ژیلوان هه له دنی: کمی از خودتان بگویید، لطفا.
مظفر محمدی: من در یکی از روستاهای کردستان ایران “منطقه ی دیواندره” متولد شدم. تا کلاس ششم ابتدایی را در دهات مختلف درس خواندم و برای ادامه تحصیل دبیرستانی به سنندج رفتم. تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه های کرمانشاه و تبریز زبان انگلیسی و روانشناسی گذراندم. دوره سربازی را سپاه دانش بودم و بعد به مدت دو سال قبل از قیام 57 در هنرستان صنعتی سنندج دبیر زبان انگلیسی بودم.
ژیلوان هه له دنی: کی با افکار چپ آشنا و عضو کومه له شدید؟
مظفر محمدی: دوره نوجوانی و جوانی من همزمان بود با اصلاحات ارضی و دعوای مالکین با کشاورزان بر سر تصرف زمین های دایر و بایر روستاها و تبدیل به ملک خود بود. ملکی که در اختیار رعیت ها نبود و مستقیما توسط ارباب ها بصورت مکانیزه کشت و برداشت می شد. دعوای کشاورزان روستای محل تولد من و خانواده پدری ام، به زدو خورد مسلحانه هم کشیده شد. آن زمان من که محصل دبیرستان بودم و دو جوان دیگر روستا که یکیشان کارگر کشاروزی( بی زمین) بود، سه نفری فقط یک کلت با بیست فشنگ داشتیم و افراد ارباب به برنو و اسلحه شکاری مسلح بودند. در این درگیری دو نفر از مردم روستا و یکی از افراد ارباب زخمی شدند. دعوای ما و کلا رعیت های منطقه با ارباب ها در جریان قیام 57 تشدید شد. چرا که ارباب ها فکر می کردند خمینی که مخالف اصلاحات ارضی بود اگر سر کار بیاید، مناسبات ارباب رعیتی را دوباره برقرار می کند. اما این اتفاق نیفتاد.
تفکر چپ نه به معنای کتابی آن بلکه در عمل و در تجربه زندگی با مبارزه دهقانان و کارگران بدون زمین روستاها شکل گرفت. به معنای دفاع از ضعفا و فقرا در مقابل ملاکین روستا و سپس سرمایه داران شهری. من در نوجوانی به کتاب های تاریخ و رمان علاقه داشتم. رمان های شلوخوف، کتاب های در باره ی انقلاب اکتبر و از این قبیل.
در دانشگاه کرمانشاه یک گروه مخفی چپ تشکیل دادیم که مانیفست منبع و مشوق ما بود. این گروه ابتدا 5 نفر و بعد تا مقطع قیام بهمن 1357بیشتر شدیم و رفقایی از تهران و دماوند و شهرهای کردستان بخصوص سنندج، سقز، مهاباد و بانه بهم پیوستیم که مرکزیتش شهر سنندج بود. نام گروه را “اتحاد، مبارزه، پیروزی” گذاشتیم. اعلامیه های ما با همان نام در سالهای 56 و 57 شمسی اساسا در سنندج چاپ و پخش می شدند. ما در اعلامیه های خود علاوه بر حمله به رژیم شاه و تشویق مردم به مبارزه توده ای، علیه ارتجاع محلی که ان زمان مالکین زمین و سرمایه داران شهری حامی جریان اسلامی خمینی، حسینیه سنندج که یک آخوند شیعه در راسش بود، جریان مذهبی “ سنی- اخوان المسلمین” احمد مفتی زاده ... هم می پرداختیم.
گروه ما مخفی بود اما اساس کارش فعالیتهای اجتماعی علنی بود. ما اولین کانون معلمان سنندج را در سال 1356 تشکیل دادیم. در همان زمان من بعنوان یکی از موسسین این کانون توسط سازمان امنیت رژیم شاه “ساواک” بازداشت و بعد از مدت کوتاهی آزاد شدم. تظاهرات های اولیه توده ای بویژه در سنندج توسط رفقای ما و کانون معلمان هدایت می شد. در اولین تظاهرات بزرگ این شهر، بار دیگر توسط ساواک دستگیر و با حمایت مردم و تحصن در مسجد جامع آزاد شدم.
این در شرایطی بود که دیگر توازن قوا به نفع مردم تغییر کرده بود و این در رفتار دولتی ها با ما خود را نشان می داد. تشخیص تغییر توازن قوا برای فعالین کارگری و کمونیست امروز ایران بسیار اهمیت دارد. من دو نمونه از علائم این تغییر را بازگو می کنم:
در اواسط تظاهرات های سال 57 شمسی دستگیر شدم. اول من را به پادگان سنندج بردند و فردایش با چشمان بسته به ساواک منتقل شدم. در ساواک من را به سالن بزرگی با مبلمان مجلل بردند. بعد از مدت کوتاهی تعدادی وارد سالن شدند. با احترام ریاکارانه ای با من دست دادند و خود را معرفی کردند: رییس ستاد ارتش، رییس ساواک، استاندار، رییس پلیس...
من متوجه شدم که دیگر خطری وجود ندارد و ما دست بالا را داریم. بحث های زیادی شد. این که مردم چه می خواهند؟ چرا به خیابان می آیند؟ چرا مطالباتشان را مسالمت آمیز مطرح نمی کنند؟ کیها و کدام دولت پشت این شورش ها است؟ شما چرا این شورش هارا راه می اندازید؟ شما معلم هستید و کانون خود را دارید و ما شما را کاری نداشتیم چرا شدید مرکز شورش و از این حرف ها... حرف زیادی برای گفتن نداشتم جز این که مردم ازادی میخواهند و از سرکوب بیزارند و می خواهند زندانیان سیاسی ازاد شوند...
آخرین حرف انها این بود که اگر این شورش را تمام کنید، قول می دهیم خواستهای مردم را برآورده کنیم و تهدید کردند که شاه خط قرمز است و شعار علیه شاه را هیچ وقت نخواهند پذیرفت. “ تا آن وقت هنوز شعار مرگ بر شاه مطرح نشده بود”. نهایتا با چای و شیرینی پذیرایی شد و من را تا دم درب سالن بدرقه و ازاد شدم. این در شرایطی بود که از تحصن مردم شهر در مسجد جامع بی خبر بودم. وقتی به خانه برگشتم دیدم در محله پرنده پر نمی زند. از کسی پرسیدم چرا اینجا خلوته؟ گفت خبر نداری مردم برای ازادی دستگیر شدگان دیروز در مسجد جامع تحصن کرده اند. “ همزمان با من سه نفر دیگر هم درمیان تظاهرات کنندگان دستگیر شده بودند که اسامی شان را به یاد ندارم” من به تحصن رفتم و استقبال و شادی مردم تابلویی زیبایی است که از ذهن پاک نمی شود.
یک نمونه دیگر شاهد تغییر توازن قوا، تظاهراتی بود که از جلو هنرستان صنعتی شهر که من در آنجا تدریس می کردم، شروع شد و ده ها هزار نفر در آن شرکت داشتند. یکی از خواستهای مردم اعزام سه زخمی تظاهرات روز قبل به تهران بود که دکترهای بیمارستان گفته بودند از عهده اش بر نمی آیند. استاندار به هنرستان آمد و قول داد ان ها را با هلیکوپتر به تهران می فرستد و خودش تا جلو درب بیمارستان آمد. در میان مردم او محکم بازوی من را چسپیده بود و التماس می کرد نکند مردم به او حمله کنند و اسیب برسانند. من هم گفتم تو کارت را انجام بده قول میدهم جان سالم بدر ببری. این اولین تظاهرات های شهر بود و ما تا قیام هنوز فاصله داشتیم.
روزهای قیام فرا رسید و گروه ما بهمراه تعدادی از مبارزین کانون معلمان و شهر، جمعیت دفاع از ازادی و انقلاب را سازمان دادیم و پس از ان که خمینی به حکومت رسید، کردستان راه جداگانه ای رفت و علیرغم لبیک حزب دمکرات کردستان ایران به خمینی، اما کردستان تحت تاثیر جریانات چپ و کمونیست، حاکمیت خمینی را به رسمیت نشناخت. از آن زمان تا امروز کردستان ایران علاوه بر بیش از یک دهه مبارزه مسلحانه، اعتراضات و اعتصابات عمومی و مبارزات اجتماعی مداوم داشته و دارد... من یک سال بعد از شرکت خود و بخشی از رفقای گروه مان در مبارزه مسلحانه، به کومه له ی ان زمان پیوستم.
ژیلوان هه له دنی: فراکسیون درون حکا به نام فراکسیون کمونیسم کارگری چه بود و چه می خواستند؟
مظفر محمدی: کمونیسم کارگری مبحثی منحصر به کردستان و حکا نبود. پاسخی به انواع کمونیسمی بود که بعد از شکست انقلاب اکتبر، از کمونیسم مارکس رو برگرداندند و به بخشی از جنبش ملی تبدیل و به سیاست و روش های ملی و مذهبی و لیبرالی روی آورده بود. اتفاقی که نه تنها در ایران بلکه در جهان روی داد. پسوند کارگری به کمونیسم می خواست توجه طبقه کارگر را به تبدیل کمونیسم بعنوان ابزار مبارزه اش علیه سرمایه داری و برای سوسیالیسم، جلب کند و سر طبقه کارگر را به طرف مبارزه طبقاتی و کمونیسم و رهایی از کار مزدی برگرداند.
کمونیسم کارگری برای حکا و کومه له و چپ در کردستان هم، راهگشای دوری از ناسیونالیسم و قومگرایی و مربوط کردن جنبش انقلابی کردستان به مبارزه طبقاتی و جنبش های اجتماعی در سراسر ایران بود...
ژیلوان هه له دنی: تاثیر آن جریان بر چپ در کردستان عراق چه بود؟ چگونه ادبیات چپ ایران را به جریانات چپ عراق می رساندید؟
مظفر محمدی: کمونیسم کارگری، چپ در کردستان عراق و در سراسرعراق را متحول کرد. گروه ها و جریانات چپ متوجه این تحول شدند و به آن علاقه جدی نشان دادند. رهبران و فعالین کمونیست و چپ کردستان و عراق مخفیانه با رفقای ما ارتباط می گرفتند. ادبیات کمونیسم کارگری توسط عناصری از این چپ که بعضا خود به یادگیری زبان فارسی و ترجمه ی این ادبیات به زبان کردی پرداختند، منتشر و پخش شد. این پیشروی نهایتا به تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق انجامید. البته این همراهی و همفکری حکا و کومله با چپ کردستان برای ما هزینه ی جانی سنگینی هم داشت. از جمله اردوگاه ما در “بوتی” در نزدیکی شهر رانیه توسط هواپیماهای عراقی بمباران شیمیایی شد و تعدادی از رفقای ما کشته و بالغ بر یکصد نفر هم مسموم شدند. دولت صدام این جنایت را برعهده نگرفت، اما دستگاه های امنیتی بطورغیر مستقیم ارتباط ما با چپ در کردستان را دلیل این جنایت ذکر کردند.
ژیلوان هه له دنی: حزب کمونیست ایران با چپ در کردستان عراق چه همکاری هایی داشتند؟
مظفر محمدی: علاوه بر آگاهگری و تلاش برای اتحاد صفوف کمونیست های کردستان و عراق، همکاری های عملی ما هنگامی بود که تظاهرات های مردم شهرهای کردستان علیه رژیم صدام شروع شد. ما در کنار کمونیست های عراقی و کردستان در این قیام شرکت کردیم. من شخصا در کل این پروسه از اول تا آخر در کنار رفقای چپ و کمونیست و ازادیخواهان کردستان عراق، حضور داشتم.
ژیلوان هه له دنی: چرا مخالف حمله امریکا به عراق بودید؟ دیدگاه منصور حکمت در این باره چه بود؟
مظفر محمدی: ببینید، بعد از شکست ارتش عراق و عقب نشینی از کویت، در سال 1991 ، زمینه ی حمله نظامی به عراق به بهانه ی وجود سلاح کشتار جمعی، فراهم شد و سه سال بعد در 2003، امریکا و متحدین اروپاییش وارد میدان شده و جنگ همه جانبه ای را علیه مردم عراق سازمان دادند که به تخریب زیر ساخت های کشور و کشتار وسیع مردم و کودکان و سربازان عراقی انجامید.
کنترل منابع صنعتی و چاههای نفت یکی از اهداف جنگ بود. با تسلط نیروهای نظامی آمریکا و سقوط رژیم صدام، دولت آمریکا چاههای نفت و مراکز صنعتی عراق را به شرکت های امنیتی - پیمانکاری خود سپرد.
در این جنگ حدود یک میلیون و پانصد هزار عراقی کشته شدند که 40 درصدشان زنان و کودکان بودند.
صلیب سرخ، آوارگان جنگ عراق را دو میلیون و سیصدهزار نفر تخمین زد. این آمار در سال 2015 به چهار میلیون و چهارصدهزار آواره رسید. این حاصل عملیاتی بود که “آزادی عراق” نام داشت! همین اتفاق و ابعاد فاجعه بارش در افغانستان افتاد.
حزب ما و منصور حکمت از همان آغاز حمله امریکا به عراق به بهانه جنگ کویت، این فاجعه بشری را هم دید و هم عواقبش را پیشبینی کرد. تخریب جامعه عراق توسط ارتش امریکا و متحدینش، مقدمه تبدیل کردن خاورمیانه به میدان جنگ و ویرانی و ناامنی و زمینه ی عروج قومگرایی و تروریسم اسلامی داعش که خود دولت امریکا سازماندهی کرده بود و تخریب کشورهای بیشتر از جمله لیبی و سوریه بود. عواقب این جنگ خانمانسوز تا کنون درعراق و کردستان از بین نرفته و نتیجه دیگرش تشکیل دولت های قومی و مذهبی و قبیله ای چه در عراق و چه کردستان با دخالت دول منطقه از جمله جمهوری اسلامی است. هنوز مردم عراق و کردستان از زیر این اوار کمر راست نکرده و با فقر و بیحقوقی و سرکوب مواجه هستند.
ژیلوان هه له دنی: شرکت شما در قیام کردستان عراق چگونه بود؟
مظفر محمدی: زمانی که در سال 91، عراق از کویت عقب نشست و بخش عمده ارتش اش را در این جنگ، به دلیل حمله مرگبار نظامی امریکا از دست داد و هزاران سرباز عراقی در حال عقب نشینی از کویت، کشته شدند، این شکست باعث شد، دولت صدام تضعیف شده، عملا کنترل خود بر شهرهای کردستان را از دست بدهد. اولین جرقه های قیام در شهر رانیه کردستان زده شد و بعد به همه شهرها گسترش یافت. شرح داستان شب و روزهای قیام در شهرهای کردستان عراق در این مصاحبه کوتاه نمی گنجد.
من روزشمار قیام و چگونگی شرکتم در قیام را در جزوه ای به نام “ یه ک راپه رین، یه ک سه رکه وتن، یه ک شکست” (یک قیام، یک پیروزی، یک شکست) نوشته ام که بعدا در کتاب مشروح تری به نام “بزوتنه وه ی شورایی له کوردستانی عیراق” (جنبش شورایی در کردستان عراق) هم چاپ شد. این جزوه جداگانه و کتاب هم باید در کتابخانه های شهر سلیمانیه هنوز وجود داشته باشد و من علاقمندان را به مطالعه آن دعوت می کنم.
ژیلوان هه له دنی: تفکر شورایی از کجا منشا گرفته بود؟ ارزیابی شما از شورا چیست؟ شوراها چکار می کردند در ان مدت زمان؟
مظفر محمدی: باور و شکل شورایی اتحاد مردم، برای ما کمونیست ها چیز تازه و ناشناخته ای نبود. به لحاظ تاریخی و عملی، شوراهای کارگری و مردمی یا “سوویت” در اوایل قرن بیستم در روسیه به وجود آمدند. در آن سال، کارگران در بسیاری از مناطق صنعتی دست به اعتصاب توده ای زدند. در غیاب هر گونه تشکل کارگری توده ای، این اعتصابات توسط کمیته هایی از نمایندگان منتخب کارگران کارخانه سازماندهی میشد. زمانی که کارگران چندین بخش صنایع همزمان در اعتصاب بودند، نمایندگان کمیته های اعتصاب، با ایجاد یک اتحاد مرکزی مبارزه را متحد و هماهنگ می کردند. معروفترین نمونه آن دوره، شورای سن پترزبورگ بود که در اکتبر ۱۹۰۵ تشکیل شد. شوراها در آغاز برای مطالبات اقتصادی و کم کردن ساعات کار روزانه مبارزه می کردند و در پیشرفت خود، خواست سیاسی و تشکیل دولت را مطرح کردند.
شوراهای کارگری و مردمی در کردستان عراق برای مطالبات تشکیل نشدند. در خلا قدرت و فروپاشی حاکمیت صدام در کردستان شوراها مستقیما برای اداره امور جامعه تشکیل شدند. مرکز این تحرک شهر سلیمانیه بود. در شهر و شهرک های دیگر از جمله شهر بزرگ اربیل به دلیل نفوذ و قلدری حزب دمکرات بارزانی شوراها در نطفه خفه شدند. اما در سلیمانیه کارخانه های بزرگ سیمان “چیمه نتو” در تاسلوجه و سرچنار، کارخانه سیگار”جگه ره” ، کارخانه تولید پوشاک “ البسه” با هزاران کارگر و کارگران شهرداری و ساختمانی و مرغداری های بزرگ وجود داشت که پیشرو و پیشقدم تشکیل شوراهای کارگری بودند. کارگران سیمان و سیگار محلات کارگری ویژه خود را داشتند. مجامع عمومی کارگری در این محلات برای تشکیل شورا و انتخاب نمایندگان برگزار می شد. شوراهای مردمی شهر هم با شرکت بیشترین شرکت کنندگان در محلات، در مساجد یا مدارسی که در آن زمان تعطیل بودند، تشکیل شدند.
اولین اقدام شوراهای کارگری کنترل کارخانه ها و ادامه تولید و توزیع تحت کنترل نمایندگان شورای کارگران بود. یعنی عملا کارگران صاحب ماشین ها و دستگاه های تولید، اموال و ماتریال کارکارخانه بودند و کارفرماها که دولتی بودند اخراج شدند و یا خود از کارخانه بیرون رفتند. در شهر و محلات امکانات رفاهی مثل آب و برق و نظافت محله، حمل و نقل شهری، امنیت محله و شهر و کلیه کارهایی که شهرداری ها و نیروهای نظامی دولتی سابق می کردند از وظایف شورای محله بود. ما فرصت تشکیل شورای سراسری شهرها را پیدا نکردیم.
شوراهای کارگری و مردمی در شهرهای کردستان عراق علی الخصوص در شهر سلیمانیه که مرکز تحولات شورایی بود، عمر طولانی نداشتند. شوراها فقط دو ماه دوام یافتند و با سرازیر شدن احزاب مسلح ناسیونالیست از کوه، اولین کارشان حمله به شوراها و فرمان انحلال شورا بود. آن ها مسلحانه مقرهای شورای محلات را تصرف کردند و فعالین شورایی را ضد کرد نامیدند. این احزاب مسلح، کارفرماهای سابق را به کارخانه ها برگرداندند و خود کنترل تولید و توزیع و درآمد را به دست گرفتند... داستان مفصل کارکرد و سرنوشت شوراها همانطوری که گفتم در جزوه “ یه ک راپه رین، یه ک سه رکه وتن، یه ک شکست” (یک قیام، یک پیروزی، یک شکست) و کتاب “بزوتنه وه ی شورایی له کوردستانی عیراق” (جنبش شورایی در کردستان عراق) به تفصیل بیان شده است.
ژیلوان هه له دنی: اختلافات بر سر شوراهای کارگری و شوراهای مردمی چه بود؟ چرا نتوانست به یک شورا تبدیل شود؟ تفاوتهایشان چه بود؟ چه جریان یا کسانی بودند که شورای کارگری می خواستند؟
مظفر محمدی: چیزی به نام اختلاف که مانع تشکیل شورا یا سنگ اندازی بر سر راهشان شود وجود نداشت. تعدادی از اعضای چپ جامعه بودند که شوراها را فقط کارگری و کمونیستی می دانستند. این تفکر چپ روانه و غیر اجتماعی اساسا شرایط و توازن قوا و نقش اقشار و گروه های اجتماعی توده ای را درک نمی کردند. آن ها با ذهنی گری خود، قیام را انقلاب کارگری می دانستند و فکر می کردند شرایط برای حکومت کارگری فراهم است. این یک جریان موثر نبود و در حاشیه ماند و نتوانست مانع تشکیل شوراهای کارگری و مردمی شود. آنچه که جنبش شورایی را به شکست کشانید، احزاب میلیشیای ناسیونالیست کرد و توهم مردم به این احزاب بود. چرا که مردم با احترام از مبارزه مسلحانه احزاب یاد و حمایت همه جانبه چه مالی و چه شرکت در مبارزه مسلحانه و پیشمرگایتی که محبوبیت زیادی بین مردم داشت، می کردند و خود را مدیون پیشمرگه میدانستند. مردم کردستان تا ان زمان ماهیت این احزاب را نمی شناختند و تبلیغات و حرف های ما در مورد ماهیت قدرت طلبانه و ثروتخواهی شان برای مردم ملموس نبود و پذیرفتنش برایشان سخت بود. اما خیلی زود کارگران و مردم کردستان به ماهیت حکمرانی احزاب کوردایتی و تصرف دارایی های جامعه از جانب سرکردگان این احزاب پی بردند. متاسفانه کارگران و مردم و چپ جامعه قدرت بازسازی جنبش شورایی را تا به امروز پیدا نکرده اند. این در حالی است که نیروی مادی و اجتماعی این جنبش وجود دارد اما فاقد حزب رهبری کننده ی خود است.
ژیلوان هه له دنی: چرا ایرج آذرین قیام را نقد کرد؟ این نقد نهایتا چه تاثیری بردیدگاه چپ در تحولات قیام داشت؟
مظفر محمدی: نقد قیام مثل هر نقد سیاسی و اجتماعی دیگر است. ما در روزهای قیام و درگیریهای شبانه روز در پروسه ی قیام و تلفات جانی و سپس جمع و جور کردن جامعه و امنیت مردم و سازماندهی شورایی و ... بودیم و به کمبودهای قیام توجهی نکردیم. از جمله بعدا فهمیدیم که شعارهایی در قدردانی از بوش و عکس بوش بر سینه تعدادی از مردم دیده شده است. همچنین ما بیرون از جامعه ی کردستان تحولات منطقه و دخالت امریکا و عواقب آن را نمی دیدیم و یا به آن اهمیت ندادیم. قیام و شوراها می بایست دخالت امریکا در عراق را محکوم می کرد و مردم عراق را به قیام علیه دولت صدام و کوتاه کردن دست امریکا و متحدینش در عراق دعوت می کرد و فراخوان می داد. این نقدی واقعی بود. اما این نقد تاثیری عملی و تعیین کننده بر فعالیت چپ و ما کمونیست ها و مردم شوراخواه در بعد داخلی نداشت.
ژیلوان هه له دنی: چرا یک جبهه سیاسی از چپ های کردستان عراق تشکیل نشد؟
مظفر محمدی: نمیدانم منظورت از جبهه چیست و در کدام مرحله است. در جریان قیام و شوراها بجز تعدادی کم که غرو لند می کردند و فقط شورای کارگری می خواستند، کل چپ و ازادیخواهان در یک جبهه بود. اگر این نبود قیام و جنبش شورایی شکل نمی گرفت. طیفی و جمعی از بهترین و با تجربه ترین فعالین کمونیست و چپ و رفقای شناخته شده و خوشنام در میان مردم از جمله خسرو سایه، سامان کریم و... در مرکزی به نام “کمیته ی هدایت و پیشبرد جنبش شورایی” (دسته ی به رو پیش بردنی بزوتنه وه ی شورایی) تشکیل شده بود. من با این جمع همکاری مداوم و شبانه روزی داشتم. بیانیه ها، پلاتفرم ها، نقشه های کار، فراخوان ها و حضور در مجامع عمومی و شوراها توسط این کمیته و فعالین گسترده ی همکار در شوراهای کارگری و محلات انجام می شد. متعاقبا اکثر اعضای چپ بعدا در حزب کمونیست کارگری عراق سازمان یافتند.
سوال ژیلوان هه له دنی: سال 1992 فراکسیون کمونیسم کارگری از حکا جدا شد. دلیل این جدایی چه بود؟ چرا نتوانستید در چهارچوب کومه له بمانید؟ تفاوت دیدگاه شما با کومه له چه بود؟
مظفر محمدی: این یک داستان طولانی تاریخی است. اتفاقی نیست که در یک هفته و ماه افتاده باشد. حتی دلایل بیرونیش قوی تر بود. با عروج ناسیونالیسم کرد به حاکمیت در کردستان عراق و تشکیل حکومت قومی میلیشیایی، جنبش ناسیونالیسم کرد در منطقه و از جمله کردستان ایران سر برآورد و نفس تازه ای گرفت. تاثیر این تحول در کومه له آن زمان انعکاس داشت و بخشی را تحت تاثیر خود قرار داد. آرمان ها ی سیاسی این بخش از مبارزه طبقاتی و جنگ کار و سرمایه و کمونیسم و سوسیالیسم و حکومت کارگری و شوراهای مردمی به حاکمیت احزاب قومی تنزل پیدا کرد. حکومت کوردایتی به آمال و ارزوی گرایش ناسیونالیستی در کومه له تبدیل شد. از دیدگاه این گرایش حاکمیت احزاب ناسیونالیست باید مورد تایید و حمایت قرار گیرد. عملکرد این گرایش نه در پلاتفرم های سیاسی بلکه در پچ پچ های درونی باعث تشتت و مخالفت و حتی کینه نسبت به کمونیسم کارگری شد. فراکسیون برای دفاع از کمونیسم و مرزبندی با ناسیونالیسم و رد آن و شعباتش در منطقه تشکیل شد. منصور حکمت در جزوه ای به نام “تفاوتهای ما” و مباحث شفاهی و کتبی زیادی به این موضوع پرداخته است... این جزوه به کوردی هم ترجمه شده است. منصور حکمت نهایتا جدال با این گرایش در کومه له را بیفایده تلقی می کرد و راه برون رفت از این بحران را تشکیل فراکسیون و سپس جدایی انتخاب کرد. این در شرایطی بود که حزب کمونیست ایران یک قطب کمونیستی کارگری نه تنها در ایران بلکه در منطقه بود. ترک این حزب و اعتبار و امکانات بسیار گسترده اش سنگین بود. شاید این کار تنها از عهده کسی چون منصور حکمت بر می آمد. او دورنمای کار خود و توانایی خود را در سازماندهی حزب قدرتمند دیگری به نام حزب کمونیست کارگری ایران نشان داد.
من شخصا در آن دوران موافق جدایی نبودم و البته این را هم علنی نگفتم و تنها با خود حکمت و تعداد کمی از رفقا مطرح کردم. حکمت گفت خوب شما انشعاب کنید و من گفتم با وجود وحضور شما که اکثریت نود درصدی حزب را با خود دارید دیگر نه برای ماندن و جدال با گرایش ناسیونالیستی در کومه له و نه انشعاب، زورم نمی رسد. و به این بسنده کردم.
ژیلوان هه له دنی: نقش منصور حکمت در تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق چه بود؟
مظفر محمدی: جواب این سوال در یک کلام، او نقش اصلی و تعیین کننده داشت.
ژیلوان هه له دنی: اختلافات درون حزب کمونیست کارگری عراق چه بود؟ تا چه حد اختلافات حکا در چپ کردستان عراق چه انعکاس و تاثیری داشت؟
مظفر محمدی: چیزی که من فهمیدم این است که گروه هایی که جمع شدند و حزب کمونیست کارگری عراق را تشکیل دادند هنوز محافل خود را در حزب و دلبستگی های سابق شان را حفظ کردند و در واقع در حزب ادغام نشدند. این ناهماهنگی خود را بیشتر در عرصه های تشکیلاتی نشان می داد تا پلاتفرم های سیاسی. و این روش تا به امروز در حزب ادامه داشته است. اما مانع پیشروی و توده ای شدن حزب کمونیست کارگری عراق اختلافات درونی نبوده و نیست. مانع جدی و اصلی ناتوانی و شاید بهتر است بگویم موفق نشدن در فعالیت های اجتماعی و سازماندهی اعتراض و مبارزات توده ای کارگری و مردمی بوده است. کمونیسم در کردستان عراق می توانست به حزب قوی و توده ای رهبری کننده اعتراضات و نارضایتی های کارگران و زنان و توده های مردم محروم تبدیل شود. مردمی که تا حالا چند خیزش و قیام توده ای شهری را داشته اند. تجمعات و تظاهرات و اعتراضات گسترده خیابانی داشته اند. اعتصابات بزرگ معلمان را داشته است. در جامعه کردستان عراق هر سال صدها زن برای حفظ ناموس کشته می شوند، کارگران تشکل و قانون کار و دستمزد مکفی و حق اعتصاب ندارند، بیمه بیکاری وجود ندارد. حقوق بگیران چندین ماه حقوق معوقه دارند، حاشیه نشینان شهرها از هر گونه امکانات رفاهی محروم اند، بیش از بیست و پنج سال است هنوز شهر و شهرک های کردستان آب و برق و خدمات بهداشت و درمان ندارند. بیمارستان ها و خدمات پزشکی و درمانی خصوصی و در کنترل سرمایه داران حزبی و وابسته به احزاب در قدرت هستند. میلیشیای احزاب حاکم است. هیچ دورنمای روشن و بهبودی برای زندگی میلیون ها مردم کردستان وجود ندارد...
در چنین منطقه ای سازماندهی و رهبری اعتراضات و مبارزات کارگران، زنان و مردم محروم نباید کار سختی باشد. یک اراده قوی و تصمیم و تلاش جدی و مستمر لازم دارد. کردستان عراق مثل کردستان ایران برای چپ و کمونیست ها ممنوع نیست. می بایست همه ی کمونیست ها و چپ ها و آزادیخواهان، کردستان عراق را به مرکز کار و زندگی و مبارزه برای ازادی و برابری و رهایی محرومان و ستمکشان تبدیل می کردند. دردناک است که کردستان عراق به ترانزیت سفرهای تفریحی یا فامیلی یا تظاهر به شرکت در مبارزه ی موقت یک یا چند ماهه کمونیست ها و ازادیخواهان و زنان و مردان برابری طلب تبدیل شده است.
اگر بخواهم خلاصه بگویم حتما اختلافات و انشعابات درون جنبش کمونیسم کارگری بی تاثیر نبوده. ولی این نمی تواند به هدایت و رهبری مبارزات عملی و عینی و در کف خیابان و حی و حاضر توده های میلیونی کارگران و محرومان کردستان مربوط باشد. با هر اندازه دوز کمونیستی رقیق یا غلیظ، جنبش اعتراض توده ای در شهرو شهرک های کردستان می توانست و می تواند سازمان یابد و رهبری و هدایت شود. حاکمیت میلیشیایی احزاب جنبش کوردایتی مورد تنفر میلیونی کارگران، زنان، جوانان و مردم زحمتکش و محروم کردستان است. و این احزاب چنان بی خاصیت شده اند و چنان مستاصل هستند که نمی شود با هیچکدام از دولت های منطقه مقایسه کرد. به زیر کشیدن این حاکمیت میلیشیایی پوشالی و فاسد برای میلیون ها مردم به ستوه آمده کار سختی نیست. اینجا جمهوری اسلامی ایران نیست، جزء ضعیف و ناتوان و نوکر منش پیکر هیولایی جمهوری اسلامی و یا دولتهای دیگر منطقه است. ایجاد کردستان آزاد و مستقل و یا متحد مبارزه و پیکار کارگران و محرومان عراق، کار شاق و غیر ممکنی نیست. باید از این زاویه سراغ مشکل و محدودیت ها و کمبودها رفت نه از سوراخ اختلافات این و آن بخش احزاب موجود به نام کمونیسم یا کمونیست کارگری.
بگذار این واقعیت را هم بگویم که حزب ما بعنوان جریان وفادار و مدافع و محافظ کمونیسم کارگری و حزب خوشنام و موثر در جنبش طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی در ایران و پراتیک کننده ی افکار و نقشه های منصور حکمت که خوشنام ترین شخصیت کمونیستی و کارگری در عراق و کردستانش هم هست، همیشه و تا به امروز حامی و پشتیبان احزاب کمونیست کارگری کردستان و عراق بوده و در پروژه های سیاسی و اجتماعی شان شرکت و حضور فعال داشته است.
هم چنین منصفانه است اگر بگویم، هم مردم عراق و کردستان از همبستگی و حمایت و پتانسیل سیاسی و تجارب مبارزاتی طبقه کارگر و مردم مبارز و معترض ایران و کردستان ایران، استفاده کرده و بهره برده است و هم چپ عراق و بخصوص احزاب کمونیست کارگری، از حضور و دخالت و شرکت سیاسی و عملی حزب ما در جنبش های اجتماعی عراق و کردستان، استفاده و استقبال کرده است. این همبستگی مشترک ادامه خواهد داشت. ما باید طلسم توده ای شدن کمونیسم و احزاب کمونیست کارگری در عراق و کردستان را بشکنیم و نقش تاریخی کمونیسم و کارگر را هم در ایران و کردستانش و هم در عراق و کردستان ایفا و پیروزیش را به انجام برسانیم!
ژیلوان هه له دنی: بعد از کنگره اول حزب کمونیست کارگری عراق، انشعاب در آن حزب روی داد. دلیل این اتفاق چه بود؟
مظفر محمدی: بهتر است جواب این سوال را از خود رفقای حزب کمونیست کارگری عراق بخواهید. حقیقتش من زیاد در این باره مطلع نیستم. یعنی فرصت سراغ گرفتنش را نداشته ام.
ژیلوان هه له دنی: به نظر شما چرا از سال 2000 به بعد جریان چپ و احزابش در کردستان عراق ضعیف شده و نقشش در رویدادهای این منطقه کم شد؟
مظفر محمدی: فکر کنم جواب این سوال را به درجه ای در پاسخ به سوالات فوق داده باشم. چیزی که می خواهم اضافه کنم این است که شرایط امروز منطقه و بویژه در ایران کاملا عوض شده است. در ایران یک خیزش سراسری برای سرنگونی جمهوری اسلامی در جریان است. و این تاثیر تعیین کننده ای در توازن قوای مردم عراق با حکام قومی و مذهبی و عشیرتی دارد. سرنگونی جمهوری اسلامی نیروهای وابسته به این رژیم را خلع سلاح می کند و رو به افول می گذارند. از جمله احزاب حاکم در کردستان عراق بویژه اتحادیه میهنی که تماما در خدمت جمهوری اسلامی علیه مردم کردستان و عراق قرار گرفته است، با سرنگونی جمهوری اسلامی، زیرپایشان خالی می شود. باید متوجه باشیم که هر تحولی در ایران و بخصوص در کردستان ایران به نفع مردم و ازادی و رفاه و امنیت، تاثیر مستقیمی بر مردم کردستان عراق خواهد داشت. و این فرصت دیگری است که کمونیست های کردستان و عراق باید با جدیت به ان توجه کنند و خود را برای سازماندهی اعتراضات توده های مردم کردستان و عراق آماده کنند.
ابان 1401