اعلام خروج سومین عضو شورای همبستگی، سوت پایان اخیر ترین نقشه عمل و  پروژه ای که طبق آن قرار بود آقای پهلوی عنصر رهبری اتحاد در اپوزیسیون باشد، را کشید! پروژه ای که یکبار دیگر پروژه اتحاد یا ائتلاف نیروهای راست، امکان شکلگیری یک صف متحد، رنگارنگ و ملون از نیروهای راست و ناسیونالیستهای ایرانی، از جمهورخواه و قومی تا افراطی های آریایی، را بشکل آزمون خطایی در معرض پراتیک قرار داد و  شکست امکان شکل گیری یک صف متحد، با سیاست و استراتژی با رهبری سیاسی "با درایت" و "باز" را در کمپ راست، رابطه رضا پهلوی و "طرفداران افراطی" او را به معضل و  مسئله محافل راست تبدیل کرد.   

میدیای راست، علاوه بر کوبیدن بر طبل پروپاگاندهای همیشگی در مورد نقش سحرآمیز و  قدرت جادویی رضا پهلوی، طبق معمول مشغول "بررسی" مسئله و مسائلی چون "ظرفیت" اعضا این شورا، شد! طی این مدت حول ضرورت یا عدم ضرورت ایستادگی شاهزاده علیه شعبان بیمخ های آریایی و قدردانی از ایستادگی اعضا باقیمانده، سهم هر عضو این شورا در "بهم زدن کافه" و رقابت ها و انتقادات اعضا شورا از سهم شان از سفره ای که برای همگی شان پهن شده است، خروارها بحث و اظهار نظر و .. صورت گرفت و هنوز هم در جریان است!

بهررو، شکوفه پروژه ای که قرار بود ائتلافی از نیروهای راست، از ناسیونالیست ایرانی تا ناسیونالیست کرد، با چاشنی چند چهره و "شخصیت" جدید و تازه نفس را به وزنه ای در درون بلوک راست تبدیل کند و اپوزیسیون راست را، با درخشش رضا پهلوی، صاحب رهبری "کاریزماتیک"، "با درایت"، "معقول" و لیبرال و عامه پسند کند، از همان ابتدا با "شورش" ناسیونالیستهای کرد و راست افراطی و فاشیست، پرپر شده بود. اما خروج سومین عضو آن تیر خلاصی به این پروژه بود. 

از همان ابتدا و در حالیکه میدیا مشغول در بوق و کرنا کردن تشکیل شورا و "منشور اتوبوس" و دروغ بافی در مورد تاثیرات عمیق آن بر جامعه ایران بودند، مسائل قدیمی تر و اساسی تری چون مسئله رهبری جنبش راست افراطی، ظرفیت ها و محدودیتهای رضا پهلوی برای ایفای این نقش، عدم خوانایی نقش وی بعنوان "پدر جنبش همگانی" با نیازهای امروز جنبش راست ناسیونالیسم ایرانی  و.... را روی میز محافل اصلی و استراتژیست های راست گذاشت.
موضوع رابطه رضا پهلوی و جنبش راست افراطی و محافل اصلی و تعیین کننده آن و چگونگی کنار آمدن و یا "منج کردن" شلنگ تخته انداختن های "شاهزاده"، در میان متفکرین و شخصیتها و "اتاقهای رهبری" راست، بطور جدی در دستور قرار گرفته بود.

محافل اصلی راست که تا به حال "خارج" زدنهای "شاهزاده" را بعنوان "استقلال و انعطاف سیاسی" او  تحمل میکردند و گاه گاهی "ملاحظاتی" را در رابطه با آن طرح میکردند، با شلنگ تخته آخر "شاهزاده" و اعلام "منشور اتوبوس"، "خونشان به جوش آمد"!

عناصر افراطی محافل راست، علاوه بر تهدیدها در میدیای اجتماعی که "میهن پرستان" و "ایران پرستان"، در واقع اسامی رمز فاشیستهای آریایی، اعلام کردند که "از شاهزاده عبور خواهند کرد". این بخش "هاردکور" راست افراطی، علاوه بر فعال کردن شعبان بیمخ های خود در دنیای مجازی، دست به کار ترمیم "خسارات" وارده از آخرین شلنگ تخته زدن "شاهزاده" شدند.  

جزییات بیشتر از این قرار است: به فاصله یکماه پس از انتشار "منشور اتوبوس"، نشست "رهبری و آینده انقلاب ایران" در دانشگاه جورج میسن در ۸ آوریل با حضور سخنگویان و "چهره های" هاردکور راست افراطی برگزار شد. سخنرانان این نشست رئیس حزب پان ایرانیستهای فاشیست، انواع اصلاح طلبان دیروز و فاشیست آریایی امروز و "کلاه مخملی" های سیاسی بودند. برگزاری این نشست اعلام جنگ رسمی و علنی و بی محابا به شورای همبستگی و اعضا آن و به "منشور اتوبوس" و اخطار به "شاهزاده" و تعریف خط قرمزهای راست افراطی بود. همگی اعلام کردند جنبش "ایران پرستان" (اسم رمز فاشیسم آریایی)، برای بازگرداندن ایران به قبل از انقلاب ۵۷ و برای مبارزه علیه "ارتجاع سرخ و سیاه"، بویژ علیه کمونیستها، و علیه "انقلاب ۵۷" به شخصیتی چون "شاهزاده" احتیاج دارد و او تنها کسی است که میتواند در راس جنبش راست افراطی برای بازگشت به گذشته قرار گیرد. همزمان همگی سخنرانان دلخور از بی لطفی "رهبر" نسبت به خودشان، از بی درایتی "شاهزاده" و قرار گرفتن در کنار مشتی "رعایا" غیر "مشروطه خواه" گلایه کردند.

"محترم ترین" هایشان رضا پهلوی را به نوح و شورای همبستگی و هر ائتلافی از نیروهای راست را به کشتی نوح تشبیه کردند. از رفراندم و احترام به رای مردم گفتند و البته همزمان محدودیتهای رفراندم و نتایج "نامطلوب" آن و ضرورت مقابله با این نتایج را به هم هشدار دادند.  چهره های "جیغ و داد کن"، "تجزیه طلب" و "مسافرین کشتی نوح" را، که "جسارت" قرار دادن خود در کنار "شاهزاده" کرده اند، تحقیر کردند.  حضور آنها، بعنوان "رهبر" و نه رعیت، در کنار "شاهزاده" را مایه "تضعیف انقلاب" دانستند و به آنها گفتند جنبش ما نیازی به شماها ندارد. همگی مهر باطل را بر شواری همبستگی و منشور اش زدند و به "شاهزاده" هشدار دادند که موقعیت هیچ رهبری مادام العمر نیست و اگر حواسش نباشد به حاشیه رانده میشود. گفتند که از خاتمی، که به پایه اجتماعی خود پشت کرد و اصلاح طلبان "ناچارا" از او عبور کردند، درس عبرت بگیرد و به جنبش خود بازگردد. به ایشان یادآوری کردند که فراموش نکنند که همزمان "علیه ارتجاع سرخ و سیاه" را از ایشان و ابوی ایشان آموخته اند و امروز اجازه ندارند به نام تعارفات لیبرالی دیروز، از خط خارج شوند!

به رضا پهلوی نشان دادند نمیتواند نقش رهبری این جنبش را بازی کند و علیرغم مخالفت استراتژیستها و خط دهندگان این جنبش حرکت کند.  نشان دادند دوره "اتم آزاد" بودن تمام شده است. اگر "پزهای" لیبرال منشانه رضا پهلوی در دوره "آرامش" و غیرمتلاطم قابل تحمل و قابل گذشت بود و حتی میشد با این "پزها" عکس گرفت و داعیه لیبرال بودن را کرد، امروز که جدالها وارد مرحله جدی و تعیین کننده شده است و خصلت چپ و آزادیخواهانه جنبش مدام دست رد به سینه نیروهای راست میزند، چنین شوخی هایی دیگر مجاز نیست! امروز که بیش از هر زمانی قدرتنمایی اجتماعی سوسیالیستها و کمونیستها "خطرناک" شده است؛ در شرایطی که فضای سیاسی قطبی شده و تقابل راست و چپ در جامعه، رنگ خود را بر همه چیز زده، دیگر جایی برای پزهای "لیبرالی"، "همه باهمی" و "دست در گردنی" و ادای "پدر همه جنبشها" را در آوردن نیست. اعلام کردند که راست و ناسیونالیسم ایرانی به یک رهبری "مقتدر و قاطع" و صاحبخانه نیاز دارد.

ظاهرا خط و نشان "اتاق رهبری" راست افراطی و نهادهای آن، که به نشست دانشگاه میسن محدود نمیشود، تهدید به عبور از رضا پهلوی، نه بعنوان رهبر که حتی بعنوان مانکن رهبری پشت ویترین این جنبش، را با اتاق رهبری خود آشتی داد و دو روز پس از نشست دانشگاه میسن رضا پهلوی خروج خود از شورای همبستگی اعلام کرد و طبق معمول کاسه و کوزه را سر بقیه شکاند. "رهبر همیشه آزاده و لیبرال" گناه بهم زدن کافه را به گردن "رعایای ناشکر"، "مستبد" و "زبان نفهم" خود انداخت و قول داد از این پس با اتاق رهبری خود، بیشتر هماهنگ باشد!   

اتاق رهبری جنبش راست اینبار هم توانست "رهبر" را به کرسی رهبری بازگرداند، سفر به اسرائیل را بعنوان هدیه این بازگشت به رضا پهلوی تقدیم کردند و نفس راحتی از گذارندن این بحران کشیدند. اما معضل اساسی این جنبش و بی بضاعتی سیاسی آن در رودررویی با رادیکالیسم و سوسیالیسم موجود در جامعه ایران، به این سادگی ها حل نمیشود. معضل تامین رهبری جنبشی که از سر بی چهره ای دست بدامن "شاهزاده" شده و از سر رادیکالیسم جامعه ایران بساطش را پشت تابلوی "مشروطه خواهی" پهن کرده است، به این سادگی قابل حل نیست. اگر فضای سیاسی در ایران به اینها اجازه میداد، تابلوی حزب پان ایرانیست و صلیب شکسته آنرا بر سر دفتر و  بساط شان میزدند! فاتحه مشروطه بازی را میخوانند و عطای "شاهزاده" را به لقایش میبخشیدند. اما مشکل شان، وجود جامعه ای است که تا بحال تمام آلترناتیوها و پروژه های راست را با "شاهزاده" یا بی "شاهزاده" پس زده است. مشکل حضور طبقه کارگری است که وزن سنگین رادیکالیسم اجتماعی و سیاسی آن نیروهای راست را خفه کرده است.  

متفکرین، استراتژیستها و "اتاق رهبری" راست افراطی میدانند با شخصیتی "متزلزل" که با نشستن میان دو صندلی جمهوری و سلطنت، استبداد مطلق و لیبرالیسم، "تمامیت ارضی" و فدرالیسم و "شاه میشوم" و "شاه نمی شوم" و.... بازی میکند، و با پرچم بازگشت به گذشته، نمیتوان به جدال سوسیالیسم و کمونیسمی رفت که در این جامعه ریشه دارد و قدرتمند است. میدانند بازگشت به سلطنت در ایران غیر ممکن است.  میدانند رضا پهلوی آن رهبر "مقتدر" با اعتماد به نفس و با بنیه ای نیست که بتواند این جنبش را نمایندگی و رهبری کند. اما برای جمع کردن نیرو، برای نشان دادن "قدرت" خود، برای قبول شدن در مجامع غربی و .....  فعلا به سپر و "سرمایه" ای به نام "شاهزاده" احتیاج دارند. حتی به قیمت ایزوله شدن خود در جنبش ناسیونالیسم ایرانی! تشخیص حال زار جنبشی که "آس" آن سمبل حکومتی است که توسط انقلابی توده ای به زیر کشیده شده است، کار سختی نیست!

عبور از رضا پهلوی، دیر یا زود ناچارا در دستور جنبش ناسیونال-فاشیست آریایی قرار میگیرد. این جنبش به یک رهبری واقعی، و نه صرفا ویترینی، نیاز دارد. مسئله اینها این است که سیر تحولات، تعمیق بحران سیاسی در ایران و بالاخره جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران با تشدید کشمکشها نه فقط بیشتر و بیشتر از راست فاصله میگیرند که شفاف تر از قبل در مقابل آن صف میبندند، فرصت اینکار را نمیدهند. معضل اصلی این است طبقه کارگر خودآگاه و کمونیستها و سوسیالیستها پا به پای تحولات قدرتمند تر و موثرتر از قبل مهر خود را بر فضای سیاسی جامعه و رادیکالیسم آن میزنند.

بر متن این اوضاع و بر متن افلاس این راست در نشان دادن تصویری قوی و با مایه از خود، چه در سیاست و چه در رهبری، جاده به قدرت رسیدن راست افراطی در ایران بسیار ناهموارتر از به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی شده است. معضل شان این است که ایران، همان کشور و جامعه پنجاه سال پیش نیست! بلوغ سیاسی در جنگ با یک حکومت تمام عیار و فاشیستی، این جامعه و این ایران را بیش از هر  جامعه ای در جهان، آگاه تر، طبقاتی تر، و آبدیده تر کرده است و نمی توان به سادگی چهل پنج سال قبل خمینی و ارتجاع دیگری را به آنها تحمیل کرد و این انقلاب شان را هم به شکست کشید! بی بضاعتی راست برای داشتن یک رهبر قدرتمند، از بی بضاعتی جنبش سیاسی شان ناشی میشود و نه کمبود تبلیغات و هیاهو و پروژه و .... بعلاوه طبقه کارگر و کمونیستها بسیار آماده تر از قبل در جدال برای بدست گرفتن قدرت حضور دارند.
 
۱۱ مه ۲۰۲۳