اعلام  تفاهم نامه میان ایران و عربستان در پکن، یکی از جنجالی ترین خبرهای سیاسی این هفته در جهان بود. در حالیکه برخی این معاهده را نتیجه عقب نشینی ایران یا عربستان و یا هر دو معرفی کردند، اما همگی اذعان داشتند که بالاخره چین توانست ایران و عربستان را، آنهم پس ۵ روز مذاکرات پشت درهای بسته، به امضا معاهده تفاهم آمیز برساند. در صورتیکه میانجیگری های غرب در عراق علیرغم چند سال کار، هنوز بعنوان مذاکرات اولیه به حساب می آیند و میانجیگران پیشرفتی نداشته اند.
 
تلاش بورژوازی حاکم در عربستان برای فراتر رفتن از صرف یک مرکز تولید نفت، و دستیابی به انرژی های دیگر، نظیر انرژی هسته ای و خورشیدی و غیره در چند سال اخیر با مخالفت، یا حداقل عدم موافقت آمریکا مواجه شده است. علاوه بر این، مدتی است که بر متن دنیای چند قطبی امروز، دولت عربستان نیز همچون بسیاری دیگر از دول منطقه ای چه در خاورمیانه چه در آفریقا، خود را ملزم به پیروی از شرط و شروط های یک قطب،‌ آنهم قطب رو به افول آمریکا، نمی دانند و امکان یافته اند شرایط بهتری را برای خود از طریق دیگر قطب های موجود بدست بیاورند. قراردادهای تجاری اخیر بین عربستان، بعنوان پایگاه مهم آمریکا در خاورمیانه، و چین و به درجه ای ارتباطات نزدیک تر با روسیه، خود بخشی از اوضاع فعلی و جهان چند قطبی و بازار آزاد اقتصاد و سیاست حاکم بر آن است.
 
این تفاهم نامه برای دو طرف دیگر ماجرا هم خاصیت هایی داشت.
 
برخلاف ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی در مورد "عملی شدن" سیاست همسایه گرایی رئیسی یا "پیش قدمی های عربستان"، این تفاهم نامه، بخصوص در شرایط بحرانی امروز، برای جمهوری اسلامی مهم است. در واقع برای جمهوری اسلامی، هرگونه تفاهمی با دیگر کشورهای منطقه و مشخصا با عربستان، امکان می دهد تا نه فقط تصویر منزوی بودن را کمی از خود بتکاند، بلکه تصویر "حکومتی با ثبات" و "قدرتمند" از خود ارائه دهد. تصویری که برای بهبود موقعیت خود، چه در منطقه و در روابطش با قدرت های جهانی، و چه بویژه در داخل ایران و مقابله با اعتراضات جاری، اهمیت بالایی دارد.
 
برای دولت چین هم در این میان، بمثابه بزرگترین طرف معاملات تجاری با عربستان، و همچنین از همان نظر تجاری، نیروی تاثیر گذار بر ایران،  فرصت مناسبی بود تا با استفاده از این موقعیت ویژه خود، نقش میانجی رسیدن به تقاهم بین این دو کشور، و احتمالا بین ایران و سایر دول عربی، و "باز گرداندن ثبات به خاورمیانه" را بازی کند. همزمان این امکان را به طرفین بدهد که خود را پیروز این معاهده اعلام کنند.
 
اما مهمترین مولفه در این تفاهم و بهبود رابطه ایران و عربستان، تقویت و شاید تثبیت موقعیت چین بعنوان قدرتی که برخلاف دول غربی بویژه و اخیرا روسیه، نه منشا دامن زدن به بحرانهای منطقه ای و جنگ و ویرانی، که منشا تفاهم و دوستی و ثبات، آنهم با اتکا به دیپلماسی، در جهان است. مستقل از تبلیغات رسانه های رسمی و راست در غرب، امروز تصویر دولت های منطقه ای، چه در خاورمیانه و چه در آفریقا، از رابطه با چین، رابطه ای "برابرتر" و "دوستانه تر" از ربطه با دول غربی است. تصویری که امکان انتخاب "متحد" یا دوست دوره ای در این بازار آزاد جهان قطبی را بیش از بیش میکند. تا اینجا برنده این تفاهم نامه دولت چین و تصویر از این قدرت در سطح جهانی است.  
   
به این اعتبار آنچه اینجا مهم است، نه ابراز "نارضایتی های" اسرائیل و یا ابراز "خوشایندی های" آمریکا، و نه اندازه و یا مدت دوام این معاهده بین ایران و عربستان، بلکه نقش جدیدی است که چین در سطح بین المللی برای خود قائل شده و آنرا به نمایش گذاشته است. امری که تا حال حاضر، با اخبار تماس های پیشنهادی از جانب دولت های آفریقایی به دولت چین، حاکی از تاثیرات این جایگاه جدید چین بر رابطه بسیار دولت های دیگر، در گوشه و کنار دنیا، است.
 
بدون شک، اینکه چین و موقعیت آن در میان قطب های جهانی، به چه اندازه ادامه پیدا می کند و یا تا چه حد چین دست به ادامه این نوع مذاکرات در خاورمیانه و دیگر مناطق بزند، و یا حتی اینکه روسیه و آمریکا و غرب دست به چه اقداماتی برای عقب راندن چین و تثبیت موقعیت خود بزنند، را نمیتوان از حالا حدس زد. امری که مسلم است هریک از این قطب های ارتجاع جهانی، قادر به تخریب و نابودی های وسیعی هستند که نمونه های آن را به کرات به مردم جهان نشان داده اند. همه مردم دنیا نه جنگ های جهانی دیروز و نه جنگ های نیابتی امروز را از خاطر نبرده اند و به عمق غیر انسانی بودن این قطب های جهانی واقفند.
 
تاثیرات این تفاهم نامه بسیار بیشتر از اینکه داخلی، ایران و عربستان، و یا منطقه ای باشد، بیشتر از اینکه افقی را در مقابل بورژوازی بی افق ایران باز کند و یا بر رفع معضلات بورژوازی عربستان تاثیر جدی بگذارد، در ابعاد جهانی در کشمکشهای قدرتهای جهانی و تقسیم قدرت و نقش و وزن هر یک و تاثیرات آن بر قطبندی ها و بلوکبندی های جهانی است. تاثیرات آن بر وضعیت اقتصادی در ایران یا عربستان گوشه کوچکی از سیاست عمومی و جهانی چین در تثبیت موقعیت سیاسی، اقتصادی در جهان است.
 
اما تا جائیکه به ایران و بورژوازی برمیگردد، طبیعتا بورژوازی حاکم در ایران که از این معاهده از خوشحالی به وجد آمده و از این پیمان بعنوان برگی برنده برای خود نه علیه دولت اسرائیل و رقبای دیگر خود که علیه دشمن اصلی خود مردم آزادیخواه در ایران، به کار میگیرد. بورژوازی در اپوزیسیون هم از "عدم انزوا" و برداشتن تحریم ها، از "خیانت" عربستان، این "حامی دیرینه" خود به تکاپو افتاده، و باید منتظر هورا کشیدن آنها برای ماجراجویی های احتمالی دولتهای اسرائیل و آمریکا و آتش بیاری معرکه از طرف آنها بود.
 
اما صحنه سیاست در ایران را فقط بورژوازی، چه در قدرت و چه در اپوزیسیون، رقم نمیزند، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه، صحنه گردانان اصلی این دوره بودند. برای این مردم، نه دیپلماسی سری و پشت درهای بسته، نه جنگ های تحمیلی و نه دوستی و تفاهم های امروز، تعیین کننده نیست . این مردم، همراه با بشریت متمدن دنیا، در مقابل تمام قدرتهای ارتجاعی، با دوستی و دشمنی هایشان، صف مستقل خود را دارند. صفی که در آن مهم، نه پیشروی یا عقب نشینی هر یک از این جناح های جهانی، بلکه تاثیری است که این پیشروی یا عقب نشینی بر شرایط مبارزه و جدال طبقاتی در جریان میگذارد. اینکه هر کدام در هر برهه زمانی چه موانعی را در مقابل هرگونه پپشروی این طبقه علیه کل نظام موجود تولید و باز تولید می کنند. این صف در مقابله با این تاثیرات و استفاده جمهوری اسلامی یا رقبای آن در اپوزیسیون، کماکان خواهان به زیر کشیدن‌ جمهوری اسلامی و کل سیستم اقتصادی و سیاسی آن، از دیپلماسی سری تا جنگ های ارتجاعی و ... به قدرت خود، است.
 
نیرویی که از ابعاد تاثیرات  بزیر کشیدن ارتجاع اسلامی در ایران بر منطقه، بر حکومتهای ارتجاعی مذهبی، از عربستان تا اسرائیل، و بر گسترش زمین لرزه سیاسی-اجتماعی و انقلابی در منطقه واقف است.