سفر رئیس جمهور چین و دیدار با سران عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج، که علاوه بر تحکیم روابط چین با این کشورها و افزایش حجم قراردادهای تجاری میان چین و کشورهای خلیج، به بیانیه مشترک چین و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس منجر شد، با عکس العمل اعتراضی سران جمهوری اسلامی روبرو شد. اعتراضات با لحن "آرام" و  دیپلماتیک مانند "سوال از دولت چین" گرفته تا  "خیانت به توافقات پیشین" و "خنجر از پشت زدن"، "غیر قابل اعتماد بودن چین" و ....، در میدیای ایران موج میزد. کار به جایی رسید که سفیر چین در ایران برای اعلام اعتراض خود و پاسخگویی در مورد این سفر و تفاهم نامه تنظیم شده پایانی آن،‌ فرا خوانده شد.

بر خلاف تبلیغات جنجالی جمهوری اسلامی، حول مفادی از این تفاهم نامه مانند اختلافات بر سر جزایر خلیج فارس و ادعاهای مربوط به "صاحبان" آن،‌ مسائل بسیار جدی تر در مورد این تصمیم چین است که برای رژیم مشکل ساز شده است. در واقع، نه قراردادهای نظامی و امکانات نظامی و نه قراردادهای تجاری و افزایش آنها میان چین و عربستان، جدید و یکباره هستند و نه تفاهم نامه هایی که معمولا در پایان سفر سران کشورها برای "اطلاع عموم" امضا می شوند و بیشتر رنگ و بوی تبلیغاتی دارند، بیانگر مسائل اصلی مذاکرات و توافقات هستند. مسائلی که بر متن کشمکشها و اوضاع سیاسی منطقه و جهان اهمیت پیدا میکنند. اینبار هم باید نتایج این سفر و جایگاه توافق ها را بر متن سیاست های جاری و روابط و بستر اصلی رقابت های موجود قطب های جهانی،‌ قرار داد تا بتوان تاثیر آن بر موقعیت مشخصا بورژوازی ایران و دولتش، جمهوری اسلامی، را نشان داد.

بطور خلاصه نکات اصلی در همین زمینه را می توان برشمرد:

اوپک پلاس، در اجلاس اخیر خود تصمیم قبلی خود در مورد عدم افزایش سطح تولید نفت خام، را تمدید کرد. تصمیمی که عملا جوابی رد به بایدن بود که برای جلوگیری از آن در دور اول مذاکرات اوپک پلاس در چند ماه قبل، به خاورمیانه سفر کرده بود تا در پی جنگ در اوکراین، با افزایش تولید سوخت خام از خاورمیانه، هم فشار بر روسیه را تشدید و تحریم خرید انرژی از آنرا ادامه دهد، و هم فشار بر اروپا برای جایگزین کردن گاز تولید شده در آمریکا بجای روسیه را افزایش دهد.

هم شکست بایدن در گرفتن تضمین افزایش تولید سوخت و هم سفر چهار روزه رئیس جمهور چین به خلیج فارس و افزایش قراردادهای تجاری، هر دو بازتاب شرایطی است که در سطح بین المللی و در این منطقه در جریان است. اینها نمونه هایی از دوره افول دنیای یک قطبی و تشنج هایی است که قطب های بین المللی برای دستیابی به موقعیت جدید خویش به جهان تحمیل کرده اند.

بر متن این اوضاع، طبیعی بود پیشبرد این سیاست توسط امریکا بدون امتیازات قابل ملاحظه به کشورهای اصلی این منطقه ممکن نخواهد بود. بطور نمونه عربستان سعودی، اعلام کرده بود که شرکت در این سیاست و حتی پیوستن به "معاهده ابراهیم" منوط به همپا شناخته شدن خود مانند اعضا ناتو و تامین تسلیحات نظامی وسیع توسط آمریکا و اجازه تاسیس نیروگاه های اتمی برای "فعالیت های مدنی" در این کشور است. بدون کسب چنین امتیازاتی، "بازار آزاد" و رقابت میان قدرتهای جهانی، امکان گسترش روابط اقتصادی و سیاسی با دولتهای رقیب امریکا را بعنوان یکی از امکانات در مقابل دولت عربستان و بورژوازی منطقه قرار میدهد.

چین که به یکی از قدرتهای اقتصادی جهان و رقیب اقتصادی جدی امریکا تبدیل شده است، افول موقعیت "ابرقدرتی" امریکا و شکاف میان امریکا و متحدین قدیمی و طبیعی او را، بعنوان فرصتی برای گسترش روابط تجاری خود در مناطق تحت نفوذ امریکا، منجمله خاورمیانه، بیشترین استفاده را کرده  و طی دهه اخیر حجم قراردادهای تجاری خود را در خاورمیانه چندین برابر کرده است.

امروز عربستان عملا صادر کننده اصلی سوخت به چین است، و فروش گاز از سوی کشورهای خلیج به چین هم قرار است که به مراتب افزایش داده شود. بعبارتی دیگر، کشورهای این منطقه امکان یافته اند که در میان قطب های موجود، امکان مانور قابل ملاحظه ای بین آنها، پیدا کنند. مدتی است که تسلیحات نظامی کشورهای این منطقه از ایران تا عربستان را چین تامین کرده و قراردادهای تجاری بیشتری را با آنها بسته است. از این نظر نیز، سفر شی جین‌پینگ، رئیس جمهور چین، به منطقه اقدامی ویژه و متفاوت با آنچه که سابقا انجام گرفته، نبود.

اعتراض آمریکا هم نسبت به تاسیس مراکز تسلیحاتی و استفاده از امکانات و تکنولوژی چینی در این منطقه تازه نیست. امریکا قبلا نه فقط اعتراض که کشورهای منطقه را به همین دلیل تحت فشار قرار داده بود. فشاری که دامنه آن به کشورهای عربی محدود نشده و به اسرائیل هم رسیده بود. چین با امکانات تجاری و نظامی در پی پیشبرد ساختن جاده ابریشمی و تقویت موقعیت اقتصادی جهانی خود است و سیاست هایش را هم در این منطقه، بر همان اساس تعیین می کند. تقابل های موجود میان این قطب های جهانی جنگ های نیابتی، دامن زدن به میلیتاریسم، از خاور دور تا خاورمیانه تا اوکراین و آمریکای لاتین و ... همه و همه بخشی از سیاستی  قدیمی تر در دنیای امروز است.

اما آنچه اینبار سفر شی جین‌پینگ به عربستان و کشورهای خلیج را متفاوت می کند، موقعیتی است که این کشورها و مشخصا جمهوری اسلامی امروز در آن قرار دارند. چین طی چند دهه اخیر عموما توازن قابل مشاهده ای را دنبال کرده است و تلاش کرده تا توازن میان قدرت های اصلی این منطقه، ایران، عربستان و اسرائیل و حتی ترکیه را حفظ کند. به همین دلیل قراردادهای تجاری چین، دخالت دادن در سرمایه گذاری و شرکت در طرح های دراز مدت، شامل همه از پاکستان تا اسرائیل بوده است. هیچکدام از این کشورها تا بحال چین را بخاطر این یا آن معاهده با رقبای منطقه ای خود مورد مواخذه قرار نداده بودند.

جمهوری اسلامی هم روی همین سیاست چین سرمایه گذاری کرده بود و کل "سیاست نگاه به شرق" را بر پایه آن ساخته و پرداخته کرده بود. اینبار اما چین با وجود برنامه پنج ساله با عربستان، در مقابل معاهده ۲۵ ساله خود با ایران، بر این نکته مهم تاکید کرده است که سرمایه گذاری و گسترش رابطه با عربستان و امارات، مهمتر و قابل اتکا تر از روابط با جمهوری اسلامی است. پیام اصلی سفر اخیر شی جین‌پینگ به عربستان، به رسمیت شناختن موقعیت ضعیف امروز جمهوری اسلامی در مقابل دیگر دولت های این منطقه است. موقعیتی که قبل از هرچیز نتیجه بحران سیاسی در داخل ایران و خیزش انقلابی مردم علیه جمهوری اسلامی و بی ثبات و شکننده شدن رژیم اسلامی است. اعلام این موقعیت جدید اینبار خود را در نه در پشت درهای بسته و با ایما و اشاره ها، بلکه به روشنی از "مخاطرات" و "مشکلات" بوجود آمده در این منطقه توسط جمهوری اسلامی، و یا دامن زدن به "بی ثباتی" در خاورمیانه، بیان شد.

دولت بورژوایی چین هم مانند دول غربی و نهاد های بین المللی و سازمان ملل، یکباره به ارتجاعی بودن و مخاطره آمیز بودن نقش جمهوری اسلامی در منطقه پی نبرده است، بلکه بر عکس، اوضاع بحرانی در ایران و موقعیت شکننده  جمهوری اسلامی در مقابل مردم در ایران توازن قبلی میان قدرتهای منطقه را به هم زده است. به همین دلیل هیچیک از قدرتهای جهانی به نقش اسرائیل و عربستان سعودی و دیگر قدرتهای ارتجاع های حاکم در خاورمیانه در بی ثباتی و نا امنی در منطقه، نمی پردازند. مسئله اصلی در سفر اخیر رئیس جمهور چین و امضا تفاهم نامه با کشورهای خلیج تغییر موقعیت جمهوری اسلامی در داخل ایران است.

از این نظر سفر شی جین‌پینگ به خاورمیانه، تلنگری به جمهوری اسلامی بود که موقعیت سابق خود را از دست داده است. خشم سران جمهوری اسلامی از دولت چین نه "حق مالکیت" خود بر جزایر خلیج فارس و "بد عهدی" و یا "دخالت در امور داخلی" خود که اعلام رسمی این موقعیت جدید و تاثیر بلافصل آن بر روابطش با دول منطقه و قطبی است که ظاهرا روزنه امیدی برای نجات از بحران اقتصادی اش بود.

موقعیت ضعیف و شکننده جمهوری اسلامی در مقابله با خیزش توده ای برای سرنگونی و انقلاب در ایران، ناتوانی رژیم از مقابله با این خیزش و دورنمای گسترش آن تا سرنگونی جمهوری اسلامی، موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی را بطور جدی تحت تاثیر خود قرار داده.

استفاده قدرتهای جهانی از چین تا امریکا، از موقعیت ضعیف رژیم، چه به نام "دفاع از انقلاب مردم" چه به نام "دفاع از امنیت منطقه" برای امتیاز گیری از جمهوری اسلامی، جدال این قدرتها در "تقابل" یا "دفاع" از جمهوری اسلامی، نه فقط سر سوزنی ربطی به ‌ خیزش توده میلیونی مردم در ایران برای پایان دادن به حاکمیت جمهوری اسلامی ندارد، که در مقابل آن قرار گرفته است.

از نظر مردم، نه این دولت ها، بلکه مردم آزادیخواه در این منطقه و در دنیا نیروی اصلی اند که در کنار مردم ایران خواهان براندازی کامل جمهوری اسلامی و پیروزی انقلاب آتی شان قرار گرفته اند. انقلابی که از همین ابتدا نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه کل ارتجاع حاکم در این منطقه و طرح های پیش روی قطب های جهانی را در ایران و در دیگر کشورهای این منطقه به چالش می طلبد.