تحرکات اپوزیسیون بورژوایی تحت هر نامی، ائتلاف، اتحاد، جبهه و غیره اگر به پولاریزاسیون واقعی و روشن و شفاف سیاست ها و آلترناتیوهای معین تبدیل شود، مورد استقبال ما است. ما از پلاریزاسیون استقبال می کنیم.
اما با نگاهی به این تحرکات، ما شاهد دودوزه بازی، شعارهای مخدوش و فریبکاری و خاک پاشیدن به چشم جامعه هستیم. شعار "همه با هم"، "یک ملت" و "یک پرچم"، ماهیت این تلاش ها را نشان می دهند. شعار "همه با هم" فریبکارانه، غیرواقعی، غیر اجتماعی و غیر طبقاتی است. در هیچ کجای جهان امروز چنین چیزی واقعیت ندارد. جوامع بشری به طبقات متخاصم و با منفعت متفاوت تقسیم شده است. اکثریت جامعه را کارگران و زحمتکشان مزدبگیر تشکیل می دهند. این اکثریت هیچ منفعت مشترکی با اقلیت سرمایه دار و دولت هایش ندارد.
این تفاوت ها در سیاست، تاکتیک، شکل و شیوه ی اداره ی جامعه و عملکردهای مختلف بیان و پراتیک می شوند.
در شرایط امروز ایران یک "ملت، یک پرچم" و "حفظ تمامیت ارضی"، یکی از این شعارها و سیاست های بورژوایی "مشروطه خواه، جمهوریخواه و ..." است. فرض این سیاست بر این است که مردم کردستان یا بلوچستان و غیره تجزیه طلب هستند. در نتیجه باید با آن ها جنگید و تمامیت ارضی "ملی" نظام آریایی شاهنشاهی و دمکراسی بورژوایی را حفظ کرد. اما در عمل، این سیاست ریاکارانه و دروغینی است که تخم نفاق و تفرقه را بین مردم می افشاند. پنج ماه جنبش انقلابی ۱۴۰۱ ایران یک کلمه در مورد تفرقه و نفاق شنیده نشده است. هر چه هست فریاد همبستگی و همسرنوشتی از زاهدان تا کردستان و خوزستان و آذربایجان و تهران... است. حفظ تمامیت ارضی شمشیر داموکلس بر بالای سر هر بخشی جامعه است که از ستم و تبعیض شکایت داشته باشد.
سیاست دیگر اپوزیسیون بورژوایی بویژه جناح سلطنت طلب، خواستار حفظ ارتش و سپاه و اساسا کل ساختار نظام سرمایه دارانه ی جمهوری اسلامی است. یک تشابه این سیاست با جمهوری اسلامی این است که هر دو انقلاب بهمن ۵۷ را انقلاب اسلامی می نامند. یا حتی تا آنجا پیش می روند که می گویند، چرا "کردها" سربازان ایرانی را کشتند! این موضع آشکارا ضد جنبش انقلابی مردم کردستان علیه جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون است. جمهوری اسلامی بخاطر این که مردم کردستان مشروعیتش را برسمیت نشناختند، با تمام قوار از زمین و هوا به کردستان حمله کرد. شهرها و منازل مردم را به بمب و گلوله بست. تنها در صفوف ما کمونیست ها بیش از هزار نفر کشته شدند. خلخالی نماینده ی جلاد خمینی، اعدام های فله ای و صحرایی علیه مردم بپاخاسته راه انداخت.
این موضعگیری طرفداری آشکار از جمهوری اسلامی تحت نام همان "حفظ تمامیت ارضی" است. این فاشیسم آریایی، ضد انقلاب ۵۷ و طرفدار تبعیض و ستم ملی مردم کردستان تحت حاکمیت شاه است.
یک وجه دیگر این تفاوت ها در عملکر و شیوه های برخورد با مخالفین است. طرف آمده و می گوید شعار مردم کردستان در مراسم خاکسپاری مهسا امینی، "زن، آزادی، پهلوی" بود! یا هر کس نگوید پهلوی، باید کشته شود. چرخاندن پرچم شیر و خورشید دور سر در میتینگ ها و حمله به مخالفین در لندن و از این قبیل، نشان از اعمال و رفتارهای زشت و لمپنی و تبهکارانه است.
این پلورالیسم و بیان تفاوت ها و سیاست ها و اختلافات به شیوه ی متمدنانه نیست. این شیوه ی فرقه ای و ضد اجتماعی در سنت مجاهدین هم دیده می شود.
یک مورد دیگر تعریف انقلاب بهمن به انقلاب اسلامی است. کاری که جمهوری اسلامی کرده است. یا این انقلاب را "فتنه ی ۵۷" نامیدن، توهین آشکار و بی حرمتی به ۳۰ میلیون مردم ایران است که علیه دیکتاتوری پهلوی قیام کردند. حمله به انقلاب ۵۷ و دفاع از دیکتاتوری محمد رضا پهلوی، یک موضع و سیاست ضد انقلابی نه تنها علیه انقلاب ۵۷ بلکه هر انقلابی از پایین است.
اپوزیسیون بورژوایی هیچ وقت خواهان انقلاب توده ای مردم از پایین نیست. این اپوزیسیون بویژه جناح سلطنت طلب، خواستار تغییراتی از بالا است. خواستار رژیم چینج و به اصطلاح "فروپاشی مدیریت شده" است. تغییری که نیروی اصلیش را ارتش و سپاه باید تشکیل دهد. رویای بازگشت نظام پهلوی است. این، آشکارا ضد انقلاب و ضد تغییر بنیادی در جامعه به نفع اکثریت است. این مواضع و سیاست را (اگر بشود سیاست نامید) با عملکردهای فاشیستی و لمپنی و غیرمتمدنانه اش باید بشدت تقبیح کرد.
گفتم که ما از پلولاریسم واقعی و شفاف و روشن استقبال می کنیم. این که اپوزیسیون بورژوایی از جمله بخشی از بورژوازی و سرمایه داران ناراضی و دولتمردان سابق و فعلی طیف اصلاح طلبانی چون موسوی که سرنگونی طلب شده اند، به معنای این نیست که اکثریت زحمتکشان زن و مرد و اقلیت مفتخوران و سیاستمداران اجاره ای، همه با هم شده و دارای یک منفعت مشترک هستند.
ظاهر را نگاه کنی یک جنبش است، "جنبش سرنگونی"، اما وقتی به ترکیب طبقاتی و اهداف و سیاست ها و منفعت ها نگاه کنی، مطلقا یکی نیست. همه با هم حول یک منفعت مشترک اقتصادی وسیاسی و اجتماعی نیست. دو سنت و دو الگوی کاملا متفاوت و متضاد اند. با چند مثال می شود این را نشان داد:
- جنبش اپوزیسیون بورژوایی، تغییرات از بالا، حفظ ارتش و سپاه و فروپاشی مدیریت شده به کمک دول غربی را دنبال می کند.
- جنبش دیگر خواهان انقلاب توده ای از پایین برای جارو کردن کل نظام و ساختارهای نظامی و اداری و پلیسی جمهوری اسلامی است. خواستار سرنگونی با انحلال همه ی آثار مخرب و ضد مردمی و ضد زن و ضد آزادی جمهوری اسلامی است.
- جنبش اپوزیسیون بورژوایی با شعار دمکراسی، مجلس موسسان و قانون اساسیش و انتخابات و پارلمان می خواهد تا اساس نظام کار مزدی و تبعیض و استثمار و استبداد سیاسی بورژوازی را حفظ کند.
- جنبش دیگر خواهان دمکراسی شورایی با دخالت مستقیم مردم در تعیین سرنوشت خود و برقراری عدالت و برابری در جامعه است. شوراهایی که امروز ابزار مبارزه ی سازمانیافته و متحدانه علیه جمهوری اسلامی برای مطالبات خود و فردا تشکیل "کنگره سراسری شوراهای مردمی" بعنوان آلترناتیو رژیم ساقط شده برای اداره جامعه و انحلال کلیه نهادهای در خدمت نظام طبقاتی است.
- در انتخابات و پارلمان بورژوایی، ولو انتخابات ازاد، نمایندگانی برای چهار سال به مجلس فرستاده می شوند و مردم به خانه برمی گردند. هر عضو پارلمان بورژوایی به اندازه چندین برابر دستمزد کارگر حقوق میگیرد. هر غلطی بکنند در مدت 4 سال قابل عزل نیستند. در الگوی شورایی هر عضو شوراهای رهبری به اندازه یک کارگر حقوق میگیرند و هر وقت لازم شد قابل عزل و نصب اند. تام الاختیار و غیر قابل عزل نیستند.
پلورالیسم واقعی زمانی است که نمایندگان احزاب و جریانات مدعی قدرت بیایند و با صراحت بگویند منظورشان از دمکراسی چیست؟ (حالا سلطنت بجای خود که به زباله دانی تاریخ سپرده شده است).
- بیایند صریح و روشن بگویند، ازادی بی قید و شرط سیاسی را می پذیرند؟ ازادی احزاب و تشکل های کارگری و مردمی را می پذیرند؟ ازادی اعتصاب کارگری و اعتراض اجتماعی را می پذیرند؟ برابری واقعی زن و مرد را بی اما و اگر و بدون تبصره های شرع و عرف می پذیرند؟ آیا دست مذهب را از دخالت در امور دولت و جامعه کوتاه می کنند؟ مگر رضا پهلوی نگفته که اگر انقلاب علیه مذهب باشد، قبول ندارد. مگر ناسیونالیست های کرد، به گوشه ی عبای ملاها و مساجد آویزان نیستند. مذهب ابزار این ها برای تحمیق و بی اراده کردن اکثریت مردم و تضمین قدرت و ثروت شان است.
- بیایند و با صراحت بگویند تقسیم جامعه به طبقات را قبول ندارند. بگویند طبقه کارگر مزدبگیر باید مادام العمر و نسل اندر نسل مزدبگیر بماند.
- بگویند، سود سرمایه داران از دسترنج کارگر عادلانه است.
- بگویند سرنوشت سفره ی اکثریت زحمتکشان جامعه دست طبقات دارا و دولتشان است. سرمایه سود کند، به کارگر هم بخور و نمیری می رسد. سود نکند کارگر را بیرون می اندازند و جان کارگر و زندگی و حیات خانواده اش در گرو سود سرمایه است.
همه ی این ها یعنی دمکراسی بورژوایی. با وجود این، آیا شعار همه با هم و یک ملت، یک پرچم، پوچ نیست؟ با وجود این حقایق غیر قابل کتمان، آیا دو طبقه اصلی جامعه، پرولتاریا و بورژوازی یک منفعت مشترک دارند؟ ایا جنبش انقلابی ایران که نیرویش را اکثریت زحمتکشان مزدبگیر و بیکار و بی درآمد و در فقر مطلق تشکیل می دهند، باید زیر پرچم دمکراسی جمع شوند؟ محال است.
هر قدر احزاب و جریانات و شخصیت های بورژوایی اپوزیسیون داخل و خارج بخواهند با وعده ی ریاکارانه ی دمکراسی که نسخه ی ازادی اقلیت دارا برای به اسارت کشیدن اکثریت جامعه است، به چشم مردم خاک بپاشند و دودوزه بازی و نمایش ائتلاف و اتحاد نامقدس برپا کنند، ما و کمونیست های طبقه کارگر و سوسیالیست های صفوف جامعه پرده ی ریا و فریب و دروغ شان را کنار می زنیم. لباس دوستی مردم را از تن شان بیرون می کشیم و دشمنی لخت و عورشان را با طبقه کارگر و زحمتکشان مزدبگیر آشکار می کنیم. این آن پلورالیسمی است که ما میخواهیم و جامعه و جنبش انقلابی پیشرو ایران می خواهد. پرچم جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، "کنگره سراسری شوراهای مردمی" است!