از آغاز جنبش انقلابی "زن، زندگی، آزادی" تا به امروز، صحنه سیاسی جامعه جدال های مختلفی را پشت سر گذاشته است. حضور قدرتمندانه زنان در این جنبش برای در هم کوبیدن و پایین کشیدن قرون وسطایی ترین قوانین ضد زن از اریکه قدرت، نقطه عطف کم سابقه ای در تاریخ مبارزات زنان برابری طلب و آزادیخواه بود.
از همان روزهای نخست این خیزش انقلابی، کانون توجه به ایران حول و حوش لفاظی های جمهوری اسلامی و دولتهای غربی و منطقه ای علیه یکدیگر، مذاکرات و شاخ و شانه کشیدن های برای همدیگر، جای خود را به گرمترین کانون انقلابی در سطح دنیا داد. ایران اینبار کانون امید و مبارزه برای بشریت متمدن خواهان یک زندگی در خور انسان امروزی شد. خیزش زنان و مردان در این انقلاب، نوید بخش عصر جدیدی از مبارزه، جسارت و عصیان های اجتماعی علیه سیستم های نابرابر در همه اشکال اش شد.
گسترده گی این انقلاب حتی دولتهای "دموکراتیک" را هم وادار به زانو زدن در برابر عزم انقلابی خود، که میرود یکی از استثمارگر ترین دولتهای سرمایه داری، یعنی جمهوری اسلامی، را به پرتگاه سرنگونی سوق دهد، درآورد. وزن این جنبش با خواسته های مترقی خود و گستردگی دامنه آن در سطح جهانی، هراسی را هم در دل تمام دولتهای منطقه و جهانی و هم جریانات و دسته های راست و حتی فاشیستی افکند. به یکباره ارتجاعی ترین و ضد بشری ترین چهره ها و احزاب راست در پارلمانهای کشورهای اروپایی از یک طرف تحت فشار افکار جهانی و از طرف دیگر خطر وقوع یک انقلاب مترقی اجتماعی تلاش کردند در یک مارتون بی سابقه نبض خود را با نبض این انقلاب تنظیم کنند تا از وقوع آن جلوگیری بعمل آورند. بی شک ایران امروز تحت حاکمیت جمهوری اسلامی به مراتب قابل تحمل تر و با ثبات تر برای سرمایه خواهد بود تا وقوع یک انقلاب با هژمونی چپ گرایانه و همچنین با حمایت مردم آزادیخواه در بعد بین المللی از آن. انقلابی که میتواند سرآغاز نه فقط رهایی مردم در ایران از بختک جمهوری اسلامی، که مبشر رهایی مردم این منطقه از حکومتهای ارتجاعی، موزائیکی و دست ساز دول غربی باشد.
از طرف دیگر، سناریو لیبی و سوریه ای کردن ایران از طرف آمریکا و دولتهای غربی، یک کارت بازی سوخته در این دوره میباشد. افول یکه تاز بودن دول غربی در جهان و بخصوص در خاورمیانه و همزمان عروج قدرت های سهم خواه دیگر منطقه ای، جنگ روسیه در اوکراین، و مسائل متعدد دیگر از جمله گرانی، شکاف سیاسی بین دولتهای اروپایی و غیره، این دولتها را مجبور به تجدید نظر در سیاستها حکمرانی خود در جهان و منطقه کرد.از این منظر اخذ هزینه های سیاسی و نظامی پیش گرفتن دوباره چنین سناریویی و پایین بودن شانس برنده این میدان بودن، بالطبع آنها را با موانع جدی تری روبرو خواهد کرد.
اما راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی در جریان خیزش انقلابی اخیر، نیز کم متضرر نشده است. تصور این کمپ این بود که مردم خسته از جمهوری اسلامی به راحتی تن به هر حاکمیتی غیر از حاکمیت جمهوری اسلامی خواهند داد. در تخیلات این کمپ، قیامی تجسم شده بود که با فشار مردم از پایین و جذب بخشی از حاکمیت توسط این جریانات و در حمایت دول فخیمه غربی، شاهد فروپاشی حاکمیت و در نهایت دست به دست شدن قدرت از بالا خواهند شد. فرش قرمزی تجسم شده بود که در اطراف آن مردمی بی افق و مستاصل ایستاده و بی صبرانه منتظر قدم رنجه کردن "ناجیان" خود بر آن خواهند بود.اما شوربختانه کسی در کف خیابانها، در اعتصابات و اعتراضات برای آنها، در داخل ایران برای آنها حلوا حلوا نکرد و برعکس هرچه میزان تبلیغات و تحرکات اینها بیشتر شد، مردم در ایران در ابعاد وسیع تری به آنها نه گفتند.
از اینرو بود که این کمپ به صورت دسته جمعی با منافع متفاوت اما با سیاست مشترک، کاسه گدایی کسب اعتبار از دول های فخیمه را در دست گرفتند. از رضا پهلوی و اقمار جمهوری خواه و مشروطه چی اش گرفته تا احزاب ناسیونالیست کرد مثل باند زحمتکشان عبدالله مهتدی ، حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان مجاهدین خلق، هر کدام "بر حسب اتفاق" کلید همکاری با یک حزب راست و نمایندگانشان را میزنند.
در بالماسکه های خود چهره های سلبریتی را به نمایندگان اپوزیسیون تبدیل کرده اند. با چهره های سیاسی راست و فاشیست اروپا و آمریکا، از بولتون، پمپئو، بوش و روسای سازمان اتحاد علیه ایران (متشکل از روسای سابق موساد، بی ان دی، و سیا)، تا نمایندگان احزاب دست راستی و فاشیست در سوئد و بلژیک و ایتالیا، که میبایست در دادگاه های مردمی به جرم جنایت علیه بشریت محاکمه میشدند، عکس یادگاری میگیرند و پز سیاسی میدهند. دست در دست سناتورها و نمایندگان محافظه کار و دست راستی ضد زن در اروپا و آمریکا شعار" زن، زندگی، آزادی" سر میدهند.
نمونه برجسته از این دست اقدامات توسط رضا پهلوی و هواداران سلطنت بیشتر به چشم میخورد. از زمان شروع خیزش های انقلابی در ایران، بیشتر هواداران سلطنت در سوئد بلافاصله با یکی از احزاب پارلمانی سوئد با ریشه های نازیستی به نام "حزب دمکرات سوئد"شروع به همکاری کردند. ناگفته نماند که قریب به اتفاق ایرانیانی خارج کشور در اروپا که خواهان بازگشت سیستم سلطنتی هستند، از نظر سیاسی و عقیدتی بیشترین تمایل را به احزاب راسیستی که مخالف ورود پناهجو به اروپا و کشورهای مطبوع خود هستند را دارند. رضا پهلوی به صورت فشرده با نمایندگان سوئدی و ایرانی تبار این حزب در سوئد، دیدار و تماس داشته است و نمونه اخیر آن در پارلمان اروپا میباشد که این نمایندگان به عنوان تدارک کننده های این دیدار نقش ایفا کرده اند. در بلژیک نیز به همین منوال نمایندگان جریانات فاشیستی به عنوان چهره های اصلی در کنار رضا پهلوی حضور فعالی داشته اند.
دو جنبش و دو تحرک برای آینده ایران
در تمام این سالها یک صف در خارج از ایران به نمایندگی راست اپوزیسیون وجود داشت، که به شدت تمایلات فاشیستی را در خود تقویت کرده بود. انقلاب "زن، زندگی، آزادی" و شوکی که به راست اپوزیسیون وارد کرد، باعث گردید چهره واقعی خود، که در تمام این سالها بزک شده بود، را رونمایی کنند. این بخش از راست به نمایندگی پهلوی در رکاب با فاشیسم اروپایی در این چند ماه، هر آنچه در توان داشتند به کار گرفتند که این انقلاب را به نفع عبور از جمهوری با دست به دست شدن قدرت از بالا مصادره به مطلوب کنند. خمیر مایه ادامه این سیاست بر ادامه حضور مردم معترض در خیابانها بدون هیچ آلترناتیو روشنی استوار بود تا بدینوسیله فرصت احیا جسد در حال احتراز خود را داشته باشد. از دستگاه طویل و عریض تبلیغاتی تعدادی زیادی از رسانه های ایرانی در بست در خدمت سیاستهای این بخش درآمد. امید به "فروپاشی از بالا"، به خدمت گرفتن نیروهای نظامی مانند سپاه و بسیج در انتقال قدرت، ایزوله کردن هر خواست برابری طلبانه در تمام شئون جامعه و تنزل دادن آن فقط به نوع پوشش زنان و برداشتن روسری (حق بی چون و چرای هر انسانی در آن جامعه)، نشان از عقب ماندگی و همان نگاه سنتی به ارزشها و معیارهای اجتماعی در این گرایش میباشد. در این جنبش از ناسیونالیست کرد، ترک و عرب گرفته تا مجاهدین و تا ناسیونالیست عظمت طلب به رهبری رضا پهلوی، قرار است کماکان طوق لعنتی به نام این ملت و آن قوم، این مذهب و آن آیین بر گرده شهروندان خواهان تساوی کامل حقوقی گذاشته شود. همان چیزی که جمهوری اسلامی در تمام این سالها در پیش گرفته است. هراس این جنبش از انقلاب اجتماعی، یک داده عینی ست. زمانیکه دولتهای غربی خیلی قبلتر، سیاست حمله نظامی به ایران را بصورت فعال بر روی میز کار خود گذاشته بودند این جنبش با هر شاخه و دسته ای به سربازان جبهه مقدم برای فروپاشی شالوده های اجتماعی آن جامعه تبدیل شده بودند و "رژیم چنج"، "بعد از لیبی نوبت ایران است"، "بعد از عراق نوبت ایران است" را سر می دادند و برای حمله نظامی به ایران به دست بوسی هر مرتجعی، از آمریکا تا اسرائیل و عربستان، رفتند.
اما در محل کار و زندگی مردم و طبقه کارگر ایران، معادلات به صورت دیگری در حال رقم خوردن است. فاصله مریخی افق این دو جنبش را امروز در مطالبات و خواسته های کودک دبستانی و پیر و جوان آن جامعه باید دید. نگاه مترقی و آگاه بر حقوق خود به عنوان انسان در وهله اول در تار و پود آن جامعه موج میزند.از سرگیری اعتصابات قدرتمند کارگران در بخش های مختلف صنعتی و تولیدی تا بازنشستگان و فرهنگیان و اصناف دیگر، نشان از ادامه مبارزه در اشکال مختلف خود دارد. مبارزه ای با افقی متفاوت و متناقض با افق اپوزیسیون راست، مبارزه ای نه فقط علیه بورژوازی حاکم که علیه هر نیرویی که بخواهد یکبار دیگر به نام انقلاب بر مبارزه مردم خون بپاشد و آن را دستمایه قدرت گیری خود علیه مردم کند.
جامعه ایران تشنه آزادی و برابری و رفاه است و برای فردای خود، شالوده یک آینده روشن با اتکا به قدرت جمعی خود و شوراهای خود را ترسیم خواهد کرد. این جنبش درمانده و مستاصل نیست بلکه بیش از هر زمان دیگری پویا و پیشرو است. برای این جنبش، رسیدن به آزادی و برابری از دالان هیج سنا و پارلمانی بیرون نخواهد آمد. برعکس دستیابی به آزادی و برابری و رفاه، رسیدن به سعادت و عدالت اجتماعی را با اتکا به قدرت جمعی در شوراهای مردمی خود را به عنوان تنها راه ممکن و کم هزینه انتخاب کرده است. این دو جنبش، راست ارتجاعی و ضد انقلابی و جنبش آزادیخواهانه، رادیکال و چپ، در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی در مقابل هم قرار گرفته اند.
خیزش انقلابی مردم در ایران تا امروز با صدای رسا اعلام کرده که با هیچ نوع از فاشیسمی چه اسلامی، چه قومی و چه آریایی سر سازش ندارد. این را از روز اول تا به امروز به سینه کمپ راست زده است. هراس از این جنبش نقطه اشتراک اپوزیسیون راست، سپاه، ارتش، ولی فقیه و سران قدرتهای ارتجاعی در جهان است.
۲ مارس ۲۰۲۳