تحرک در میان نیروهای راست از طرفداران رضا پهلوی، سلطنت طلب، تا جمهوریخواهان برای شکل دادن به یک آلترناتیو مورد قبول غرب کمکان در جریان است. رقابت میان دو قطب "طرفداران جمهوری" و "طرفداران سلطنت" برای جلب نیروهای "بینابینی" و هیاهوی میدیای رسمی دو طرف دیدنی است و هر کدام سعی بر کسب هژمونی در این رقابت را دارد.
احزاب و نیروهای ناسیونالیست، چه اصلی و چه حاشیه ای، در این میان برای امتیاز گیری مشغول بازی در میدان این رقابتها و یارگیری ها هستند. نیروهای ناسیونالیست کرد که در بازی میان نیروها، چه دولتی و چه غیر دولتی، زیردست ترین اند، مهمترین این جریانات اند.تا امروز حزب دمکرات کردستان با پیوستن به "بلوک جمهوریخواهان"، با نزدیکی به مجاهدین، بعنوان یک نیروی جمهوریخواه (چه عنوان دهان پر کنی!)، رسما دست رد به سینه رضا پهلوی و "تمامیت ارضی" او زده است. برگزاری سمینارها و کنفرانس های هم زمان با عناوین پر طمراق "دفاع از مردم ایران"، "همبستگی" و .... میدان این رقابتها و یارگیری ها است.
جریان مهتدی یکی از جریاناتی است که ظاهراً به کرد "خیانت" کرده و با دشمن "کورد" و طرفداران "تمامیت راضی" دست دوستی داده است. نگاهی به این مسئله، موضوع این نوشته است.
جریانات راست پرو غرب روز شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ در شهر تورنتو کانادا گرد هم آمدند تا در ادامه تلاشهایشان در راستای مصادره خیزش انقلابی و راضی کردن قدرت های غربی به اینکه آنها را به عنوان آلترناتیو آینده ایران قبول کنند، هر کسی به نوبه خود سعی داشت هر آنچه را که ندارد به معرض فروش و مزایده بگذارد. در این نشست که رضا پهلوی، عبدالله مهتدی، حامد اسماعیلیون، نازنین بنیادی و مسیح علینژاد، شرکت داشتند و هر کس بنا به آرزوهای خود سخنرانی کرد و اعتبار و افتخار نداشته خود را به رخ نمایندگان بورژوازی غرب کشاند. این نمایندگان بورژوازی و پس مانده های دوران ارباب رعیتی در ادامه بالماسکه های هر روزه خود و فیل هوا کردنهایشان بدون توجه به جدال طبقاتی و سیاسی موجود در ایران، با بی شرمی تمام کوشیدند خود را نماینده مردم ایران به جهانیان معرفی کنند و آنچه را که نداشته و ندارند به معرض فروش بگذارند و تا شاید با کله معلق زدن و خود شیرینی های مداوم مورد قبول غرب قرار بگیرند.
اتوبوس مجانی رضا پهلوی و شاگرد پادوهایشان طی تمامی شش ماه گذشته و با هزینه های میلیون دلاری رسانه های رسمی (ایران انترناشنال، من و تو، بی بی سی و صدای آمریکا) ضمن سانسور و خفه کردن صدای واقعی حق خواهی، آزادیخواهی و برابری طلبی توده های به پاخواسته، عزمشان را جزم کردند که رهبر سازی کنند و گماشته های خود را بر جنبش انقلابی تحمیل و سمپات جامعه ایران را به خود جلب کنند. اما نه تنها جامعه دست رد به سینه اینها زد که حتی در مورد توجه قرار گرفتن از سوی غرب نیز ناکام مانده اند و هر بار دست از پا درازتر با سناریوی جدید و امتیاز دادن ها به غرب، در اوج گستاخی هر کسی خود را نماینده بخشی از مردم ایران معرفی می کند و در وصف منشور بی بنیه و پا در هوای "منشور مهسا" سخنرایی می کنند. اگر این سیرک و بالماسکه اپوزیسیون راست تنها یک نمایش کمدی و برای سرگرمی و خنداندن مردم بود، که هیچ مشکلی نداشت و قطعا کسانی به آنها سرگرم می شدند و اوقات فراغت خود را با این دلقکان سپری می کردند، اما واقعیت غیر از اینهاست و این جماعت خود را جدی گرفته و آستین بالا زده اند که مبارزه طبقاتی و سیاسی توده های ستمدیده ایران را به هر نحو ممکن به انحراف بکشانند.
همانطور که اشاره شد در طی این چند ماه نمایندگان بورژوازی ایران، از هر طیفی به سهم خود از طریق سمینار و کنفرانس و متینگ های خود در کشورهای مختلف تلاش کردند که مبارزه طبقاتی و سیاسی توده های جان به لب رسیده را کم رنگ و مخملی کند و با از میان برداشتن تضادها، راهی را برای به قول خودشان اتحاد به وجود آورد و در یک مبارزه همه با همی و تنها با تغیر از بالا و بدون دخالت توده ها و بدون دست زدن به ارگانهای بورژوازی موجود، مفتخوران و انگل های رانده شده از قدرت را به قیمت ریخته شدن خون هزاران انسان شریف و مبارزه دوباره به قدرت باز گرداند. "منشور مهسا" در واقع تلاش بخشی از اپوزیسیون راست نه برای مردم، بلکه بر مردم و به منظور جلب رضایت قدرتهای غربی و جذب کنده شده های درون حکومتی رژیم جمهوری اسلامیست. مخاطبش در واقع نه مردم بلکه همانطور که در بالا به آن اشاره شد، هدف به خط کردن طیف راست اعم از سلطنتی ها، لیبرال دمکراتها و جمهوری خواهان پان ایرانیست و رفرمیستهاست تا آلترناتیو راست پرو غربی را به جامعه حقنه کند.
اما آنچه که دیدنی و از همه مضحک تر، بی پایه تر و خنده دار ترست، سخنان شاگرد این اتوبوس مجانی و شوالیه بی جیره و مواجب رضا پهلوی، یعنی عبداله مهتدی بود که خود را نماینده کردستان معرفی کرد و از طرف مردم کردستان حرف زد. جناب عبدالله مهتدی حتی در جلب مرکز همکاری احزاب کردستانی نیز در گل مانده و نتوانسته که اعضای این مرکز را با خود همراه کند چه برسد به مردم کردستان. او طی این مدت حتی نتوانسته انسجام درونی حزب خودش را حفظ کند چه برسد به انسجام و اتحاد در بین صفوف اپوزیسیون راست. حتما خوانندگان این نوشتار خبر دارند که طی همین مدت مرکزی همکاری احزاب کردستان که خود به مویی بند بود در مرز از هم پاشیدگی است.
مشکل مهتدی تنها در بی اعتباری او نزد اپوزیسیون راست نیست، و حتی مشکل ایشان ربطی به این ندارد که او رئیس یک باند فرقه ایست که حزبش متهم به قتل و سربه نیست کردن شماری از اعضا و پیشمرگان ناراضی خودش است و یا در عدم مقبول واقع شدن از سوی غرب هم نیست. مشکل اساسی او در کله معلق زدنها و تاریخچه ای از خیانت، دروغ، لابی گری، خوش خدمتی، تلاش برای نشست با اداره اطلاعات رژیم، التماس از محمد خاتمی و توهم به گفتگوی تمدنهای دوم خردادی ها، دفاع از جنبش سبز و موسوی و صدها مورد اینچنینی است که او را برای همیشه در نزد مردم کردستان و حتی در روستای محل تولدش نیز بی اعتبار کرده است. هیچ انسان عاقلی دنباله رو همچنین کسی نمی شود که خود نیز نمی داند کجا ایستاده.
مشکل اساسی مهتدی اینست که مشخص نکرده است که اگر از طرف مردم کردستان صحبت می کند، نماینده کدام طیف، کدام قشر و یا کدام طبقه، کدام گرایش و جنبش است؟ کردستان قبیله نیست، بخشی از جامعه طبقاتی است که در آن طبقات، گرایشها، جنبشهای سیاسی و احزاب سیاسی وجود دارند. بخش اعظم جامعه کردستان طبقه کارگر و زحمتکشی است که نمایندگیش را ما کمونیستها و منجمله حزب حکمتیست (خط رسمی) بر عهده داریم، اگر مهتدی خود را نماینده بورژوازی و ناسیونالیسم کرد می داند، که بخشی از این طیف حزب کلاسیک خود، حزب دمکرات کردستان، را دارد که آنرا نمایندگی می کند، اگر نماینده ملی مذهبی های کردستان است به همین شکل، این ها از سلفی های دو آتشه تا اصلاح طلبان کرد و سازمان خبات را دارند. او حتی نمایند فاشیست های کرد هم نیست چون باز هم صاحب این طیف پژاک است. در این میان مهتدی تنها نماینده یک جریان حاشیه ای و ضد اجتماعی و باند تبهکار است. "نماینده" و "رهبری" که حتی در درون سازمان خود اعتبار زیادی ندارد. جناب مهتدی مقام شوالیه گری خود را بر اساس کدام اعتبار از عالیجنابش گرفته است.
مهتدی شاید یکی از بی اعتبار ترین، بی پرنسیب ترین و بی آبروترین "شخصیت" های سیاسی در کردستان است. کسی که همیشه "رهبر"، "آقا" و "مرجع" شدن، قطبنمای تحرکات سیاسی او است. زمانیکه کمونیست بودن میتوانست اعتباری برای او بخرد و او را درکنار شخصیتها و رهبران کمونیست قرار دهد، "کمونیست" دو آتشه ای بود که به هیچ چیز جز سوسیالیسم رضایت نمیداد. زمانیکه با حمله امریکا به عراق احزاب کردی در عراق زیر چکمه های امریکا به نان و نوایی رسیدند و ناسیونالیسم در بورس رفت، فیلش یاد هندوستان کرد و آرزوی "مام جلال" شدن او را به دشمنی با کمونیسم و شکل دادن به یک باند فاشیستی کشاند. مهتدی پرونده سیاهی از نقشه ترور کمونیستها تا ترور و به قتل رساندن مخالفان درون سازمانی اش، را زیر بغل دارد. البته باید درب هر دروازه ای زدن از احزاب کرد در کردستان عراق تا نیروهای ناسیونالیست ایرانی برای تحمیل خود بعنوان یک جریان جدی به احزاب اصلی ناسیونالیسم کرد را هم به پرونده او اضافه کرد.
با کشته شدن "ژینا امینی" به دست نیروهای سرکوبگر حاکمیت جمهوری اسلامی و شروع یک خیزش انقلابی برای به زیر کشیدن رژیم، اپوزیسیون راست به رهبری پهلوی شروع به رهبر تراشی برای این خیزش کردند. به عقیده این اپوزیسیون کافی است قدرت های غربی آنها را به عنوان "صاحب بعدی" ایران به رسمیت بشناسند. لازمه این کار آمادگی غرب برای دخالت در پروسه عبور از جمهوری اسلامی، با همکاری بخش هایی از خود جمهوری اسلامی، منجمله ارتش، سپاه و نیروهای مسلح اسلامیست. این دست و پا زدنهای اپوزیسیون راست یکبار دیگر قند را در دل مهتدی آب کرد که تا با شیرینکاری هایش توجه آنها را به خود جلب کند و دایی جان ناپلون وار و همچون شوالیه ای قهرمان عالیجنابش در توهم خود به جنگ بدی ها برود.
لازمه شروع این پروژه، ائتلافی با شرکت جناح های مختلف در اپوزیسیون راست و پرو غرب، بخشی از اصلاح طلبان رانده شده یا نا امید شده از آینده جمهوری اسلامی و چیدن آنها به صورت اقماری به دور رهبری رضا پهلوی است. اما این پروژه تنها در شکل آرزویی محال باقی ماند و علیرغم صرف میلیون ها دلار و هیاهو و تبلیغات رسانه های راست، اکثریت توده های به پا خواسته و انقلابی به آنها جواب رد داد و از آنسو نیز بر پایی کنفرانسها و صف کشیدنهایشان در اتاق انتظار مقامات غربی نیز تا کنون نتوانسته نظر قدرتهای غربی را به سوی خود جلب کند و از همه مهمتر دول غربی و بخصوص امریکا، قبله آمال این اپوزیسیون، از این جماعت به منظور تحت فشار گذاشتن جمهوری اسلامی و امتیازگیری بیشتر از این رژیم بهره برداری می کند.
رضا پهلوی خود بهتر از هر کس می داند که مردم انقلابی و آزادیخواه ایران به ایشان و شوالیه هایش جواب منفی داده اند و افاضات او و شوالیه هایش از جمله مهتدی تنها بادکنک هواکردن خالیست برای جلب مشتری از میان شخصیتهای اصلاح طلب، رانده یا کنده شده از رژیم و دول غربی. علاوه بر این مشکل رضا پهلوی این است که در صف فرماندهان و شوالیه هایش هر کسی، منجمله مهتدی، "خوابی" برای خود دیده است
مهتدی برای "کسی" شدن همه "درها" ها را باز گذاشته است. او به هر جریان و نیروی راست و ارتجاعی، از احزاب کردی در عراق تا جریان حاشیه ای و اسلامی خبات در کردستان ایران، از کنگره ملی کرد تا "شواری مدیریت گذار" و امروز رضا پهلوی، ظاهرا در محافل دست راستی در بورس است، ..... آویزان شده و میشود تا بلکه در کنار "شاهزاده ایران" او هم به مقام "پرافتخار" "پرنس کردستان" دست پیدا کند. رویایی که حزب اصلی ناسیونالیسم کرد، حزب دمکرات کردستان، و کمونیستهای این جامعه بر او سیاه کرده اند.
بیچاره رضا پهلوی که بین همه پیامبران جرجیس را انتخاب کرده است.
آسو سهامی
آسو سهامی
آپریل ٢٠٢٣