یکبار دیگر، مقامات ایران و آمریکا، دست به تکذیب ادعاهای یکدیگر از توافقات میان دو کشور، ادامه و یا پایان پروسه برجام زدند. ضد و نقیض گویی هایی که حتی به آژانس بین المللی انرژی اتمی هم سرایت کرده است. گروسی در مصاحبه مطبوعاتی خود، پس از سفر به ایران، اعلام کرد که جمهوری اسلامی قبول کرده است که دوربین های آژانس را دوباره روشن کرده و مامورین آژانس را برای بازدید به ایران قبول کند. پس از تکذیب این توافق از جانب مقامات جمهوری اسلامی، گروسی با اتکا به "تماس های پشت پرده" که با او گرفته شده است، "قاطعیت" این توافق را به "پیشروی" در توافق تغییر داد! از قرار کماکان در این دیپلماسی سری، نه فقط مفاد، بلکه حتی خود توافق هم مشخص نیست، و علیرغم این هر دو طرف ادعای پیشروی و پیروزی می کنند!

 در ایران، مردمی که برای سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی تلاش می کنند هیچ تره ای برای این "پیشروی" ها و "تکذیب" کردن ها خرد نمی کنند، اما با هر اعلام "دوری" و "نزدیکی" جمهوری اسلامی و غرب، کاسه کوزه اپوزیسیون راست را، که به دنبال "جلب نظر" دولت های غربی، آنهم به "وکالت" و قیومیت از مردم ایران است، به هم می ریزد. با هر "پیشروی" به کما می روند و با هر کشمکشی جان میگیرند و زنده می شوند. در این به کما رفتن ها و جان گرفتن ها، رقابت درونی شان در جلب پشتیبانی از دست راستی ترین گروه ها و احزاب و دولتها در خارج از ایران، رقابتی که از لابیسم به لیچارگویی در دنیای مجازی و قمه کشی در خیابان کشیده شده است، بطور روزمره در جریان است.

 بر خلاف تبلیغات جنجالی میدیایی این اپوزیسیون در "جلب حمایت" دول غربی از خود و آلترناتیو و شاه و رئیس جمهور منتخب خود، دول غربی تا بحال، برای جلوگیری از انقلاب جاری، همچنان جمهوری اسلامی و نیروی سرکوب آن را مناسب ترین ابزار و آلترناتیو ضد انقلابی می دانند و به همین دلیل کریدورهای مذاکره میان خود و جمهوری اسلامی را کماکان باز گذاشته اند. بازی دادن اپوزیسیون راست، قبول حضورشان در جلسات حاشیه ای نشست های رسمی امنیتی و غیر امنیتی، بنده نوازی های گاه و بیگاه شان و عکس گرفتن با شخصیت ها و چهره های نیروهای راست و ... همه و همه مانند گروگان گیری شهروندان اروپایی توسط جمهوری اسلامی، بخشی از مذاکره و برای امتیاز گیری های بیشتر از هم و خلاصه بخشی از فراهم آوردن شرایط مورد نظر طرفین مذاکره است.

 بی نتیجه ماندن تا بحال این مذاکرات نیز، نه ناشی از "سازش کاری" بایدن و یا "توهمات" سران اتحادیه اروپا به جمهوری اسلامی و نه "سیاستمداری" مذاکره کنندگان جمهوری اسلامی، بلکه حاکی از شرایط موجود و عوامل واقعی دنیای امروز است که دستیابی به توافق را ناممکن کرده است. شرایطی که با دوره توافق اولیه برجام و حتی دوره خروج ترامپ از آن، کاملا متفاوت است.

 برجام، حاصل نه آغاز، بلکه منتج از پایان دوره معینی بود. دوره ای که پس از شکست دنیای تک قطبی و "نظم نوین" آمریکا، آغاز شد. دوره تلاش در تثبیت "نظم نوین جهانی" که با جنگ عراق و نابودی شیرازه آن جامعه آغاز گشت، و سپس با راه اندازی "جنگ علیه ترور" سیاست "مثلث شر" و رژیم چنج در ایران و حتی گسترش احتمال حمله نظامی به ایران، ادامه پیدا کرد. دوره ای که هرگونه مخالفت یا "عدم دوستی" با آمریکا، به مثابه سرکرده قدرت نظامی بین المللی،‌ کافی بود تا تحت لوای "سیاست پیشگیرانه" و "جنگ با تررویسم" در خانه هر دولتی قرار گیرد. سیاستی که مسئله دستیابی به امکانات نظامی انرژی اتمی یا تسلیحات اتمی و یافتن راه های دفاع از خود را، حداقل به مثابه سیاستی "مقابله گرانه" و اخطار دهنده، روی میز تمامی دولت هایی که در جرگه "دوستان امریکا" نبودند، قرار داد.

گیر افتادن آمریکا در باتلاقی بی سابقه در عراق، در کنار بی افقی دستیابی به توافقی قابل اتکا در "جنگ علیه تروریسم" و همزمان تحکیم موقعیت ایران در عراق و خاورمیانه، و قابل مشاهده بودن علائم افول آمریکا در مقابل دیگر قطب های جهانی، همگی نشانگر شرایطی جدید در دنیا و آغاز دوره نوینی بود. بر متن چنین شرایطی بود که دستیابی و توافق و یا معاهده ای با ایران برای غرب و در راس آن امریکا ضروری شد. معاهده ای که با همراهی و شرکت نه فقط آمریکا، بلکه دیگر قطب های جهانی به نام برجام شکل گرفت.

به این ترتیب، برجام، برخلاف هیاهوی غرب، نه برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح اتمی بود، و نه ناشی از قدرت جمهوری اسلامی در "به زانو در آوردن" غرب، بلکه حاصل رابطه ای بسیار فراتر از جمهوری اسلامی و ایران، میان آمریکا و دیگر قطب های رقیب جهانی آن، روسیه و چین، بود. درست مانند "کشف" وجود "سلاح های کشتار دستجمعی" در عراق که تنها بهانه ای برای علم کردن "نظم نوین" آمریکا بود. جنگی که با حضور نیروهای نظامی و یا غرامت گیری از کشورهای دیگر انجام گرفت. "خطر" دستیابی جمهوری اسلامی به "سلاح اتمی" نیز، بهانه ای برای پیشبرد سیاست آمریکا در کم کردن کشمکشهای دست و پا گیری که مانع تمرکز بر رقبای جهانی خود، چین و روسیه، بود. بر متن این واقعیات است که توافق حول برجام شکل گرفت. و باز به همین اعتبار، با سرکار آمدن ترامپ با شعار "آمریکا اول"، خروج آمریکا از برجام، نه ناشی از "پیشروی های مخفی اتمی ایران"، بلکه نشانگر دوره ای بود که بورژوازی حاکم در آمریکا، خواهان رابطه ای جدید با رقبای جهانی و مشخصا چین بود. رابطه ای که در آن دیگر اروپا نه نیروی تعیین کننده سابق، بلکه به مطیع امریکا تبدیل شد. رابطه ای که حتی پس از سرکار آمدن بایدن،‌ همچنان پابرجا مانده‌ کماکان که در جنگ اوکراین مشاهده می کنیم. اینبار و پس از برگزیت،‌ آلمان خواهان کسب جایگاه "دوستی نزدیک تر با امریکا" در اروپای متحد، بجای بریتانیا در آن است.

بر این اساس، ادامه یا پایان برجام، نه نشان دوری یا نزدیکی آمریکا به جمهوری اسلامی، بلکه نتیجه دستیابی به توافقی بین قطب های جهانی است. در حال حاضر، با جنگ اوکراین، این جدال میان قطب های جهانی، صحنه ای دیگر را برای دستیابی به همان توافق بین این قطب ها بوجود آورده است. صحنه ای که برجام را حاشیه ای کرده است. این واقعیتی است که نه فقط جمهوری اسلامی، بلکه همه دولت های درگیر در سازمان ملل خود، نیز بخوبی می دانند. بی جهت نیست که در این دوره، دلایل اصلی عدم دستیابی به توافق حول برجام، نه "عدم رضایت" دولت های غربی از سرکوب جنبش انقلابی در ایران، و نه بی حقوقی و لفاظی در مقابل "تبعیض علیه زنان"،  بلکه نارضایتی دول غربی از سمتگیری جمهوری اسلامی در جنگ اوکراین است که دائما از جانب مسئولین و مقامات و مذاکره کنندگان اروپایی و آمریکایی مطرح شده و می شود.

اما، مستقل از انتظارات قطب های جهانی، مستقل از رقابت های منطقه ای، چون اصرار بر قطع کامل مذاکرات برجام توسط دولت هایی نظیر اسرائیل و عربستان، و یا اصرار بر باز نگه داشتن کریدورهای مذاکره توسط ایران و برخی کشورهای خلیج و حتی هندوستان، آنچه حتی دستیابی به برجام را بمراتب مشکل کرده است، شرایط متفاوتی است که جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته است. جمهوری اسلامی امروز، در شرایطی بسیار متفاوت تری از دوران شروع مذاکرات برجام است. جمهوری اسلامی امروز، با سمتگیری به نزدیکی بیشتر با چین و روسیه، سعی بر این دارد تا بر متن این اوضاع و کشمکش ها، سکویی برای موقعیت از دست رفته خود پیدا کند. هرگونه پیروزی ناتو در جنگ اوکراین مسلما امکان استفاده از این سکو را برای جمهوری اسلامی از بین میبرد. پایان جنگ و عقب نشینی ناتو، در جهان چند قطبی و نزدیکی های تاکتیکی دولتها، منجمله دوستی ایران و چین یا ایران و روسیه، بر سر منافع کوتاه مدت، الزاما به معنای باز شدن دست جمهوری اسلامی در امتیاز گیری از غرب نیست. به عبارتی دیگر، جمهوری اسلامی امروز بمراتب در موقعیت ضعیف تری نسبت به دوره اولیه برجام قرار دارد و به همین دلیل کژدار و مریز به سراغ برجام و تعهدات گذشته خود می رود. گزینش کشیدن ماشه، و تحریم های سازمان امنیت همچنان بخشی از فشاری است که از سر جمهوری اسلامی برداشته نشده است. سفر اخیر گروسی و آنچه به توافق رسیده اند،‌ به دلیل ارائه همین حداقلی است که نه فقط کریدور مذاکره، بلکه انتخاب گزینش تحریم های همه جانبه تر را به عقب بیندازند و به همین ترتیب وقت بیشتری بخرد.

اما مشکل اساسی تر و مهمتر جمهوری اسلامی،‌ بی ثباتی درونی جمهوری اسلامی و ناروشنی از آینده است که توسط جنبشی توده ای برای سرنگونی آن قوی تر و گسترده تر از هر زمانی در جریان است. انقلاب آتی در ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی بزرگترین دشمن و خطر برای جمهوری اسلامی است. وجود این "خطر" است که امروز جمهوری اسلامی را به نیرویی ضعیف، ناتوان، شکننده و نا امن برای نه فقط رقیب یا دشمنان، بلکه برای دوستانش تبدیل کرده است. زیر فشار این جنبش و سایه سنگین انقلاب آتی است که حتی دوستان و "متحدین" قدیمی در "مناطق تحت نفوذ" جمهوری اسلامی سرکشی میکنند و دست رد به سینه هیچ یک از رقبای منطقه ای جمهوری اسلامی نمی زنند. زیر سایه سنگین این انقلاب است که غرب نیز فشار بر رژیم، بازی دادن اپوزیسیون راست بعنوان اهرم فشار و به نام دفاع از مردم ایران، را ادامه میدهد.

جنبشی که در ایران به پاخاسته است، جنبشی نیست که "فرصت بیشتر" را برای جمهوری اسلامی به رسمیت بشناسد. این جنبش، نه منتظر برجام است و نه دیگر وقعی برای اراجیف "گشایش اقتصادی" و بهشت برین پسا "هجوم سرمایه گذاری های خارجی" به ایران چه در دوره جمهوری اسلامی و چه در وعده های آلترناتیو اپوزیسیون راست، میگذارد. این جنبشی است که بر پیشروی خود برای برچیدن کل نظام جمهوری اسلامی و تمامی نهادهای آن خیز برداشته است، و با صدایی رسا، سوت پایان را با برجام یا بی برجام زده است. دوره وعده های واهی بورژوازی حاکم و اپوزیسیون راست هم به پایان رسیده است.

آینده جمهوری اسلامی و ایران را نه برجام و هیاهوی حول و حوش آن، نه تب و لرز بورژوازی ایران، از جمهوری اسلامی تا اپوزیسیون راست، که مردم آزادیخواهی که با خیزش اخیر خود قدرت خود را به نمایش گذاشتند، رقم می زند.