خبر چرخش میرحسین موسوی از "اصلاح نظام از درون" به سمت عبور از جمهوری اسلامی و "اصلاح از بیرون" و پیوستن او به صف ریزش کنندگان، قند در دل آقای پهلوی، بعنوان مهمترین مهره بیرونی برای "اصلاح نظام از بیرون"، را آب کرده است تا بلکه برای حل پازل تبدیل انقلاب به "فروپاشی مدیریت و کنترل شده"، از عناصر مهمتری از نظام، در سطح روسای جمهور و فرماندهان سپاه و ... بشکل علنی تری، یارگیری کند.
واقعیت این است که این ریزش ها، نه از خواص لابیگری و کاریزمای رضا پهلوی، که از نتایج پیشروی انقلاب مردم در ایران است. حاصل شکست جمهوری اسلامی در مقابل پیشروی مردم است. پس لرزه های خیزش شهریور ۱۴۰۱ و شکست جمهوری اسلامی در مقابله با خیزش توده ای و ناتوانی اش از مرعوب کردن و عقب راندن مردم مدتها است آغاز شده است. علیرغم هیاهوی "خواباندن غائله"، "دستگیری لیدرها" و اعترافات تلویزیونی و حتی علیرغم اعدام چند نفر از دستگیر شدگان، قربانی گرفتن در خفا و کشتن و زخمی کردن تعداد بیشتری، این خیزش نه تنها تسلیم نشد و عقب نشینی نکرد که خود به نیروی خود، لغو حجاب و برخورداری از حق اعتصاب و اجتماعات و تشکل و تعرض به سرتاپای نظام را، دوفاکتو، به اجرا درآورده است. دستآوردهایی که مطلقا توسط جمهوری اسلامی قابل بازپس گیری نیست. علیرغم "آرام" شدن خیابانها، پس لرزه های این جنبش که راه پیشروی خود را طی میکند، "نا آرامی" و "التهاب" و بحران را به بورژوازی و حاکمیت اسلامی، تحمیل کرده است.
تحمیل قوانین جدید به جمهوری اسلامی، از لغو حجاب و آپارتاید جنسی تا حق تشکل، و ناتوانی دستگاه سرکوب در بازگرداندن اوضاع به قبل از شهریور ۱۴۰۱، در کنار گسترش فقر و شروع اعتراضات و اعتصابات کارگری و "خطر" عروج مجدد اعتراضات توده ای در ابعادی وسیعتر و همه گیرتر، به میدان آمدن سایر بخشهای مردم محروم و بخصوص طبقه کارگر، شکافها، تردیدها، راه حل های مختلف برای نجات "نظام" را در میان بالایی ها دامن زده است. ریزش خودی ها و حکومتی ها در ابعاد وسیعتری در جریان است و بخش وسیعتری از خودی ها فاصله خود را از چیزی که به نام جمهوری اسلامی شناخته میشود، اعلام میکنند.
آخرین نمونه این ریزش نامه میرحسین موسوی تحت عنوان "برای نجات ایران" و استقبال طیفی از "اصلاح طلبان" رادیکال و نا امید از نجات سیستم سیاسی-اقتصادی در قالب جمهوری اسلامی است. ریزشی که ظاهرا نور امید را در انتهای تونل تاریک اپوزیسیون راست، و بخصوص طیف رضا پهلوی، به درخشش در آورده است. بنگاههای تبلیغاتی راست با هیاهو از پیوستن موسوی به جبهه "برانداران" آنهم با "حفظ تمامیت ارضی"، این شاه کلید پهلویست های فاشیست، و شانس "اتئلاف" او و "شاهزاده" میگویند و به صف مخالفین انقلاب و طرفداران "فروپاشی مدیریت و کنترل شده" تبریک میگویند و وعده "روزهای بهتر" را میدهند!
"ائتلاف" میان سران اصلاح طلب و "شاهزاه"؟ چرا که نه! موسوی پلاتفرم همیشگی رضا پهلوی را دوباره با هدف "نجات ایران" (این واژه سحر آمیز و اسطوره ای اما بی معنی) روی میز آورده است. پلاتفرم "رفراندم برای تغییر قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان برای تهیه قانون اساسی جدید، رفراندم برای تائید قانون اساسی جدید" و "اتکا به صندوق رای"!
پلاتفرمی که خیزش شهریور ۱۴۰۱ آنرا با لگد به حاشیه راند و رضا پهلوی و یارانش یواشکی آنرا در جیبشان گذاشتند و زیر فشار این خیزش "انقلابی" شدند. پلاتفرم رضا پهلوی همیشه "انحلال" "غیر خشونت آمیز" جمهوری اسلامی از طریق یک رفراندم بوده است. او همیشه یک "اصلاح طلب" بیرونی بوده و هست، که شانس در قدرت بودنش و "خدمتگذاری" اش را امثال میرحسن موسوی و حکومت های ایشان، از ایشان غصب کرده بودند!
خیزش شهریور ۱۴۰۱ سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی، و نه صرفا "ولایت فقیه"، را به او و اپوزیسیون بورژوایی تحمیل کرد و "انقلابی" شان کرد. "انقلابیگری" که به محض "آرام" شدن اوضاع به سرعت کنار گذاشته شد و پلاتفرم قدیمی اینبار بعنوان "فروپاشی کنترل و مدیریت شده"، به اتکا به فرماندهان سپاه و ارتش و البته امریکا، قرار است پیاده شود. سناریویی که نه فقط به ارتباط، که به نفوذ و پایه در بالاترین رده های سپاه و ارتش نیاز دارد. نفوذی که رضا پهلوی، علیرغم هارت و پورت "تماس با فرماندهان سپاه و ارتش"، فاقد آن است.
برخلاف رضا پهلوی، موسوی یکی از مهمترین شخصیتها و با نفوذ ترین شخصیتها در سپاه و وزارت اطلاعات است. دو سوم وزارت اطلاعات و سپاه در انتخابات ۸۸ در مقابل احمدی نژاد به او رای دادند. این "سرمایه" بزرگی برای رضا پهلوی و سناریوی "فروپاشی کنترل و مدیریت شده" وی است. بی دلیل نیست طرفداران این ائتلاف و نزدیکی، از ضرورت استفاده از "دومینوی ریزش قبل از دومینوی سقوط" و از تلاش برای "تغییر توازن قوا" از طریق "ریزش از بالا و فرسایش از پائین"، قلم فرسایی میکنند. بی دلیل نیست که دو طرف را تشویق به شکل دادن به ائتلاف یا همکاری هایی، یا حتی به نمایش گذاشتن چنین نزدیکی هایی، میکنند.
رضا پهلوی که علیرغم هیاهوی میدیایی و شوهای پرسروصدایش، "درمانده" از داخل و "وامانده" از خارج شده است، دست بدامان هر عنصر مخرب و ارتجاعی حکومتی، به شرط با نفوذ بودن در ارگانهای حاکمیت، میشود. و به هیچ سناریویی با اتکا به هر قدرت ارتجاعی، نه نمیگوید. او برای ممانعت از سرنگونی جمهوری اسلامی بدست مردم، دست بدامان هر فسیل مرتجعی از آیت الله سیستانی و حشد الشعبی "شیعه" تا مولوی عبدالحمید "سنی" و موسوی "اصلاح طلب" یا "برانداز" میشود. این موقعیت رقت بار رهبر سیاسی، جنبش راست پرو غرب است!
شوق و ذوق اپوزیسیون راست، هیاهوی میدیایی شان که هیهات هیهات "موسوی هم برانداز شد" و به "شاهزاه پیوست" و "پلاتفرم قدیمی او را پذیرفت"، هیجان درمورد دفاع موسوی از "تمامیت ارضی" و بولد کردن جمله آخر این نامه "یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر"، زدن آن بر فرق سر شارلاتانهایی مانند مهتدی، که بنام مصائب مردم در کردستان ایران، تلاش میکند "از این آب گل آلود ماهی بگیرد"، تماشایی است! همه این هیاهو و وعده "روزهای آفتابی تر"، اهمیت چنین ریزشهایی در این سطح را برای اپوزیسیون راست و بورژوایی و سیاست "جذب ریزشی های حکومتی" نشان میدهد.
علیرغم هیاهوی تبلیغاتی، این پروسه با مشکلاتی روبرو است. منجمله اینکه، رهبر این ائتلاف و "فروپاشی مدیریت شده" چه کسی است. آیا موسوی، با توجه به نفوذش در سپاه و وزارت اطلاعات و هیئت حاکمه ایران، نیازی به رضا پهلوی و لشکر اش برای این "فروپاشی مدیریت شده" دارد؟ آیا حاضر است زیر پرچم "شاهزاده" برود یا "شاهزاده" دو باره کارت "اپوزیسیون واقعی در داخل است" و "طرف حساب من آنها هستند" را دوباره رو میکند و دو فاکتو زیر پرچم موسوی و تحت عنوان موسوی"رهبر داخل کشوری" و او "رهبر خارج کشوری" همه بساط وکالت و .... را ماستمالی میکند؟ و بالاخره به فرض توافق بالا آیا طرفداران دو آتشه و فالانژ دو طرف حاضر به قبول این سناریو هستند؟!
جواب اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد موسوی، به این "له له زدن" راست و اعلام "پیوستن موسوی به بلوک شاهزاده" و ضرورت "ائتلاف" در مصاحبه با "بی بی سی" شنیدنی است. وی با اعلام اینکه "نه خیر"، خبری از "ائتلاف" و ... با اپوزیسیون "خارج کشور" نیست! و اینکه موسوی مخاطبش ایران (دوستانش در سپاه و وزارت اطلاعات و ...) است و نه خارج کشوری هایی چون رضا پهلوی، آب پاکی روی این پروژه و دست رضا پهلوی میریزد.
واقعیت این است که راست پروغرب برای اجرای پروژه خود، برای "فروپاشی مدیریت شده"، برای "گذار غیر خشونت آمیز" از جمهوری اسلامی و برای مقابله با سناریوی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، در حال حاضر ریزش هایی کم اتوریته تر و کم نفوذ تری از موسوی و کروبی و خاتمی دارد. از نظر قدرت سیاسی و نظامی و اطلاعاتی و ...، بی بنیه و بی سرمایه است.
حتی میرحسن موسوی، این عنصر "بی زبان" و سوخته نظام، لقمه بزرگی برای اپوزیسیون راست و رضا پهلوی است. مردم در ایران یک بار شانس میرحسن موسوی و کروبی و رهنورد را، برای دخالت ماکرو در سرنوشت شان، تماما سوزاندند. جامعه با "اصلاح طلب اصولگرا، دیگر تمام شد ماجرا"، از آنها عبور کرده است. اینکه امروز حتی امثال موسوی ها و دفاتر فکری و نظامی شان در نظام، دست رد به سینه رضا پهلوی زده اند، برای او که به کمک تبلیغات عظیم ماهواره ای به زور مقام "رهبری" به جلو هل داده شدند، موقعیت بسیار رقت باری به بار آورده است.
بی تردید طیفی از متحدین و حواریون ایشان، منتظر چرخش و "کله معلق" زدن دیگری از طرف رضا پهلوی و "نرمش قهرمانانه" وی هستند. تا شاید این گره کور"ایفای نقش رهبری" را برای او باز کنند. ظاهرا معضلات این طیف پایانی ندارد! اما این بن بست و "خوردن به تخت سینه "نشدن" ها و "نشدن" های ممتد تاریخی رضا پهلوی و کمپ راست، ریشه در جامعه ای دارد که به وی و موسوی و کروبی و خاتمی، نه تنها بعنوان "ناجی" و "رهبر" خود برای کمترین تغییر مثبتی نمی نگرد، که آنها را موانع پیشروی خود میداند که باید کنارشان بزند.
مردم آزادیخواه، طبقه کارگر در ایران و کمونیستها، خود را برای رفع موانع پیشروی انقلاب مردم، خنثی کردن پروژه های ارتجاعی موسوی ها و پهلوی ها آماده میکنند. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و قدرت گرفتن "کنگره سراسری شوراهای مردمی" و تامین رهبری تحولات بزرگ توسط خود مردم، جواب این صف آزادیخواهی به هر سناریوی ارتجاعی علیه انقلاب در جریان است.