اکتبر: نزدیک به دو ماه است خیزش توده ای زنان و و جوانان و مردم ستمدیده ایران که به دنبال قتل ژینا امینی جرقه آن زده شد، روز به روز گسترده تر میشود و رژیم جمهوری اسلامی با تمام قوا سعی در سرکوب آن دارد اما ادامه این اعتراضات در این مدت طولانی نشان می دهد که رژیم توانایی سرکوب این خیزش توده ای را ندارد! بە نظر شما چرا این بار برعکس دفعات قبل، این جنبش اعتراضی مردم به این شیوه ادامه دارد؟
ریبوار احمد: ناکامی تاکنونی رژیم اسلامی در سرکوب و پیشگیری از این خیزش توده ای به طور کلی از یک طرف نتیجه گستردگی این خیزش بلحاظ جغرافیایی و از طرفی دیگر به دلیل تغییر شرایط و توازن قوا مابین مردم و رژیم است. این به میدان آمدن آنقدر گسترده است که رژیم توان و نیروی کافی برای سرکوب آن را ندارد. توده های مردم همزمان در ده ها شهر و نیز در نقاط مختلف، اگرچه هنوز در سطحی محدود، به میدان آمده اند.
اما فاکتوری مهم تر، تغییر توازن قوا و نیرو به ضرر رژیم هست، به یک معنای دیگر شرایط عوض شده است. در دل شرایط کنونی اعتراض و "نه" گفتن به رژیم با تمام معنا خود را تحمیل کرده است. اکنون دیگر توازن قوا از آن مرحله گذشته است که بتوان جلوی "نه" گفتن به حاکمیت را گرفت و یا رژیم بتواند آنرا ممنوع کند. این درست است که از همان ابتدای سرکار آمدن این رژیم، خواست سرنگونی آن و حتی جنبش سرنگونی اش در میان و مطرح بوده، اما اکنون دیگر توازن قوا عوض شده است. ضدیت با رژیم اکنون تحمیل شده و رژیم عملاً توانایی جلوگیری از آن را ندارد. این توازن قوا تا حدی عوض شده که حتی شکاف درونی رژیم را نیز عمیق تر کرده است. این یک پیشروی استراتژیک و بسیار مهم بر سر راه و در مسیر سرگونی این رژیم است.
البته و اگرچه تاکنون رژیم از سرکوب و کشتار دریغ نکرده است اما هنوز نبایستی خطر سرکوب و به خون کشاندن این جنبش از سوی رژیم را دست کم بگیریم. از این حاکمیت، بویژه هنگامیکه خطر سرنگونی آن بیشتر و جدیترشود، باید انتظار سرکوب بسیار وسیعتر و بزرگتری را داشت. در همین حال، نسلی که هم اکنون ساختار اصلی این جنبش را تشکیل میدهد، از ترس و نگرانی سرکوب این حاکمیت عبور کرده و بیباک است. اکنون دیگر رژیم هر کاری هم بکند نمی تواند این نسل را همچون نسل های قبل و بویژه نسل انقلاب سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ خورشیدی) مرعوب کند. حتی سرکوبی که به آن توسل میجوید خود به فوران بیشتر آتشفشان خشم و اعتراض مردم علیه خودش تبدیل میشود.
فاکتور دیگری که رژیم را تحت فشار گذاشته، آن حمایت گسترده جهانیست که در هر چهار گوشه جهان بمیدان آمده است. اکنون دیگر دهه هشتاد نیست که رژیم بتواند یک چهارم میلیون انسان را در چاردیواری ایران و به دور از چشم و دخالت و اعتراض مردم دنیا اعدام کند. اکنون فشاری تند و گسترده جهانی بر علیه ماشه های اسلحە های مزدوران رژیم که مردم به پاخاسته را نشانە گرفته وجود دارد. بشریت متمدن جهان در سطحی بسیار گسترده برای حمایت از این خیزش انقلابی به میدان آمده است. در حقیقت این جنبش عملاً به یک جنبش جهانی تبدیل شده است. تاثیرات عمیقی بر جهان و تغییر آن فضای فکری ارتجاعی ای کە بورژوازی غربی در مورد جوامعی همچون ایران رواج داده است، گذاشته است. آن ذهنیت نژادپرستانه، راسیستی و ضد زنی که توسط بورژوازی غربی و در قالب و تحت نام نسبیت فرهنگی (هرکس با و بر مبنای تعلق فرهنگی خود) ذهن و افکار عمومی را شکل داده بود، تحت فشار و تاثیرات این جنبش انقلابی زنانه در شرف فنا است. یعنی نه تنها مردم آزادی خواه و جنبش های پیشرو در سطح گستردهُ جهانی برای حمایت از مردم ایران به میدان آمده اند، بلکه جهان به شدت تحت تاثیر این جنبش قرار گرفته و مسئله زنان را وارد مرحلە دیگری کردە و ذهنیت عمومی جهان نسبت بە مسئله زن را تغییر داده است. مشخصا هم در سطح جهان و هم بویژه در سطح منطقه ای این جنبش نیرو و توان عظیمی به جنبش آزادی زنان و بطورکلی برابری طلبی داده و میدهد.
اکتبر: شما دلایل و محتوای سیاسی - اجتماعی این جنبش و خیزش را چگونه ارزیابی می کنید؟
ریبوار احمد: این یک جنبش انقلابی، رادیکال و چپ است. شعار اصلی و برجسته آن آزادی و برابریست. این جنبش که سرتاپای رژیم اسلامی و ماهیت رژیم را نشانه گرفته است، ماهیت و محتوای این رژیم، یک خصلت و ماهیت انقلابی و چپ به این جنبش بخشیده است. یعنی، خصلت و ماهیت این خیزش درست در تقابل با خصلت و محتوای حاکمیت اسلامی و کارکرد بیش از ۴۰ سال آن، خود را نمایان و پایه ریزی کرده است.
از آنجاییکه و برمبنای اینکه این رژیم اسلامیست، این جنبش نیز ضد اسلام، ضد مذهب و سنت و عادات مذهبی است. بە همان اندازه که این رژیم به شدت ضد زن است، جنبش نیز بشدت زنانه است و آزادی زن را تبدیل به شعار اصلی کرده و مسئله برابری را به عنوان پرچم خود بر افراشته است. بر همین مبنا که رژیم مدافع و حافظ فقر و فلاکت و ستم سرمایه داریست، این جنبش نیز ضد فقر و فلاکت و ضد کاپیتالیستی(سرمایه داری) است. بر همان مبنا و حدی که این رژیم ضد آزادی و سرکوبگر است، این جنبش نیز به همان اندازه رادیکال و آزادیخواه است. و این در تمامی سطوح دیگر نیز به همین منوال است. اساس و پایه های این جنبش ناشی و بخاطر آن ظلم و ستم و آپارتاید و سرکوب و فقر و فلاکتی است کە دهها سال است توسط این رژیم بر جامعه ایران تحمیل گردیده است. اختلاف و شکاف طبقاتی در این جامعه و ستم و فلاکت درون این جامعه به سطحی رسیده است که دیگر برای توده های ستمدیده غیر قابل تحمل است. بخاطر همین، انزجار و خشم دهها سال تلنبارشدهُ مردم ایران، در قلب شرایط و توازن قوای کنونی، فرصت انفجار برای درهم پیچیدن کل حاکمیت رژیم را پیداکرده است.
این خیزش توده ای چپ است و در اولین گام خود چند نکتهُ مهم را به نفع پلاتفرم کمونیستی ثبت کرده است. برجسته کردن آزادی زن و برابری طلبی، تاکید بر آزادی و ضدیت با اسلام، ایستادگی در مقابل فقر و فلاکت تحمیل شده از سوی سرمایه داری و...، که نکات و بخشهای مهمی از پلاتفرم کمونیزم بوده و مستقیماً به طبقه کارگر مربوط هستند، از هم اکنون جایگاه محکمی در این خیزش پیدا کرده اند. اینها فقط شعار و خواست نیستند. اینها، بخشی از ماهیت و اهداف این جنبش هستند و آینده ایران و حتی منطقه و جهان نیز بشدت تحت تاثیر آن قرار میگیرد. به نظر من در سایه این شرایط جامعه ایران و فضای عمومی منطقه به سمت چپ چرخیده است. همین، فرصتهای وسیعی را به روی کمونیزم جهت شکل دادن آینده به این جامعه، که بایستی به درستی از آن استفاده کرد.
اکتبر: اکنون مردم به پا خاسته کل بدنهُ رژیم جمهوری اسلامی را نشانه گرفته اند، شعار "مرگ بر جمهوری اسلامی"، "جمهوری اسلامی را نمی خواهیم" دو شعار اکثر تظاهراتها و در جریان مقابله با دم و دستگاه های سرکوبگر رژیم است. آیا می توان گفت این جنبش با تظاهرات و اعتراضات قبلی تر متفاوت است؟ این بار مردم ایران تصمیم گرفته اند که طی انقلابی سیاسی به حاکمیت جمهوری اسلامی پایان دهند؟
ریبوار احمد: قدمت عمر جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی به درازای طول عمر حاکمیت رژیم بوده است. جنبش کنونی ادامه همان اعتراضات قبلی است. رادیکالیزم و برابری طلبی آن نتیجه دور و نقش طبقه کارگر در صحنهُ سیاسی ایران است. مشخصاً این جنبش به شدت تحت تاثیر مستقیم خیزشهای توده ای سالهای ۹۶ و ۹۸، که به خیزش گرسنگان مشهور شد، قرار دارد. این جنبش پشتش به دستاوردهای اعتصابات گسترده پنج سال گذشته طبقه کارگر محکم است که در مراکز صنعتی همچون (فولاد، هفت تپه، معادن، نفت و گاز و پتروشیمی) خود را نشان داد. آن اعتصابات سیمای سیاسی ایران را عوض کرد و نقش طبقه کارگر و آزادی خواهی این طبقه و خواست اداره شورایی را در سرتاسر ایران برجسته کرد. چپ و رادیکال بودن جنبش کنونی و برجسته شدن برابری طلبی، بخشی از تاثیرات و نقش طبقه کارگر در تغیرات سالهای اخیر ایران است. طبقه کارگر طی سالهای اخیر مهر آزادی خواهی و برابری طلبی را بر سیاست زده است. این خود تغییری عمیق و تاثیرگذار بود که تمامی راست جامعه، از حاکمیت گرفته تا اپوزیسیون، را هراسان و نگران کرد.
به همین دلیل اینگونه نیست که خواست سرنگونی رژیم جدیداً از سوی مردم ایران مطرح شده باشد. اما فرق این خیزش با خیزش های قبلی در این است که گسترده تر، سراسری تر و رادیکالتر است و تا حدود زیادی افق روشنی دارد. جنبش سرنگونی رژیم اسلامی دهها سال است در میدان بوده و مانده و تحت تاثیر اوضاع و رویدادهای داخلی و جهانی بعضی مواقع رشد و گاهی نیز فروکش کرده است. هر زمان فرصت پیدا کرده به میدان آمده است. اما این جنبش نیاز داشت تا خود را سازمان داده و از افق سیاسی انقلابی و رهبری رادیکال و سرتاسری ای برخوردار شود که بتواند آن را گام بگام در مسیری درست و موفقیت آمیز به پیش ببرد.
اکنون جنبش کارکشته تر و آزموده تر، گسترده تر و با افقی روشنتر و رادیکال تر شده است که این را به وضوح در شعار های خود نشان می دهد. هیچ توهمی نسبت به هیچکدام از جناح های حاکمیت ندارد و مصمم به درهم پیچیدن کلیت رژیم است. اگر در سطح و بشیوه ابتدایی هم که باشد روند سازماندهی و سازمانیابی اش را شروع کرده است. همانطور که قبلا نیز اشاره کردم یکی دیگر از تفاوت های جنبش کنونی پیوندی مستقیم به شرایط و تغییر توازن قوا به ضرر رژیم دارد. می توان گفت این جنبش که مدتهاست در میدان است وارد مرحله و فاز جدیدی شدە است، مرحلهای که برای آمادگی جهت ملزومات سرنگونی انقلابی رژیم دارد تمرین میکند. در این راستا نیز سریعا دارد پیش می رود. اگر بتواند در مسیری درست و به دور از ریسک و خود داری از اقدامات پیش وقت به پیش برود، می توان گفت که این روزها از روزهای خوب جمهوری اسلامی می توانند باشند.
اکتبر: از لحاظ سیاسی چه اسمی را بر این خیزش کنونی می توان نهاد؟ بعضیها آن را انقلاب و بعضی دیگر آن را قیام نام می برند. کدام ترم سیاسی ای می تواند معنای درست و صحیحی از این خیزش توده ای به دست بدهد؟ اگر نمی توان از آن به عنوان انقلاب و یا قیام نام برد، چرا؟ چه اتفاقی بایستی رخ بدهد تا این خیزش توده ای به سوی انقلاب و قیام برود؟ آیا می توان گفت اوضاع سیاسی کنونی ایران دارد شرایط و مرحله ای انقلابی را طی میکند؟
ریبواراحمد: بدون تردید ایران اکنون در موقعیتی انقلابی قرار گرفته است. اراده انقلابی توده های کارگر و زحمتکش گسترش پیدا کرده و میخواهند به عمر این رژیم پایان دهند. اختلافات طبقاتی و فلاکت ها به جایی و حدی رسیده اند که دیگر برای توده های مردم قابل تحمل نیست. از دید توده های به پا خواسته تمام راه ها و تلاشها برای تغییر و بهبود اوضاع به بن بست رسیده اند و تنها راه سرنگونی این حاکمیت است. خود رژیم نیز در یک بحران عمیق سیاسی و اقتصادی خفه کننده گرفتار شده و هیچ راه نجاتی پیش رو ندارد.
در مورد اینکه آیا این انقلاب است یا قیام و یا کدام ترم سیاسی می تواند تعبیر درستی از این اوضاع بدست بدهد، هر چند شاید بخشی ازچپها از این گفته من ناخوشنود و عصبی بنظر بیایند، اما من نام خیزش یا جنبش اعتراضی انقلابی را بر آن می گذارم. انقلاب یک پروسه است و بدون شک این جنبش هم بخشی از ان پروسه است، اما اگر در مورد واژه قیام دقت کنیم، به معنی بپا خواستنی توده ای جهت یورش به دم و دستگاه های رژیم جهت از بین بردن و درهم پیچدنشان است. اجنبش کنونی به آین معنا هنوز قیام نیست. خیزش توده ای اخیر اگر چه واقعا تا میتوان گفت بسیار رادیکال و تند و گسترده و مملو از شور و شوق است و هدف آن نیز سرنگونی رژیم است، اما هنوز در قالب ابراز نارضایتی ست. نقطه شروع آن نیز واکنش گسترده ای نسبت به یک جنایت وحشیانهُ رژیم بود. بدون شک این نقطه شروع، تعین کنندە نیست، این اعتراض و نفرت گسترده حتی اگر به بهانه قتل مهسا هم نمی بود، در جایی و بنا به دلیلی دیگر منفجر می شد. بهرحال من فکر می کنم انقلابی در ایران در حال شکل گیریست و رژیم نمی تواند گریبان خود از این انقلاب را نجات دهد. اما اینکه که کی به سرانجام برسد و چه پروسه ای را طی میکند و با و چه فراز و نشیبهایی روبرو میشود، به فاکتورهای زیادی بستگی دارد.
اکتبر: نقاط ضعفها و مخاطرات پیش روی این خیزش کدامها هستند و چه روند و پروسه ای برای به پیروزی رسیدن و یا رساندن آن را پیش بینی میکنید؟ دور و نقش طبقه کارگر در این خیزش را چگونه ارزیابی می کنید؟
ریبوار احمد: بزرگترین خطر و نگرانی بازی کردن با و بازی دادن نامسئولانه این جنبش توسط احزاب دست راستی و حتی بخش قابل توجهی از جریانات چپ است. تشویق یک طرفه برای به خیابان آمدن و تظاهرات هرروزه، بدون توجه به قربانی ها و آن خون هایی که هر روزه ریخته می شود، تشویق و تلاش برای کشاندن جنبش به سوی یک جنگ پیش از موعد با حاکمیت، که بهانه و فرصت و توجیهی به رژیم جهت دست زدن به سرکوبی خونین میدهند، یکی از مخاطرات جدی و بزرگ برسر راه این جنبش است. هم اکنون رودررویی و جنگی واقعی میان توده های مردم و رژیم اسلامی در جریان است، این واقعاً یک جنگ است. بایستی میدان ها، شیوه ها و ابزارهای آن را، به شکلی که فرصت و امکان حمله از جانب رژیم را تنگتر و محدودتر کند، به درستی تشخیص داد و دست نشان کرد. بویژه اینکه جمهوری اسلامی حاکمیتی تا دندان مسلح است، دارای تعداد زیادی نیروها و دستگاه های کثیف و جنایتکار برای سرکوب است و آمادگی و قابلیت این را دارد تا برای دفاع از موجودیت و ماندگاری خود به هر جنایتی دست بزند و حمام خون براه بیاندازد. جنبش سرنگونی رژیم راه پر پیچ و خمی پیش رو دارد.
اگر به درستی با این شرایط برخورد نشود و در مسیری درست پیش نرود، این نگرانی و خطر وجود دارد که در این جنگ، ولو موقتی، شکست بخوریم و یا قربانی های بسیار زیادی را بدهیم. این نگرانی وجود دارد که ضربه ای مهلک بخوریم و روند انقلاب دچار پیچ و خم های زیاد و سردرگمی شود. در این جنگ باید با هوشیاری کامل و گام بگام پیشروی کنیم. باید در هر قدم تاکتیکی درست را انتخاب کرد وخواسته ها و شعارهای را که توانایی تحمیل آن وجود داشته باشد را انتخاب کنیم. برای نمونه، این مشخص است که جنبش در حال حاضر توان سرنگونی این حاکمیت را ندارد. با این سطح از به میدان آمدن و با این سطح از آمادگی امکان ندارد بتوان رژیم را سرنگون کرد. اما میتواند برای مثال حجاب اجباری را الغا کند. می تواند آن هزاران نفری را که دستگیر شده اند را آزاد کند. میتواند فضای سیاسی بازتری را به رژیم تحمیل کند. می تواند در محله ها، مراکز کار، دانشگاه ها و مدارس و غیره به شیوهُ دوفاکتو قوانین و شریعت اسلامی و حکومتی را دوربیندازد و.... این نکات علاوه بر اینکە در واقع دستاوردهایی بزرگ هستند، در همان حال نیز روند سرنگونی رژیم را هموار می کنند. توازن قوا را به به نفع انقلاب بیشتر عوض میکند. نیرو و توان انقلابی بیشتری را به جنبش می بخشند، تا به جایی برسد که توسط یک خیزش تودهای تعرضی به تمام دم و دستگاه های حاکمیت آنها را به زیر کشیده و به پیروزی برسد. بدون شک این کار نیازمند آمادگی و ملزومات خود است. آشکار است که جنبش کنونی در سطحی نیست که به دم و دستگاه های رژیم حمله کرده و آنها را در هم بپیچد. اگر اکنون دست به چنین کاری بزند به ریسک بزرگی دست برده است و شروع جنگی پیش از موعد است کە برایش آماده کاری لازم نشده است. اگر قبل از موعد خود شروع شود رژیم در آن برنده می شود. حتی آن تلاش و تشویقی که جبهه راست و بخش زیادی از جریانات چپ برای به میدان کشاندن و دعوت هرروزه مردم به خیابانها و دادن شعار "مرگ بر رژیم"، راه انداخته اند خود نوعی جنگ پیش از موعد است.
برای آینها مهم نیست که چند نفر کشته می شوند و چه قتل و عامی از مردم براه انداخته میشود. خواب و خیال اینکه به این شیوه رژیم سرنگون میشود و آنها به کرسی قدرت می رسند، این جریانات را سرمست کرده است. اما اگر از زاویه منافع جنبش به آن بنگریم، به خیابان آمدن هر روزه و سر دادن شعار مرگ بر رژیم و در این قالب ماندن کارساز نیست. تکرار دوباره تظاهراتها علاوه بر اینکه قربانی بیشتری از مردم می گیرد و آنها را خسته و نا امید می کند بدون اینکه دستاورد ملموسی تحمیل کرده باشد. این، به روحیه انقلابی ضربه می زند. بجای این، درست اینست که در هر قدم بر سر آن مطالبات و شعارهای مناسبی تاکید کرد که بتواند رژیم را وادار به تن دادن به آن کند.
رژیم با شعار و مطالبه سرنگونی سازش نمی کند و تسلیم نمی شود، اما اگر هم اکنون بر سر لغو حجاب اجباری و آزادی دستگیر شدگان و آزادی فضای سیاسی تاکید و اصرار بشود می توان یک قدم دیگر توازن قوا را به نفع مردم و جنبش سرنگونی رژیم تغییر داد. باید این موضوع برایمان روشن باشد که جنبش سرنگونی رژیم تنها اعتراض و تظاهرات نیست، تاکتیک و سیاست لازم دارد، به افق سیاسی و هوشیاری نیاز دارد، به اتحاد و تشکل یابی وسازماندهی نیاز دارد، به رهبری احتیاج دارد.
بوجود آوردن این ملزومات خود بخشی از پروسه انقلاب و قیام است. اینها را باید در دل این جنبش که روزانه پیشروی می کند فراهم کرد که جنبش را محکمتر و قدرتمندتر و با افق تر و سازمان یافته تر کرده و در روند و در مسیری درست به پیش برود، تا به جایی برسد که توانایی این را داشته باشد با یک قیام تودهای رژیم و تمامی دم و دستگاه هایش را در هم بپیچد. در روندی این چنینی می توان دشواریها و محدودیتهای کنونی این جنبش را از میان برداشت. منظورم این است که اگر چه این جنبش بلحاظ جغرافیایی گسترده است، اما هنوز به اندازه کافی توده ای نیست و از لحاظ شرکت مردم محدود است. لازم است به و در مسیری هدایت شود که علاوه بر جوانان، جمعیت وسیعی از مردم را در بر بگیرد. منظورمن فقط این نیست که حتماً تودەهای وسیع مردم بە تظاهراتهای کنونی بپیوندند، بلکه منظورم شرکت توده های وسیع مردم در فراهم کردن ملزومات یک قیام انقلابی برای در هم پیچیدن رژیم است.
موضوع بسیار مهم دیگر این است که در محلات، مراکز کار و کارگاه ها مجامع عمومی برگزار شوند. در این تجمعات با هدف و در جهت منسجم کردن صفوف و ایجاد همدلی و اتحاد در میان مردم بر سر چه و چگونه باید کردها بحث و گفت و گو کرد. این مجامع عمومی بایستی و میتوانند پایه گذار ایجاد شوراها و سازمانهای محلات، مراکز کار و ادارات باشند. و بدین شیوه با صفی یکدست و متحد و سازمان یافته و با افقی روشن، هر روزه توان و انرژی بیشتری بە حضور در میدان این جنبش داده، همزمان و مدام نیز فشارها را بر رژیم افزایش داده و میدانهای جنگ را گسترش دهیم. متشکل شدن و سازماندهی و برپا کردن شوراها و اتحادیه ها و کمیته های انقلاب و غیره شرط اصلی برای قویتر شدن و پیشروی در یک مسیری درست است. ایجاد این سازمانها که خود مایه همصدایی و ایجاد صفوف یکدست در میان توده هاست، ارزشش از تظاهرات نه تنها کمتر نیست، بلکه بیشتر هم هست. آنچه که می تواند این جنبش را به مرحله بالاتری سوق داده و به سطحی برساند که هم توانایی سرنگونی رژیم را داشته و هم توانایی تضمین شکل دادن به آیندهُ بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی را داشته باشد، شکل دهی به این سازمان هاست. امروز همانند ابزار مبارزاتی و اتحاد و هم صدایی و رهبری نقش خود را ایفا می کند و فردا نیز به ارگان های حاکمیت تودهای تبدیل میشوند.
مسئلهُ بسیار سرنوشت ساز دور و نقش پیشروانه طبقه کارگر است. قبلا هم اشاره کردم که رادیکالیسم و برابری طلبی این جنبش، بخشی از تاثیرات آمادگی طبقه کارگر در میدان سیاسی ایران طی این سال های اخیر است. به نظر من هم اکنون نیز تصمیم نهایی برای سرنگونی انقلابی رژیم در دست طبقه کارگر قرار دارد. آنچه که سرانجام می تواند پشت رژیم را بشکند و نفسش را قطع کند به میدان آمدن و نقش رهبری این طبقه است. اما تاکید من بر دور و نقش طبقه کارگر به این معنی نیست که حتماً باید کارگران نیز از کارخانه و مراکز کار بیرون آمده و به تظاهراتها بپیوندند. تظاهرات همه چیز نیست. از دید من مهمترین مسئله، آمادگی رهبران و پیشروان این طبقه است که بدانند کە چطور با صف مستقل طبقاتی خود و با افقی سوسیالیستی و با صفی سازماندهی شده، در امروز و فردای این جنبش نقش پیشرو را ایفا کنند. دور و نقش پیشرو طبقه کارگر هم برای سرنگونی انقلابی رژیم و هم برای ایجاد آلترناتیو حاکمیت انقلابی بسیار سرنوشت ساز است. بدون این، سرنگونی رژیم به شیوهای انقلابی کاری سخت و دشوار و سر کار آمدن آلترناتیوی انقلابی که بتواند خواست و مطالبات و اهداف توده های ستمدیده را تضمین کند، محال است. تلاش برای فراهم کردن ملزومات نقش طبقه کارگر از سوی رهبران عملی و کمونیست کارگری بسیار مهمتر از تظاهرات است. اگر چه طی دهها سال گذشته طبقه کارگر هیچ وقت میدان ایستادگی و مقاومت در برابر رژیم را خالی نکرده است، و در همین خیزش توده ای نیز به شیوه ای مناسب، با اعتصابات خود در آن شرکت کرده و بحمایت از مطالبات مردم نیز برخاسته است. طبقه کارگر به عنوان رهبر جامعه برای رهایی قطعی بایستی با صف و پرچم سیاسی مستقل و سوسیالیستی خود، این جنبش را به سوی آزادی و برابری کامل رهبری کند.
اکتبر: آیا کمونیست ها برای اینکه بتوانند نقش خود و طبقه کارگر به معنی رهبری انقلاب و نیروی اصلی برای سرنگونی جمهوری اسلامی را برجسته و ایفا کنند بایستی چه دور و نقشی در این خیزش و شرایط انقلابی کنونی داشته باشند؟ بویژه اینکه حفظ و دفاع ازاین جنبش در برابر تلاشهای بورژوازی و جناح راست به منظور مصادره این انقلاب و تبدیل خود به آقا بالاسر از سوی اینان یک نگرانیست، چگونه می توان این نگرانی را خنثی کرد؟ آیا ایجاد جبهه و قطب چپ و کمونیستی یا همکاری مشترک در میان نیروهای چپ و کمونیست برای شرایط کنونی لازم و حیاتی نیست؟
ریبواراحمد: بگذارید از بخش آخر سوال تان شروع کنیم. به نظر من در این شرایط لازم است که کمونیسم کارگری به مثابە یک سنت و خط سیاسی متمایز و مستقل و دخالتگر خود را نشان دهد، و تفاوت های خود با تمامی جنبش ها، سنت و جریانات سیاسی از چپ گرفته تا راست را به روشنی برجسته کند. کمونیسم کارگری با برجسته کردن تفاوت ها و ویژگیهای خود میتواند قدرت و هژمونی پیدا کند. ما میدانیم که در دنیای کنونی و به طور مشخص در ایران چندین جریان و احزاب سیاسی جنبشهای غیر کارگری و بورژوایی زیر نام چپ و کمونیسم سرگرم فعالیت هستند. این احزاب هرکدام نوعی از کمونیسم بورژوایی را نمایندگی می کنند. کمونیسم کارگری نباید و نمی تواند با هیچ کدام از جریاناتی کە نماینده جنبش های اجتماعی دیگر هستند، زیر نام جبهه یا همکاری نیروهای چپ و کمونیست در فکر ایجاد قطب و یا جبهه باشد، تنها به این دلیل که آنها خودشان را چپ و کمونیست می دانند.
برای کمونیسم مبنا این است که هر جریانی در واقع متعلق به کدام جنبش اجتماعی است، نه اینکه آنها چه اسمی روی خود می گذارند. بدون شک اگر بحث بر سر بخشهای مختلف جنبش سوسیالیستی و کمونیسم طبقه کارگر است، این از همکاری عملی و ایجاد قطب و جبهه سازی بسیار فراتر و ضروریتراست. تمام بخشهای جنبش کمونیسم ضد سرمایه داری طبقه کارگر لازم و ضروریست که در یک حزب اجتماعی بزرگ متحد شوند. اما اگر بحث بر سر کار مشترک و درست کردن قطب و جبهه با نیروهایی که اسم چپ و کمونیست را بر خود نهاده اند و اما از لحاظ اجتماعی ربطی و تعلقی به جنبش سوسیالیستی ضد سرمایه داری طبقه کارگر ندارند، نه تنها کمکی نمی کند بلکه باعث ایجاد توهم و آشفتگی و پرده پوشی بر تفاوتهایست که کمونیسم باید انها را روشن و برجسته کند. ایجاد جبهه و قطب و اتحاد عمل با آن نیرو و جریانات تحت نام همکاری نیروهای چپ و کمونیست، خود به نوعی تاییدی ناروا بر کمونیسم بودن آن نیرو و جریان ها است. در حالیکه برعکس، این وظیفه کمونیسم کارگریست که پرده از روی ماهیت آنها و کمونیست نبودنشان بردارد و برای کارگر و زحمتکش روشن کند که انها کمونیست و بخشی از جنبش کمونیستی و سوسیالیستی طبقه کارگر نیستند، بلکه بخشی از جنبش دیگر طبقات هستند و تنها به منظور جلب توجه طبقه کارگر و توده های زحمتکش اسم کمونیسم را روی خود گذاشته اند.
البته کمونیسم کارگری می تواند در شرایطی مشخص و معین به کاری مشترک و مشخص با جریانات و دیگر احزاب دست بزند. برای مثال صدور منشور یا اسنادی برای سرنگونی انقلابی رژیم که به تقویت هژمونی افق انقلابی یاری برساند، آنهم نه تحت نام منشور نیروهای چپ و کمونیست، بلکه تنها با امضای احزابی که با همدیگر بر سر آن توافق دارند. یا برای دفاع از آزادیهای سیاسی و یا دفاع از مدنیت جامعه، یا جلوگیری از بروز سناریوی قومی و مذهبی کردن و کوتاه کردن دست گروه های قومی و مذهبی، یا مقابله با دخالتگری دولت های غربی و منطقه ای یا هر نگرانی دیگری که که عملا تهدیدی برای جامعه باشند، یا برای دفاع از مطالبه ای همه گیر و عمومی، یا همکاری برای برپایی یک آکسیون، یک اعتصاب و یا حرکت معین و مشخص. برای این هدف هم به نظر من دیگر مهم نیست که جریانی که با آن کار مشترکی انجام می گیرد اسم چپ و کمونیسم را برخود گذاشته یا نه، مهم این است کە عملا به این اقدام مشترک پایبند و متعهد باشد. البته در اینجا بحث من مشخصا در مورد ضرورت هیچکدام از اینها نیست، آنچه که کدامیک از این ها اکنون ضرورت دارد بحث دیگریست و می توان جداگانه در مورد آن بحث کرد. در اینجا من اینها را تنها به عنوان مثال آوردم تا منظور خود را روشن کرده باشم.
خلاصه و علاوه بر این، تشکیل جبهه و قطب و اتحاد عمل با هر کدام از جریان هایی که در اساس بخشی از جنبش اجتماعی ما بعنوان کمونیسم کارگری نباشند، زیر نام چپ و کمونیسم، نه تنها غیرضروری، بلکه مضربوده و باعث ایجاد توهم و نا روشنی در میان طبقه کارگر و جنبش کمونیستی و کارگری می شود. برعکس، در این دوره حفظ استقلال و برجسته کردن تفاوتهای کمونیسم کارگری با تمام روندها و جریانات چپ و کمونیزم غیر کارگری لازم و حیاتی است و این یکی از خصوصیات و ویژگی های حکمتیسم به مانند سنتی وفادار به لنینیسم است.
بسیار مهم است که در این برهه تاریخی ایران، کمونیسم کارگری بعنوان نماینده چپ و کمونیسم ظاهر شده و هژمونی پیدا کند. اما ایفای این نقش از طریق برجسته کردن تفاوت ها و ویژگی هایش امکان پذیر است، نه اینکه خط خود را آنقدر کم رنگ و کند جلوه دهد که دیگر جریانات با آن احساس سازگاری و همسانی بکنند. کمونیسم کارگری ضروریست با خط سیاسی رادیکال خود و با انتقاد عمیق و دخالت گری انقلابی خود برجسته و نمایان شود و هژمونی پیدا کند و در این برهە و شرایط نمایندگی چپ را برای خود تضمین کند. بویژه اینکه برای کمونیسم و طبقه کارگر سرنگونی انقلابی رژیم تنها آغاز کار است و همین جریان و روند نقلابی بدون وقفه به سوی سوسیالیزم و بنیان نهادن جامعه ای آزاد و برابر و بری از هرگونه ستم و استثمار را ادامه می دهد.
مسئلهُ مهم دیگر برای کمونیسم، کوتاە کردن دست جریانات و جنبش های بورژوازی ضد انقلاب است. که مشخصاً جبهه راست پرو غرب متشکل از جمهوری خواهان و لیبرال و طیفی که از رژیم بریده اند، تا سلطنت طلبان در سطح سراسری و ناسیونالیسم کرد در کردستان میباشند. هماکنون به یمن رادیکالیسم و انقلابیگری جنبش اخیر، این جریانات مجبور شده اند که خود را با امواج انقلاب همراه نشان دهند و گویا و ظاهراُ طرفدار انقلاب هستند. اما بدون تردید در هر فرصتی که بیابند، بویژه اگر جریان انقلاب با چالش ها و تند پیچهایی سنگین و سخت روبرو شود، آنها برای یک لحظه نیز تردیدی بخود راه نخواهند داد کە جریان و روند انقلاب را قیچی کنند و با حمایت غرب و حکومت های منطقه تلاش می کنند برای هل دادن جامعە بسوی سناریوهای تلخ و ناخواسته و تغییرات فرمال، برای دست به دست کردن قدرت به دور از دخالت مردم و بدون هر گونه تغییر ریشه ای و انقلابی دست بکار خواهند شد.
دخالت دولتهای غربی نیز یکی دیگر از تهدیدات و مخاطرات است. بورژوازی کنونی تجربه های زیادی در به شکست کشاندن جریان انقلاب دارد و نباید این تهدید را دست کم گرفت. هنگامی که احساس کنند رژیم شانسی برایش نمانده، برای تنگ تر کردن فضای انقلابی و بستن دست کمونیسم و طبقه کارگر دست به کار خواهند شد و انواع نقشه و پلان و سناریو را به میدان خواهند آورد. از هم اکنون تحت نام همکاری با مردم ایران و دفاع از حقوق بشر به تکاپو افتاده اند، جناب "بایدن" با نقاب فریادرس ظاهر شده و گویا در اسرع وقت به داد مردم ایران خواهد رسید. اما با نزدیک شدن سرنگونی رژیم و یا روبروشدن روند انقلاب با چالشهای بزرگ باید انتظار داشت که زمینه این تکاپو ها و تحرکات شان جدی تر و گسترده تر شود و موضعگیریها و سیاست و نقشه اپوزیسیون و صف بندی هایش نیز تغییر خواهد کرد. باید این را جدی گرفت.