بدنبال اعلام "شورای همبستگی" توسط تعدادی از "چهره های شناخته شده اپوزیسیون"، اعتراض به "کجراه رفتن" رضا پهلوی در بخش دیگری از این اپوزیسیون راست اوج گرفت. مشروطه خواهان تصمیم گرفتند که اینبار "انتقادهای" خود را دستجمعی بیان کنند و اجلاس مشروطه خواهان برگزار شد!
"ائتلاف" غیررسمی رضا پهلوی با تعدادی از چهره های "لیبرال" و ناسیونالیست کرد، که قرار بود سرمنشاء "ائتلافی فراگیر" باشد، قادر به جلب سمپاتی هیچ طیف جدی در راست نشد. از احزاب اصلی ناسیونالیست کرد تا طیف متلون جمهوریخواهان به سرعت فاصله خود را از این "شورا" و شخص رضا پهلوی، بعنوان نقطه ضعف آن، اعلام کردند و اتوبوس مجانی شان به سخره گرفته شد. در این میان رضا پهلوی از طرف "خودی" ها، طرفدران سلطنت و مشروطه و ... بطور جدی زیر تیغ انتقاد و تحت فشار قرار گرفت. یکباره ضرورت "گسترش تکثر" در ترکیب "شورای همبستگی" به مسئله اصلی طیفی از نیروهای راست تبدیل شد. هلهله "شورای نگهبانی دیگر نمی خواهیم" بلند شد و راست افراطی نیز، با پرچم "علیه ارتجاع سرخ و سیاه"، "تمامیت ارضی" و علیه هر گونه "فدرالیسم" در کنار افشا گری از موسسین شورا، خواهان سر عقل آمدن رضا پهلوی شدند.
هنوز جوهر امضا های موسسین شورا زیر بیانیه شان خشک نشده بود، کلیپ های روبوسی، خوش و بش و بغل کردن های جلو دوربین شان کنار گذاشته شد و رضا پهلوی با پرچم "عدم اجماع" غیر مستقیم از پشت میز مذاکره خارج شد و توئیت زد که به صف "تمامیت ارضی" خواهان بازگشته است!
به این ترتیب در یک چشم بهم زدن، فاتحه شورایی که با تبلیغات میدیایی راست به عنوان "اولین اقدام" در دستیابی به اپوزیسیون "متحد" و "نقطه امید" مردم در ایران علم شده بود، خوانده شد. ستاره "شورای همبستگی" با یک توئیت ساده افول کرد! شکی نیست که این اپوزیسیون و جناح هایش به انواع و اقسام اتحادها دست خواهند زد و در این راه، هر بار به توافقاتی می رسند. توافق هایی که پایدار بودن و نبودن آنها، نه ناشی از تمایلات هر کدام از آنها، بلکه بسته به میزان تعمیق مبارزه طبقاتی و تناسب قوا در مبارزه طبقاتی در ایران است. از این منظر، مهم در اینجا نه شکست جناح ملی و قومی و نه پیروزی جناح مشروطه خواه و راست افراطی، و نه حتی بی اعتباری سیاسی دیگر برای رضا پهلوی است. بلکه مهم عدم بلوغ و بیمایه گی کل این اپوزیسیون راست و بورژوایی از درک بنیادهای انقلاب جاری در ایران است.
اپوزیسیونی که دنبال تکرار انقلاب ۵۷، و سواری بر موج اعتراض همگانی در ایران به همان شکل قبلی، است، نه فقط قادر به درک بلوغ سیاسی جامعه ایران پس از انقلاب ۵۷ و درسهایی که از شکست این انقلاب گرفته است، نیست، که ناتوان از تشخیص اوضاع جهانی، استراتژی، سیاستها، معضلات و بن بستهای بورژوازی جهانی و بویژه امریکا، در منطقه است. بن بست این اپوزیسیون، در واقع همان بن بستی است که بورژوازی در قدرت در ایران، پوزیسیون، با آن مواجه است. نسخه ای که کل این اپوزیسیون راست برای آینده جامعه می پیچد، همانی است که امروز جمهوری اسلامی در مقابل جامعه ای که خواهان رفاه و آزادی است اجرا می کند.
شکست سیاست های "رهبری سازی" اپوزیسیون راست برای دست به دست کردن حکومت و دور زدن این مردم، در همین چند ماه اخیر به حدی گویا بوده است که مجبور به برسمیت شناختن نقش مردم معترض در ایران شده است. به رسمیت شناختن نهادها و شخصیتهای شناخته شده "داخل کشور" از طرف اپوزیسیون راست، با هر شامورتی بازی و کلاه برداری، فقط و فقط تحمیل شدن مردم، نهادهای مستقل آنان، سخنگویان و نمایندگان بخشهای مختلف مردم و خواسته های روشن و شفاف آزادیخواهانه مردم به این اپوزیسیون است. اپوزیسیون راست هم مانند بورژوازی در قدرت تلاش میکند با این واقعیات "کنار" بیاید، آنرا "مدیریت" کند و حتی الامکان آنرا به کجراه ببرد.
خواست مردم در اعتراضات جاری در ایران، بمراتب روشن تر و گویا تر از مطالبات مردم در سال ۵۷، و پایه ای تر از آن است که به این چنین ابتذالی و چنین مدل موزائیکی و مضحک از حکومت آتی تن دهد. بلوغ سیاسی جامعه را نه در خواست سرنگونی جمهوری اسلامی و نه در درک جایگاه و اهمیت "اتحاد" و سازمان باید جستجو کرد. اینها مفروضات آن جامعه است. مسئله اصلی امروز مردم در ایران، برخلاف هیاهوی اپوزیسیون راست نه در "تفرقه" و "پراکندگی" اپوزیسیون یا عدم "اتحاد اپوزیسیون" و نیاز به شوالیه متحد کننده، است. مسئله اصلی جامعه ایران مسئله آلترناتیو و بر این مبنی، وجود و حضور قدرتمند نیرویی است که بتواند با اتکا به آن خواست های آزادی، برابری، امنیت و رفاه را ممکن سازد. این نیروی واقعی و فعاله این انقلاب، این طبقه کارگر، حی و حاضر موجود است و تنها با جرقه های از قدرت خود، خواست سرنگونی را همگانی کرده است. پیشروی واقعی در این راه، بدون قوام گرفتن و قدرتمند تر شدن حزب کمونیستی این طبقه، غیر ممکن است.
خواست بدست گرفتن سرنوشت جامعه بدست خود، خود را در شوراهای مردم، شوراهای محل کار و زیست، و کنگره سراسری شوراها را به آلترناتیو مطرح در جامعه تبدیل کرده است. اما برپایی این آلترناتیو، نه در محبوبیت آن، بلکه بسته به حضور نیروی اجتماعی کمونیست و متشکلی است که شکل دادن به این آلترناتیو را در همان سطح وسیع و اجتماعی قابل مشاهده برای جامعه را در دستور خود قرار دهد. بر خلاف ادعاهای اپوزیسیون و پوزیسیون بورژوایی و راست، جدال طبقاتی که در ایران در جریان است، با گسترش شدت و عمق خود، با قطبی کردن بیشتر و بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی در جامعه، اتحاد های صوری و بالماسکه های "تامین رهبری" راست را کنار می زند و در عین حال پایه های پیشروی و قدرت گیری همان نیرویی را فراهم می کند که آزادی و رفاه و امنیت، حکومت مردم بر مردم، را جایگزین جمهوری اسلامی می کند.