اخیرا همزمان با تلاشهای رضا پهلوی و حامیان او به عنوان وارث "تاج و تخت شاهنشاهی" و بالماسکه "وکالت میدهم"، شاهد عروج تعدادی دیگر از "شاهزاده ها" و بازمانده های رژیم قاجار، افشار و سلجوقیان هستیم. روشن نیست در امتداد این مسابقه تعداد مدعیان تسخیر قلعه شاهنشاهی در ایران چند نفر خواهند بود. منطق مشترك همه مدعیان بر یک اصل استوار است. اگر بازمانده ای از یك حكومت سرنگون شده، پهلوی، در دل یك انقلاب توده ای میتواند مدعی و وارث پادشاهی در ایران باشد، چرا نباید وارثین سلسله های "خاندانهای" دیگر كه هر كدام طولانی تر از پهلوی ها بر ایران حكم رانده اند و غالبا در یك كودتا و یا در جنگی از قدرت کنار گذاشته شده اند، از چنین حقی برخوردار نباشند؟! ادعای رضا پهلوی و شاهزاده بودن وی که روزانه توسط میدیای رسمی و غیر رسمی راست، به تصویر كشیده میشود، همان اندازه واقعی است كه دیگران.
 
این مسابقه رقت انگیز "شاهزاده" ها بر سر تاج و تخت، بیشتر از یک جدال واقعی به بازی "شاه و ملكه" كودكان در كارتونهای بچگانه شبیه است.
 
اما مستقل از بازی "شاهزاده های" ایران و رویاهای برباد رفته آنها، یك مولفه و یک حقیقت را باید جدی گرفت. حقیقتی كه كل اپوزیسیون راست، از سطنت طلب، جمهوریخواه و ناسیونالیست كرد و .. تا مجاهد، روی آن سرمایه گذاری میکنند. مولفه اتکا به دولتهای امپریالیستی و دول مرتجع و نقش مخرب آنان در هر تحول ازادیخواهانه و برابری طلبانه و باز شدن فرجه برای ورود آنها به صحنه بعنوان نیروی به شکست کشاندن انقلاب و دست بدست کردن قدرت از بالا.
 
تلاشهای این دوره ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، به رهبری رضا پهلوی، اعلام یك حزب اولترا راست و شبه فاشیستی توسط فرشگرد، راه انداختن پروژه "وكالت" در دنیای مجازی و رای جمع كردن برای آخرین "شاهزاده" ایران و ...، همه و همه متاثر از تحولاتی است كه مهر آزادیخواهی و برابری طلبی کارگری را بر خود دارد. این واقعیتی است  که این طیف را به تكاپو و بازی با کارتهای "روباز" انداخته است. واقعیتی که وادارشان کرد ژست های دمکرات مابانه شان را کنار بگذارند و اعلام کنند که علیه مخالفان خود، و در راس آن طبقه کارگر و کمونیستها، شمشیر از رو می بندند و با پرچم فاشیسم آریایی وارد جدال های آتی خواهند شد.
 
تلاش چندین ساله اپوزیسیون راست و در راس آنها نژاد پرستان آریایی، تلاش برای اتحادها و ائتلافها در میان این صف و موقعیت ممتاز "شاهزاده" در راس آنها، تلاش برای دادن تصویری متحد از نیروهای راست، دو دلیل اصلی داشت. اولین دلیل جلب توجه و حمایت دولتهای غربی به قدرت و توان و ظرفیت این اپوزیسیون در كنترل تحولات انقلابی در ایران و حفظ نظام كاپیتالیستی بود. دومین هدف تلاش برای دادن تصویری بزرگ و قدرتمند و بی حریف از اپوزیسیون راست به مردم ایران با هدف تاثیر گذاشتن بر سیر تحولات در ایران، "دفع خطر انقلاب پایین" و تسلیم كردن مردم به "رهبری" شان به عنوان تنها گزینه قابل دسترس برای جایگزینی جمهوری اسلامی بود.
 
سیر تحولات ایران و خواست و مطالبات برابری طلبانه آن، از آزادی وسیع و بی قید و شرط سیاسی، آزادی زن تا برابری و عدالت، اپوزیسیون راست را با بن بست ها و شكست های مختلف روبرو كرد. پروژه های متعدد این اپوزیسیون در مقابل تحولات انقلابی این دوره، بیش از پیش بیگانگی این اپوزیسیون و پروژه هایش را با امیال و آرزوها و شعار و مطالبات جنبش اخیر، در مقابل چشم همگان قرار داد و شكست و ناكامی را برای آنها به ارمغان آورد. تبلیغات وسیع رسانه ای و تلاش برای نشان دادن جایگاه "ویژه" رضا پهلوی و "عشق بازگشت به گذشته" در میان مردم ایران، خبر سازی و جعل حقیقت و پخش آن از رسانه های دست راستی، همگی در مقابل حقایق سرسخت تحولات انقلابی، چون تف سربالا بر سر و صورت صاحبانش بارید و خواب و خیال رسیدن به تاج و تخت شاهنشاهی را برای این بخش از اپوزیسیون به سرابی تبدیل كرد. امروز صف اپوزیسیون راست، بدنبال شكست پروژه ها و ماهیت جنبش انقلابی ایران، با تشتت و انشقاق روبرو است.
 
این حقایق رضا پهلوی و یارانش را وادار کرد ادعای "لیبرال" و "دمكرات" را كنار گذشته و شاهزاده لخت و عریان به عنوان یك فاشیست دو آتشه با پرچم ضد كمونیستی، ضد كارگر و ضد هر نوع رفاه و عدالت و برابری، به میدان بیاید. روشن شد شعبان بی مخ های افسار گسیخته در خیابان های لندن، کلن، برلین، پاریس و لس آنجلس "پارازیت" های این جریان نیستند، برعکس اینها آینه تمام نمای پلاتفرم ارتجاعی، ضدانقلابی و فاشیستی "شاهزاده" اند.
 
اعلام حزب نئوپهلوی ها و بازی دنیای مجازی وكالت دادنها، خط و نشان كشیدن رضا پهلوی با پرچم "تمامیت ارضی" برای بخشی از همراهان تا كنونی خود به عنوان "تجزیه طلب" و محاكمه انقلاب ۵۷ و انقلابیون آن، محاكمه كمونیستها و تکرار تبلیغات جمهوری اسلامی به عنوان "محصول انقلاب ۵۷"، همگی بخشی از پروژه جدید "شاهزاده" است.
 
مخاطب این پرچم ضدیت با آزادی، رفاه و برابری، این هیستری ضد كمونیستی و به رخ کشیدن ظرفیت فاشیستی جریان سلطنت طلب، مطلقا مردم ایران نیستند. این جریان ارتجاعی و دست راستی یکبار توسط مردم در ایران شکست داده شد و امروز هم در ایران خریداری ندارد. رضا پهلوی تلاش میكند توجه دولتهای غربی و محافل امپریالیستی را به "خطر كمونیسم" در جامعه ایران، قدرت اجتماعی آن جلب کند و همزمان ظرفیت خود و نیروی تازه نفس و فاشیست خود در به خون کشیدن انقلاب آتی مردم را به این محافل ثابت كند.
 
رضا پهلوی از اینكه در جامعه ایران و میان مردم انقلابی بتواند جا پایی باز كند، بیش از هر زمان ناامید شده است. تلاش بیست و چند سال اخیر این جریان برای جذب "اصلاح طلبان" بریده از حكومت، کسانیکه پرونده های کلفتی از ضدیت با آزادیخواهی، با هر نوع چپگرایی و بخصوص كمونیستها، با رادیکالیسم کارگر و طبقه کارگر را زیر بغل دارند، ناشی از این ناامیدی و بسته شدن پرونده حمله نظامی به ایران توسط امریکا است.
 
تنها سرمایه رضا پهلوی جریانات و مهره های درون حاكمیت یا کنده شده از حاکمیت است. رضا پهلوی تلاش میکند سناریوی ارتجاع اسلامی، در انقلابی که در نیمه راه سرش را به كمك دول غربی بریدند، در به خدمت گرفتن بخش بزرگی از ساواك، ارتش و نیروهای مسلح و... ، را تکرار کند. ادعای رضا پهلوی در ارتباط با سران ارتش، سپاه و بسیج، ادعای داشتن اعتبار در میان آنها، چراغ سبز نشان دادن به سران دستگاه سركوب و ماشین دولتی موجود، همگی امیدهای این جریان برای ایفای نقشی مشابه نقش ضدانقلاب اسلامی در سال ۵۷ در مقابل انقلاب موجود است. استراتژی "فروپاشی مدیریت شده جمهوری اسلامی" به كمك سران ارتش و سپاه و بسیج، استراتژی ضد سرنگونی و ضد انقلابی رضا پهلوی به کمک دستجات حكومتی و دولتهای غربی است.
 
امروز قرار است این صف فاشیستی به رهبری رضا پهلوی، در رقابت با مجاهدین، گزینه ای "مناسب تر" برای تقابل با انقلاب پایین و گذار از جمهوری اسلامی به كمك دولتهای غربی باشد. این  جریان اولترا راست و فاشیست که با پرچمی كه علیه مردم ایران و انقلاب آزادیخواهانه آن قد علم کرده است را باید جدی گرفت.
 
نزدیک شدن سرنگونی جمهوری اسلامی میتواند انواع دستجات حكومتی را به سوی اپوزیسیون راست پرتاب كند. نفس ناممكن بودن سلطنت و سراب شدن رویاهای شاهزادگان ایران و رضا پهلوی، دلیل بر بی نقشی آنها به عنوان جریانی فاشیستی به كمك دولتهای غربی و محافل امپریالیستی علیه انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران نیست. این بلوک ارتجاعی به هر باند تبهكار، هر نیروی فاشیستی و باند سیاهی، هر جریان ضد كارگری و ضد كمونیستی، برای جلوگیری از یك تحول انقلابی و رادیكال و برابری طلبانه متوسل خواهند شد. كمك دول غربی به انواع جریانات راست، گروهها و فرقه های تبهكار و ضد اجتماعی از باند رجوی و انواع گروههای قوم پرست تا نئوفاشیست های آریایی و رضا پهلوی و اقمارش، همگی و در هر دوره به اشكال مختلف و از جمله به عنوان اهرم فشار به جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار گرفته اند. این جریانات در سیر تحولات ایران و علیه رادیكالیسم این جنبش، زمانی كه از ماندگاری جمهوری اسلامی و توان حفظ آن در قدرت ناامید شوند، ابزاری در خدمت شكست انقلاب مردم است.
 
بی تردید سیر سرنگونی جمهوری اسلامی با پیچیدگی هایی پیش خواهد رفت. اما شرط پیروزی صف آزادیخواهی در تحولات كنونی، برافراشته تر كردن پرچم وسیعترین آزادی های سیاسی، پرچم برابری كامل زن و مرد، برابری و عدالت و مقابله با هر نوع دخالت دولتها در تحولات ایران است. تنها راهی كه پیروزی مردم ایران در سرنگونی كامل جمهوری اسلامی و اعمال اراده مردم در سرنوشت جامعه را تضمین میكند، "کنگره سراسری شوراهای مردمی"، بعنوان نماینده اعمال اراده مردم در آینده سیاسی خود است. این تنها ضامن اولا متحد كردن هر چه بیشتر طبقه كارگر و مردم محروم به اشكال مختلف، در انواع نهاد و تشكل و سازمانهای توده ای با پرچم آزادی و برابری است و دوما بستن راه هر سناریوی ارتجاعی علیه جنبش آزادیخواهانه مردم است. این تنها راه تضمین شكست جمهوری اسلامی و تضمین شكست خوابهای طلایی شاهزاده های ایرانی، شكست پروژه ها و توطئه های اپوزیسیون راست و از جمله نئوپهلوی های نژاد پرست، برای عبور نیم كلاج از جمهوری اسلامی و دست بدست كردن قدرت از بالای سر مردم آزادیخواه ایران است.
 
سرنگونی جمهوری اسلامی را باید به بستن پرونده هر سناریوی ارتجاعی و ضد انقلابی علیه جنبش آزادیخواهانه مردم در ایران و هر نظامی که با خود فقر و استبداد و بردگی را به ارمغان می آورد، تبدیل کرد. انقلاب آتی در ایران باز کردن فصل جدیدی در تاریخ جدال بر سر آزادی و برابری را باز خواهد کرد.