تلخیص شده مصاحبه با رادیو نینا در سالگرد انقلاب ۵۷
شهلا رضایی: به سالروز انقلاب ۵۷ نزدیک می شیم، در اینروز تقریبا بخش وسیعی از جریانات شخصیت های سیاسی به بیان مواضع، تصویر و دستاورد خود نسبت به آن پدیده و مسئله انقلاب ۵۷ می پردازند، در این بین چیزی که امروز ما می خواستیم به درجه ای ذوم دوربین رو روی آن بگذاریم ادعاهائی است که در این روزها مخصوصا با در نظر گرفتن خیزش انقلابی اخیری که مردم ایران، وجود دارد. جریانات راست و در راس آن رضا پهلوی تلاش دارند مهر ملی و قومی و مذهبی به انقلاب ایران بزند، در مورد ۵۷ معتقد است که آن انقلاب شکست خورد یا آن انقلاب و دگرگونی در جامعه را نتیجه شورش هائی به طور اخص از جانب چپ جامعه معرفی می کنند و خیانتی که آن انقلاب به ایران کرد و باعث شد حاکمیت سلطنت پهلوی ساقط بشه و جمهوری اسلامی را به جای آن قرار داد و آن را :فتنه ۵۷" قلمداد میکنند. میگن قیام نباید شکل می گرفت و انقلاب ۵۷ یک اشتباه تاریخی بود که شکل گرفت و شکست خورد و اگر اتفاق نمی افتاد الان ایران خیلی وضعیت بهتری داشت؟ ارزیابی شما از انقلاب ۵۷ چیه و در مورد این استدلال ها چه جوابی قرار می دهید؟
آسو فتوحی: تعریف آن انقلاب به "فتنه ۵۷" و از آن مضحک تر، نسبت دادن به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی را به انقلابیون یا هزاران انسان شریف و مبارز، که خیلی از این انقلابیون جانشان را در این راه از دست دادند، بیشتر از تحریف تاریخ، یک شیادی سیاسی است. به هرحال تا جائی که زمان برنامه شما اجازه بدهد من سعی میکنم گذری روی تاریخ انقلاب ۵۷ داشته باشم و اینکه چه چیزی اتفاق افتاد؟ چرا انقلاب شکل گرفت، آیا ساختار آن جامعه مشکلی نداشته و عده ای توطئه کردند؟
کسی که این ادعا را مطرح میکند که: ظاهرا مکانیزم های مدیریت جامعه مشکلی نداشته و اصولا این انقلاب یک اشتباه بوده که در تاریخ به وقوع پیوسته، یا جزو آن بخش اقلیت مرفه و دست در قدرت سلطنت است، یا کسی است که از سر منفعت اش بخشی از صفحات کتاب تاریخی اش را دور انداخته و نیازی به مرور آنها نمی بیند یا اصلا مقید به درک تاریخ زندگی دردناک اکثریت جامعه ندارد.
کسی که این حقیقت را که آن دوره جامعه خفقان و استبداد زده بود، مملو از فساد سیاسی و اقتصادی، عدم امنیت، نابرابری، عدم رفاه و معیشت و ... بود، را زیر فرش کند، خیلی روشن تاریخ را تحریف میکند.
بله آن دوره، به نسبت امروز و حاکمیت جمهوری اسلامی، برخی آزادی های فردی بود و یک روی سکه که اقلیتی مفت خور و سرمایه دار و اشرافی و سلطنتی بودند، آن دوره دوران سلطه گریشان بود و دنیا برایشان بهشت بود، در آزادی و ناز نعمت زندگی میکردن و با ساواک و زندان و شکنجه و ژاندارم غریبه بودند و روی دیگر این سکه خیل عظیم و اکثریت جامعه قرار داشتند که در سیه روزی کامل زندگی را فلاکت و بدبختی سپری میکردند و به سیاق و ماهیت حکومت های استبدادی و دیکتاتوری کوچکترین اعتراض یا اختلافی با سیستم داشتند با ژاندارم، ساواک، تهدید، ارعاب، شکنجه و مرگ روبرو می شدند، درنتیجه سوال این است که تاریخ نگار کجای این تاریخ ایستاده که، بر اساس منافعش، آن را "روایت" و وارونه نگاری میکند و تلاش دارد فقر، خفقان و استبداد و فساد اقتصادی و بی امکاناتی را از تاریخ آن جامعه فاکتور بگیرد و زیر فرش کند.
حتی اگر فقط به آن تک شعار و ادعادی دروغین "آزادی بود" بپردازیم، به روشنی درک درست اکثریت جامعه از این مسئله را که چرا علیه ظلم، استبداد، فساد و خفقان پهلوی به پا خواستند و نشان دادند که "انسان گرسنه را آزاد خواندن چیز جز مسخره کردن اون نیست"، به روشنی می بینید. بماند که از مفهوم آزادی، هم شاه و هم شیوخ استنتاج عملی خودشان را دارند، هر دو آزادی را با شرط و شروط مصلحت نظام مطبوعشان تعریف کردند.
مثل این است که از مردم بخواهید به خودشان دروغ بگویند و فرض بگیرند که: آن زمان کارتون خواب و حلبی آباد نبود، جایگاه زن مطبخ و بچه داری و خانه داری نبود، حق و حقوق برابر با مردان داشت، برابری بود، کارگران و نیروی زحمتکش و مولد جامعه از قبل تولیدات خودشان در رفاه و آسایش بودن، فساد سیاسی و اقتصادی نبوده، ساواک وجود نداشت، شکنجه نبود، تیرباران و سربه نیست کردن آدمها وجود نداشت، ممنوعیت حق تشکل و سازمان و تحزب وجود نداشت، زندانهای مملو از زندانیان عقیدتی و سیاسی موجود نبود، روزنامه نگار و فعال سیاسی و معلمین در شکنجه گاه ها نبودند و دنیای از فلاکت که بر تاریخ آن دوره حک شده وجود نداشته. خیر نه انقلابیون و مردم ایران و نه خافظه تاریخ این کار را با خودش نمی کند و حقیقتا باید به سلیم بودن عقل هر کسی که در برابر این تاریخ، به چنین انکار و تحریفاتی متوسل می شود شک کرد.
دنیایی اسناد و شواهد تاریخی از زبان هم موافقین سلطنت و هم مخالفین آن موجود هست، این افراد هر اندازه طرفدار بازگشت به گذشته و سلطنت باشند نمی توانند با تئوری صدمن یه غاز این تاریخ ننگین و خونین و شرمگین را زیر فرش کنند.
اما در مورد به قدرت رسیدن ضد انقلاب جمهوری اسلامی، باید بگویم که بر خلاف تحریفات امروزی اینها و تاریخ نگاری دلبخواهی و شیادانه، اینطور نبود که یک روزه خمینی مثل غول از چراغ جادو برون آمد و سوار بر موج قیام، انقلاب را از انقلابیون ربود، اتفاقا این استدلال برای مخدوش کردن تصویر واقعی از تاریخ آن جامعه است. باید پرسید پدیده جنبش اسلامی و شبکه مساجد و روحانیون از کجا آمد؟ محصول کدام تاریخ و مکانیزم هایی هستند و آنها را بر مسند قدرت قرار دادند؟
میتوانید با استناد به چند دهه تاریخ این کشور بینید که جنبش اسلامی در ایران چطور برشانه های سیستم سلطنت رشد کرد و به آنها "در تقابل با رشد روز افزون چپ گرائی و کمونیزم" در جامعه میدان دادند، به روشنی میشود تاریخ را ورق زد و دید که چگونه در دوره پهلوی مراکز اسلامی و خرافه و شبکه مساجد و روحانیون در پیوندی ناگسستنی و متحدانه با سلطنت، تاریخ بشریت در ایران را به سیاهی و فلاکت کشاندند. به طور واقعی سلطنت پهلوی و حاکمیت اسلامی دو رقیب قدرت ، دو شریک سرکوب و دو یار غار همدیگر هستند. تاریخ امروزشان هم دقیقا همان است. به بحث اصلی برمیگردم اما بروید بیانیه رضا پهلوی در مورد بلوچستان رو نگاه کنید "هممیهنان اهل سنت بهویژه در استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و گلستان با همراهی روحانیون غیرحکومتی و ظلمستیز، که نقش مهمی در تداوم انقلاب ملی ایران داشتهاند و هزینههای بسیاری دادهاند. بر ماست که فارغ از هر آیین و باور، از مبارزات آزادیخواهانه و حقطلبانه آنها حمایت کنیم". به اسلامیون دوره انقلاب هم از طرف شاه پدر دقیقا همین نقش به اسلام سیاسی محول شد. حالا برمیگردم به سوال شما.
اگر به قبل از قیام ۵۷ برگردیم ، اینطور نیست که آن جامعه سرزمینی تهی از جنبشها بود. جنبش اسلامی با شبکه مساجدشان و ... که تمام و کمال از طرف سلطنت ساپورت شده بودند وجود داشت، جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی و چپ با هر تعریفی که از کمونیسم داشتند و زیر ضرب و کشتار سلطنت بودند وجود داشت، جنبش های زنان و جوانان وجود داشتند و خیلی جنبشهای دیگر رفرمیستی چپ و راست معترض به وضع موجود نقش داشتند. جنبش اسلامی و جنبش های ناسیونالیستی و جنبش های رفرمیستی در تعامل و رسیدن به مشترکات و همزیستی با ساختار سلطنت و یا تلاش برای رفرم هائی در جامعه و حفظ چهارچوب قدرت تفاهم داشتند و حتی امروز هم دارند، اما اکثریت محروم جامعه و پایین جامعه به مطالبات مینیمالیستی رضایت نمی داد و با بازیهای درونی ساختاری ِ فاسد، شکم خانوادشان سیر نمی شد، با دادن رویای ایرانی عظیم و پر افتخار سقف بالاسر خانواده اشان تامین نمی شد، با اختناق موجود سلطنت، عزیزانش از زندان و شکنجه ساواک و مرگ رها نمیشدن. جامعه منطقی ترین راه و آنهم هم دست بردن به ابزار قهر و قدرت را انتخاب میکند. میداند که حاکمیت مستبد را میشود ساقط کرد، میشود علیه اش قیام کرد. برای رهائی، سعادت، رفاه، برابری و امنیت اش وارد میدان مبارزه قهری شد. جامعه با مطالباتی که بنیانهای سلطنت، یا به تعریفی دیگه جامعه با جنبش چپ، عدالت خواهی و آزادی خواهی آن و با مطالباتی وارد صحنه سیاسی مبارزه شد که، سلطنت، اسلامیزه کردن و نوع سیستم سرمایه داری مطلوب آن دوره را زیر ضرب میگرفت و با چالش جدی روبرو میکرد.
تاریخ انقلاب ایران تاریخ جدل و کشمکشی بشدت طبقاتی است که نیروها و جنبش های متخاصم در آن، هر روزه در حال آرایش گرفتن، تعیین استراتژی و تاکتیک، با توسل به ابزارهای ویژه مبارزاتیشان هستند. جنبش اسلامی و جنبش راست پرو غرب در هر دو دوره در این تخاصمات حضور داشتند و علیرغم اختلافات درون خانوادگی در مقابل پائین و طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهانه آنان مشترک المنافع اند.
در اون مقطع محمد رضا پهلوی میگه: "من هم پیام انقلاب شما را شنیدم" ... شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. ممکن است بعضی احساس کنند که بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بنام پادشاه شما که سوگند خورده ام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم. من اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند".
با مسجل شدن سقوط دیکتاتوری و حاکمیت استبدادی سلطنت پهلوی، شاخک های ارتجاع سرمایه داری نه تنها در ایران بلکه در جهان تیز شد، حتی در پیام آخر شاه، اهمیت درک منفعت طبقاتی و نزدیکی جنبش ها را می بینید. صدای انقلاب محرومین را شندند و متوجه هستند که علیه ظلم و فساد بپا خواسته اند، و از آیات عظام و علمای اعلام، به عنوان توان در تحریف و هدایت کننده و رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و بخصوص مذاهب شیعه هستند، تقاضا دارند اوضاع را در دست بگیرند!
هم آیات عظام اسلامی و تنها کشور شیعه دنیا پیام ایشان را شنیدند هم از آیات عظام دول غربی، و بر اساس خواسته ایشان امور کشور را در دست گرفتند و با یک دهه کشتار انقلابیون و چپها وضعیت را آرام کردند و خواست انقلابیون را شکست دادند.
در عمل دیدیم که چگونه قیام توده ای مردم، استبداد و دیکتاتوری را در هم کوبید و سلطنت و شاه را شکست داد. اما این بخشی از خواست قیام کنندگان بود و آن هم سرنگونی حاکمیت، به این اعتبار خواست سرنگونی سلطنت پیروز شد اما قیام و انقلاب و خواست مردمی که به خاطر آن به خاک و خون کشیده شدن چه؟ بخش دوم خواست قیام کنندگان محقق نشد و آن هم به پیروزی رساندن قیام در تحقق مطالبات و ساختار حکومتی مطلوب قیام کنندگان که مطالبه عدالت، آزادی، رفاه و برابری آنها را پیش ببرد و تضمین کند. درنتیجه قیام منجر به پیروی انقلابی که توده مردم در سال ۵۷ می خواستند نشد بلکه به تحمیل و قدرت گیری ارتجاع اسلامی و پیروزی نیروهای ضد انقلاب بر مردم تبدیلش کردند.
حاکمیت اسلامی و جمهوری اسلامی به قدرت رسیدن اش را مدیون و مرهون الطاف سلطنت و شبکه های ارتجاع اسلامی دست پرورده حکومت پهلوی، جنبشهای ناسیونالیستی، جنبش رفرمیستی و در راس آنها پشتیبانی تمام و کمال دولتهای غربی از انگلیس و فرانسه و غیره، و بلاخص در گوادلوپ فرانسه که اوج این سناروی بود است. سناریوی تغییر حاکم و حاکمیت ولی حفظ ساختار، با اسمی دیگر، مهیا ترین جنبشی که این نقش را می توانست ایفا کند جنبش اسلامی بود با پتانسیل بالای به خون کشاندن جامعه، یعنی حفظ کل سیستم، ابزار و ساختاری که از بالای سر مردم عمل میکند و نقش اراده و اعمال قدرت مردم را حذف میکند، از ارتش و ساواک و ژاندارم اش تا تمامی ساختارهای بروکراتیک مافوق جامعه و تحویل آن به حاکمیت جمهوری اسلامی و تغییر آن به سپاه و بسیج و گشت و ....
شهلا رضایی: تا اینجا به اهمیت و نقش جنبشها و منافع متمایز طبقاتی شان و تاثیر شان در روند سرنگونی، تاثیر در مسیر قیام کنندگان و نهایتا نوع انقلاب گفتید. ولی هنوز این سوال بی جواب است که اگر جمهوری اسلامی با کمک ِ، تاریخی که در دوره سلطنت داشته و با کمک دول غربی به قدرت رسید، لطفا به ما بگویید انقلاب قبلی با آن مطالبات مترقی که به پیروزی نرسید چه شد و جواب شما به این سوال که مطرح میشود چیه؟ بر سر آن انقلاب چه آمد؟ آیا باید گفت شکست خورد؟ تمام شد؟ و چرا به انقلاب سوم ایران نقب زدید؟ چه رابطه این بین تاریخ انقلاب ۵۷ و انقلاب سوم پیشرو می تواند وجود داشته باشد؟
آسو فتوحی: جواب دادن به یک پدیده عظیم اجتماعی یا یک تحول عظیم تاریخی را نمی شود با یک کلمه تعریف کرد، ما با انقلابی، مد نظر مردم با آن مطالبات مشخص، روبرو بودیم و مطالبات هنوز ادامه دارد به این اعتبار اگر نگاه کنیم یک برهه از این حرکت شکست خورده و طرف دیگر ماجرا انقلاب تا محقق شدن خواسته هایش ادامه دارد و میرود که خودش را پیروز این جدال طبقاتی بکند.
به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی نه فقط ثمره سیاست های دول سرمایه دار در ایران و غرب بود بلکه در تقابل با انقلابی بود که با مطالبه آزادی خواهی، عدالت، برابری و رفاه با ایجاد شوراهای کارگری و کمیته های مردمی می توانست به برچیده شدن کل بساط مکانیزمی وارونه در یک کشور به عنوان الگویی برای دنیا بدل بشود.
به شکست کشاندن چنین قیام و انقلابی جز با کشتار و سرکوب خونین انقلابیون و خواستهایشان بدون قدرتگیری جمهوری اسلامی نمی توانست پیش برود، تمام نیروهای داخلی و خارجی کمپ ضد انقلاب به این آگاه بودند که قدرت گیری اسلامیون و جمهوری اسلامی می تواند آنها را از کابوس حضور کمونیزم در هر شکل آن نجات دهد و خواستهای انقلابیون را از زیر تیغ بگذراند و منتهی الیه قطب متضاد خواست انقلابیون که ارتجاع مذهبی، تبعیض جنسیتی، نابرابر، تعرض و تحقیر زن، قوانین شریعت بود، که حفظ مکانیزم سود و بازار و تولید متناسب با خواست آنها، انحلال شوراهای کارگری نفت و هر نهادی تحت عنوان شورای مردمی، حذف هر نوع قدرتی در دست مردم و خلع سلاح قیام کنندگان بود که اسید پاشی و پونز زنی و تحمیل هر اختناق و عقب ماندگی اسلامی دیگری بود را تامین کند.
در مقطع ۵۷ جبهه ضد انقلاب اسلامی و همپیمانانش در مقابل جبهه انقلاب پیروز شد و قدرت را در دست گرفت و جدالهای خونین تری بین انقلابیون و جمهوری اسلامی تازه شروع شد. دیکتاتوری اسلامی برای تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی، تعرضی تمام عیار را به انقلابیون ۵۷ سازمان داد و به گواه یک دهه خونین تاریخی دست به قلع و قمع و ترور و اعدام و شکنجه و تیرباران یک نسل از انقلابیون زد و این جدال خونین تا به امروز ادامه دارد، پرونده بسته نشده و این جنگ تا همین امروز ادامه دارد، چون قیام به هدف خودش نرسید، هدف قیام به پیروزی رسیدن جمهوری اسلامی نبود و جمهوری اسلامی از دل خوش خدمتی های سلطنت و از دل لابی و پروپاگاند دول غربی در تقابل با نوع انقلاب و خواست قیام کنندگان بیرون آمد! قلع و قمع ده ها هزار نفر از مردم در ضدیت با حاکمیت جمهوری اسلامی چه در دهه نخست سرکار آمدنش چه در این چهل سال حاکمیت ننگین اش تا به امروز گواه این ادعا و ادامه این مبارزه است.
علیرغم این جدال خونین و در دست داشتن تمام ابزار های سرکوب داخلی از طرف جمهوری اسلامی و مماشات های بین المللی، اما نبرد و تقابل این جنبش از روز بعد از سرکار آمدن جمهوری اسلامی برای به سرانجام رساندن خواسته و مطالبات محرومین و طبقه کارگر با پیچیدگی هائی به مراتب بیشتر از دوران ۵۷ ادامه داشته و دارد.
اگر سیر تحولات در این چهل و چند سال را بنگرید تاریخی از مبارزه و شجاعت مردمی را می بینید که هر روز حاکمیت جمهوری اسلامی را زیر ضرب گرفته اند، درحالی که در این مدت بخش وسیعی از راست در داخل یا خارج از ایران، پوزسیون یا اپوزسیون راست، دوشا دوش جمهوری اسلامی با طرح اصلاح طلبی و اصلاحات و گفتگو به میدان آمدن و تلاش کردند جمهوری اسلامی و ساختار را از آن گزند ضرب زحمتکشان و محرومین برهانند، وقتی مردم دست رد به سینه این سناریو ها زدند و در دی ماه و آبان ماه اصلاح طلب و اصول گرا را خانه نشین تاریخ کردند، جامعه خیز دیگری در بالغ شدن مبازاتی اش را به سیستم نشان داد. انقلاب ۵۷ شکست خورد اما به هیچ وجه پرونده مختومه نیست، بلکه از همان زمان تا امروز به طور مشخص، با قدرت جدی تری به سمت انقلاب سوم در جریان است و ادامه دارد،
اینبار دشمنان ادامه انقلاب ۵۷ و انقلاب سوم ایران، بازی گردانانی به مراتب خطرناک تر از آن دوره را همراه دارند، امروز نیز، خطر جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی را هنوزهم دو طرف رقیب قدرت و شریک سرکوب به روشنی درک می کنند، برای پیروز نشدن آن سناریو می چینند، طرح تعریف میکنند، نیرو بسیج می کنند. بیهوده نیست که در سالگرد انقلاب ۵۷ ، هم جمهوری اسلامی به انتشار کوهی از جعلیات تاریخ دست میبرد تا مشروعیت برای حاکمیت بخرد و حکومت اش را ثمره انقلاب و خیزش قیام کنندگان جلوه دهد و هم از طرف دیگر، اپوزیسیون راست با همان متد و جعلیات تلاش میکند پرونده ننگین مسبب و همدست بودن در تحمیل دیکتاتوری اسلامی به مردم ایران را زیر فرش کند و آن انقلاب را فتنه ۵۷ بخواند.
چراغ سبز نشان دادن ها، شاخ و شانه کشیدن ها و رجزخوانی هایشان را با همان سناریوهای زنگ زده دیروزی اما در ورژن و هیبت امروزی به میدان آورده اند، اعلام هشدار خطر سوسیالیزم و کمونیسم، اعلام تعهدشان در تقسیم قدرت و تغییر و رفرم کنترل شده در تقابل با خواست تغییر انقلابی مردم، سپاه و نیروی سرکوب را حفظ کردن، وکالتی سرهم کردن و از پنتاگون و دول غربی مشروعیت طلبیدن، از اسلام در برابر جمهوری اسلامی برائت خواستن و نمایش حمایت حوزهای علمیه و اسلامی به عنوان ارکان مهم در سیستم حکومتی شان، مرگ بر دشمن مشترکشان چپ و کمونیست فرستادن که اتفاقا سرکوب و کشتار انساتهای آزادی خواه و برابری طلب، چپ ها و کمونیست ها، وجه مشترک هر دوی این حکومت ها بوده و خواهد بود را شاهدیم.
سیر اوضاع و نوع مطالبه جنبشها، یک بار دیگر نشان از مسجل شدن سقوط دیکتاتوری جمهوری اسلامی و هراس از سرکار آمدن سیستمی است که نقش و اراده مستقیم مردم در آن دخیل باشد. همه این پروپاگاندها، دوست دوستی دراز کردن ها، چراغ سبز نشان دادن ها، اعلام همخونی کردن ها و ... همان کد رمز شراکت در سناریوی تغییر و دست به دست کردن قدرت از بالای سر مردم و به شکست کشاندن قدرت اراده و تصمیم و تعیین تکلیف مردم است که امروز خطر آن نوع دگرگونی را احساس کرده اند و به سیاق گذشته اما در اشکال امروزی آن، پیام واضحی به رقبا و شرکای همدیگر میدهند، که به عنوان مدافعان قسم خورده سرمایه داری، علیه هر انقلاب توده ای و از پایینی هستند وخواهند ایستاد.
تمام هیاهوی راست و بسیج نیرویشان که در ظرف این چهل و چهار سال حتی یک لحظه کنار مردم آزادیخواه و انقلابی نبودند و دیده نمی شدند به خاطر خطر این چپ و کمونیسم و سوسیالیسمی که بالای سر جامعه ایران قرار گرفته، همه را ازهراس سقوط سیستم مطلوبشان و راه نچاره پیدا کردن برای به وقوع نپیوستن این کابوشان بیرون کشیده و کابوس کمونیسزم و خطر سوسیالیسم مثل آب در لانه مورچه ها شده.
جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی و ادامه دهندگان انقلاب نا تمام ۵۷ با سبک و قدرت و مطالباتی فراتر از آن می خواهند در نبرد طبقاتی و انقلاب سوم ایران نقش بازی کنند. "خیزش مهسا"، مطالبات جنبش زنان و ادامه آن با مطالبه رفاه، برابری، عدالت، امنیت و آزادی طبقه کارگر و کل جامعه، تنها نسیمی از این آرایش نبرد طبقاتی پیشرو است. نبردهای اصلی انقلابیون و جنبش زنان و دیگر جنبش های طبقه کارگر از ۵۷ تا کنون و ادامه دهندگان برای به سرانجام رساندن آن مطالبات در انقلاب سوم ایران در پیش است.
اینبار طبقه کارگر و جنبش کمونیستی باید ثابت کند که کابوس حاکمیت جمهوری اسلامی و اپوزسیون راست و تمامی نیروهای ارتجاعی به حقیقت پیوسته، اینبار باید تضمین کرد که به هیچ نیرو و جریانی اجازه دور زدن اعمال قدرت و اراده مردم در تعیین سرنوشتشان را نمی دهند، باید اینبار تضمین کرد که به هیچ نیرویی اجازه پیشبرد سناروی "تغییر و دست بدست کردن قدرت از بالا" را نخواهند داد. اینبار به سرانجام رسیدن انقلاب سومی که در آن همه انسانها از آزادی، برابری، رفاه، امنیت برخوردار باشند را تضمین میکند. اینبار با اتکا به شوراهای مردمیشان و تنها آلترناتیو تضمین اعمال اراده و قدرتشان، تعیین تکلیف نهائی با حاکمیت دیکتاتوری، سلطه گری، ارتجاعی را در هر شکل آن توسط خود مردم تضمین خواهد کرد.