در روند روبه گسترش اعتراضات اجتماعی در جهت تغییر و تحول بنیادی وضعیت موجود، جریانها و جنبشهای متفاوت اجتماعی با خاستگاه ها و منافع طبقاتی متفاوت، تلاش داشته و دارند که مهر، پرچم و افق، خود را بر شرایط متحول امروز جامعه و کشمکش های اجتماعی آن بکوبند. جنبش عظیمی که بنام زن زندگی آزادی براه افتاده است، نتیجه بیش از چهار دهه استثمار و فقر و فلاکت، بیکاری، حاشیه نشینی، خفقان، کشتار، اعدام و زندان، تبعیض و ستم، و نابرابری های اجتماعی بوده است که حاکمیت اسلامی سرمایه بر طبقه کارگر و توده های مردم آزادیخواه و رنجدیده ایران روا داشته است. جنبشی که بر بستر آتشفشانی از فشارهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ، قرار گرفته بود با جرقه قتل دولتی، مهسا امینی ( ژینا )، تمام جامعه را برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به حرکت در آورد. ظرف چند ماه تمام ایران، بمثابه شعله های خشم و نفرت، بر علیه زن ستیزی، آپارتاید جنسی، حجاب، تبعیض و نابرابری حاکمیت اسلامی، شعله ور بوده و هست. کارگران، معلمان، دانشجویان، انسانهای آزادیخواه و برابری طلب، مردم رنجدیده، زنان و جوانان انقلابی عزم کرده اند تا دیکتاتوری عریان اسلامی و این حاکمیت جهل و خفقان را به زباله دان تاریخ بیندازند.
در راستای این تلاشها، برای بزیر کشیدن انقلابی حاکمیت جمهوری اسلامی، بورژوازی بطور کلی و بورژوازی پرو غرب و ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی و ناسیونالیست های کرد، بطور اخص، تلاش داشته و دارند که سوار این اعتراضات اجتماعی شده و زحمات و جان فشانی های کارگران و مردم رنجدیده و جنبش انقلابی زنان و ... را بنفع طبقاتی خود بالا بکشند. وکالت ها و کنفرانس ها و پیمان ها و ائتلاف ها می بندند، در جمع خودشان رهبران خود گمارده و رئیس جمهور ها می سازند. در کریدورهای حکومتهای کاپیتالیستی شب و روز مشغول لابی گری هستند. در تلاش و کوشش برای بدست گرفتن قدرت سیاسی، سران و دست اندرکاران دولتهای سرمایه داری کشورهای مختلف را می بینند.
پشت تمام این نشست ها، بند و بست ها، یک منفعت مادی و زمینی وجود دارد، که می خواهند آن را در زیر لوای پرچم ، وطن، ملیت، مردم، دموکراسی و شعار زن زندگی آزادی، کسب کنند. اما زهی خیال باطل. چهره واقعی و منافع زمینی آنان، درائتلافها و کنفرانسها، در شعارها و منشور ها، در میدان اعتراضات و خیابانها، چه داخل و چه خارج کشو، بخوبی قابل روئیت و نمایان است. این شارلاتانیسم را باید افشا کرد و چهره واقعی و فاشیستی و سرمایه دارانه آنان را به کارگران و مردم انقلابی و رنجدیده و آزادیخواهان و برابری طلبان و جنبش زن زندگی آزادی، نشان داد. وظیفه طبقه کارگر آگاه و کمونیستها است که چهره واقعی این شیادان سرمایه را در روند کشمکش های اجتماعی به طبقه کارگر و توده های مردم آزادیخواه بشناسانند تا خمینی دیگری، تا حکومت دیکتاتوری و دنیای پر از فقر و فلاکت بار دیگری، را بر جامعه تحمیل نکنند.
بخشهای مختلف بورژوازی با عملکرد و خصوصیات ذاتی و واقعی شان، چه در ارتباط با کسب قدرت سیاسی، تصاحب ابزار تولید، استثمار کار مزدی و سود و انباشت سرمایه، و چه به مثابه حامیان و عاملان دیکتاتوری و زندان و گسترش فقر و فلاکت و بیکاری و… به میدان کشمکش های اجتماعی وارد نمی شوند، بلکه با ترفندها و شعارهای عامه پسند، از قبیل، دموکراسی، آزادی، وطن، تمامیت ارضی، یک پارچگی، ملیت، ناسیونالیسم و امروزه هم، زن زندگی آزادی… پا به این عرصه می گذارند.
ناسیونالیسم، افق و دیدگاه بخشی از بورژوازی است برای بدست گرفتن قدرت سیاسی، ابزاری است در دست بورژوازی برای کسب امتیاز و بهبود شرایط و موقعیت اجتماعی بخشی از جامعه. برای اینکه بورژوازی بتواند قدرت طبقاتی خود را به شکلی سازمان دهد که بیانگر خصوصیات ذاتی مشترک میان تمام آحاد جامعه قلمداد شود، احتیاج به ابزاری دارد که توجیه گر این مسائل باشد. میهن، نژاد، مذهب، سرزمین اجدادی، زبان، تاریخ، جغرافیا، سنت، فرهنگ ، لباس، ملت، هویت و غیره، ابزارهای مقدس ناسیونالیسم برای پیشبرد مقاصد و اهداف سیاسی و طبقاتی هستند. ناسیونالیسم ، این ابزارها، که در طول تاریخ جابجا شده و تغییر پیدا کرده، را در یک ظرفی بنام ملت ریخته و برای آن یک هویت کاذب ملی مشترک می سازد. هویت ملی سنگ بنای استراتژی ناسیونالیسم در سازماندهی دولت طبقاتی بورژوازی است.
واقعیت این است که ناسیونالیسم برای کسب قدرت سیاسی توسط چنین ابزارهایی پا به عرصه وجود و مبارزه اجتماعی می گذارد و توسط هویتهای کاذب ملی و قومی، توده های مردم را به تحمیق می کشاند، توده های انسانی را با تقسیم بندی که می کند، از هم جدا کرده و در مقابل همدیگر قرار میدهد. زمینه استثمار ملت “خودی” ( هم زبان) را برای طبقه کارگر “ خودی” فراهم میکند، زیر سایه ملت “خودی” تمام رنجها و بدبختی ها و نابرابریها را به آنها تحمیل کرده و بر گردهٔ آنان قصرهای مجلل و نعمات زندگی را می سازد.
ناسیونالیستی که قدرت دولتی را با همین خصوصیات در دست می گیرد، با استفاده از دولت و ابزار سرکوبی که در اختیار می گیرد، در تضمین برتری “ ملی” و قانونیت بخشیدن به تعصبات “ملی” دامنه قدرت و اقتدار خود را گسترش می دهد. به دولت خود مرکزیت داده و اتباع جامعه را زیر چتر حاکمیت خود و در جهت منافع طبقاتی خود بکار می گیرد. عدول از تمامیت ارضی و یکپارچگی وطن بورژوازی، برای او خط قرمز محسوب می شود. آزادی و انتخاب، دخالت انسانها در سرنوشت سیاسی خود، حق شهروندی برابر میان کلیه اعضای جامعه، برابری زن و مرد از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در عملکرد آنها و در چهار چوب منفعت و تعصبات “ملی” و “ ملیت” جایی از ارعاب ندارد.
ناسیونالیستی که در حاکمیت قرار نداشته و منافع سیاسی و اقتصادی او، در مقابل حاکمیت مرکزی و بورژوازی بالا دست، تامین نمی شود، برای سهم بری از قدرت سیاسی و کسب قدرت، اختلافات را از قلمرو امکانات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به قلمرو سیاست می کشاند.
اجازه بدهید به این مسائل در حوزه پراکتیک و فعالیت سیاسی و تبلیغی ناسیونالیسم بپردازیم. گفتارها، مصاحبه ها، نوشته ها، تبلیغات، دعوا های درونی و بیرونی، نقطه عزیمت ها و… دنیایی از واقعیت های این نیروهای بورژوائی و ارتجاعی را روشن و بر ملا می کند. با افشاء و عیان کردن ماهیت واقعی پشت تمام ائتلاف ها، همکاریها، منشور ها، همبستگی ها و بند و بست ها چهره کریه آنها بیشتر آشکار تر می شود. هدف از این نوشته آنست که پرده از چهره این گوسفندانی که خود را به جای گرگ گرفته و بجای گرگ گرفته شده اند بر گیرد، نشان دهد که بع بع های آنها صرفا ادراکات طبقه سرمایه دار ایران است که بنام ملت و وطن و زبان و دموکراسی و زن زندگی آزادی پوشانده شده اند.
وجه مشترک کل ناسیونالیست ها ، چه ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی و چه ناسیونالیست های کرد، و کل بورژوازی در مقابل جمهوری اسلامی، در این است که همه آنها خواهان حفظ سیستم اقتصادی و نظم موجود، هستند. دستگاه دولت، ابزار سرکوب ارتش ،سپاه، پلیس، بسیج، اطلاعات و دستگاه های عریض و طویل بروکراتیک اداری ، زندان ها و غیره را می خواهند دست نخورده تحویل بگیرند تا در فردای گرفتن قدرت دولتی بتوانند در جهت حفظ منافع طبقاتی و حاکمیت شان بکار گیرند. تغییراتی که اپوزیسیون ناسیونالیستی، خواهان آن هستند، جابجائی رو بنای سیاسی و جایگزینی افراد و شخصیت ها در بالا است . یک عده بروند و یک عده دیگر همان مناسبات موجود سیاسی و اقتصادی را تحویل بگیرند. بطور واقعی فقط قدرت از بالا دست بدست شود.
ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی به رهبری رضا پهلوی، جریانی است که با شعار وطن و حفظ تمامیت ارضی در اپوزیسیون راست و ناسیونالیست “ ملت بالا دست” در کنار ناسیونالیست های کرد، ظاهر می شود. رضا پهلوی علنا اظهار داشته که نه تنها خواهان تغییر مناسبات اقتصادی و سیستم اداری و نهادهای سرکوب ارتش و سپاه و بسیج نیست، بلکه آنها را حفظ می کند تا در فردای “ بدست گرفتن قدرت دولتی” بتواند مانند جمهوری اسلامی در سرکوب آزادی ها و دستاوردهای انقلابی مردم بکار گیرد. این خصوصیات اساسی یک حاکمیت سرمایه داری است که ماشین حاضر و آماده ای را از رژیم های قبلی تحویل میگیرد تا برای مقاصد سیاسی و اقتصادی در خدمت منافع خود مورد استفاده قرار دهد. بورژوازی نه تنها ماشین دولتی را حفظ و در اختیار می گیرد، بلکه دستگاه ایدئولوژی مذهب را هم با تغییراتی حفظ و در کنترل میگیرد، تا در آینده بتواند آن را برای مقاصد طبقاتی خود بکار ببرد.
مذهب موهبتی زمینی برای بورژوازی است تا از این راه توده های مردم را به تحمیق بکشانند و تحمل فقر و فلاکت را برای آنان با ارجاع به “ دنیای آخرت” سهل و آسان گردانند. بورژوازی از طریق مذهب، با اشاعه اوهام و خرافات و دروغ و به تمکین و تسلیم کشیدن انسانها، بهشت مادی و زمینی را با دنیایی از ثروت و امکانات رفاهی و تفریحی برای طبقه سرمایه دار فراهم می کند. “آخرت و بهشت آسمانی و خیالی با دنیایی از نیستی” و فقر و فلاکت و مشقت و سختی و بی مسکنی و هزاران مشکلات زندگی زمینی و مادی موجود را برای خانواده طبقه کارگر و مردم رنجدیده، جا می گذارد.
رضا پهلوی در مصاحبه ای که موجب خنده و جو ک مردم شد در مورد حفظ مذهب و علیه مذهب ستیزی چنین گفت: من مشکل مملکت مان را با اسلام ستیزی یا مذهب ستیزی نمی بینم ، اگر قرار است این باشد، همان بهتر که حکومت ( جمهوری اسلامی) بماند.
رضا پهلوی در مورد سپاه و بسیج می گوید؛ اولین ابزار حفظ امنیت در کشور کی ها خواهند بود!؟ مگر همین کسانی نیستند که اسلحه دستشان هست! همین نیروهای انتظامی هستند، یعنی همین ارتشی ها، یعنی همین بسیجی ها، یعنی همین اعضای سپاه در بخش نظامی و مسلحش!
ایشان به یقین می دانند که ارتش و سپاه چه جنایتی را در کردستان انجام دادند. مگر توسط همین ارتش بجا مانده از رژیم سلطنتی و در خدمت جمهوری اسلامی نبود که بنا بدستور فرمانده کل قوا و رئیس جمهور اسلامی آن وقت، بنی صدر، به کردستان با توپ و تانک و هواپیماهای جنگی حمله کردند و مردم بی دفاع را قتل و عام کردند. ( شهر سنندج توسط ارتش و سپاه و بسیج بمدت ۲۴ روز محاصره شده و از طریق هوا و زمین بمباران و توپ و گلوله باران شد). این لشکر کشی ها برای سرکوب مردم انقلابی همیشه توجیه حاکمیت و دولت مرکزی، چه سلطنتی و چه اسلامی با اسم رمز حفظ تمامیت ارضی و تجزیه طلبی بوده است.
تاریخ این ۴۴ سال حاکمیت جمهوری اسلامی در سراسر ایران پر از جنایت و قتل و کشتار و اعدام و زندانی است که توسط همین نیروهای “ انتظامی” انجام شده است. مگر وظیفه دستگاه سرکوب می تواند غیر از این باشد! اگر این دستگاه سرکوب نبود و نباشد چگونه می توانستند و می توانند دیکتاتوری عریان و خفقان را بر۸۰ میلیون انسان در این جامعه تحمیل کنند! چگونه می توانستند بر دنیایی از ثروت بدون دغدغه دست یابند. رضا پهلوی واقعاً راست می گوید! نظم و آرامش و امنیت را کی، بهتر از همین نیروهای انتظامی، که عامل کشتار میلیونها مردم انقلابی و آزادیخواه و برابری طلب هستند، برای حاکمیت می توانند تامین کنند!؟ کی بهتر از سپاه و ارتش می توانند حافظ منافع یک مشت انگل و زالو طبقه استثمارگر باشند!؟ کی فردا می تواند بهتر از سپاه و بسیج و اطلاعات و لباس شخصی ها و ساواک منافع کل طبقه سرمایه دار و از جمله رضا پهلوی و خاندانش را تامین و حفظ کند!؟
احزاب ناسیونالیست کرد در کجای این معادلات سیاسی قرارگرفته اند؟
ناسیونالیسم در کردستان آن جريانى است که بر تفاوت هاى ملى و قومى و نابرابرى هاى اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى برحسب تعلقات ملى، رنگ سياسى می دهد واين تفاوتها را مستقيما به مساله قدرت سياسى و ايدئولوژى حاکميت ربط ميدهد. تمام تلاش احزاب ناسیونالیست کرد ازجمله حزب دمکرات و جریان مهتدی برای کسب و یا سهم بری یا مشارکت در قدرت سیاسی بوده است. حزب دمکرات از زمان قدرت گیری ضد انقلاب جمهوری اسلامی تاکنون به دنبال مذاکره و مماشات با حکومت جمهوری اسلامی بوده است و حتی رهبران حزبی خودش را در این راه از دست داده است.
چند سال پیش، چهار جریان ناسیونالیست در کردستان ایران با جمهوری اسلامی نشست و مذاکره داشته اند و به مدت یک سال و نیم این ماجرا ادامه داشته است. حزب دمکرات کردستان ایران( “حزب دمکرات کردستان” و “حزب دمکرات کردستان ایران”) و سازمان زحمتکشان (دو جریان وابسته به عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده ) با جمهوری اسلامی مذاکره داشته اند. بعلاوه در همین رابطه کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران هم از همان ابتدا از ماجرا با خبر بوده و آن نهادی که واسط مذاکرات در اسلو پایتخت نروژ با سازمانهای فوق بوده با کومه له هم تماس گرفته و کومه له با آنها مذاکره داشته است. در واقعیت امر «مذاکره »این احزاب ناسیونالیستی نه از سر قدرت و اتوریته سیاسی در کردستان بوده، بلکه از سر ضعف و بده و بستان و گدایی پست و مقام بوده است.
مذاکره یا دیپلماسی نوعی استراتژی است که در صدد برطرف سازی دغدغه ها و مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و... دو طرف دخیل در مناقشه است. اگر واقعا مساله بر سر حل این مشکلات است و پای اصلی منافع اجتماعی توده های مردم در میان است، هیچ مساله و صحبتی نباید از توده های مردم پنهان بماند( نمونه مذاکرات هیئت نمایندگی مردم کردستان با دولت مرکزی به نمایندگی طالقانی). در غیر اینصورت مذاکره نیست بلکه سازش و مصالحه و بند و بست از بالا است. در تمام این به اصطلاح مذاکرت ناسیونایستها، مردم کردستان از چند و چون آن اطلاع نداشته اند و یا مثل چند سال گذشته برای یک سال و نیم مخفی بود تا اینکه گندش در آمد و لو رفت. بند و بست و سازش و توافقات از بالا تمام آن چیزی است که برای ناسیونالیست ها و احزابشان اهمیت و اولویت دارد.
برای احزاب ناسیونالیست کرد، مهم نیست که امروز چه کسی بر اریکه قدرت جا دارد، جمهوری اسلامی باشد یا رضا پهلوی و یا فرقه مجاهدین! به شرط مشارکت دادن آنها در قدرت سیاسی و یا گرفتن امتیاز مقام و پستی، به هرگونه در یوزگی و رذالتی تن می دهند.
احزاب ناسیونالیست کرد بخاطر اعتماد نداشتن به قدرت توده های مردم و ترس از قدرت اجتماعی آنها، هیچوقت به قدرت واقعی توده های مردم کردستان تکیه نکرده اند. بلکه از راه عوامفریبی و در لفافه توهّمات “ملی و مذهبی” و پنهان کردن نیات و اهداف واقعی با رنگهای قومی و اتنیکی بر گرده مردم سوار شده و آنها را به گوشت دم توپ خواسته های طبقاتی و منفعت طلبانه خود تبدیل کرده اند. ناسیونالیسم کرد منافعی طبقاتی سوای منافع و خواسته های کارگران و مردم رنجدیده و تحت ستم کردستان دارد، و بنا بر این تضاد منفعتی، نمی تواند به قدرت پائین توده های مردم تکیه کند. به همین جهت است که همواره به زیر مجموعه بورژوازی بالا دست تبدیل شده و مقام و پست و سهم بری را از اپوزیسیون بورژوازی درخواست می کنند.
حسن شرفی یکی از رهبران حزب دمکرات در پانل کلن آلمان می گوید “ اگر بتوانیم ائتلاف کنیم، در اپوزیسیون ایرانی دو گروه هستند که یکی سلطنت طلبها که ما را نفی می کنند و دیگری مجاهدین که نقطه های مثبتی دارند، اما شرایط خودشان را دارند. بنا بر این اگر ما ( ناسیونالیست های کرد) متحد باشیم در خواست هایمان را می توانیم با اپوزیسیون ایرانی به مزایده بگذاریم و اگر جدا جدا باشیم آنها در خواست های ما را بر عکس به مناقصه می گذارند” این کلام واقعی ناسیونالیسم کرد برای معامله و بند و بست و سهم خواهی از قدرت با بورژوازی و ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی است.
احزاب ناسیونالیست کرد تلاش داشته و دارند که بر موج اعتراضات اجتماعی سوار شده و به آن رنگ ملیت و قومیت بزنند تا بتوانند ان را دست مایه بند و بست سیاسی و سهم خواهی خود کنند. در چند ماه اعتراضات اجتماعی مردم انقلابی سراسر ایران بویژه مردم کردستان، احزاب ناسیونالیستی ترمزی جلو بمیدان آمدن مردم معترض و انقلابی بودند. تمام “فرا خوانهای” احزاب ناسیونالیست کرد دعوت به خانه نشینی مردم بود، در صورتیکه مردم معترض و جوانان جسور و انقلابی و زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب در خیابانها و در میدان ها و کوچه و محلات در جنگ و گریز با مزدوران جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوب بودند. این جنبش در میدانی به وسعت ایران با پرچم آزادی و برابری و زن زندگی آزادی در مبارزه بر علیه دیکتاتوری و زن ستیزی و آپارتاید جنسی و فرهنگ پوسیده حاکمیت اسلامی بود.
ناسیونالیست ها در پانل ها و سخنرانیها، شروع حرکت و محل زندگی و جغرافیای تولد یک انسان را مبنای کارو دستمایه عملکرد خود قرار داده و تمام تلاش آنها این است که به اعتراضات و مبارزات اجتماعی مردم انقلابی رنگ کردی و ملی و قومی بزنند. تا در آینده در ائتلاف ها و بند و بست ها بر سر تقسیم قدرت مورد معامله و بده بستان قرار دهند
واقعیت این است که ناسیونالیستها درزیر پرچم ملیت و نژاد و رنگ و زبان و دموکراسی دو مساله را دنبال میکنند؛ اول مخدوش کردن مبارزه طبقاتی، دوم منفعت مادی و زمینی .
ناسیونالیست ها اول انسانها را از جایگاه ومنفعت های طبقاتی جدا کرده، برای آنها شناسنامه و تعلقات ملی و قومی می سازند و در کاتاگوری «ملت کرد » جای میدهند. بعد به سراغ اشتراکات آنها می روند یعنی “ زبان و تاریخ و جغرافیا و نژاد وفرهنگ و مذهب مشترک”. سپس با این “ اشتراکات” یک “هویت مشترک” برای انسانها می تراشند ، “کارگر و سرمایه دار کرد”، “کولبر و تاجر کرد”، “برده و آزاده کرد”، “فقیر و ثروتمند کرد”. اینها به « ملت کرد » تعلق دارند و منافع همگانی و مشترکی با هم دارند. بورژوازی با این دروغ و فریب و شارلاتانیسم به توهمات منفعت مشترک و همگانی دامن می زند تا جایگاه و منافع متضاد طبقاتی و مبارزه بین این طبقات را مخدوش کنند و از آب گل آلود ماهی لجن آلود خود را بگیرد. این ترفندی است که بورژوازی با این شیوه، نیرو جمع میکند و درراستای کسب قدرت سیاسی و مننفعت طبقاتی خود گام بر می دارد.
کارگر و سرمایه دار با هر زبان مشترکی هم صحبت کنند، در هر جغرافیا و تاریخ و نژادی هم بدنیا آمده باشند یک سرزمین مشترک مادری بنام کردستان را هم داشته باشند، آخر سر یکی برده کار مزدی است و دیگری مالک و صاحب ان. یکی فروشنده نیروی کار است دیگری خریدار آن. یکی ارزش اضافه تولید می کند دیگری ان را تصاحب می کند. یکی ثروت تولید می کند دیگری تصاحب و انباشت میکند. کجای این انسانها منافع مشترک و همگانی با هم دارند!؟ آیا در همسایه بغل دستی یعنی کردستان عراق، با تمام این اشتراکاتی که ناسیونالیست های کرد مطرح میکنند، چه کسی از نعمات زندگی و ثروت بر خوردار است و چه کسی برای اینکه فقط زنده بماند شب و روز باید جان بکند؟ چرا حاکمیت و قدرت بطور مشترکی در اختیار مردم نیست؟ چرا کسی باید هر روز و شب نیروی کارش، جسم و توان زندگیش را در مقابل مزد ناچیزی بفروشد، تا عدهٔ دیگری در خوشی و شادی و لذت و رفاه زندگی کنند!؟ پس منفعت مشترک کجا رفت؟ مگر نگفتند هردو « کرد» هستند، هر دو یک « ملیت مشترک» دارند. پس چرا دارای دو منفعت متضاد طبقاتی هستند. با این توهمات و دروغ ها زمینه کسب قدرت سیاسی و منفعت طبقاتی را برای حاکمیت بورژوازی کرد و طبقه سرمایه دار فراهم میکنند.
اکنون به سراغ مهسا امینی و شروع اعتراضات برویم. چون جرقه ای که با قتل دولتی مهسا امینی، انسانی که اتفاقی زادگاهش کردستان و زبانش کردی بوده شروع شد! چون زادگاهش کردستان بوده است!؟ چون ناسیونالیست کرد حق آب و خاک دارد و در این منطقه فعالیت می کند، هر جنبشی شروع شود “ به او تعلق دارد” این عین شارلاتانیسم و بی منطقی محض است که در افکار ارتجاعی ناسیونالیست ها وجود دارد. انگار این احزاب ناسیونالیست مالک جسم و جان و افکار و اراده مردم این جغرافیا بنام کردستان هستند! آخر چرا نباید پرسید که ربط یک انسان به حکم شرایط زندگی و زبان و جغرافیا و محل تولد، به شما وکلای خود گمارده مردم چیست!؟ چه کسی چنین حقی به شما داده است که صاحب افکار و عقیده و جان مردم باشید؟ مگر مردم رعیت و برده شما هستند که می خواهید صاحب هر حرکت و جنبش و پراکتیک هر انسانی بشوید؟ آنهم فقط بخاطر شناسنامه و محل تولدش!
جنبش اعتراضی کارگران و مردم انقلابی و جوانان و زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب کردستان، که دوش بدوش مردم انقلابی و آزادیخواه سراسر ایران، برعلیه زن ستیزی و آپارتاید جنسی و نابرابری زن و مرد و بردگی جنسی و مزدی و فقر و فلاکت سیستم سرمایه داری اسلامی بپا خواسته اند هیچ قرابتی با جنبش ناسیونالیستی ندارند و نمی تواند داشته باشد. دو صف جدا دو جنبش جدا و دو منفعت طبقاتی جدا هستند. یکی جنبش طبقه کارگر، جنبش آزادی و برابری است، دیگری جنبش بورژوازی و ارتجاعی
بورژوازی کرد و جنبشش، ناسیونالیسم کرد، بطور واقعی بر بستر فرهنگ مرد سالارانه و آپارتاید جنسی و مذهبی پا به عرصه ظهور گذاشته است. نیروی خود را از توهّمات ملی و مخدوش کردن مبارزه طبقاتی می گیرد. ناسیونالیست های کرد، در این چندین ماه مبارزات مردم آزادیخواه و برابری طلب و انقلابی ایران و بویژه، کردستان، همواره خواسته اند که مهر خود را بر اعتراضات اجتماعی و جنبش زن زندگی آزادی بکوبند تا بتوانند آن را دستمایه ائتلاف و معامله و بند و بست های خود با جریانهای بورژوازی و ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی قرار دهند. جنبش زن زندگی آزادی هیچ نزدیکی فکری و عملی با ناسیونالیسم کرد نداشته و ندارد. در واقع این جنبشی است علیه فرهنگ مرد سالارانه و مذهبی ناسیونالیسم کرد، علیه زن ستیزی و آپارتاید جنسی و نابرابریهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بین زن و مرد. این جنبش پویا و انقلابی تمام قد بر علیه کلیه سنن و فرهنگ کهنه و پوسیده و ارتجاعی ناسیونالیسم کرد در کردستان ایستاده است. ناسیونالیسم کرد در طول تاریخ موجودیت شان تا کنون نشان داده اند که نه تنها با آزادی زن هیچ نزدیکی نداشته اند بلکه بر علیه آن و همواره در دفاع از سنن عقب مانده فرهنگی و مذهبی و ارتجاعی بوده اند. در یک دست شان قومیت و در دست دیگر شان مذهب قرار دارد.
احزاب ناسیونالیسم کرد نظیر حزب دمکرات و پ. ک. ک و شاخه ایرانی آن پژاک ، جریانی مرتجع و مذهبی هستند. حزب دمکرات تاریخا شروع برنامه هایش را با قرآن شروع میکرده است و همواره از طریق مذهب مایه می گرفته و پشتیبانی می شده است. احزاب ناسیونالیستی که بر مبنای اسلام و قومیت و سنن فرهنگی عقب افتاده قرار دارند نمی توانند و نمی خواهند برابری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی زن و مرد را در پراکتیک خود قرار دهند. دفاع از جنبش زن زندگی آزادی، مستمسکی برای معامله و بند و بستی بیش نیست. جنبش آزادی خواهانه و برابری طلبانه با فرهنگ و تفکر شان جور در نمی آید. نزدیکی حزب دمکرات کردستان ایران با مجاهدین خلق و سالها عضو شورای ملی مقاومت، گویای نزدیکی ایدئولوژیک آنها با همدیگر است. به همان نسبت نزدیکی پ. ک. ک و پژاک با جمهوری اسلامی.
اگر نگاهی به “مدرنیته” پ. ک. ک. و پژاک، بیندازید، هم در ارتباط با مذهب و هم در ارتباط با مساله زن متوجه دیدگاه مذهبی و بغایت پوسیده و ارتجاعی آنها می شوید. اوجلان در « کتاب مانیفست تمدن دموکراتیک» می گوید “ نباید مبارزه بین علم و کلیسا را تنها منازعه بر سر صحت و صواب دانست. در پس این جدل، مبارزات بزرگ اجتماعی نهفته اند، به عبارتی کشمکشی است میان جامعه سرشار از اخلاق کهن با جامعه عریان کاپیتالیستی که میخواهد پوشش اخلاقی را به دور بیاندازد. مساله، کشاکشی محض میان کلیسا و علم نیست. به طور کلی میان دو نظام مطرح است: نظامی که استثمار را ممنوع و نفرین نموده، ارتکاب به آن را گناه شمرده و وجدان جامعه در تمامی طول تاریخ از آن محافظت به عمل آورده است و دیگری پروژه اجتماع نوین کاپیتالیستی که بدون شناخت هیچ نوع ممنوعیت، گناه و نفرینی، در پی گشودن درهای جامعه به روی استثمار و سلطه است.”
حزب ناسیونالیستی پ. ک. ک عمدا و عملا کار کرد مذهب را در پراکتیک منافع کاپیتالیستی می پوشاند و مسائل را وارونه جلوه می دهد. با شروع انقلاب سرمایه داری و تغییرِ دگرگونی نظام فئودالی، انقلاب کبیر فرانسه مذهب را برای مدتی از روبنای جامعه کنار گذاشت. اما بعد ها بورژوازی، این صنعت را در خدمت منافع طبقاتی خود و تحمیق توده های مردم بکار بست و به آن خصوصیات تازه ای بخشید. بورژوازی هم علم و هم مذهب را در خدمت منافع طبقاتی خود قرار داد. اگر پولی که خرج مذهب می شود را در نظر بگیرید، با آن می توان میلیاردها انسان را از فقر و بدبختی و فلاکت نجات داد. می شد مسئله مسکن را برای میلیاردها انسان حل کرد. بورژوازی امروزه با مذهب عجین شده و از مذهب در خدمت خرافه پراکنی، ارعاب مردم و به تمکین و تسلیم کشیدن انسانها در برابر قدرت طبقاتی دولتهای حاکم سرمایه داری، استفاده می کند. خدمات و نعماتی که مذهب در خدمت حاکمیت جمهوری اسلامی و بالطبع بورژوازی در قدرت کرده، غیر قابل وصف است.
به همین دلیل مذهب و ناسیونالیسم یا اسلام و ناسیونالیسم کرد بند نافشان به هم بسته شده، از همدیگر تغذیه می کنند. به این دلیل است که آمد شاهو، " یکی از مسئولین پژاک شاخه ایرانی پ .ک. ک طی مصاحبه ای با تلویزیون این جریان به اسم "آرین تی وی" در ضمن توضیح « پیمان مدینه توسط محمد» می گوید: « هدف بنیادین اسلام، نجات بشریت است. نجات انسانیت از بردگی و جهالت است » یا « ما به مثابه پژاک به عملی کردن پیمان نامه مدینه باور داریم و تنها جنبشی هستیم که آشکارا خواستار بستن کنگره اسلامی دمکراتیک شده ایم » همین چند خط نشان می دهد که نظرات ناسیونالیست ها با آزادی و برابری زن، همان نظرات صدر اسلام است .
اوجالان در کتابی تحت عنوان مانیفست آزادی زن می گوید: « دلیرترین مرد کرد همین که پای زن به میان می آید محو شدنی است(ص۱۲۲). تنها با ازمیان بردن زنی که بی هویت و پوچ شده و از وطن و جامعه بریده و به پست ترین شیوه وابسته به مرد است، می توان زندگی را معنا دار کرد و با نگرش فلسفی “ زن اعتلا یافته کرد، مرد رشد یافته کرد است”. مرد را متحول کرد و تفکر” زن کلاسیک – که مساعدترین شرایط برای ساختن مرد جعلی فراهم آورده است” را از میان برد( ص ۱۲۳) یا « سرشت انسانی اساسا زنانه است چون خلاقیت انسان در خلاقیت زن بعنوان مادر ریشه دارد» یا « سرشت بشر سرشتی زنانه بود و به دلیل انحراف از این سرشت دیگر زن با اراده ذاتی و هویت خود وجود ندارد» با «بازگشت به گوهر زن میتوان به شکلگیری مجدد انسانیت یاری رساند» (ص ۱۶۵)یا « دفاع و نگهداری زن از کودک او را از سایر جانداران متمایز ساخت و زن با توسعه رنج و احساس مادریتی که داشت توانست روحیه جمعی و تعاون را بنیان بگذارد.»
اوجلان به زن بعنوان یک ابزار نگاه می کند. زن را یا مقدس می داند یا فاحشه. جوهر این تفکر مرد سالارانه و مذهبی است. دیدگاهی بغایت کهنه پرستانه و مذهبی و ناسیونالیستی که زن را برای اعتلای مرد و هردو را برای اعتلای “ ملت کرد” می خواهد. زنی که از نو بایذ آفریده شود تا ملت ساخته شود. تفکری ارتجاعی در مورد رابطه جنسی است. به همین دلیل رابطه جنسی برای زنان پیشمرگان پ.ک.ک را ممنوع اعلام کرده است تا نابرابریهای از بین نرود، نباید رابطهای جنسی وجود داشته باشد. زنان باید با میهن خود ازدواج کنند…. در پاراگراف دیگر مقام زن بعنوان مادر ارج گذاشته شده و هیچ تفاوتی با دیدگاه اسلام که « بهشت زیر پای مادران است » ندارد. در این دیدگاه مذهبی - ناسیونالیستی، مقام و ارزش زن فقط در حد « زاد و ولد» است.
ناسیونالیسم کرد با چنین دیدگاه های مذهبی و پوسیده که کهنه پرستی و ارتجاع از آن می بارد، بخشی از قیودی است که به پای خلاصی زن پیچیده است. بنا بر این أحزاب ناسیونالیست با پانل ها و سخنرانیها و ائتلاف ها و منشورها نمی تواند حتی یک گوشه ای از جنبش آزادی و برابری و زن ستیزی و آپارتاید جنسی و خلاصی از فرهنگ طبقه حاکم را به خود وصل کند. جنبش زن زندگی و آزادی با این کهنه پرستی ملی-مذهبی ناسیونالیسم بیگانه است. این جنبش در عرصه اجتماعی و مبارزه طبقاتی در جامعه به مبارزات اجتماعی طبقه کارگر و کمونیست ها عجین شده است. در طول ۴۴ حاکمیت جمهوری اسلامی، کمونیستها مدافع بی چون و چرای مبارزات اجتماعی کارگران و زنان و مردم آزادیخواه و برابری طلب بوده اند.
همانطورکه قبلا اشاره کرده بودم ، ناسیونالیست ها از مذهب در جهت منافع طبقاتی شان مایه می گیرند و آن را دستمایه امتیاز و سهم خواهی قرار می دهند. جالب است که آقای عبدالله مهتدی خود را “ لائیک” می پندارد اما از جنبه دیگر خودش را به جامعه اهل تسنن متعلق می بیند. این یک جنبه ای از شارلاتانیسم عبدالله مهتدی است که می خواهد خود را ارزان و بی مایه بفروشد تا مورد قبول و لطف سلطنت طلبان قرار گیرد. حاضر است که به هر رنگی در بیاید تا در این جمع ائتلاف باقی بماند. عبدالله مهتدی در برنامه “همبستگی ( ائتلاف به همبستگی تغییر ریل داد) ؛ پلی برای آزادی” در شهر تورنتو کانادا می گوید: “ آیا شما باور دارید که من از مردم ترکمن صحرا، از مردم ترکمن ایران که سنی مذهب اند و به این دلیل شاید احساس نزدیکی با من می کنند که گرچه “ من خودم لائیک هستم” اما به جامعه اهل تسنن تعلق دارم.
چنین جریانی امروز با وقاهت تمام و بنام مردم کردستان تصمیم می گیرند که با رگه قوم پرستی و ناسیونالیستی در کنار مرتجع ترین نیروی سیاسی ، سازگارا در شورای گذار و رضا پهلوی در ائتلاف جرج تاون واشنگتن، قرار بگیرد و برای فدرالیسم قومی خود نیرو جمع کند. اقای مهتدی از بالای سر مردم و بنام مردم کردستان می خواهد برای خودش اعتبار بخرد و نماینده و وکیل خود گمارده مردم کردستان شده و از طرف آنها صحبت کند. زهی خیال باطل! به همان اندازه که هم پالگیش آقای رضا پهلوی توانست که از طرف مردم وکالت بگیرد، ایشان هم خواهد توانست این وکالت را از طرف مردم کردستان کسب کند.
در جایی که خانم رجوی خود را رئیس جمهور می خواند و رضا پهلوی «وکیل» مردم! چرا عبدالله مهتدی نتواند نمایند ه خود گمارده مردم کردستان شود! ناسیونالیست ها و مخصوصا آقای عبدالله مهتدی فراموش کرده اند که جامعه به عقب و به دوران ملوک الطوایفی بر نمی گردد که هر کسی زود جا گرفت حاکم شود. این توهین به شعور انسانهای آزاد اندیش و متمدن است
فدرالیسم قومی ناسیونالیست های کرد
احزاب ناسیونالیستی کرد، فدرالیسم را گامی در جهت سهم بری از قدرت و یا تقسیم قدرت سیاسی می بینند و بر این باور هستند که از این طریق می توانند در اقصی نقاط ایران برایش نیرو جمع کنند و اپوزیسیون ناسیونالیست راست و تمامیت خواه را به “عدم تمرکز قدرت” و دموکراتیزه کردن سیستم اداری جامعه راضی کنند. فدرالیسم طرحی است ارتجاعی که از طرف ناسیونالیست های کرد برای معامله و بند و بست با ناسیونالیست های عظمت طلب ایرانی فرموله شده است. ارتجاعی است بر این مبنا که جامعه را به اقوام و گروهای آتنیکی مختلف تقسیم می کند و برای ده ها میلیون انسانی که در ایران زندگی می کنند شناسنامه های قومی درست می کند. شعار و اجرای طرح فدرالیسم قومی با شناسنامه های قومی که برای مردم درست می کنند، جامعه ایران را در واقعیت امر به یوگسلاوی دومی تبدیل می کنند.
طرح فدرالیسم پروسه ای بوده که جایگزین خود مختاری مورد در خواست حزب دمکرات کردستان ایران شده و با این شیوه جریانهای قومی مناطق مختلف ایران را پشت آن جمع کرده، تا بتوانند آن را به پرچمی در مقابل “تمامیت خواهی” ناسیونالیسم ایرانی قرار دهند . فدرالیسم ناسیونالیسم کرد باز گشتی به عقب بر مبنای حاکمیت قومی است. تفاوت فدرالیستی، که در کشور های امریکا و سویس و آلمان و... تشکیل شده، با فدرالیسم قومی احزاب ناسیونالیست کرد در این است که اولی بر مبنای یک کشور واحد بوده و ثانیا انسانها بعنوان شهروندان متساوی الحقوق عضو جامعه هستند در صورتیکه در دومی رجعت به گذشته و بدوران ملوک الطوایفی است و انسانها بعنوان عضوی از قوم و یا مذهب می باشند
فرمول بندی قومی و اتنیکی فدرالیسم، ارتجاعی و ضد مدنیت جامعه و ضد انسانی است. اجرای آن در ایران بمراتب از واقعه یوگسلاوی خطرناک تر خواهد بود. تصور این امر که در هر محله تهران و ارومیه و نقده و کل آذربایجان غربی ، تقسیم بندی قومی صورت بگیرد، و دستجات و فاشیست های قومی در مقابل یکدیگر صف آرایی کنند واقعاً وحشتناک است. قتل و عام مردم قارنا و قلاتان و سنگر بندی مردم نقده به دو قسمت کرد و ترک در مقابل چشم هر انسان آگاهی، گوشه ای از این بربریت قومی را نشان می دهد. نميشود مردم را چهل و چهار سال با مذهب اسير کنند، ویران کنند، بکوبند، بفقر و فلاکت و سیه روزی بکشانند و بعد چهل و چهار سال ديگر هم با قوميت و مليت ویا فدرالیسم قومی.
ناسیونالیست کرد اولا، فدرالیسم را جایگزین حاکمیت مستقیم مردم کردستان بر سر تعیین سرنوشت سیاسی خودشان کرده است، دوما آن را به کل ایران تعمیم داده است تا در مقابل یک دولت ناسیونالیست مرکزی تنها نباشد. در واقعیت امر هر دو فرمول فدرالیسم برای بند و بست ارتجاعی میان ناسیو نالیست های کرد و ناسیونالیست های ایرانی است. در فرمول اول مسئله مراجعه به آراء مردم برای تعیین تکلیف مساله کردستان، لاپوشانی و نادیده گرفته می شود و فرمول دوم سهم بری و مشارکت در قدرت بین احزاب و چانه زنی بر سر پست و منصب بر جسته می شود.
واقعیت این است که در طول ۴۴ سال حاکمیت جمهوری اسلامی در کردستان همواره دو جنبش اجتماعی متفاوت وجود داشته است که در تضاد و تقارن با همدیگر بوده اند. دو جنبش با دو دیدگاه و دو افق برای خواسته ها و منافع طبقاتی متضاد. جنبش بورژوا- ناسیونالیستی و جنبش کمونیستی طبقه کارگر
جنبش ناسیونالیستی کرد سالها در تلاش مذاکره و مماشات با دولت مرکزی و بده و بستان بوده است. اساس حرکت و پراکتیک خود را برای تغییراتی از بالا، با تکیه بر نیروهای مرتجع منطقه ، باد زدن به عرق و تعصبات “ ملی” ، ائتلاف و توافق با نیروهای مذهبی و ناسیونالیست های ایرانی، قرار داده است. این جریان مرتجع بورژوایی سدی است در مقابل مبارزات اجتماعی طبقه کارگر و اتحاد طبقاتی آنها و مخدوش کردن مبارزه طبقاتی. جنبش کمونیستی کارگری در عین اینکه در مبارزه دائمی با حاکمیت سرمایه داری جمهوری اسلامی است، در مبارزه مستمر با ارتجاع بورژوا- ناسیونالیستی در کردستان و در بعد سراسری است. افشاء ترفند ها و بر ملا کردن دسیسه ها و اهداف واقعی و منافع طبقاتی ناسیونالیست های کرد یکی از اهداف کمونیستها، بویژه دفتر کردستان حزب حکمتیست( خط رسمی) است.
جمیل نظرکاهی
جمیل نظرکاهی
آپریل 2023