بیانیه «جبهه اصلاحات ایران» در خصوص اوضاع سیاسی، بعد از پنجاه و چند روز از انقلاب زنانه مردم ایران منتشر شد.
نزدیک به دو ماه است که مردم آزادیخواه ایران، زن و مرد در میادین تمام شهرها و محلات ایران، در مراکز کار و تحصیل با اتحاد و همبستگی خود، نان حاکمیت و نیروهای سرکوبگر آن را آجر کردهاند، آنوقت در این میان اصلاحطلبان از زبالهدانی تاریخ سر بیرون میکشند و از مردم انقلابی میخواهند که «از خشونت پرهیز کنند و برای رسیدن به اهدافشان از ابزارهای ناروا استفاده نکنند».
صدها کشته و هزاران معترض توسط جانیان اسلامی بینام و نشان و سر بهنیست شدهاند، آنوقت آقایان «مصلح» میفرمایند: «خشونتپرهیزی برای تمامی طرفهای بحران ضروری است»! مردم انتخاب خودشان را کردهاند و اعلام کردهاند که جمهوری اسلامی را دفع کردهاند، آنوقت آقایان دم از «تعامل و قانون و فضای آرام گفتگو با حاکمیت» میزنند. هیچ مکانی در آن جامعه باقی نمانده است که مهر رهایی زن، مهر خلاصی از دست مذهب و اسلامزدایی نخورده باشد، هیچ جایی در آن مملکت سراغ نداریم که مردمانش نبرد نهایی علیه این نظام را تدارک نبینند. همه جا صحبت از آزادی و برابری است؛ همه با هر نیرو و امکانی که در دست دارند، با تکیه بر اتحاد در کنار رهبران محلی و سراسری خود به میدان آمدهاند. دانشگاهها و مدارس مهر کمونیسم و برابریطلبی خورده است. محلات کردستان توسط جوانان انقلابی به کنترل خود درآمده است. زنان برابریطلب در همه شهرها پیشقراول اعتراضات و اعتصابات هستند. کار به جایی رسیده است که آوازه این انقلاب اجتماعی زنانه به قلب پایتختهای اروپایی هم کشیده است. امروز یکی از مهمترین کانونهایی که در هر مجمع کارگری و مترقی در میان مردم جوامع غربی مورد بحث است، انقلاب سوم ایران است. تحولی که بلاواسطه تاریخ دو قرن اخیر از انقلاب کبیر فرانسه تا امروز را به خود وصل میکند. آنوقت در این وسط، نالهای از جبهه اصلاحات از قعر چاه خاضعانه در کنار حاکمیت به گوش میرسد که: «به سهم خود پیشنهاداتی عملی و اجرایی دارد که چنانچه اراده و تمایلی در حاکمیت برای شنیدن و به کار بستن مشاهده شود، آمادگی ارائه و بحث، گفتگو و تبادل نظر درخصوص آن را خواهد داشت».
جنبش اصلاح این نظام سالهاست که مرده است و جنازه آن را حتی هیچکس در همین «جبهه اصلاحات» حاضر نیست به دوش بکشد. این را از رٸیس سابق دولت اصلاحات، جناب خاتمی، بپرسید.
دوران فرجهدادن به حاکمیت و سواری گرفتن از مردم ایران مدتهاست بهسر رسیده است. با نسلی طرفید که با دست خالی هماکنون بدون اسلحه، قدرت را در مقابل نظام تا دندان مسلح اسلامی، دو-تکه و دو-فاکتو کرده است. با نسلی طرفید که حجابها را میسوزاند و عمامهها را میپراند؛ روبنای قدرت سیاسی خود را از همین حالا به رخ جمهوری اسلامی میکشد و هشدار خود را داده است که اسلامزدایی در ایران به زودی آغاز میشود. با انقلاب عظیم زنانهای طرفید که دیگر برای آزادی و برابری تن به هیچ پیششرطی نمیدهد. این نسل تا هماکنون و با گذشت ۵۰ روز از انقلاب سوم خود، مزه رهایی و برابری را در خیابانها، در محلات، دانشگاهها و اماکن عمومی تجربه کرده است. متحدین خود را در تمام شهرهای ایران و در تمام کشورهای اروپایی در میان مردم مترقی و پیشرو یافته است؛ تاریخ خود را به تاریخ انقلاب کبیر فرانسه، کمون پاریس و انقلاب اکتبر روسیه پیوند زده است. دوران سرنوشتسازی است. هیچ تعاملی با این نسل جز زمین گذاشتن سلاح سرکوب قابل تصور نیست. هیچ اصلاحی نزد این نسل جز جارو کردن بساط این نظام با همه جوارح و جناحهای آن قابل تصور نیست. اصلاحطلبان در آخرین خندق خود، سرنوشت بهتری از حاکمیت در نزد مردم پیدا نمیکنند. به هر میزان حاکمیت اسلامی توسط مردم آزادیخواه به لبه پرتگاه نزدیک میشود به همان میزان هم جگرگوشهگان نظام پشت به دیوار در مقابل انقلاب سوم ایران مجبور به تسلیماند؛ سرنوشت غمانگیزی است! ترس اصلاحطلبان بجاست، این نظام راهی ندارد.