک و کتاب بحث محافل روشنفکری که دستی در مبارزه واقعی و زمنیی و اجتماعی ندارد و از آن برداشتی بشدت غیرپراتیکی و آکادمیستی دارد، میراث شکست تجربه انقلاب اکتبر است. بخصوص در جوامع غربی که برای دهه ها توانستند مارکس را از دسترس طبقه کارگر دورکنند و آن را به مارکسیسم دانشگاهی و آکادمیکی و بحث محافل حاشیه جامعه که دست شان به هیچ تغییری در جامعه نمی رسد، و در بهترین حالت اهرم فشار اند، تبدیل کنند. بورژوازی برای یک قرن موفق شد این جایگاه را به مارکس اختصاص دهد و آن را در حاشیه جامعه نگاه دارد.
** آکسیونیسم
نه برپایی آکسیون، و شرکت و سازمان دادن تظاهرات خیابانی و نمایش قدرت، حتی اگر به مطالبه مشخصی هم نرسد، آکسیونیسم است و نه در مقابل آکسیونیسم، پاسیفیسم پاسخ پرولتری است! دنباله روی از اوضاع، نه به این معنی که مطابق شرایط، پاسخ مناسب روز خود را دادن، که بی برنامه و افق و نقشه، .. آکسیون برای آکسیون و برای مشغول نگاه داشتن جمع همفکران خود، فعالیتی است که بهرحال میخواهند بگوید که در مقابل اوضاع نابسامان، به این نابسامانی ها نقد دارند! "بهرحال باید کاری کرد"!
طبقه کارگر و مردم محروم برای رسیدن به خواستهایشان بضاعت چنین اقدامات بی افق پیروزی، را ندارند! کارگر مبارزه میکند که شرایط کار و زندگش را بهبود ببخشد و نهایتا خود را رها کند! از این رو هر اعتراضش به هر جنبه از شرایط بد کار و زندگی، نه آکسیون که جنگ است! حال در دل این جنگ و برای جلب حمایت، هرکس و هر چقدر بتواند باید آکسیون کرد، باید تبلیغ و آژیتاسیون و "گوش فلک را کر" کرد!
"بهرحال باید کاری کرد"، نمی تواند نحوه تفکر رهبر و سازماندهنده ای باشد که با هر آکسیون و در هر آکسیون و ... میخواهد بعد از آن طبقه و جنبش اش، متحد تر، متشکل تر، قوی تر و .. شود. ممکن است موفق به گرفتن همه مطالباتش نشود، از سر "مطالبه برآورده میشود یا نمی شود"، حرکت نمی کند! میخواهد برآورده شود، اما مهمتر این است که فردای برآورده شدن یا نشدن، طبقه و جنبش اش نه پراکنده تر، متفرق تر و شقه شقه تر، که قوی تر بیرون آید! حتی اگرنتیجه آن تنها یک بوجود آمدن یک احساس قدرت عمومی، در میان کارگران باشد! رسیدن به مطالبات، و مهمتر از آن رسیدن به مطالبات به شرط این نتایج است، که کارگر میتواند توازن قوا را به نفع خود و کل طبقه تغییر دهد. هزینه ای خواهد پرداخت، که برایش قایل پبش بینی باشد! و ...
نه برآورده شدن مطالبه، در هر حرکت، اول و آخر موفقیت یا عدم موفقیت را معلوم میکند و نه هرچه ظاهرا رادیکال تر و ... آن!
طبقه کارگر هم آکسیون میکند! اما با کدام رهبری و به چه هدفی و معیار موفقیت و عدم موفقیتش، چی است؟ ممکن است موفق نشود! اما جای درستی پا گذاشته است. اگر اقدام و منشور و حرکت آکسیونیستی انها، جذابیتی برای طیفی از فعالین داشته باشد که "بهرحال" میخواهند اقدام عملی انجام دهند، رویکرد شما، متاسفانه آن جذابیت را هم ندارد.