پاسخ یک سوال
در بطن خروش نبردهای خیابانی امروز، سوال در مورد شرط پیروزی، مهم ترین سوال در مقابل این سومین انقلاب ایران است. اگر از حاشیه ها بگذریم دو راهکار متفاوت برای پیروزی روی میز سیاست در ایران امروز است؛ سیاست راست و سیاست چپ!
سیاست راست که توسط مدیای پرقدرت و سخنگویان آن سرداده میشود، یک سیاست شناخته شده است؛ یک انقلاب نارنجی، و دست به دست شدن قدرت از بالای سر مردم، تمام آن سیاست است. از نظر راست، قرار است توده های بی شکل و بی سازمان، تا زمانی در خیابان ها بمانند که سخنگویان راست دست به لابیگری بزنند و با جلب رضایت و دخالت قدرت های غربی، در متن حضور مردم بی سازمان در خبابان ها، مراسم تاجگزاری "اعلیحضرت" سازماندهی شود، و یا لویه جرگه ای متشکل از نمایندگان خودگمارده قومی، ملی، مذهبی، هنری، زنان، کارگران و... هم با محوریت یک مجلس موسسان موهوم سرهم بندی و قدرت سابق منهای آخوند را تحویل بگیرند.
در این سناریو، که دقیقا به شکل دست به دست شدن قدرت در اوکراین سال ۲۰۱۴ است، قرار است در متن حمله تظاهرات کنندگان به مرکز قدرت، ولایت فقیه اسلامی حذف و یک ولایت فقیه غیر مذهبی جایش را بگیرد. نتیجه نهایی این دست به دست شدن قدرت در غیبت مردم سازمان یافته، حفظ تمام سیستم موجود، منهای "ملاها" در قدرت است. اگر راست مردم را به سازماندهی صفوف خود و اعمال اراده سازمان یافته برای کسب قدرت توسط توده مردم، فرا نمی خواند و حضور بی سازمان و بی شکل و غیر متحزب، به عنوان سیاهی لشکر و ابزار فشار میخواهد، ناشی از همین نقشه شناخته شده شان برای کسب قدرت از بالاست.از نظر راست، مردم جز به عنوان ابزار فشار در خدمت قدرت گیری راست، وظیفه ای ندارند.
سیاست چپ دقیقا برعکس است
در این سیاست، پروسه مبارزه برای سرنگونی نظام، پروسه سازماندهی پایه های قدرت مردمی در خیابان ها، هم در محل های زندگی و هم در محل کار و تحصیل است.
علت اتخاذ این سیاست، در پیش گرفتن استراتژی سازماندهی یک قدرت مردمی در شکل دولت شوراهای مردم است.
از این زاویه، وقتی به مبارزه امروز نگاه می کنیم، ضرورت دست بردن به سازماندهی نهادهای توده ای و به ویژه شوراهای مردمی، صد چندان میشود. صرفنظر از ضرورت شکل دهی پایه های قدرت آتی، از نظر گردآوری قوا برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، سازماندهی توده ای اهمیت تعیین کننده دارد. یک تصویر ساده موجود در اذهان، شکل سرنگونی دولت رژیم گذشته است. این نگرش متوجه نیست که رژیم شاه با ممنوعیت تحزب حتی توسط نزدیک ترین های خود، ریشه ای در جامعه نداشت و به سهولت سرنگون شد. جمهوری اسلامی برعکس، توان مقاومت و کشتار وسیع تر از شاه را دارد و با اتکا به نیروهای متعدد ایدئولوژیک و لایه های متعدد قدرت در رهبری، تا پای جان می ایستد و مقاومت می کند. از این زاویه، جنبش جارو کن نظام اسلامی یک سازماندهی به مراتب قدرتمندتر و پیجیده تری را لازم دارد، که ماتریال آن بشدت مهیا است.
برای در هم شکستن نیروی ایدئولوژیک اسلامی، که این روزها بیشتر بر طبل ناسیونالیسم و جایگاه قدرت ایران در جهان می کوبد و ارتزاق می کند، به میدان آوردن وسیع توده ای لازم است تا کل نظام در مقابل تعرض میلیونی روحیه از دست داده و فروبپاشد. برای این به میدان آمدن میلیونی، سازماندهی در اشکال وسیع از نوع شوراهای مردمی در تمام محلات و مناطق کار و زندگی لازم است. نیروی موتور سوار مزدور و ماشین سرکوب را تنها با اعتصابات قدرتمند و هماهنگ در تمام مراکز مهم صنعتی از کار انداخت؛ طوری که ماشین نیروی سرکوب توسط کارگران اعتصابی زمین گیر شود و عملا فلج شود. شعار برحق "مردم به ما ملحق شوید"، کافی نیست، باید به سازماندهی در تمام محلات کار و زیست و تحصیل دست زد و تمام جامعه را علیه دشمن سازمان داد.
حتی این کافی نیست! در مقابل نیروهای رنگارنگ و سازمان یافته زیر یک فرماندهی واحد، باید به تحزب سیاسی و به تامین یک فرماندهی واحد دست برد. در چنین حالتی، حتی مردمان دو دل، جرات پیوستن به صفوف انقلابیون را پیدا می کنند.
حرف آخر این است که باید دشمن خود را آنطور که هست شناخت، تا در مقابل آن آرایش سیاسی نظامی، سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک مناسب به خود گرفت. این کارها شدنی است، بخصوص در شرایط پرشور این چنینی، کار یک ساله را میشود یک روزه انجام داد.