بقای ستم‌کشی زنان، این میراث نفرات‌انگیز که از اعصار کهن تا امروز به جا مانده و بر ابعادش افزوده شده است، در همین مناسبات نظام سرمایه‌داری ریشه دارد. شرایط لازم برای ادامه داشتن شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری حکم می‌کند، که زندگی نیمی از شهروندان جامعه، بنا بر «زن» بودن، فرودست و در وهله‌ی بعدی بگذرد. سرمایه‌داری از دالان سرکوب زنان جامعه، به سطح زندگی توده‌های کارکن و به آزادی جامعه دست درازی می‌کند، تا نیروی کار «مطیع» داشته باشد. سرمایه‌داری در ایران برای ارزان و «تسلیم» نگاه داشتن بردگان مزدی، و برای مقابله با توقع‌های نیروی کار، به اختناق رسمی و استبداد «قانونی» نیاز دارد، که جمهوری‌اسلامی و سیاست‌ها و ایدوئولوژی‌های غالب این شرایط را آماده می‌کنند.
نظام‌های تولید در طول تاریخ مبارزات طبقاتی تا امروز، انسان‌ها را تحت سیطره‌ی ساختار سیاسی-ایدئولوژیک قرار داده‌اند و به این واسطه فرمان‌بری از سیاست‌های حکومت‌ها و ایدئولوژی‌های طبقات سلطه‌گر به انسان‌ها تحمیل شده‌اند. در نظام سرمایه‌داری نیز دستگاه سیاسی-ایدئولوژیک به قصد مسلط شدن بورژوازی بر جامعه، انبوهی از خرافات، مذهب، ناسیونالیسم، مرد سالاری و سنت‌های عقب مانده را به خورد جامعه می‌دهد، و طوماری از تبعیض‌ها و بی‌حقوقی‌ها را علیه انسان‌ها مصوب می‌کند؛ چرا که برای مهیا شدن مناسبات تولید ضروری است، که سرکوب سیاسی و باورهای ارتجاعیِ بورژوازی و دولت آن، بر جامعه غالب شود. منظور از سیاست و ایدئولوژی غالب در جامعه‌ی ایران، ایدئولوژی بخشی از طبقه‌ی حاکم است، که قدرت سیاسی را در اختیار دارد. در نظام کاپیتالیستی، باید شرایط تولید در کنار نیروی کار مدام بازتولید شود، تا روند تولید پیاپی ادامه داشته باشد. برای بازتولید شدن شرایطِ لازم، باید درجه‌ای از اطاعت از ایدئولوژی حاکم و سرکوب سیاسی و تبعیض حقوقی علیه انسان‌های کارکن تضمین شود.
افکار حاکم بر جامعه، افکار طبقه‌ی حاکم است؛ به عبارت دیگر ساز و برگ‌های سیاسی و ایدئولوژیک، زمینه‌ را برای سودآوری می‌سازند، و به این هدف، باید سطحی از ایدئولوژی و سیاست ارتجاعی «برای همیشه» در جامعه وجود داشته باشد. این شرایط نیروی کار ارزان‌تر و بی‌حقوق‌تر تحویل سرمایه‌داری می‌دهد. به این ترتیب علاوه بر بازتولید نیروی کار، بازتولید شرایط تولید نیز یکی از دو شرط اساسی برای تداوم تولید است؛ البته بازتولید شرایط تولید به معنی بازتولید شرایط بهره‌کشی از انسان‌ها است، که دستگاه سیاسی-ایدئولوژیک این شرایط را تامین می‌کند. در جامعه‌ی ایران که وجود نیروی کار ارزان و بی‌حقوق و سرکوب، بایسته‌ی بازتولید شرایط تولید سرمایه‌داری است، باید میزان قابل قبولی از خفقان و استبداد و تبعیض نظام‌مند، و البته حد مناسبی از اسلام‌گرایی و منش قبیله‌ای شیعی‌گری، در روابط اجتماعی حاکم شود. اگر بازتولید شرایط تولید برای بورژوازی حکم مرگ و زندگی دارد، باید دولت سرمایه به‌عنوان ضامن اجرایی ایدئولوژی‌ها و سیاست‌های طبقه‌ی حاکم و به‌مثابه حافظ مناسبات تولید، به‌طور مستقیم در مبارزه‌ی طبقاتی دخالت کند. به این سبب یک جبهه‌ی اصلی در کشمکش‌های طبقاتی شکل می‌گیرد و یک جدال اصلی در مقابل کمونیست‌ها با دولت سرمایه و با روبنای سیاسی-حقوقی ایجاد می‌شود.
طبقه‌ی سلطه‌گر موقعیت اجتماعی‌اش را در روابط تولید و به وسیله‌ی دستگاه سیاسی-حقوقی تثبیت می‌کند. در نظام سرمایه‌داری برای بازتولید شدن شرایط تولید، از یک طرف اصرا می‌شود، که نیروی کار باید توسط کار بلاعوض زنِ طبقه‌ی کارگر، توسط خودش، بازتولید شود، و از طرف دیگر سرمایه‌داری باید این مناسبات را از طریق تحمیل کردن افکار و سیاست‌های غالب بر روابط اجتماعی بازتولید کند. دولت سرمایه و ساز و برگ‌های سیاسی و ایدئولوژیک، به‌مثابه اسباب مبارزه‌ی طبقاتی و به‌عنوان کانون قهر طبقاتی و ضامن استمرار شرایط بردگی مزدی هستند، که البته مساله‌ی زن یک پایه‌ی بنیادی را در این ساختار تشکیل می‌دهد. زن ستیزی ستون اصلی را در روبنای جامعه‌ی طبقاتی ایران می‌سازد. دولت سرمایه، قوانین، مذهب و سنت‌های ارتجاعی را به‌کار می‌اندازد، زن ستیزی را صیقل می‌دهد، تا مناسبات لازم برای روند سودآوری آماده شود. شرایط مناسب برای تولید سرمایه‌داری در جامعه‌ی ایران وجود نیروی کار ارزان و سرکوب شده است، که با حاکم شدن استبداد بر شالوده‌های جامعه به‌دست می‌آید. جمهوری‌اسلامی در جایگاه دولت سرمایه و در مقام مدافع سر سخت بهره‌کشی، با زور و با تصویب کردن قانون علیه زنان و با جنایی کردن مساله‌ی زن، در هر دم و بازدم آپارتاید جنسیتی را بر روابط اجتماعی مسلط می‌کند، تا اسبتداد و تبعیض علیه طبقه‌ی کارگر و علیه آزادی‌های جامعه حاکم شود. باید علیه نیمی از انسان‌های جامعه، بنا به جنسیت، و به حکم زن بودن، به حکم اسلام، و به حکم مقتضیات سرمایه‌داری، اعلام جرم کنند و بر پیشانی‌شان داغ شهروند درجه‌ی چندم بزنند، تا نیمی از جمعیت نیروی کار بی‌ارزش‌تر و بی‌حقوق‌تر باشد؛ چرا که باید کار خانگی بر دوش زنان گذاشته شود و از این کانال آزادی‌های جامعه را محدودتر کنند. در این راستا مساله‌ی زن در جامعه‌ی استبدادزده‌ی ایران همیشه یکی از کانون‌های اصلی بحران‌های سیاسی برای جمهوری‌اسلامی بوده، که از روز نخست بنا به ایدئولوژی اسلامی-سیاسی، با تمام قوا، از قوانین ضد زن تا شریعت زن ستیز اسلام و اجبار کردن حجاب، به استقبال آن رفته است و رسما و”قانونا” آپارتاید جنسی را به جامعه تحمیل كرده است. جمهوی‌اسلامی با زن ستیزی و محدودیت شدید جنسیتی شناخته می‌شود، و آپارتاید جنسیتی یک پایه‌ی اساسی را در ساختار سیاسی-حقوقی در نظام سرمایه‌داری ایران ایجاد می‌کند. در واقع دولت سرمایه در جامعه‌ی ایران از طریق تعرض به حقوق زنان، خفقان را بر جامعه حاکم می‌کند و به آزادی‌های جامعه تعرض می‌کند، بلکه شرایط برای تولید بازتولید شود.
ستم علیه زنان اگر از عهد عتیق تا قرن بیست و یک زنده مانده است، اگر امروز تبعیض علیه زنان بخش جدا نشدنی و اصلی را در روبنای جامعه‌ی ایران تشکیل می‌دهد، از روی نیازهای ضروری نظام‌های تولیدی بوده، و سرمایه‌داری به آن احتیاج داشته است. تقسیم کردن انسان‌ها بر مبنای جنسیت در قلمرو تولید، منافع زمینی حاکمان و حاكمان بر جامعه را تامین می‌کند. سرمایه‌داری با گسترش نابرابری‌های ساختگی و با عمیق کردن شکاف‌های کاذب، شرایط سودآوری را فراهم می‌کند. در جامعه‌ی ایران، برای مستند شدن، «قانونی» شدن، و نظام‌مند شدن تبعیض جنسیتی، پوشش اسلامی اجباری شده است، که با منافع سرمایه‌داری ارتباط مستقیم دارد. همه‌ی زنان جامعه، چه زنان طبقه‌ی کارگر و چه زنان اقشار دیگر، باید یونیفورم بر تن کنند و در جامعه نشانه گذاری شوند، تا کل این شرایط اجتماعی که زن در آن گناه کار و ثانوی است، مناسبات تولید را بازتولید کند. در این مناسبات باید بخشی از انسان‌های کارکن، بخش محروم‌تر از جمعیت نیروی کار، موقعیتی فرودست داشته باشد، تا سرمایه سود ببرد. نابرابری جنسیتی را علیه کل جمعیت زنان جامعه اعمال می‌کنند و اختناق را علیه کل جامعه تحمیل می‌کنند، تا سطح زندگی پرولتاریا پایین باشد و طبقه‌ی کارگر خاموش بماند.
واقعیت این است، که در انقیاد بودن نیمی از جمعیت جامعه برای بورژوازی منفعت دارد، و زنان آن نیمه‌ی جامعه هستند، که به حکم مذهب و باورهای عقب مانده، و طبق قوانین و «فرهنگ» حاکم، جایگاه‌شان کم ارزش و فرودست تعیین شده است. سرمایه‌داری از شکاف‌های کاذب و از جدایی‌های ساختگی میان مردم کارکن بهره می‌برد. در نظام سرمایه‌داری، نابرابری جنسیتی، تبعیض نژادی، شکاف قومی و مذهبی، پیش نیازهای اجتماعی برای بازتولید شرایط سودآوری هستند، که از دوران جاهلیت تا امروز حفظ شده‌اند و به‌صورت‌های جدید اجتماعی در آمده‌اند. مجموعه‌ی قوانین، آداب و رسوم، زن ستیزی، مذهب، رسانه‌ها، و سیاست‌های دولت سرمایه، و کل این روبنای کهنه، به کار می‌افتد و به مردم تحمیل می‌شوند، بلکه نظام سرمایه‌داری بتواند همیشه انباشت ثروت داشته باشد. مساله‌ی زن با تولد نظام کاپیتالیستی پدید نیامده است و سرمایه‌داری خالق آن نیست؛ اما سرمایه‌داری زن ستیزی را پرورش داده، نظام‌مند کرده و امروز یک رکن اصلی در مناسبات اقتصادی-سیاسی شده است. تقسیم کردن انسان‌ها بر اساس جنسیت در حوزه‌ی تولید و در عرصه‌ی اجتماع، برای بورژوازی یک عامل مهم اقتصادی و سیاسی است، که دولت سرمایه از این اصل محافظت می‌کند.
جایگاه دولت سرمایه و نقش ساز و برگ‌های سیاسی و ایدئولوژیک در جامعه، فقط در متن مبارزه‌ی طبقاتی تعیین می‌شود، و به‌عنوان زمینه‌ساز اعمال قهر طبقاتی، و ضامن بازتولید شدن شرایط بهره‌کشی معنی دارند. به تبع اساس زن ستیزی نیز که وجه اصلی از ساختار سیاسی و حقوقی در نظام سرمایه‌داری است، در بطن جدال‌های طبقاتی و در رابطه با برآورده شدن مقتضیات سرمایه‌داری قرار دارد. در این جامعه که جمهوری اسلامی برای اجرایی شدن آپارتاید جنسیتی پلیس ویژه اجیر می‌کند، برای تحمیل کردن حجاب جوانان و زنان و مردان را می‌کشد، در واقع چگونگی و نوع رابطه‌ی دولت سرمایه و دستگاه سیاسی-ایدئولوژیک را با جامعه نشان می‌دهد. رهایی زن در امروز بیش از هر زمانی و در جامعه‌ی ایران قبل از هر جغرافیایی، قدمی بزرگ در رهایی جامعه است. با دخالت کردن دولت سرمایه و ساز و برگ‌های سیاسی و ایدئولوژیک در مبارزه طبقاتی، یک جبهه‌ی اصلی در تخاصم طبقاتی باز می‌شود، و یک مبارزه اصلی با دولت سرمایه و روبنای جامعه مقابل کمونیست‌ها قرار می‌گیرد، که مبارزه علیه آپارتاید جنسیتی در میانه‌ی این نبرد جای دارد. مبارزه علیه افکار و اخلاق‌های ارتجاعیِ مسلط بر جامعه و مبارزه علیه سیاست‌های
تبعیض‌آمیز دولت سرمایه، همیشه یک بُعد پایه‌ای در جدال‌های طبقاتی و یک وظیفه‌ی مهم بر دوش جنبش کمونیستی کارگری بوده است. مبارزه برای برابری جنسیتی و رفع تبعیض، قسمتی از یک مبارزه‌ی وسیع‌تر و بنیادی علیه تمام ابعاد نظام سرمایه‌داری است، که برای تدارک و شکل دادن انقلاب اجتماعی و برپایی جامعه‌ی آزاد و برابر و کمونیستی تلاش می‌کند.
بورژوازی برای حفظ کردن مناسبات تولید، به روبنا، به دولت سرمایه و اسباب ایدئولوژیک نیاز مبرم دارد. بنابراین جنگیدن با سرکوب، حجاب، نابرابری، مبارزه کردن با روبنای جامعه، عرصه‌ای در میانه‌ی یک نبرد گسترده‌تر و ریشه‌ای است، که می‌خواهد پایه‌های جامعه را بدون بردگی مزدی، و بدون مذهب و سرکوب و ستم جنسیتی بنا کند. تنها راه نجات زنان از وضع موجود، مبارزه‌ای وسیع، عمیق و همه جانبه علیه نظام سرمایه‌داری و علیه ایدئولوژی‎های گندیده از جمله ناسیونالیسم و مذهب پوسیده است، که کمونیست‌ها وظیفه‌ی پیش بردن این نبرد را برعهده دارند. چرا که خلاصی زنان، و همه‌ی انسان‌ها از نکبت سرمایه‌داری و طاعون مذهب، ا ناسیونالیسم و عرق ملی فقط در جامعه‌ای رها شده از قید بندگی ممکن می‌شود. بدون شک، امر رهایی زن نمی‌تواند برای جریان‌های سیاسی که از مذهب و قیومیت مرد بر زن نفع می‌برند، مطلوب باشد. امر رهایی زن هیچ ربطی به ناسیونالیست‌ها، قوم پرستان، سلطنت طلب‌های فاشیست و رضا پهلوی، ندارد. این نیروهای سیاسی نه خواهان برچیده شدن مذهب و قطع شدن دست اسلام از زندگی انسان‌ها هستند، و نه به دنبال رفع ستم‌ها، بلکه فرهنگ مردسالار و «پدرشاهی» را ترویج می‌دهند، و مناسبات ضد زن را بازتولید می‌کنند. اما رهایی زن امر جنبشی است، که هیچ نفعی در قدرت مذهبی، در تبعیضی جنسیتی، در افتراق میان طبقه‌ی کارگر ندارد.
برخلاف تئوری‌های بورژوازی، دولت سرمایه یک «نهاد مستقل» از طبقات و یک سازمان مافوق طبقاتی نیست، بلکه ضمانت اجرایی قوانین، ایدئولوژی‌ها و سیاست‌های حاکم بر جامعه را بر عهده دارد. اسباب سیاسی و ایدئولوژیک طبقه‌ی حاکم، انسان‌ها را به اطاعت از ایدئولوژی و سیاست دولت سرمایه وادار می‌کنند، تا به یک هدف اساسی برسند؛ آن هدف بازتولید مناسبات تولید، یعنی بازتولید مناسبات بردگی مزدی است. در این راستا دولت سرمایه برای پایدار ماندن روابط سودآوری، استبداد و تبعیض را بر جامعه مسلط می‌کند؛ چرا که لازمه‌ی بازتولید شدن روابط تولید در جامعه‌ی ایران، وجود نیروی کار سرکوب شده با پایین‌ترین سطح دستمزد است، که با پمپاژ کردن سیلی از مذهب و تعصبات قبیه‌ای و زن ستیزی همراه ناسیونالیسم و وطن پرستی به جامعه ساخته می‌شود. بخشی از اسباب سیاسی و ایدئولوژیک غالب، ازعهد عتیق به یادگار مانده‌اند، اما مطابق مقتضیات سرمایه‌داری نوسازی و بازسازی شده‌اند. از ادیان متعد تا آیین‌های مذهبی، تا نژاد پرستی، ناسیونالیسم و آپارتاید جنسیتی، همگی اسباب فکری و سیاسی و فرهنگی طبقات سلطه‌گر بوده‌اند، که امروز نیز به قصد خفه کردن و سر به زیر نگاه داشتن توده‌ی کارکن به کار گرفته می‌شوند. در کل کارکرد روبنای فکری و سیاسی و حقوقی در جامعه‌ی کاپیتالیستی، توجیه کردن وضعیت موجود و جلوگیری از انقلاب فرودستان علیه این مناسبات است.
سرمایه‌داری در جامعه‌ی ایران، تبعیض را علیه همه‌ی زنان تحمیل کرده است، تا استبداد بر کل جامعه حاکم شود، و طبقه‌ی کارگر مطیع باشد؛ نابرابری جنسیتی علیه نیمی از جمعیت جامعه «قانونی» شده است، تا سطح زندگی طبقه‌ی کارگر پایین‌تر بماند و بخشی از پرولتاریا طبق تقسیم جنسیتی بی‌حقوق‌تر و محروم‌تر شوند و به این اعتبار یك شكاف عمیق بر اساس جنسیت در صفوف طبقه كارگر ایجاد شود. یک عرصه‌ی اصلی در مبارزه‌ی طبقاتی، مبارزه علیه روبنای نظام سرمایه‌داری است، که کمونیست‌ها در پیشبرد این جدال نقش مهمی دارند. کمونیست‌ها باید صدای اعتراض و نبض جنبشی باشند، که حجاب را قبول نمی‌کند، جدایی جنسیتی را برنمی‌تابد، و قوانین اسلامی را زیر پا می‌گذارد. کمونیست‌ها باید لولای اتحاد در جنبشی باشند، که برای رهایی زنان مبارزه می‌کند، که برای رهایی از استثمار و برای رهایی جامعه می‌جنگد. البته مردم آزادی‌خواه و به ویژه زنان و جوانان حتی یک روز هم این شرایط تحقیرآمیز را در جامعه‌ی ایران نپذیرفته‌اند، و از روز نخست جمهوری اسلامی را به مصاف طلبیده‌اند؛ به قوانین ضد زن «نه» گفته‌اند، و رژیم را به عقب نشینی‌های پی‌درپی وادار کرده‌اند. چه بسا که امروز زنان و مردان برابری‌طلب رنگ «زنانه» را به کل شرایط انقلابی جاری زده‌اند. در چنین اوضاعی در صفوف بورژوازی ایران چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، می‌توان پریشانی و درماندگی را در برابر خیزش «زن زندگی آزادی»، به وضوح دید. از بین بردن استثمار و آپارتاید جنسیتی در جامعه‌ی ایران با به زیر کشیدن جمهموری‌اسلامی گره خورده است، که با پبشروی جنبش کمونیستی و از بین بردن مناسبات بهره‌کشی، با تکیه به آلترناتیو سوسیالیستی ممکن می‌شود.
1401