در سالهای گذشته و با شروع هر موج اعتراضی در ایران، پدیده رهبری و هدایت این مبارزات به جلو آمده است و هر كس و جریانی بر اساس اهداف و آرمان و سیاستهای خود تلاش کرده به پدیده "رهبری" این جنبش جواب دهد. ما دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ را داشتیم كه كل احزاب و نیروهای سیاسی و خود حاكمیت را به درجه زیادی غافلگیر كرد. اكنون و در ادامه آن خیزشها، شاهد بیش از صد روز اعتراضات وسیع در سراسر ایران هستیم، چیزی كه در مقیاس با خیزشهای دیماه و آبان از هر نظر قدرتمند تر، متكامل تر، وسیع تر و رادیكالتر بود. این خیزشها امتداد همدیگر و بر بستر یك دوره اعتراضی در جامعه ایران شكل گرفتند كه جنبش كارگری و اعتصابات و اعتراضات طبقه كارگر و بعلاوه اعتراضات اقشار دیگر جامعه از معلم و بازنشسته و پرستار و... پای جدی آن بودند. قبل از خیزش دیماه و در فواصل این خیزشها جامعه در سكون به سر نمیبرد و ما شاهد هزاران اعتصاب و اعتراض كارگری و اقشار محروم جامعه در این دوره بودیم.
 
رهبری پدیده ای سیاسی و عملی در جنبشهای مختلف سیاسی و طبقاتی است. هیچ اعتصاب و اعتراض كارگری، معلم و بازنشسته و... بدون سطحی از رهبری نبوده است. در هر اعتصاب كارگری بالاخره روی زمین سفت كسانی كار كرده اند و سعی كرده اند رفقای خود را قانع كنند، به تردیدها و نگرانی و سوالات و ناروشنی ها جواب داده اند، بر سر اهداف و مطالبات خود توافق كنند. هر اعتصاب كارگری در دنیای واقعی نتیجه مجموعه ای از كار پشت پرده انجام گرفته است كه سرانجام به شكل یك تجمع كارگری و یا یك اعتصاب خودنمایی كرده است. در نتیجه هر اعتراض سازمانیافته ای سطحی از رهبری خود را داشته است. اعتصابات در پتروشیمی ها، در فولاد، هفت تپه، معادن، ذوب آهن اصفهان، كارگران هپكو و آذر آب، اعتراضات معلمان و بازنشستگان، دانشجویان و... هر كدام سطحی از رهبری خود را داشته است. سطح مطالبات و ماهیت اعتراضات اساسا تابعی از توازن قوا و بعلاوه موقعیت گرایشات مختلف، در جنبش كارگری و در هر اعتراض و تجمعی بوده است.
 
اما خیزشهای توده ای كه گاها به شكل یك انفجار اجتماعی ظاهر میشوند، معمولا فاقد یك رهبری واقعی و از پیشی هستند، حتی اگر محركین اولیه ای هم داشته باشند، خود خیزش غالبا خود جوش و حالت طغیانی دارد. خیزشها در مقاطعی به شكل فوران یك آتشفشان عروج میكنند و همیشه در ابتدا فاقد رهبری مشخصی است. همین امکانی را برای هر نیروی سیاسی، از راست تا چپ، باز میکند تا تلاش كنند مهر خود را بر آن بزند، مطالبات آنرا از زاویه منافع جنبشی خود فرموله کند، افق خود، انقلابی یا ارتجاعی، روشهای اعتراضی خود، تصویر خود از آینده این جنبش، از پیروزی یا شکست آن، و .... را  بر آن حاکم کند. دوره اخیر و حتی  پیش از این نیز در خود جامعه تلاش فراوانی شد، كه بتوان این جنبشهای اعتراضی را روی مسیری انداخت، كنترل و حول شعار و اهدافی هماهنگ كرد، حول خواست و مطالباتی متحد كرد و صاحب یك افقی كرد. طبیعتا در چنین اعتراضاتی، بدلیل فورانی بودن و عدم متكی بودن به یك برنامه از پیشی و سازمانیافته، و بعلاوه بدلیل خفقان و استبداد تاریخی در این جامعه و نبود آزادی های سیاسی و دشوار بودن فعالیت مشترک و واحد، نبود تشکلهای توده ای و .....، تامین رهبری آنها كاری سخت است.
 
مستقل از این حقایق، اعتراضات توده ای این دوره فاز سیاسی جدیدی در ایران و از جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی است. این جنبش هر چند عمومی است و یك خواست مشترك یعنی رفتن جمهوری اسلامی را پرچم خود كرده است، آما خصلتی آزادیخواهانه دارد. پدیده آزادی زن، آزادی وسیع سیاسی، رفاه و عدالت و علیه فقر و استثمار و بی حقوقی بر آن حك شده است و به همین دلیل در میان مخالفان جمهوری اسلامی، نیروهایی را خوشحال و نیروهایی را عمیقا نگران كرده است. آنچه خصلت نمای جنبش موجود است آزادیخواهی، برابری طلبی و عدالتخواهی طبقه كارگر و اقشار محروم جامعه است. به همین دلیل این جنبش عموما چپ است. اما بزرگی این جنبش، قدرت و سراسری بودن آن كل راست ایران ایران را علیرغم تضاد با اهداف این جنبش و هراس از آن، مجبور كرده است به آن قسم بخورند و خود را با آن یكی قلمداد كنند تا بتوانند بر آن تاثیر بگذارند.
 
تلاشهایی كه برای تامین رهبری جنبش موجود میشود هم اشكال مختلف و متناقضی به خود گرفته است، كه ناشی از اهداف جنبشهای مختلف سیاسی و احزاب و شخصیتهای آن است.  تامین رهبری تا رهبر تراشی دو پدیده متفاوت اند كه بخش بزرگی از نیروهای سیاسی و مشخصا اپوزیسیون راست تلاش میكند به هر طریقی دومی را تامین كند و به جامعه حقنه كند. حتی وقتی از رهبری موجود و شخصتهای مثلا جنبش كارگری، زنان، یا معلمان و .... حرف میزند، هدف منحرف كردن و كج كردن راه آنها به زیر پرچم و افق و رهبری اپوزیسیون راست است.
 
برای حزب ما و برای ما كمونیستها، تلاش برای تامین رهبری در این جنبش، یعنی اولا سازمان یافتن جدی تر آن، متحد كردن بیشتر آن، جمع كردن وسیعترین كارگران و اقشار محروم حول مطالبات رادیکال و دوما دادن یك افق روشن و تعریف پرچم سیاسی و خواست و مطالبات كنونی و آینده آن، تعریف تاكتیك ها و اشكال مختلف سازمایافتگی و مبارزاتی آن و روشن كردن راه پیروزی آن! یکی از ارکان مهم تامین رهبری برای ما بر خلاف اپوزیسیون راست متکی به شكل گیری سازمانهای توده ای و رهبران در محل و از پایین است. این پدیده مطلقا تناقضی با نقش سیاسی حزب ما و تلاش برای تبدیل شدن به حزبی قابل انتخاب، قدرتمند، موثر و یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاست و جنبش سرنگونی ندارد، برعکس این دو مكمل هم هستند. ما سرسوزنی به حیاتی بودن نقش حزب کمونیستی طبقه کارگر در تامین رهبری و پیروزی این جنبش نداریم. اما شکل دادن به رهبری محلی و تلاش برای هدایت آن توسط كارگران كمونیست، توسط كمونیستها در صف معلم و پرستار و دانشگاه و محله و توسط رادیكالترین، لایق ترین و هوشیار ترین و معتبرترین شخصتها در درون آنها، اتکا به این رهبری محلی و جذب این رهبران به افق و سیاست خود، بخش لایتجزای تامین رهبری سراسری است. این رهبران حلقه اتکا یک حزب سیاسی با جنبش موجود است. رهبری از رادیكالترین و معتبرترین كسانی كه در خود این جنبش و به عنوان شخصتها، فعالین و سازماندهندگان كمونیست و نمایندگان معتبر آن موجودند و تلاش برای ظاهر شدن آنها در قالب رهبران و سخنگویان این جنبش در میدانهای مختلف در سطح یك فابریك، یك محل كار، یك منطقه و یك محله و شهر و در سطح جامعه، بخشی از تلاش ما است. تلاش برای ارتقا رهبران محلی موجود به سطحی بالاتر و فرا محلی تر و سراسری از نیازهای جنبش انقلابی است، چیزی كه بطور جدی برایش تلاش میكنیم. تلاش ما این است كه لایق ترین كمونیستها، با اتوریته ترین و هوشیارترین آنها در سطوح مختلف رهبری محلی را تامین كنند. تامین رهبری محلی و همزمان تغییر موقعیت حزب به یک حزب سیاسی بزرگ و در برگیرنده این رفقا، تامین رهبری سراسری جنبش موجود و به موفقیت رساندن آن، تامین بهترین شرایط نه تنها برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی كه بعلاوه فرا رفتن از آن و تامین نیروی پیروزی انقلاب سوسیالیستی است.
 
شكل دادن به رهبری در جنبش اعتراضی كنونی و در عرصه های مختلف، متحد كردن مردم حول مطالبات و آرمانهای آزادیخواهانه و انسانی نه تنها در مبارزه امروز با جمهوری اسلامی حیاتی است، بعلاوه تلاشی برای شكل دادن به اعمال حاكمیت مردم در فردای سرنگونی هم هست، امری كه حزب ما برای آن میكوشد. حاكمیت مردم بر سرنوشت خود، اعمال اراده و دخالت مستقیم آنها در سرنوشت جامعه از كانال شوراها به عنوان قانونگزار و مجری قانون در فردای سرنگونی تنها راه پیروزی انقلاب پایین علیه بالا و تضمین رسیدن مردم ایران به حقوق پایه ای خود است.
 
سناریو و پروژه راست برای زدن مهر خود بر این جنبش و رهبری آن، سناریو و پروژه ای کاملا متفاوت است. آنها بر خلاف ما تلاش میكنند رهبری جامعه را از بالا و بدون دخالت مستقیم مردم ایران تامین كنند و برای جنبش انقلابی رهبر سراسری بتراشند. مشكل راست عموما این است كه جنبش موجود و اهداف و آرمانهای آزادیخواهانه آن در مقابل اهداف و استراتژی نیروهای اپوزیسیون راست است. در زمان خاتمی و بحث "گفتگوی تمدنها" اپوزیسیون راست از رضا پهلوی، لیبرالها و.. تا احزاب و جریانات ناسیونالیست كرد پشت آن رفت. در دوره جنبش سبز با توجه به اینكه آن جنبش را طیفی از عناصر جمهوری اسلامی مانند موسوی و كروبی و رهنورد هدایت میكردند، تمام این راست و حتی چپ ناسیونالیست و بورژاویی ایران تماما پشت آن رفتند.
 
جنبش كنونی پدیده دیگری است و خواهان تغییرات بنیادین و سرنگونی تمام و كمال جمهوری اسلامی با همه شاخه ها و جناح های آن، با ارتش و سپاه و بسیج و نیروهای اطلاعاتی و ...، و جایگزینی حكومتی است كه نماینده اراده مستقیم مردم باشد. حكومتی كه رفاه همگانی و آزادی زن و وسیعترین آزادی های سیاسی، طب، بهداشت و تحصیل رایگان و حقوق كودك و برابری واقعی انسانها و پایان هر نوع تبعیض جنسی، ملی، نژادی و... را تامین كند. به همین دلیل این جنبش در هر قدم خود بیش از پیش راست و جریانات مختلف آنرا حاشیه ای كرده است و راست راهی ندارد جز تلاش برای خارج کردن این جنبش انقلابی از مسیر خود. اپوزیسیون راست، از ناسیونالیستهای پرو غرب و سلطنت طلب تا باند مجاهد، برای این جنبش "رهبری" میتراشد و آنقدر آنرا در بوق و كرنا میكنند كه جامعه قبول كند كه واقعا اینها آدمهای مهمی هستند و مردم احساس كنند برای سرنگونی راهی نیست جز متكی بودن به اینها و جامعه تمكین كند.
 
در دنیای واقعی اما اپوزیسیون راست آچمز شده است و تلاش میكند با تبلیغات وسیع رسانه ای و هزینه كردن و كنفرانس و دیدار با روسای دولتهای مرتجع و به نام مردم ایران، تصویری بزرگ از خود ارائه بدهد. تلاشهای چند دهه اخیر این اپوزیسیون، كنفرانسها و دولت سازی ها، اتحادها و ائتلافها، دیدار با سران و مقامات دول غربی و....، و خیز برداشتن دوره اخیر، برای تامین "رهبری" مردم از عناصر خود و فروش آن به جامعه، به نام "كمك" به مردم ایران و "دفاع" از انقلاب جاری، در حقیقت تلاش برای تضمین جایگزینی حكومت از بالا به نام مردم ایران و بر دوش مردم و تحمیل آن به جامعه به كمك دولتهای مرتجع غربی است. اینكه اپوزیسیون راست پروغرب و انواع احزاب و گروههای ناسیونالیستی، سلطنت طلب، لیبرال و جمهوری خواه و ناسیونالیست كرد، عناصر و مهره های بریده شدن از جمهوری اسلامی، فرقه مجاهد و... هر دوره ای شكلی از حكومت و ائتلاف، همكاری و ... را در قالب "شورای ملی ایرانیان"،  "شورای مدیریت گذار"، "ققنوس" و...، تعیین "رئیس جمهور و كابینه" در خارج را علم میكنند، تلاشی برای شكل دادن به رهبری از بالا و تحمیل آن به مردم ایران است.
 
مشكل راست این است كه جنبش موجود با مختصات شاخص خود، با امیال راست بیگانه است. راست میكوشد راس جمهوری اسلامی و مشخصا "بیت رهبری" كنار گذاشته شود و دستگاه سركوب، اطلاعاتی، اداری و نظامی این حكومت سالم بماند و در خدمت راست به قدرت رسیده كار كند و مردم به خانه های خود برگردند. اینكه هر كلمه ای كه رضا پهلوی بیان میكند، هر عكس و توافقی كه با تعدادی از فعالین راست، عناصر قدیم حكومتی و پیوسته به اپوزیسیون راست، سلبریتی ها و... میگیرد، هر دیداری با روسای دولتها و محافل مرتجع در خارج كشور انجام میگیرد، در قاب زده میشود، برجسته میشود و به كمك رسانه های بزرگ رسمی تبلیغ میشود، بزرگ نمایی میشود و ۲۴ ساعته در مورد آن میگویند، تلاش برای لانسه كردن آلترناتیو حكومتی راست و رهبری اپوزیسیون راست به مردم ایران است.
 
"كنگره سراسری شورهای مردمی" که متضمن اعمال اراده مستقیم مردم، مردم انقلاب كرده در فردای سرنگونی، در سرنوشت جامعه است، در تقابل كامل با افق و آرمانها و آلترناتیو حكومتی اپوزیسیون راست است. جایگزین كردن بیت رهبری جمهوری اسلامی با طیف بی عمامه ناسیونالیست ایرانی یا رئیس جمهور لچک بر سر مجاهدینی، و تركیبی از جریانات بورژوایی و ضد كارگری، با دعوت از ارتش و بسیج و سپاه جهت پیوستن به راست، در تقابل كامل با امیال اكثریت بزرگی از مردم ایران است.
 
فاصله خواست و افق مردم تشنه آزادی در ایران از این راست و رهبری مد نظر آنها، درست به اندازه فاصله مردم آزادیخواه، ما كمونیستها و كارگران و انقلابیون در دوره قیام ۵۷ با جنبش ملی اسلامی به رهبری خمینی است. در انقلاب ۵۷ جریان اسلامی با شعار "وحدت کلمه" و "همه با هم" به میدان آمد، رسانه ها و دولتهای غربی در اختیارش بودند، عكس خمینی را در قاب میزدند و از نجف به فرانسه انتقالش دادند و تلاش كردند او را بعنوان رهبر به مردم ایران بفروشند و موفق شدند. آن زمان جریان اسلامی شبكه مساجد را داشت، اتكایش به عقب ماندگی فرهنگی و توهمات مذهبی بود. ظاهرا امروز رهبر تراشی راست قرار است با همان مدل پیش برود. تفاوت این است كه در این دوره اولا راست جایگاه جنبش اسلامی در سال ۵۷ را ندارد، هر اعلام حضور و سیاستی از این نیروها تا اكنون با نه بزرگ جامعه طرف شده است. اپوزیسیون راست به اندازه جمهوری اسلامی با عدالتخواهی و برابری طلبی این جنبش و آزادیخواهی آن دشمنی دارد. خود این راست در جامعه جز احزاب ناسیونالیست كرد جا پای جدی ندارد.  پروژه بعد از پروژه راست به بن بست رسیده و شكست خورده است. دولتهای غربی كه راست به دخالت آنها امید بسته اند، برای مردم ایران عامل ویرانی منطقه و تباهی زندگی ده ها میلیون انسان فقط در خاورمیانه هستند. بعلاوه سطح آگاهی مردم، تجربه انقلاب شكست خورده ۵۷ و طبقه كارگر آگاهتر، نسلی متوقع و جوان متمدن و آزادیخواه در جامعه، نقش جدی و همه جانبه زنان در این تحولات، جایگاه كمونیستها و وجود حزب ما و دهها فاكتور دیگر، شانس راست را كمرنگ و امكان تحولی انقلابی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی بر دوش رهبران واقعی خود را افزایش میدهد.
بی تردید اپوزیسیون راست را مستقل از مسائل و موانع جدی كه دارند، باید جدی گرفت. امكانات مالی وسیع آنها، امكانات وسیع رسانه ای كه در اختیار دارند، حمایت دولتها، كه فعلا امیدشان ماندگاری جمهوری اسلامی است و فردا با قطع امید از حكومت ایران، در تقابل با هر تحول انقلابی و چپ، پشت راست را خواهند گرفت، همگی پدیده های جدی هستند.
 
جدال بر سر رفتن جمهوری اسلامی همزمان جدال آلترناتیوها و نیروهای سیاسی است که برای آینده ای متفاوت برای مردم در ایران، تلاش میکنند. تقویت جنبش سرنگونی و به پیروزی رساندن آن بدون دیدن این جدال بر سر آینده و آلترناتیو آن ممکن نیست.