سخنی با خوانندگان!
اوضاع سیاسی امروز ایران، مردم را در مقابل انتخاب آلترناتیوهای مورد نظر هر یک از طبقات و جنبش های آنان بر ویرانه های جمهوری اسلامی قرار داده است و این شرایط، دیر یا زود، مستقیم یا غیرمستقیم گفتمان دموکراسی را به مرکز اصلی مناقشه و اختلافات سیاسی و طبقاتی تمام جریانات درگیر در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی می کشد.
اگر تاکنون خوشبختانه شعار دموکراسی در تظاهرات های مردم ایران خریداری نداشته و نقشی پیدا نکرده است، چند دلیل اصلی و یک دلیل فرعی دارد: ازجمله دلایل اصلی این است که دموکراسی بنابه ماهیت غیر انقلابی ذاتی آن، به درد مبارزه خیابانی مردم برای سرنگونی و پایین کشیدن رژیم های زن ستیز نمی خورد و در جریان مبارزات انقلابی و سلبی مردم ایران نیز نمی توان آن را برای پایین کشیدن بساط حکومت اسلامی بدست گرفت. لذا دموکراسی فعلاً در این تظاهرات ها نقش بازدارنده اساسی نداشته است. جنبش دموکراسی خواهی نه فقط برای انقلاب کارگری بلکه، برای جنبش آزادی زن - که شاخص اصلی اعتراضات اخیر مردم ایران علیه ارزش های اسلامی است- پلان سلبی، ضد خرافی و خصلت انقلابی ندارد. دموکراسی به طور کلی و ذاتاً در مقابل جنبش های مذهبی- ارتجاعی در سراسر جهان، خفه خون گرفته است.
اما نقش ضعیف جنبش دموکراسی خواهی در مبارزات اخیر را نباید تماماً و به طور اتوماتیک به حساب تصمیم آگاهانه کل نیروهای سیاسی و درک عمیق همه معترضین از ماهیت سرمایه دارانه و بورژوایی این پرچم دانست. خیر! در عصر سرمایه داری نباید اینقدرها هم به مبارزه عمومی علیه رژیم ها خوشباور و متوهم بود که هیچ جریانی پرچم دموکراسی را هرگز بلند نمی کند! علاوه بر دلایل اصلی، علت فرعی تر مطرح نشدن شعار دموکراسی تا به امروز هم بخشاً به این علت است که مردم شاعرمجاز و شعار مسلک ایران دنبال شعارهایی هستند که مانند شعر با وزن و قافیه و ردیف باشد. از آنجا که اپوزیسیون بورژوایی و راست هنوز شعار خوش طنینی برای دموکراسی پیدا نکرده است - و امیدوارم هرگز پیدا نشود - نتوانسته است آن را مثل یک شعار بر پرچم و بنر تظاهر کنندگان سنجاق کند. اپوزیسیون راست چه بسا در فکر پیدا کردن وزن، قافیه، مصرع و بند دوم جهت ( انقلاب مخملی) است.
اما به محض مطرح شدن این پرسش اساسی: به جای جمهوری اسلامی باید چه حکومتی سر کار آورد؟ کل جریانات اپوزیسیون راست، دموکراسی را به عنوان آلترناتیو خود روی میز جامعه ایران می گذارند. لذا ما باید با هر چه در توان داریم به استقبال این وضعیت رفته و قبل از اینکه اپوزیسیون بورژوایی با الماس فریب دموکراسی اقدام به فرستادن مردم به خانه ها کند، پته دموکراسی را روی آب انداخته و این جنبش را چنان نقد کنیم که مردم این پرچم را نه فقط در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی، بلکه اساساً و اصولاً به عنوان یک عامل بازدارنده برای همیشه کنار گذاشته و دور اندازند. ما باید همه جا و در هر مکانیسمی که اپوزیسیون راست و چپ پوپولیست، دموکراسی را چه مستقیماً مانند شعاری در خود و یا به صورت پسوند و پیشوند سایر اشعار در اجلاس، مناظره ها و تظاهرات ها، و مجموع ادبیاتی که در سطح عمومی مطرح می کنند، آن را به عنوان پرچم دست بورژوازی علیه جنبش آزادی زن، علیه استقلال طبقاتی طبقه کارگر و مانع سرنگونی انقلابی و کامل جمهوری، نقد و افشا کنیم. باید در این پروسه بیش از گذشته روشنگری کرده و به آن حساس باشیم. اگر چپ پرو دموکراسی بعضاً بین دموکراسی و نظام سرمایه داری تفاوت قائل می شود، ما کمونیست ها باید توضیح بدهیم و ثابت کنیم که دموکراسی روبنای سرمایه داری قرن بیست و یکم در بٌعد سیاسی و حکومتی است. دموکراسی به عنوان یك سیستم حكومتی پارلمانتاریستی چیزی جز دیكتاتوری طبقه بورژوا نیست. لذا شعار طبقه کارگر و جنبش کمونیستی چه در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و چه در مقابل جنبش دموکراسی خواهی در این دوره، آزادی، برابری و حکومت کارگری است.
ما کمونیست ها نه فقط در این دوره، بلکه در تمام ادوار باید نظرات خود را شفاف تر از گذشته علیه جنبش دموکراسی خواهی تبیین کرده و قاطعانه مخالفت خود را با این جنبش اعلام کنیم. بعلاوه این بهترین درمان برای درد سخت علاج برخی از جریاناتی است که بالقوه می توانند در کمپ جریانات راست قرار نگیرند ولی فعلاً در مقابل جنبش دموکراسی خواهی ( این مذهب جدید بورژوازی) چنان سرگیجه گرفته اند که به جای نقد آن دائماً مشغول ارائه تفاسیر متفاوت خود از دموکراسی هستند و متوجه عمق ماجرا نمی شوند.
چون مسأله دموکراسی به سیاست روز جریانات و نیروهای اپوزیسیون متخاصم ( انقلابی و ضد انقلابی) در ایران مرتبط است، برای کمک به شناخت ماهیت دموکراسی در این شرایط، کتابی تحت عنوان " آغاز پایان توهم به دموکراسی" نوشته ام که در مرحله ویرایش است. به علت حساسیت موضوع بهتر دیدم منتظر انتشار کامل آن نبوده و به تدریج بخش هایی از این کتاب را در اختیار خوانندگان گذاشته که از مقدمه آن شروع می کنم.
مقدمه
آغاز پایان توهم به دموکراسی
امروزه مبحث دموکراسی یکی از گفتمان های سیاسی در کل جوامع است. نه فقط طرفداران بازار آزاد جهانی از قبیل وارثان تاچریسم و نئولیبرالیسم، بلکه متأسفانه اکثر جریاناتی که خود را چپ می نامند، با افزودن پسوندی به دموکراسی آن را مترادف با آزادی می دانند. قضیه تا به ایران مربوط می شود، این جریانات چپ معتقدند که بورژوازی ماهیتاً ظرفیت متحقق کردن آن را ندارد و نتیجتاً تحقق دموکراسی در ایران را وظیفه طبقه کارگر و جنبش کمونیستی می دانند. این دوستان غافل اند که دموکراسی خود یک پرچم بورژوایی علیه هژمونی پرولتاریا و جنبش کمونیستی در عصر کنونی است.
حتی در کمپ اپوزیسیون بعضی ها می گویند: خب، باید بین دموکراسی به عنوان یک آرمان که بزعم ایشان باید برای متحقق شدن آن مبارزه کرد و آنچه بالفعل و حی و حاضر در حکومت های دمکراتیک وجود دارد، تمایز قائل شد. هشدار می دهند که نباید چنان سیاه و سفید به نارسایی های سیستم دموکراسی تاخت. می گویند بالأخره دموکراسی هر چه باشد از سیستم اریستوکراسی، الیگارشی و توتالیتری بهتر است.
در این مقایسه حقیقتی وجود دارد، اما، قصد ما مقایسه دموکراسی با سیستم اریستوکراسی، الیگارشی و توتالیتری نیست. بحث ما در مورد آزادی و رهایی انسان از نفس وجود شرایط استثمار و هر نوع نابرابری و تبعیض( اعم از مدرن یا اریستوکراسی، الیگارشی، توتالیتری و … ) است. در این متن، دموکراسی خود به سیستمی برای توجیه استثمار انسان تبدیل شده که در شکل دیگری ظاهر می شود. تا به برابری اقتصادی ( سوسیالیسم) بر می گردد، دموکراسی همان نظام اریستوکراسی، الیگارشی و توتالیتری صاحبان سرمایه بر بقیه جامعه است. آری! بین سیستم دموکراسی کشورهای دمکراتیک فعلی با حکومت های اریستوکراسی، الیگارشی و توتالیتری تفاوت هایی وجود دارد، اما این تفاوت ها جزئی و در فرم بوده و در محتوا، جوهر، ماهیت و ذات آن، تفاوت های اساسی وجود ندارد. حتی در سنت مبارزاتی و فعالیت اپوزیسیون باورمند به متحقق کردن دموکراسی، همان جهانبینی، افق و سنت های جریانات بورژوایی در حاکمیت موج می زند. بنابراین، تفاوت های دموکراسی متحقق نشده "بالقوه به نفع مردم"، با دمکراسی " بالفعل" در حاکمیت (چماقدار ناتو)، در شکل، زمان، مکان و به لحاظ فنی است. این تفاوت ها موجب نمی شوند ما دموکراسی را چون یک کلیت واحد به مثابه پرچم، مکتب و مدل سرمایه داری علیه هژمونی پرولتاریا نگاه نکنیم.
در این دوره - و تا محو کامل نظام سرمایه داری - بسیار حیاتی است ما از زاویه منافع طبقه کارگر و جنبش کمونیستی به نقد دموکراسی در قامت یک پرچم سیاسی، مکتب فکری و ساختار حکومتی بپردازیم. هر بحث مارکسیستی قصد پاسخگویی به یکی از نیازهای معاصر جنبش طبقه کارگر و کمونیسم دارد. در همین راستا کتاب " آغاز پایان توهم به دموکراسی" تبیین من در این عرصه را صیقل داده تا به استقرار آلترناتیو مورد نظر ما یعنی حکومت کارگری بر ویرانه های جمهوری اسلامی، کمک کند.
تلاش کرده ام در این کتاب علاوه بر عرصه سیاست و حقوق، در زمینه فلسفه، فرهنگ و مهمتر از همه اینها در عرصه برابری اقتصادی استدلال کنم که جنبش دموکراسی خواهی در نقطه مقابل حکومت کارگری قرار دارد و مانع تحقق آزادی و برابری همه مردم است و نه تسهیل کننده آن. با متدولوژی و منطق من، جنبش دموکراسی خواهی نه فقط با آزادی و رهایی بشر یکی نیست، بلکه آن را اهرم دست بورژوازی جهانی در تعارض به جنبش کمونیستی و ضد برابری اقتصادی می دانم. دلایل، شواهد و نمونه های فراوان عملی و نظری مخالفت خود را نسبتاً شفاف، مبسوط و مفصل تشریح کرده ام تا نشان دهم که چرا برافراشتن این پرچم در عصر کنونی به ضرر شعار آزادی، برابری و حکومت کارگری، در تمام دنیاست. لذا من مخالف هر نوع تبیینی از جنبش دموکراسی خواهی هستم که به نحوی از انحا آن را مترادف با آزادی به مردم حقنه می کنند.
در زمان و پروسه انقلاب ۵۷ ، چپ جامعه ایران مذهب را به مذهب توده ها و بورژواها تقسیم می کردند و برخورد دوگانه ای به این پدیده واحد داشتند. بزعم چپ آن دوره به سبب آلوده بودن توده ها به مذهب، باید مذهب توده ها را احترام گذاشت،اما برخلاف مذهب توده ها، باید به مذهب بورژواها تعرض کرد! دیدیم نتیجه آن متد غیر کمونیستی سر ازکجا در آورد! وظیفه کمونیستی ما ایجاب می کند این دور باطل را برای همیشه دور بیندازیم. در مورد مذهب جدید سرمایه داری یعنی دموکراسی هم، اگر مواظب ظاهر فریبنده آن نباشیم، این پدیده در شکلی دیگر تکرار می شود. جهت جلوگیری از تکرار این بیماری کشنده، من بی پرده و بی رحمانه توهم اپوزیسیون به دموکراسی را نقد کرده ام که گویا می توانیم با افزودن پسوندی و با الصاق کلمه شورایی، پرولتری و انقلابی به آن، یا در گیومه قرار دادن کلمه دموکراسی، یک پرچم، مکتب و جنبش بورژوایی را تغییر ماهیت بدهیم! به نظر من راه سهل تر برای تحقق آزادی این است که در مبارزه با جمهوری اسلامی و با اپوزیسیون راست، مفاهیم شورایی، پرولتری و انقلابی را مستقل از کلمه و مکتب دموکراسی مطرح کرده و ابداً آنها را با دموکراسی آغشته نکرد.چون با توجه به پیشرفت ایده ها و سنت های بورژوازی در جامعه، مورد اخیر، سه مورد اولی را مغلوب، آلوده و در خود هضم می کند. اگر برخورد دوگانه به یک کلیت یکسان مثلاً صنعت مذهب، آن را از زیر نقد علمی و کمونیستی بشریت آزادیخواه خارج می کند، تقسیم کردن دموکراسی به دموکراسی بورژوایی و غیر بورژوایی، نیز چنین عمل می کند. واقعاً امروز با شعار دموکراسی هیچ جنبش و هیچ بنی بشری سر از کمونیسم در نمی آورد. برعکس، برای کمونیست بودن باید کلیت جنبش دموکراسی خواهی را از بیخ و بنیان به نقد کشید.
پروسه مبارزه کمونیستی ما علیه پوپولیسم ( در رابطه با نقد مذهب) یک پروسه درد آور و سخت بود، ولی بالأخره به یمن این پراتیک و فعالیت کمونیست ها بود که خوشبختانه امروز کمترین جریان و انسانی در ایران دیده می شود که خود را کمونیست بنامد ولی مذهب را به خوب و بد یا مذهب توده ها و بورژواها تقسیم کرده و یکی از آنها را تأیید و دیگری را نفرین کند. اما در مورد ماهیت مذهب جدید بورژوازی یعنی دموکراسی، متأسفانه هنوز این تفکیک و انکشاف صورت نگرفته است. این وظیفه جنبش طبقه کارگر و احزاب کمونیستی است تا برای تحقق این ضرورت، بی دریغ و بی درنگ فعالیت مستمر نماید. پروسه مبارزه علیه جنبش دموکراسی خواهی هر چند درد آور و طولانی باشد، باید تا پایان توهم به دموکراسی، پیگیرانه آن را ادامه داد تا انکشاف در این مورد مشخص نیز هر چه زودتر صورت بگیرد.
خلاصه نظرات من این است که امروز باید جنبش کمونیستی و طبقه کارگر شعار آزادی، برابری و حکومت کارگری را به تمام عرصه ها و در ابعاد فلسفی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی تعمیم داده و در مقابل جنبش دموکراسی خواهی و تفاسیر رنگارنگ از آن قرار دهد.