لخ والسا و "جنبش همبستگی لهستان" را همه به یاد داریم که چگونه در اواخر دهه نود میلادی با قرار گرفتن والسا بر سکوی رهبری  اعتصاب کارگران کشتی سازی گدانسک علیه گرانی مواد غذایی، قادر شد لهستان دیروز را به لهستان امروز تبدیل کند! موانع سپردن همه چیز به اقتصاد بازار آزاد، و از جمله سپردن سرنوشت همان بهای مواد غذایی را به مکانیزم های هار بازار، را از پیش پا بردارد و "لهستان" را به دمکراسی برساند!
"مانور" های اپوزیسیون راست در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی، این روزها، به نحو عجیبی آن رویداد را به یاد میآورد. اما فصل مشترک ها و غیرمشترک ها کدام است و تا چه اندازه مانورهای راست، این بار با تقلید از تجربه لهستان، شانس پیشروی آنها و نزدیک شدن به قدرت سیاسی را برایشان فراهم میکند. برای پاسخ باید به سراغ فعالیت های انتخاباتی این روزهای آقای پهلوی، وعده ایشان در انتشار "منشور همبستگی و آزادی ایران"، به امید قرار گرفتن بر شانه های "مبارز نستوه" میرحسین موسوی، رفت.

فعالیت های انتخاباتی آقای پهلوی، که سالها است "از این شاخه به آن شاخه" و "از امروز به فردا" مواج است، فعالیت هایی که بخصوص در ماهها و روزهای اخیر، طپش  تندتری گرفته است، تماشایی است. از پایان اجرای سکانس های "شاه و ملکه" بازی های ارزان، تا پایان ایفای نقش بعنوان عنصر "بی ادعا" و "پوپولیستی" که در انتطار گرفتن "وکالت" فردی از مردم است، از تکیه به افتخارات گذشته و قدرت شاهنشاهی تا تکیه به افتخارات و قدرت سپاه پاسدارن، و امروز راه اندازی کارنوال همایش همبستگی برای "اتحاد" با "مخالفان"، تماشایی است.

در مورد مانور اخیر، به روشنی گفته میشود که این طرحی برای هموار کردن راه شکل دادن به یک "دولت موقت" برای گذار از جمهوری اسلامی، حول "منشور همبستگی و آزادی ایران"، است! البته با اتکا به "مبارزین  داخل" امثال موسوی ها و خاتمی ها و حتی احمدی نژادها! اگر "اقبال یاری کند"!
"فشار حداکثری"، یعنی فشار به قدرت های غربی برای ایفای نقشی "کارساز" و "ریزش از دورن"، یعنی جلب تعداد بیشتری از اصلاح طلبان سابق، برای شراکت در حکومت بعدی، تمام سرمایه این اپوزیسیون ابن الوقت ضدانقلابی است که برای تبدیل انقلاب به فروپاشی، تلاش میکند صف خود را متحد کند!

بنظر میرسد این بار آقای پهلوی، با الگو برداری از تجربه لهستان، تلاش میکند که کمپ راست را بعنوان آلترناتیوی "که میتواند تکلیف قدرت سیاسی در ایران را یکسره کند، متحد کند! البته اگر نیروها در داخل، شوالیه های اسلامی چون میرحسین موسوی، همت کنند، به قدرت ایشان در لابیگیری با قدرت های جهانی اعتماد کنند و حاضر باشند که به او سواری دهند! همانطور که لخ والسا توانست، و  کارگران گدانسک به او سواری دادند!
مانور "مبارزه با جمهوری اسلامی"، "نجات ملی"، "نجات ایران" و کمک به ایجاد "دمکراسی" در فردای ایران پس از جمهوری اسلامی، به شرط در  اختیار گرفتن تمام و کمال ماشین میلیتاریستی و نظامی، جمهوری اسلامی، در حمایت آیت الله ها و آخوند های "ادب شده" که سهیم کردن ایشان و خاندانشان در قدرت را پذیرفته اند، البته با "کولی گرفتن" از امثال میرحسین موسوی ها و رفقایش، و نهایتا پذیرفته شدن از طرف قدرت های غربی، اول و آخر این "منشور" و این گفتمان است. منشور و گفتمانی که کمترین ربطی به مطالبات جنبش "زن، زندگی، آزادی" و اعتراضات و بخصوص خیزش های پنج سال گذشته مردم و طبقه کارگر در ایران، ندارد. 
مردم در ایران، دختران و پسران، کارگر یا دانشجو، معلم یا پرستار، روزنامه نگار یا بازنشسته، پس از سه دهه جدال با جمهوری اسلامی، خود را از آن خلاص نمی کنند، که بتوانند به سراغ صندوقخانه حسرت و افسوس دوران جوانی طیفی از مادربزرگ ها و  پدر بزرگ هایی بروند که امید به زندگی، تغییر و تلاش برای آینده بهتر را از دست داده اند. تا دریچه صندوقخانه های گردوخاک گرفته آنها را باز کنند، با عکس های قدیمی و سیاه و سفید آنها به خلسه گذشته پرستی بروند! تا رخت و لباس های پنجاه سال قبل آنها را گردگیری و بر تن کنند، به ناکامی ها و گذشته های تلخ شان تماما لعاب طلایی بزنند، و آن را امروز مایه احساس خوشبختی و رسیدن به آروزهایشان کنند!
این تصویر از مردم بپاخواسته و بلند پرواز و خوش بین به آینده در ایران، مضحک تر از آن است که بتواند هیچ ناظر بی طرفی را در مورد جایگاه پادشاهی خواهی و " گذشته پرستی" بخصوص در رویدادهای امروز ایران، سردرگم کند! این تصویر بیشتر مناسب فانتزی همان طیفی از گذشتگان است، که با زنده کردن گذشته، امروز میخواهند به روح و روان مرده خود، نور زندگی بتابانند. کسانی که با سیروسیاحت "نوستالژیک" دوران جوانی از دست رفته خود، تلاش میکنند برای امروز شان معنی زندگی بسازند! این اتمسفر را باید برای آنها واگذاشت!
 
فرهنگ سازی با خرج از تاریکخانه های گذشته!
کدام مدرنیته!
 
اگر لخ والسا طرفدار اقتصاد بازار آزاد و شیفته ناتو بود، که بود، اما "به روز" (آپ دیت) بود! هنوز محصولاتی از آن دست، تاریخ مصرف شان به پایان نرسیده بود. از این رو قادر شد در دل تخاصمات جهانی زمان خود، در غیاب یک جنبش قوی کارگری- سوسیالیستی، از طبقه کارگر لهستان علیه منافع آن طبقه، کولی بگیرد! اما روزگار هیاهوی پیروزی اقتصاد بازار غرب بر اقتصاد دولتی شرق، مدت ها است که به سرآمده است! تاریخ مصرف اش، در همان دهه اول به پایان رسید و کمپ پیروز "دمکراسی" خواه، برای حفظ موقعیت برتر خود، جهانی را سراسر برای سه دهه، به منجلابی غیرقابل زیست از جنگ و تخریب و فقر و آوارگی صدها میلیونی کشاند.
شاهزاده و حواریون ایشان اما، "به روز" نیستند! کهنه اند! نمی توانند "به روز" باشند! بورژوازی جهانی جنازه پیروزی دمکراسی و بورژوازی غرب را بر شانه حمل میکند. شرق از غرب شکست خورد! کاپیتالیسم با اقتصاد دولتی از کاپیتالیسم با اقتصاد بازار آزاد، سی سال پیش شکست خورد. جهان معنی پیروزی دمکراسی را در این سه دهه، تجربه کرده است. تنها نگاهی به جنگ ها و تخریب های سی سال گذشته، نگاهی به افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و بحران محیط زیست، و ابعاد فرار و آوارگی و جنگ، و امروز اوکراین، بحران و شکست جهان یک قطبی "دمکراسی" پناه، گویای موقعیت کعبه آمال راست ایران است. سپردن همه مقدرات جوامع انسانی و کره خاکی به مقتضیات سود و سودآوری عنان گسیخته سرمایه، لگام گسیختگی مخرب قدرت های جهانی، بخصوص بورژازی غرب، و مقاومت جهانی که از پایین در خود جوامع غربی در مقابل آن شکل گرفته است،  کافی است تا متوجه مرده بدنیا آمدن لخ والسای وطنی شد.

سرمایه گذاری تبلیغاتی اخیر اپوزیسیون راست از جمله بر روی "خروجی" کنفرانس غیردولتی امینتی مونیخ، که گویا تحت تاثیر سخنرانی "شاهزاده" و تیم شان در حاشیه این کنفرانس، "آگاه شد" و  "تصمیمات مهمی" اتخاد کرد، بیش از پیش افق کور این اپوزیسیون برای جدی گرفته شدن توسط آنها را به نمایش گذاشت. این سکانس آخر پروپاگاندهای تبلیغاتی اپوزیسیون راست، که گویا تحت تاثیر این نشست ها و نمایشات، رهبری آقای پهلوی و تیم همراه شان، بعنوان "آلترناتیو" جمهوری اسلامی از طرف دولت های غربی مورد قبول قرار گرفته است،   به هر ناظر بی طرفی نشان میدهد که تا چه اندازه این اپوزیسیون با شرایط زمانی و تحولات جهان امروز، بیگانه است! تا چه اندازه، کهنه و عقب مانده و تاریخ مصرف به پایان رسیده و گندیده است.

این کنفرانس نه برای بررسی "حقوق بشر" و "حق زن" و "حفظ سلامت محیط زیست" و "آزادی های سیاسی" و فقر و آوارگی و محرومیت میلیونی شهروندان در سراسر جهان و بحران اقتصادی و ناامنی و مخاطرات بیشمار میلیتاریستی  که در سراسر کره خاکی جاری است، و نه به طریق اولی برای رسیدگی به جنایات جمهوری اسلامی ایران و حمایت از مطالبات آزادیخوانه  مردم در ایران، که تنها و تنها برای یک دستور برگزار شده بود! برای تبادل نظر بر سر یک دستور بود، آنهم صحبت در مورد نحوه برون رفت از بن بست بحران جهانی که حول "جنگ در اوکراین" ساخته بودند. بحران تعمیم یافته و گسترش یافته میلیتاریستی و اقتصادی، که هرروز رنگ خود را به تمام مقتضیات اقتصادی، نظامی و اجتماعی جوامع بشری زد و میزند! بحرانی که فقر و فلاکت و مرگ بر اثر سرما و تخریب محیط زیست و ناامنی و فرار و آواردگی بیشتر را، به سراسر جهان تحمیل کرد. بحرانی که به بهانه حمله نظامی روسیه به اوکراین، همچون بهانه حمله صدام به کویت، اینبار در قلب اروپا، میدان جنگ نظامی، تخریب و مسابقه تسلیحاتی بوجود اورده است. بحرانی که شهروندان جوامع غربی، هم در آمریکا و هم در اروپا، خواهان پایان فوری آن هستند! آقای پهلوی و تیم شان به این نشست رفتند، تا در حاشیه این کنفرانس به قدرت های غربی و ناتو اطمینان دهند که بنام مردم ایران  و مطالبات شان، به بهانه بحران آب و فروش گاز به این قدرت به جای قدرت دیگر و به بهانه بازسازی اقتصادی، ایران را در این جنگ، به جانبداری از ناتو، خواهند کشاند.

تا رفاه و امنیت و آزادی، خواست و مطالبه این انقلاب را قربانی ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا و عربستان و اسرائیل، در مقابل منافع نظامی و اقتصادی روسیه و چین، خواهند کرد! قول بدهند که این انقلاب را به اوکراین دیگری، برای روسیه تبدیل خواهند کرد! مباحثات این کنفرانس، در مورد جوانب مختلف نحوه "برون رفت" از بن بست و بحرانی که، علاوه بر روسیه، دولت های اروپایی و آمریکایی هم خود از عوامل سازنده آن بودند، بلافاصله سرمایه تیم آقای پهلوی برای امکان تعمیم بحران به ایران، را سوزاند! از طرف دیگر کنفرانس های خبری و سخنرانی های موازی جوبایدن از طرف غرب و  دولت آمریکا  و پوتین از طرف روسیه، قدرت نمایی موازی طرفین و شکسته شدن بازار تبلیغات یک جانبه قدرت های غربی، شعله امید آقای پهلوی و تیم شان را باید تماما خاموش کرده باشد.  

کنفرانس مونیخ، و ابراز وجود سران قدرت های جهانی، چین و روسیه و آمریکا و اتحادیه اروپا، و استفاده از کیس ایران بعنوان اهرم فشار طرفین، همزمان که موقعیت آقای پهلوی و تیم شان، عقب ماندگی از اوضاع جهانی و بی مصرفی شان برای نجات کاپیتالیسم و بورژوازی ایران را به نمایش گذاشت، پتانسیل و ظرفیت خطرناک این طیف را برای تبدیل ایران به اوکراین و خون پاشاندن بر انقلاب سوم آن، به شکل زمخت و زننده ای در مقابل همگان قرار داد.
نگاه گذرایی به کارناوال های تبلیغی و هالیوودی آنها لازم است، تا مشاهده کرد چگونه آتمسفر انقلاب سوم مردم ایران برای حق زن و زندگی و آزادی جامعه، مورد تعرض وسیع و "ارکستره شده" ماشین های تبلیغات وارداتی، غیراجتماعی و ضدانقلابی رسانه های دست راستی فارسی زبان در خارج از کشور قرار میگیرد. چگونه مطالبات انقلاب سوم، حق زن، کوتاه شدن دست مذهب و اسلام از زندگی جامعه، آزادی زندانیان سیاسی، نه به اعدام، مرگ بر جمهوری اسلامی، فریادها و سرودهای شورانگیز، زیبا و متحدانه این انقلاب، پرچم مطالبات انسانی و تساوی طلبانه و عدالتخواهانه مردم، "همه با هم هستیم" و "مرگ بر جمهوری اسلامی"،  در "چشم برهم زدنی" با حجم عظیمی از تولیدات تحریک آمیز و تفرقه افکنانه، کنار زده میشود! و جای آن را فضایی آغشته از رفتارهای غیرمردمی، شنیع و شعارهای گاها مهوع میگیرد. چون قارچ سبز شدن نمایشات تبلیغاتی تصاویر خاندان سلطنتی و درباریان سلسله ای سقوط کرده، و تلاش برای حاکم کردن این فضا بر فضای انقلابی و پرشور و متحدانه مردم، تنها و تنها بیگانگی مطلق این طیف را با جنبش در جریان نشان میدهد.

تولیدات فرهنگی و هنری چهل و سه سال در انجماد نگاه داشته شده در خارج از کشور یا در صندوق خانه های پدربزرگ ها و مادربزرگ های شکست خورده، را دستمایه فرهنگ سازی امروز میکنند. این کمبود فرهنگی – ارزشی کمپ راست، در مقایسه با آنچه که مردم در ایران تحت حاکمیت ارتجاع اسلامی به آن رسیده اند، فاصله عمیق این بیمایگی با فرهنگ متمدن نسل جوان امروز در ایران، را نشان میدهد. نشان میدهد که راست ایران تا چه اندازه بی مایه، عقب مانده، شرق زده و بی ربط به سوخت و ساز امروزی انقلاب نوین دختران و پسران جوان و طبقه کارگر جوانی است که برای دسترسی به فرهنگ پیشرو، به سراغ صندوق خانه های اجداد پدری خود نمی رود! ناخوانایی این فرهنگ مستهجن که حول آقای پهلوی میداندار است، همان قدر انعکاس فرهنگ مردم و جامعه ایران است که اسلامی ها هستند.

صف گذشته پرست آقای پهلوی ادعا میکنند که "مردم ایران تجربه دمکراسی" ندارند و باید "تمرین کرد" و گاها زور و فشار و دیکتاتور برای "فرهنگ سازی  و "تمرین دمکراسی" کردن لازم است! این توضیح ژورنالیستهای  ریزش کرده دیروز حکومتی، امروز در کمپ راست ایران، برای توجیه لمپنیسم، قلدری، فحاشی، شرق زدگی و زن ستیزی، در صفوف خود و در باب ضرورت "تاجگداری شاهزاده" است!

این سنت جنبش و طبقه ای است که تاریخا تنها با خفه کردن صدای مخالف، با زور، با اختناق و با سرکوب، توانسته اند اعمال قدرت کند و در حکومت بماند! مخاطب این "بی فرهنگی" دستجات افراطی و باندسیاهی راست خودشان است، چه اسلامی وچه سلطنتی! در کدام تجمع اعتراضی زنان، کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان در ایران، از رفتار حواریون آقای پهلوی و راست افراطی طرفدار او، کمترین نشانه ای وجود دارد! کدام رهبر کارگری، معلمی، دانشجویی، زنان و ... در تاریکخانه گذشته مشغول کنکاش برای یافتن هدفی است که برایش سلامت و زندگی اش را به خطر بیاندازد! دمکراسی در ایران، آموخته شده است!

مردم در تجربه خود در مقابله با دیکتاتوری خاندان پهلوی و جمهوری اسلامی، با صندوق رای و بی صندوق رای، آموخته اند که چگونه مخالف را تحمل کنند! مخاطب خطبه "مردم ایران فرهنگ دمکراسی ندارند و باید تمرین کنند تا یاد بگیرند" دستجات باند سیاهی خودشان است! این حقارت شایسته صفوف خودشان است! این حقارت بیان موقعیتی است که راست، از نظر سیاسی و از نظر فرهنگی و اجتماعی دارد.
 
شانس ها و فرصت ها
 
امروز اوضاع برای راست در اپوزیسیون، چه درون حکومتی در حال ریزش و چه برون حکومتی حول آقای پهلوی، آن سراشیبی نیست که لسا در آن حرکت میکرد! شرایط برای این راست سربالایی بشدت سخت و صعب العبور است! موانع زیادی باید از پیش پایش برداشته شود! قدرت ضدانقلابی عظیمی لازم است علیه مردم آزادیخواه مهیا شود، که امروز نه در زرادخانه جمهوری اسلامی و نه نزد راست در اپوزیسیون ایران و متحدین جهانی آن، موجود نیست. از جمله کسب توان به خانه فرستان مردم بپاخاسته ای است که برای به پیروزی رساندن انقلاب سوم شان در میدان اند! از جمله کسب توان ساکت کردن و ساکت نگاه داشتن طبقه کارگری است که میخواهد به قدرت خودش مطالباتش را بگیرد! قدرت به تسلیم کشاندن دختران جوانی است که کمترین نشانی از اسلام، قوانین و فرهنگ اش را نه تنها تحمل نمی کنند که آن را به بهای خونشان به چالش کشیده اند! امکان به خون کشاندن جامعه و باز کردن راه سرکوب توسط  یک "دست غیبی"، چون جنگ و بحران جهانی و ... ، هم که در دورنما نیست!

واقعیت این است که بشریت با عبور از هردو مدل کاپیتالیسم، اقتصاد دولتی- برنامه ریزی شده، یا اقتصاد بازار آزاد، راه خود را برای عبور کامل از همه انواع کاپیتالیسم به سوی سوسیالیسم باز میکند. تنها نگاه غیرمغرضانه ای به تحرکات کارگری در ایران، که رفاه و آزادی و اداره شورایی میخواهد، به ناظر بی طرف نشان میدهد که سوسیالیسم و خواست برابری اقتصادی، تا چه اندازه در ایران ریشه دوانده است. عدالتخواهی امروز، نه با شوروی و روسیه  و چین و کره شمالی و سوسیال دمکراسی غربی، که تماما به کمونیسم طبقه کارگر، به خواست لغو استثمار و بهره کشی انسان از انسان، گره خورده است. این واقعیت است که  بورژوازی ایران را، چه در قدرت و در خرقه قرون وسطایی اسلامی، و چه در اپوزیسیون و با "هاله مقدسی بدورسر" از حسرت اجداد پدری، از برداشتن  کوچکترین قدمی در راه آزادی و کاهش فشار اقتصادی بر روی کارکنان جامعه، کاهش فشار برروی بردگان مزدی، ناتوان میکند. راست و بورژوازی در سراسر جهان، و به توان هزارم در ایران، قادر نیست مبشر کمترین آزادیخواهی باشد! امروز کمترین داعیه رفع تبعیض، آزادی و برابری و عدالت، به  کمونیسم و سوسیالیسم گره خورد است.

اما اگر راه برای راست سربالایی سختی است و زمینه های رشد و عروج جنبش های سوسیالیستی، فراهم و بخصوص کمونیسم طبقه کارگر در ایران، مطرح و میدان دارد، اما چرا باید به مانورهای راست و آقای پهلوی پرداخت! تنها تماشایی بودن این مانور ها نیست که برای قطب چپ جامعه، موضوعیت دارد. بلکه علیرغم ناکامی مانورهای راست، این مانورها، خود میدان جدال مهمی است! نه تنها برای مقابله و مقاومت در مقابل آنها، که اساسا برای عقب زدن آن، با پرچم اثباتی و آلترناتیو قدرت خود! نه تنها به این دلیل که لازم است در مقابل موانعی که راست ایجاد کرده است سد بست، که بعلاوه راه پیشروی خود را باز کرد. هرسد بستن و مقاومتی، که امروز در ابعاد وسیع حتی نزد کسانی که کمترین داعیه آزادیخواهی و لیبرال بودن دارند عملا در جریان است، میتواند ناپایدار باشد و در شرایطی درهم بشکند! تنها راه مقابله، علاوه بر سد بستن، پیشروی در سیر انقلاب خود، با آلترناتیو اثباتی خود است. تا در مقابل آینده ای که راست بعنوان بهشت موعود در اختیار جامعه میگذارد که انتخاب کند، حتی اگر ممکن هم نباشد، چپ جامعه، چپ کارگری و کمونیستی، باید بتواند آلترناتیو خود برای آینده، آینده ای که به حکم شرایط امروز ممکن است، را از همین امروز در مقابل جامعه، برای انتخاب قرار دهد! بعلاوه پیشروان جامعه، خود دست بکار ساختن آن، از امروز شوند! در پرتو بررسی این مانور ها،  قرار دادن پاسخ های مناسب از طرف چپ جامعه در مقابل آن، بی تردید برای باز کردن راه پیشروی انقلابی که در ایران علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی در  جریان است، و برای به پیروزی رساندن آن،  نه تنها مطلوب و ضرروی، که ممکن است.  

از پس هیاهوی عظیم تبلیغاتی رسانه ای، تبلیغات عظیمی که میتواند مانع دیدن توان و قامت نحیف جنبش راست شود، باید این مانور ها را بررسی کرد. نه صرفا برای  افشاگری و اعتراض به محتوای حقارت آمیز، عقب مانده، شرق زده، و ضدمردمی آنها! نه صرفا برای نشان دادن اینکه این تحرک نه انقلابی است و نه سرنگونی طلبانه که "اصلاح طلبانه" است و در دل بحران انقلاب زنانه ایران، چون "خروس بی محل" به صدا درآمده است! نه تنها برای نشان دادن اینکه این تحرک و نوع جدید "اصلاح طلبی" که لباس سبز اسلامی از تن کنده و شنل فیروزه ای سلطنتی بر تن کرده است، تا چه اندازه  با سوخت و ساز سیاسی جامعه ایران بیگانه است! که مهمتر از آن برای در مقابل قرار دادن آلترناتیو انقلابی خود! برای پیشروی از موقعیت معترض و منتقد کمپ راست، به موقعیت یک چپ قدرتمند، اجتماعی که در رقابت با کمپ راست، خود را آماده میکند و پاسخ های خود را در مقابل پاسخ های آنها، قرار میدهد و به جامعه، امکان انتخاب میدهد!

اصلاحات به رهبری آقای پهلوی، در همراهی با همکاران شان در درون نظام جمهوری اسلامی، یا انقلاب به رهبری متحد و متشکل مردم! انتخاب بین این دو، در جامعه به جریان افتاده است. نه ایران لهستان است، نه این روزها، روزهای پایان جنگ سرد و میدان داری اقتصاد بازار آزاد و هیاهوی "پیروزی دمکراسی" است! نه "شاهزاده" لخ والسا است و نه میرحسین موسوی و نیروهای داخل چون سپاه و بسیج و گله خوش خیم آیت الله ها و مراجع مذهبی، کارگران گدانسک! "جنبش همبستگی" آقای پهلوی، نه برروی زمین که در سماوات سیر میکند.

قدرت سیاسی در ایران پس از جمهوری اسلامی، درحال شکل گیری است! جمهوری اسلامی توسط قدرت میلیونی مردمی، به مراتب قوی تر از قدرتی که سلطنت را به زیر کشید، به مراتب مسلح تر و مجهز تر و سازمان یافته تر از تمام تجربیات انقلابات تاکنونی، به زیر کشیده میشود! "اصلاح طلبی" نوین آقای پهلوی، این "خروس بی محل" تنها و تنها سیمای متشتت، بی رهبر، بی بضاعت و بی افق جنبش راست در اپوزیسیون ایران را به نمایش میگذارد. این نه مانوری برای کسب قدرت سیاسی، که مانوری  صرفا برای جلوگیری از سرنگونی جمهوری اسلامی بدست نیروهایی است که میتوانند و میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند! از این رو، شفاف سازی و نشان دادن قدرت واقعی مردمی که نه تنها قادر است جمهوری اسلامی را سرنگون کند که قادر است نظام آتی پس از آن را هم تعیین کند، راه مقابله با موانعی است که راست در مقابل پیشروی آن قرار داده است و قرار خواهد داد. 

پیوند اصلاحات سبز- اسلامی با  رستاخیز  پادشاهی!

میدان داری نوع جدید اصلاح طلبی که به لباس سلطنتی ملبس شده است، در کالبد بی جان میرحسین موسوی رهبر جنبش اسلامی سبز برای اصلاح نظام، روح تازه ای دمید. او را از کنج عزلت خارج کرد تا "بر صورت آبی بزند" و ابراز وجودی کند! جناب موسوی راه نجات را یافتند! وقت رفراندم است! همان رفراندمی که پنج- شش سال قبل زیر فشار اعتراضات در جامعه، پرونده اش هم در خارج از کشور و هم در داخل کشور، بسته شده بود. تحرکات اصلاح طلبی نوین، این مانور ضدانقلابی که  بدنبال اصلاح در نظام است،  تا به شرط حفظ تمام بنیادهای نظامی و اقتصادی و امنیتی جمهوری اسلامی، قدرت را تحویل بگیرد، میرحسین موسوی را از انجماد نجات داد و برای تشریف فرمایی و مشارکت او در "مدیریت دوران گذار"، فرش قرمز پهن کرد.

جنبش اصلاحات در ایران، روزهایی که میدان دار بود، مطالبات ش از اصلاح طلبی امروز آقای پهلوی و دفاتر فکری شان، غلظت بیشتری داشت. آن اصلاح طلبی، توقعات بالای شهروند در ایران، از آزادی و رفاه و حق انسان، را نتوانست خفه کند و دورانش سپری شد. مهر باطل شدن را جنبش مردمی پنج سال قبل بر آن زد!

این واقعیت شانس هر اصلاح طلب بعدی برون حکومتی، با عبا و ریش و پرچم سبز، یا با کت و شلوار و پرچم شیروخورشید، را هم برای همیشه سوزاند. بنیه ضعیف اصلاح طلبی آقای پهلوی، به خاطر شکست جنبش اصلاحات در ایران است، که هم از مقام معظم و اصولگرا شکست خورد و هم از مردمی که از هردو عبور کردند و دیماه ۹۶ مهر "اصلاح طلب اصولگرا دیگر تمام است ماجرا" را بر جامعه کوبیدند.
زنده کردن آن نعش بی جان، درهیئت موسوی امروز "برانداز"، و دستپاچگی آقای پهلوی در رفتن به استقبال ایشان و تقدیم دسته گل خدمت شان، تنها و تنها بی کسی، بی شخصیتی، و بی مایه بودن اپوزیسیون راست در قامت رهبر و رهبر سازی را میرساند.

با علم به اینکه جنبشی برای اصلاحات، به هر نام و نشانی اسلامی یا دمکراسی مرده است، با این وجود بررسی مانورهای آقای پهلوی مهم است. به این دلیل که هرچند که خود شانس ایجاد تغییرات بزرگ را ندارد، هرچند امکان ایفای نقش بعنوان رهبر مبارزات در جریان را نداشته و ندارد، هرچند که دولت های غربی، بطور واقعی جثه کوچک، بی قدرت و تبلیغاتی آنها را می بینند و آنها را، در شرایطی که "رژیم چینج" در دستور کار آنها نیست و توان آن را ندارند، آلترناتیو قوی برای جایگزین کردن با  خامنه ای نمی دانند، و ... اما امکان تخریب در صفوف متحد مردم را دارند!

دولت موقت ما و دولت موقت آنها

در شرایط متحول اوضاع سیاسی در ایران، پاسخ های مناسب و اثباتی قطب چپ جامعه برای امروز را لازم و حیاتی است که به روشنی در مقابل پاسخ های کمپ راست قرار داد.  چپ و راست در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، نه دو نیروی امروز و فعلا متحد و فردا متخاصم، که از امروز پیش از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران،  دو رقیب قدرت هستند که هریک تلاش میکند افق و معنای پیروزی خود را به جامعه بقبولاند! دو رقیب که برای آینده ایران، دو آینده تماما متفاوت و متضاد را در دستور دارند.

قطب راست در ایران، هم در سطح جنبشی و هم سازمانی، پراکنده و دامنه وسیعی را در برمیگیرد. از باندهای درون حکومتی جمهوری اسلامی، ناسیونالیست های عظمت طلب گذشته پرست امروز "فداییان شاه" و فردا "فداییان" هر ضدچپی که امکان آمدن روی سن را داشته باشد، از قوم پرستان کرد و بلوچ و ترک و عرب ، تا مراجع مذهبی و سکت هایی چون مجاهد، هنوز قادر نشده اند که حول یک رهبری واحد، فردی یا جمعی، خود را متحد کنند.
مانورهای آقای پهلوی، قادر نیست در بطن جامعه، منشا تغییرات بزرگی شود و یا شانس جنبش ایشان را برای یکسره کردن قدرت سیاسی در ایران بالا برد. بی اعتنایی و بی اعتمادی جامعه برای سپردن سیر هدایت اعتراضات و مبارزات اش به نقش این "امامزاده" کت و شلواری، از این واقعیت نشات میگیرد. 

تحرکات و مانورهای راست، نه قدرت و نه امکان یک سره کردن قدرت سیاسی در ایران را دارد و نه قادر است اعتماد قدرت های غربی را به توان خود، جلب کند. جلب نظر امثال میرحسین موسوی و باندهایی از سپاه و بسیج و حشدالشعبی و وزارت اطلاعات و این و آن زندانی خوشنام و جلب نظر طیف وسیعی از اصلاح طلبان سوخته چون خاتمی ها و کروبی ها و ... قادر نیست آن قدرت را جایگزین قدرت مردمی کند که در صحنه است و چشم با بالا و به بیرون از جامعه ندارد. این تحرکات، مخرب است! تردیدی در آن نیست! موجب شکاف و تفرقه میان مردمی میشود که با درد مشترک بدنبال راه حال مشترک هستند! این تحرکات و مانورها بر عمر جمهوری اسلامی ایران میافزاید تا از آن کم کند!

از شاهزاده ای که میراث گذشته ای است که یک جامعه سی میلیونی آن را پس زد! "یادگار" تاریخ حکومتی است که جامعه ای آن را نخواست و به زیرکشید، نمی توان لخ والسا و از ایران نمی توان لهستان ساخت! این را قدرت های غربی که منافع بلند مدت خود را خوب می شناسند، همان قدرت هایی که در شرایط معین تاریخی و سی سال قبل توانستند زیر بغل لخ والسا را بگیرند و سوار بر فشار پایین در جامعه لهستان، "دمکراسی" را جایگزین "توتالیتاریسم" کنند، به روشنی میدانند ! میدانند که در شرایط امروز ایران و در شرایط جهانی تماما متفاوت و "بی ثبات"، هیچ نیروی "دست راستی"، اعم از سلطنتی یا قومی و مذهبی و مجاهدینی،  قادر نیست در ایران با سوار شدن بر موج تحول انقلابی پایین جامعه، نقش تعیین کننده ای بازی کند.

از این روست که، هرچند از این مانورها برای اعمال فشار بر جمهوری اسلامی در دیپلماسی جهانی و در رقابت های بین المللی استفاده میکنند، اما بازیچه دست نمایشات "انتخاباتی" راست ایران به رهبری آقای پهلوی نمی شوند. سناریوهای هالیوودی مشاورین دست دومی چون "شهریارآهی" ها و "بیژن کیان" ها و "پرویزثابتی" ها، و این و آن عنصر بازنشسته و بیکارشده نظامی- امنیتی دست راستی ترین باندهای قدرت، قطب نمای آنها را عوض نمی کند. همانگونه که با نمایشات باندهایی چون مجاهد و دستجات قومی "کورد" رفتار میکنند، با این ها هم رفتار میکنند.

قدرت های غربی به خوبی میدانند که تنها شانس راست، چه اسلامی، چه نظامی و کراواتی، یا قومی و مذهبی، تنها و تنها از راه پایان دادن و به شکست کشاندن این انقلاب میگذرد، و نه "حمایت" و یا شرکت در آن! از این روست که امروز، اعتمادشان به قدرت سرکوب بیت رهبری و ارتش و سپاه و بسیج و زندانها و کل نظام، از اعتمادشان به توان نیروهای راست در اپوزیسیون برای کنترل یا خاموش کردن شعله های انقلاب، بیشتر است. برای جلوگیری از پیشروی انقلاب ایران، یا برای تغییر آن به هر "گفتمان" دیگری از جمله گفتمان "فروپاشی" یا "رژِیم چینج"، هنوز به عبای خامنه ای و دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی و هم زمان به قدرت باندهای مافیاهای مالی – نظامی در داخل خود جمهوری اسلامی، چشم امید دارند! این نه از "بی مهری" قدرت های غربی نسبت به مردم در ایران و یا  جسارتا "شنیده نشدن صدای مردم ایران" به خاطر "کم کاری" لابیسم شخصیت های راست، که از بی آلترناتیوی و بی بضاعتی تاریخی امروز بورژوازی جهانی، به رهبری بورژوازی غرب است. امروز نه شهروندان در جوامع غربی و نه قدرت های حاکم در آن، در موقعیت سی سال قبل نیستند. نه هیئت های حاکمه آنها قدرت های مطلق جهانی اند، و نه شهروندان در غرب مرعوب هیاهوی "پیروزی در جنگ سرد" و تسلیم قدرت "بازار آزاد" و انتخاب های پارلمانی!

تبلیغات سطحی و کودکانه محافل طرفدار پهلوی  و این و آن شخصت "متوهم" و سلبرتی "ساده اندیش" حامی مانورهای راست، به نحو عجیبی دنیای ذهنی وارونه و کودکانه آنها را به نمایش میگذارد. میگویند که "رهبران جهان، صدای مردم در ایران را نشنیده اند" و ادعا میکنند که نقش آنها برای رساندن این صدا توسط نمایشات میدیایی، تعیین کننده است! اظهاراتی که به نحو بیمارگونه ای نشان از ذهنیتی دارد که،  جامعه جهانی، قدرت های حاکم و مردم جوامع را با استادیوم های ورزشی، با تماشاچیان و داوران و قهرمانی در آن میادین، و یا با ایفای نقش هایی در سکانس های یک نمایشنامه ساده، اشتباه  میگیرد!

اظهار میکنند که میخواهند به این ترتیب، این قدرت ها را به تغییر رفتار در مورد ایران، مجبور کنند! برخلاف این "کوچک نمایی" از توازن قدرت در جنبش های سیاسی و در مناسبات جهانی، و "بزرگ نمایی" از  نقش خود! برخلاف "اخلاقی" نشان دادن رابطه جمهوری اسلامی با قدرت های مخرب در شرق و غرب! برخلاف  "کوچک نمایی" مطلق از قدرت مردمی در ایران و "بزرگ نمایی" از قدرت حاکم، جنبش های طبقاتی و سیاسی در ایران و جهان، رابطه قدرت های حاکم با محکومین تحت حاکمیت شان، و انعکاس همه این ها و توازن قوا در مراجع بین المللی نه میادین ورزشی است، نه سن تئاتر و سالن سینما و نه  کلاس های دانشگاهی و "دورهمی" های شغلی!
در ایران قدرتی که ظرف کمتر از دو روز،  صدای انقلاب زنانه ش را، نه تنها به گوش قدرت های جهانی، که به گوش میلیاردها شهروند در اقصی نقاط جهان رساند و در "خلوت حضور" این "بزرگواران" همه قدرت های حاکم را ترساند و شور و شوق زندگی را در قلب هزاران  هزار میلیون از شهرندان در سراسر جهان زنده کرد، بر این ادعا و این ذهنیت بیمارگونه، مهر باطل میزند.   

از "کر و کوری" و "بی خبری" قدرت های غربی یا "درد بی درمان" متحد نشدن اپوزیسیون زیر پرچم "شاهزاده" نیست که آنها از پروپاگاند راست برای "رژیم چینج"، به طور عملی حمایت نمی کنند. این قدرت ها، پشت نیرویی میروند که بتواند انقلاب ایران را به شکست بکشاند! آقای پهلوی و دستجات قومی و مذهبی و از جمله مجاهد، امروز برای اجرای چنین پروژه ای ناتوان تر از آنند که این قدرت ها آنها را بیش از اهرم فشار، بکار دیگری بگیرند!  این موقعیت واقعی راست در اپوزیسیون ایران و حامیان آن در میان قدرت های جهانی است. در عین حالی که  جنبش های مترقی، کارگری و مردمی در سراسر جهان، چشم به پیروزی این انقلاب و اهداف ماکسیمالیستی و مترقی آن دارند. نیم نگاهی به حمایت وسیع جهانی مردمی و بعلاوه حمایت های پی در پی جنبش های کارگری و زنان در کشورهای متعدد از این انقلاب، گویای حمایت واقعی است که در غرب و در جهان، از انقلاب سوم مردم در ایران می شود. حمایتی که سرمایه عظیمی برای پیشروی این انقلاب انباشت کرده است.

اما با توجه به موقعیت های عینی کاملا متفاوت و متضاد دو صف در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، صف چپ و راست، بورژوایی و پرولتری، کاپیتالیستی و سوسیالیستی، علیرغم هیاهوهای  تبلیغاتی، کدام نقشه راه ها در مقابل جامعه ایران، برای عبور از جمهوری اسلامی به نظام بعدی قرار داده  است!  

نقشه راههای راست، رفراندم و مجلس موسسان و دمکراسی صندوق انتخابات و .. "شورای مدیریت گذار" و "جنبش همبستگی" و ... نه برای عبور از  جمهوری اسلامی، که برای اصلاح "حکومت ملاها"،  همه و همه پوشش سناریویی است که طی آن باید مردم را از صحنه بیرون کرد تا قدرت را دست نخورده دست بدست کنند! سناریو هایی که با توجه به سطح بالای رادیکالیسم و ماکزیمالیسمی که در جنبش زنان، جنبش های مدنی و جنبش کارگری وجود دارد، به سادگی امکان عملی شدن ندارد. این مردم را به سادگی نمی توان ساکت کرد و از میدان بدر کرد. این نقشه راهها، سناریوهایی است که اگر امکان مانور دادنی بیابد،  میتواند یک دوره جدال های عظیم سیاسی، اجتماعی و نظامی را به جامعه ایران، از کردستان تا خوزستان، تحمیل کنند!

در مقابل آن، نقشه راه جنبش مردمی، کارگری و مدنی است که در میدان است. نقشه راهی که به حکم واقعیات عینی، نه تنها امکان عملی شدن دارد که کم هزینه ترین و سرراست ترین نقشه راهی است که میتواند این انقلاب را به پیروزی برساند! نقشه راهی نه تنها برای نگاهداشتن مردم در میدان و "شعله ورنگاهداشتن آتش این انقلاب"، که مهمتر از ان، برای پیشروی و بدست گرفتن مقدرات سرنوشت جامعه بدست خود مردم و برای پیروزی.
باید انتخاب کرد! ماتریال آلترناتیو جنبش مردمی، که  برای عبور از جمهوری اسلامی در میدان است، آماده است. ماتریال تعین بخشیدن به امر دخالت جمعی مردم، حاکمیت خود مردم، باز کردن راه آزادی، برابری و رفاه اجتماعی، برای حق زن، برای حق کارگر، برای حق شادی و زندگی انسانی، همه و همه در جامعه جاری است.

مردم در ایران قادر اند به قدرت خود، دولت موقت انقلابی خود، "کنگره سراسری شوراهای مردمی" را شکل دهند و نظام آتی خود پس از جمهوری اسلامی را در فضایی آزاد و با دسترسی به حداکثری از رفاه و امنیت اقتصادی و اجتماعی،  توسط خود انتخاب کنند. پشت جبهه حمایت جهانی بشریت مترقی و جنبش های کارگری  و زنان و محرومین در جهان، این سرمایه عظیم جهانی، بی تردید راه پیشروی مردم برای اجرایی کردن انتخاب خود، را  بیش از پیش بازتر میکند.

نباید برای فراهم کردن ملزومات آن، منتظر فردایی شد که سایر قدرت های ضدمردمی، چه در کردستان و چه در خوزستان و تهران و آذربایحان و ... بتوانند اعمال قدرت کنند. طیف وسیعی از رهبران، سازماندهنگان و دست اندرکاران مبارزات زنان، مبارزات مردمی و کارگری، طیف وسیعی از شخصیت های چپ، کمونیست و سوسیالیست و مترقی در ایران، شناخته شده و به جامعه معرفی شده یا نشده، امروز عملا نمایندگان "کنگره سراسری شوراهای مردمی" هستند، با هردرجه ای که این شوراها تشکیل شده باشد و یا دوران "جنینی" خود را بگذراند! این طیف، نمایندگانی هستند که از دهها و دهها نماینده خودگمارده این و آن مجلس موسسان تخیلی آینده  ای که وعده داده میشود، و  از انوع شخصیت هایی که انتظار میرود مضحکه رفراندم برای تغییر نظام در ایران برگزار کنند، و از انواع شوراهای دوران گذار و "جنبش های همبستگی" و نمایندگان خودگماره آنها، مشروعیت مردمی و انتخاباتی شان را در عمل مبارزاتی هر روزه، از جامعه و در دل مبارزات کارگری و معلمان و پرستاران و دانشجویان و زنان و .. کسب کرده اند. در خلا قدرت، و برای پرکردن آن، هیچ کس از طیف رادیکال سوسیالیست های ایران، از رهبران عملی و سازماندهنگان مبارزات مردم، طیفی که از دیماه پنج سال پیش تا به امروز همواره بر نقش شان توسط جامعه مهر تایید خورده است و عملا به نمایندگان مردم در ایران تبدیل شده اند،  درخواست کارت "مشروعیت نمایندگی" نخواهد کرد.

تبلیغات ضدانقلابی و ضدمردمی راست، امثال آقای پهلوی و دفاتر تبلیغاتی و فکر شان، دال بر اینکه اگر آقای پهلوی و یاران شان در سپاه و بسیج و ارتش و سازمان اداری حکومتی جمهوری اسلامی و گله آخوندهای "خوش خیم" نباشد، "آشوب" و "هرج و مرج" میشود، یعنی همان چیزی که خامنه ای هم میگوید، تنها و تنها برای حاشیه ای کردن قدرتی است که امروز در ایران وجود دارد! برای کور کردن چشم همگان برای دیدن قدرتی است که نه تنها همین امروز اگر اراده کند، میتواند تمام نظام جمهوری اسلامی با همه بال های نظامی و امنیتی و اجتماعی و سیاسی آن را به زیر بکشد، نه تنها میتواند انحلال جمهوری اسلامی را به جهانیان اعلام کند، که همزمان قدرت گذار از جمهوری اسلامی را شکل دهد و جامعه را از جمهوری اسلامی عبور و به سمت پیروزی کامل و شکل دادن به نظام آتی، هدایت کند. تبلیغات راست در مورد "خلا قدرتی" که گویا جز با ارتجاع  میلیتاریستی و اسلامی و قومی پرنشدنی است، کاربردی جز برای سلب اعتماد مردم به قدرت خود، قدرت مردمی و انقلابی جامعه ایران، و برای سلب اعتماد به آگاهی و اراده خود، ندارد. باید با دست بردن به نقشه راه خود، به اعتماد به قدرت و توان ایفای نقش خود، دستگاه پروپاگاند ضدانقلابی جملگی شان را عقب زد!

"کنگره سراسری شوراهای مردمی" قابل پیاده کردن است. قدرتی است که میتواند بعنوان دولت موقت گذار از جمهوری اسلامی ایران، و با تامین شرایط آزاد و امن سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، ظرف شش ماه شوراهای مردمی را در همه کارخانه ها و محل های کار و زندگی بوجود آورد، توسط خود و در انتخابات کنگره خود، نظام آتی خود را انتخاب کند.

طبعا ما تلاش میکنیم "کنگره سراسری شوراهای مردمی"، قوانین ما و برنامه سوسیالیستی  ما را بعنوان نظام آتی ایران انتخاب کند! امری که تابع تصمیم کنگره ای است که این "دولت موقت انقلابی" طی شش ماه پس از بدست گرفتن قدرت، برای تعیین نظام آتی برگزار میکند. 

سند "کنگره سراسری شوراهای مردمی" را امروز باید در مقابل مجلس موسسان و رفراندم و هر طرحی که از بالا و خارج از مکانیزم دخالت مستقیم مردم در ایران، توسط افراد و نمایندگان و شخصیت ها و سازمانهای خوش نام یا بدنام طرح میشود، قرار داد. آن را بعنوان نقشه عمل امروز خود، نه تنها برای عقب زدن مانورهای ضدانقلابی و ضدمردمی راست، که برای پیشبرد انقلاب خود و برای فراهم کردن شرایط به پیروزی رساندن آن، بدست گرفت و بدست همه فعالین و دست اندرکاران مبارزات زنان، مردم، کارگران و مزدبگیران و اکثریت جامعه محروم ایران رساند.

این دو قطبی واقعی است! وقت انتخاب است! یا با آنها و پروژه هایشان یا با جامعه و پایین و پروژه های میدانی اش! جامعه ایران تا امروز چپ و آزادیخواهی را انتخاب کرده است! نه دمکراسی و رژیم چینح را! وقت انتخاب روشن تر است. به پیشواز این پولازیزاسیون باید رفت، هرچند که فضای تبلیغاتی اشباع از مانورهای راست باشد.
مردم در ایران، به حکم شرایط داخلی ایران و قدرت انقلابی مردمی که براه افتاده است، و به حکم شرایط منطقه ای و جهانی بسیار مساعد، میتوانند هرنوع خلا قدرتی، در هر نقطه ای از ایران، را بلافاصله با قدرت خود پرکنند. ماتریال آن امروز آماده است و نباید برای فردای پس از سرنگونی منتظر آمادگی و تجهیز شد.

انقلاب دوم مردم در ایران، چهل و چهار سال قبل، قربانی جنگ سرد و جدال های بورژوا - امپریالیستی زمان خود شد! اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی محصول آن جدالها و شکست آن انقلاب بود. تلاش انقلاب سوم نسل های بعدی اما، در شرایط جهانی و منطقه ای کاملا متفاوت، و برای پیشروی این انقلاب مساعد، توسط نسل هایی در ایران جریان دارد که در سطح جهانی به مراتب پیشروتر، مترقی تر، چپ تر، رادیکال تر، سوسیالیست تر و آگاه تر به منافع طبقاتی خود هستند. واقعیتی که در و دروازه بزرگی از شانس های  پیروزی را نشان میدهد.   

۱۵ فوریه ۲۰۲۳

*""کنگره سراسری شوراهای مردمی" آلترناتیو مردمی پس از جمهوری اسلامی نقشه راه تشکیل دولت موقت انقلابی ایران را میتوانید از لینک زیر دریافت کنید.
https://hekmatist.com/fa/asnade-payeh-va-mosavabat/ks-sh