رضا پهلوی، در مصاحبه با تلویزیون من و تو، اعلام کرد که " تمامیت ارضی" خط قرمز اوست! این همان شاهزاده لیبرال، متین و دمکرات بود که تا مرز همکاری با جریانات فدرالیست رفت.
سوال این است که چه اتفاقی موجب شده تا به جای هزار و یک مسئله سیاسی در جامعه امروز، ایشان نگران تمامیت ارضی است؟ آیا برای مرزهای کشور خطر بلقوه ای پدیدار شده است؟ آیا شرایط کشور به سوی سناریوی سیاه و خطر تجزیه رفته است؟ آیا یک نیروی سیاسی خطرناک برای خاک ایران متولد شده است؟ آیا ناسیونالیست های کرد ادعای متفاوت از همیشه را داشته اند؟ پاسخ تمام این سوالات یک نه قاطع است. با تمام اینها، یک واقعیت سیاسی در متن بحران انقلابی خود را به همه معرفی کرده که برای تمام جبهه راست خبر خوشی ندارد. این واقعیت عروج جنبشی با پرچم آزادی زن، برابری و تعیین سرنوشت جامعه بدست خود مردم بود. استراتژی راست برای سرنگونی جمهوری اسلامی، عبور نیم کلاج از جمهوری اسلامی و تحویل قدرت از بالای سر مردم با دخالت های خارجی بوده است. از الزامات این آرزوی شاهانه، ماندن مردم در خیابان و فداکاری برای پادشاه مدیای راست و غلطیدن در جنگی زودرس در متن بی سازمانی و بی افقی مردم بود.
 
نتیجه تمام فداکاری های خیل مدیای دست راستی در تاباندن خورشید پهلوی در خانه های مردم، چیزی جز یک نه بزرگ به پهلوی سوم نبود. در تمام چهار ماه گذشته، در کنار شعارهای متعدد علیه سیستم شاهی، پرچم شیروخورشید نشان ساواک، حتی برای یکبار هم در دست حتی یک گروه چند نفره شاه پرست در داخل کشور، نزد حتی یک نفر قابل رویت نشد. معنی ساده این واقعیت به هر موجود اجتماعی نشان میدهد که "پادشاهی" به عنوان یک سیستم و یک نظام، روی زمین سفت، مطلقا تعین سیاسی ندارد.
 
محصول جمعبندی استراتژیست های ترامپیست  پشت رضا پهلوی از این تحولات، همه اینها و منجمله خود رضا پهلوی را هم قانع کرده است که، حالا لیبرال بازی و ژست نرم  کنار آمدن با گروههای راست لیبرال جواب نیست؛ جواب امروز برای راست، همان پرچم راست افراطی و سلطنت طلب هایی است که همیشه با پرچم فاشیسم آریایی در صحنه بوده و هیچ وقت بازی های دیپلماتیک رضا پهلوی برای کنار آمدن با دیگران را نپذیرفتند.
واقعیت تلخ دیگری که شاه سلطنت طلبان و رهبران غیر علنی تر آنها را به اتخاذ چنین سیاستی کشانده است، عمق تحولات امروز ایران است که با تکان بعدی، میتواند شعارها و مطالبات و مسیری برای پیشروی خود و جامعه به دست بدهد، که تمام بورژوای این جامعه را سورپرایز کند.
 
اضافه بر حقایق ذکر شده، نیاز بورژوازی به کار ارزان در حوزه ژئوپلوتیک ایران، نیاز بورژوازی به در هم شکستن انقلاب در جریان و نیاز بورژوازی به سرکوب خونین کمونیسم و طبقه کارگر قدرتمند و پر جمعیت این کشور و عقب راندن کل جامعه به نقطه صفر مطالبات، نیازهای سیاسی دیگر این بورژوازی برای دست بردن به شمشیر قتل عام های فاشیستی است.
 
در این میان، سر بخشی از راست در اپوزیسیون بی کلاه مانده است؛ ناسیونالیسم کرد به لیبرالیسم بازی های نیم پهلوی باور پیدا کرده و خود را آماده تحویل بخشی از اداره کشور در سناریوی خیالی خود کرده بود. حالا که شبکه فدرالیست چی های قومی بی پادشاه مانده و دست به زانو نشسته اند، ضرر کرده ترین این صف دلقك ممتازی است به نام مهتدی، که در تمام این سالها و بویژه دوره اخیر، به عنوان پادوی رضا پهلوی افتخار ایفای نقش پیدا کرده بود.
 
خبر خوب این است که ناسیونالیسم کرد نیازی به سرشکستگی ویژه در صفوف خود ندارد؛ جامعه ایران همان اندازه برای اینها تره خورد می کند که برای شاهزاده مرادشان کرد. صف راست، تا این لحظه، هیچ شعار و مطالبه روشن و ناروشنی برای دست یابی هیچکدام از راست ها را ندیده است. علت ساده است، نه مطالبه برابری طلبانه زنان و شور آنها علیه مردسالاری به ملی گرایی و قوم گرایی ربطی دارد، نه رفاه و آزادی و برابری طلبی شان. راست در کلیت خود، یک مهمان ناخوانده در این دوره است. مادام که مردم و جامعه وارد دوره سازمان یابی شده و مشغول انتخاب افق روشن رهایی است، راست می تواند مشغول درمان درد خود باشد.