"در دفاع از فواد مصطفی سلطانی"


روز 1 سپتامبر 2022 به مناسبت سالروز جان باختن رفیق فواد مصطفی سلطانی کلاب هاوسی تحت عنوان "کاک فواد سوسیالیست و کوردستانی راسته قینه - زاگروس – کونفیدرال" از سوی جمعی از افراد قوم پرست پ ک ک وپژاک و با شرکت پانلیستهایی از رهبری همین حزب و کادرهایشان و جمعی دیگر از قوم پرستان هوادار شان ترتیب داده شده بود. سخنرانان و سپس شرکت کننده گان که زیر نام گرامیداشت کاک فواد این جلسه را برگذار کرده بودند، تمام تلاششان را کردند که نخست فواد را تا سطح خودشان تنزل دهند و سپس با خیالی راحت به این قناعت برسند که او را همچون کالایی مصادره کنند. این که چرا پژاک و پ ک ک به شدّت مشغول مصادره شخصیتهای جانباخته و خوشنام و حتی در مصادره شخصیتهای زنده کردستان نیز فعال است، به آن خواهم پرداخت.

اگر بخواهم به تک تک صحبتهای ارائه شده در این جلسه کلاب هاوسی اشاره کنم. مثتوی هفتاد من خواهد و از حوصله خواننده خارج است اما کل موضوع بحثها بر این نکات استوار بود که فواد مصطفی سلطانی را بنا به موقعیت منطقه ای، خانوادگی و طبقاتی او تعریف کنند که او نه یک شخصیت و رهبر کمونیست، بلکه انسانی ناسیونالیست، قوم پرست و منطقه گرا بود که از روی ناچاری و تحت تاثیر جو کمونیستی آن دوره به ناچار مارکسیست شده بود. بنا به تعاریف ارائه شده در این جلسه فواد اگر هم خواستار تشکیل حزب کمونیست بود، حزب مورد نظر او یک حزب کمونیست کردستانی بود نه سراسری، شرکت کننده گان ضمن انکار وجود طبقه کارگر در کردستان در آندوره به این نتیجه رسیدند که او نه انترناسیونالیست بلکه منطقه ای فکر می کرده. نقطه حائز اهمیت دیگر در این جلسه تلاش برای جستجوی یک نقطه مشترک مابین پ ک ک و فواد بود و که گویا فواد چند بار به ارتباط با احزاب کردی دیگرکشورها از جمله ترکیه و عراق اشاره کرده و احتمالا منظورش پ ک ک و غیره بود و در نهایت نتیجه بر این شد که فواد نه متعلق به یک حزب بلکه می تواند متعلق به پژاک و پ ک ک هم باشد.

چرا و به چه منظور و به این شکل تلاش برای تنزل دادن یک رهبر کمونیست به یک ناسیونالیست قوم پرست در دستور کار است؟ موضوع کاملا روشن است "قبا"ی فواد برای پ ک ک و پژاک که پرونده سیاه و سرشاری از جنایت، خشونت و بدنامی دارد، زیادی بزرگ و زخمت است، جُسه نحیف پژاک چه از لحاظ فکری، چه از لحاظ پایگاه توده ای و چه از لحاظ خوشنامی و محبوبیت در زیر این قبا گم می شود و چشم را می زند، هر کسی با اولین نگاه متوجه این ناهمگونی غریب خواهد شد، بنابرین خیاطان هوادار این حزب قوم پرستان به تکاپو افتادند تا هر کدام به شکلی یک گوشه از شخصیت، افکار و اهداف فواد را قیچی کنند و بعد به هم بدوزند تا به تن پژاک اندازه شود.

اما چرا پژاک موقعیت را چنین مناسب دیده تا این چنین بی شرمانه شخصیتی همچون فواد را مصادره کند تا هم برای خود اعتبار بخرد و هم زیر عبای فواد مصطفی سلطانی ها و دیگر شخصیت های محبوب کردستان، جنایتها و کثافت کاری هایشان را پنهان کند؟. برای روشن شدن موضوع ابتدا باید نگاهی به پ ک ک و پژاک و پروسه شکل گیری  این احزاب بیاندازیم.

تا جائیکه به پژاک برمیگردد، این باند مورد نفرت مردم در کردستان ایران است، از جوانانی که به امید مبارزه علیه جمهوری اسلامی به صفوف این جریان پیوستند تا کولبرانی که روزانه هم از سوی رژیم جمهوری اسلامی مورد هجوم قرار می گیرند و کشته می شوند و هم با تهدید و اخاذی این باند دست و پنجه نرم میکنند. اگر مردم کردستان افراد مسلح آنان را از روستاهای کردستان اخراج نمی کنند، نه به دلیل "محبوبیت" و یا توهم مردم به ماهیت جنایتکارانه این باند که اساسا هراس از تروریسم این جریان و نزدیکی آن با جمهوری اسلامی است.

خود تشکیل "پ ک ک" به عنوان یک نیرو در منطقه  محصول کشمکش دوران جنگ سرد است. دورانی که دولت سوریه به رهبری حافظ اسد به عنوان یکی از همپیمانان بلوک شرق بود که با هدف فشار به دولت ترکیه که بخشی از بلوک غرب بوده و هنوز هست، حامی و ناظر جنبش "اوجلان" بود. با فروپاشی سرمایه داری دولتی در بلوک شرق و پایان جنگ سرد و توافقات بعدی مابین دو دولت سوریه و ترکیه، حمایت از پ ک ک نیز به اتمام رسید و او را از سوریه و "دره بقاع" اخراج کردند. سپس این جریان توانست مدتی را در شکاف اختلافات یونان و ترکیه زیر پر و بال دولت یونان قرار بگیرد و با کم شدن اختلاف یونان با ترکیه، اوجلان از یونان فراری شد و به کنیا رفت و بقیه ماجرا را همه می دانیم. بعدها در تقابل رژیم جمهوری اسلامی با ترکیه به زیر چتر جمهوری اسلامی خزید و در حلقه هلال شیعه در منطقه و برای فشار بر دیگر احزاب ناسیونالیست منطقه توسط رژیم ایران همکاری می شدند و هنوز هم می شوند.

پ ک ک نه بر آمده از درون مردم و نه حتی نماینده صادق قوم پرستان کرد بلکه تماما و بدون استثنا محصول کشمکش بین دول منطقه و شکاف بین قدرت های جهانی است.

پژاک نیز به عنوان شاخه ایرانی این حزب، هیچ ربطی به مبارزات اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی مردم ندارد. نه بر آمده از خواست و مطالبات حق طلبانه مردم کردستان است و نه حتی یک ساعت در کنار مردم و بر علیه رژیم جمهوری اسلامی فعالیت کرده است، او حتی نماینده صادق خواست فرهنگی این مردم  هم نیست، احزاب کردی موجود در کردستان حداقل تاریخا از دل خواستهای بورژوازی و ناسیونالیسم کرد سر در آورده اند و برای یک دوره اگر به دروغ اما بر خواستهای ناسیونالیست ها پافشاری کرده و برایش مبارزه کرده است، اما پژاک حتی فاقد آن مبارزه نیز هست. این باند اگر چه دارای وزنی اجتماعی نیست، اما تلاش می کند از طریق اسلحه قدرت را در جامعه کردستان در دست بگیرد و بی شک مصادره شخصیتهای خوشنام کردستان راه را برایش هموار می سازد.

در کردستان ترکیه پ ک ک به سادگی زنان و مردان صفوف خود را در سالهای گذشته به جرم عشق به هم در ملا عام به گلوله می بست و برای عبرت جنازه عاشقان را به نمایش میگذاشت، در مناطق شمالی کردستان ایران، منطقه حضور اولیه اینها، با اولین تنفر اجتماعی از این جنایات شان، ناچار شد این وحشیگری و بربریت را تعطیل کند.

اگر همین سازمان نمی تواند بمب گذاری در شهرها ایران را، درست مانند شهرهای ترکیه، (همچنین منفجر کردن سدها به درخواست سوریه برای جلوگیری از سدسازی ها دولت ترکیه بر روی دو رود دجله و فرات) به یک سنت تبدیل کند، به خاطر عدم پذیرش اجتماعی آن از همان بدو شروع کار بمب گذاری های شان در سنندج بود.

خبر ترور، ایجاد رعب و وحشت، ایجاد نا امنی، سرؚگردنه بگیری و باجگیری های شاخه ایرانی پ ک ک یعنی پژاک در مناطقی از کردستان ایران را همه کس شنیده است. ترور و اعدام مخالفین یک بخش جدایی ناپذیر از موجودیت سیاسی تاریخی پ ک ک بوده و شاخه ایرانی آن ( پژاک)، در پی همین مسیر است. ترور مخالفین و رقبای سیاسی، ترور کسانی که صف پ ک ک را ترک کرده اند، ترورهای وسیع مردم به اتهام همکاری با دولت ترکیه، اعدام اعضای مسلح خود پ ک ک که رابطه عاشقانه با هم داشته اند، بمب گذاری در محل کار و سکونت مردم، سازماندهی باندهای باجگیر از کردهای مقیم اروپا در کشورهای غربی، همه و همه جزیی سنن پ ک ک هستند.

شاخه ایرانی این جریان  (پژاک) میخواهد همین سنن را در کردستان ایران مو به مو اجرا کند. ترور دو جوان در منطقه مریوان در فاصله کمتر از یک سال، یکی به خاطر ترک صفوف پژاک (سوران اختر)  و دیگری به خاطر ایستادگی در مقابل اخاذی و باجگیری در بستر سنن جا افتاده سازمان مادر یعنی پ ک ک است.

ناسیونالیسم کرد پدیده ایست همچون ناسیونالیسم ایرانی و عراقی و سوری و ترک و عرب و ماهیتا یکی هستند، با این تفاوت اینها موقعیت شان با همدیگر فرق می کند. بخشی از اینها در کردستان عراق در راس قدرت اند و دستگاههای رسمی و علنی کشتار و ترور و اعدام را دارند اما هنوز صاحب دولت مستقل خویش  نیست و به همین دلیل آن دسته ای که هنوز قدرتی ندارند تا آشکارا جنایت کنند، آنرا در خفا انجام می دهند.

پژاک به عنوان یک باند قوم پرست با توجه به تبعیض قومی و مذهبی حاکم بر کردستان از سوی رژیم جمهوری اسلامی، تلاش می کند از طریق یک سری شعار فرهنگی و قومی برای خود جا پایی در میان مردم کردستان باز کند، او هیچ تاریخچه ای مبارزاتی ندارد ولذا باید قهرمان سازی کند، شخصیت سازی کند، مصادره کند و هر جوری که هست خود را همچون لکه ای به لباس این و آن بچسپاند. او از وضعیت دیگر نیروهای ناسیونالیست کردی مطلع است،

"حزب دمکرات" دیگر حزب ناسیونالیست کردستان یعنی دمکرات ها (قبلا دو حزب دمکرات موجود بود که تازگی متحد شده اند)، بنا به نزدیکی این حزب به پارت دمکرات کردستان عراق و رقابتهای خونین این حزب با پ ک ک، در جبهه دیگری مشغول جنگ نیابتی است و همچون هر نیروی ناسیونالیست دیگری در بلوک بندی های متفاوت به دور دولت های و قدرت های منطقه ای و جهانی از جمله عربستان سعودی قرار دارد. و در کاتاگوری اقمار دور پ ک ک جایگاهی ندارد و در تمام این سالها بر مبنای همان سیاست قدیمی و قوم پرستی خود مشفول فعالیت است و صاحب تاریخچه خود و شخصیتهای خود است و برای پژاک آسان نیست که این تاریخچه را مصادره و ازآن خود کند. ناگفته نماند که ناسیونالیست های کرد ایرانی متحد در "مرکز احزاب کردی"، که مشغول مذاکره و معامله با جمهوری اسلامی اند، در صورت قبول لبیک شان، دسته جمعی همان راهی میروند که جمهوری اسلامی دارد طی میکند.

بنابراین لازم است از دیگر شخصیتهای کردستان مایه بگیرد و چه جایی بهتر از شخصیتهای کومه له قدیم کمونیست، که باتوجه به وضعیت و بحران حاکم بر این سازمان، پژاک موقعیت را مناسب می بیند تا آنرا به نفع خود مصادره کند. حیات سیاسی کومه له نیز تحت تاثیر دو فاکنور مهم یعنی مسیر بیست و چند ساله اش که به دنبال جدایی منصور حکمت از آن، و با اتکا به سنت ناسیونالیستی درون خویش در پیش گرفته است دچار یک دگردیسی سیاسی به نفع ملی گرایی شده و  فاکتور بعدی تحولات خاورمیانه، تاثیر این تحولات بر حیات ناسیونالیسم کرد و بلوک بندی های متفاوت و متخاصم آن به دور دولت های و قدرت های منطقه ای و جهانی است.

کومه له همانند دیگر ملی گرایان یا ناسیونالیست های کرد در منطقه متاثر از رقابت های منطقه ای دول درگیر در خاورمیانه تلاش کرده که وارد بلوک بندی های آنها شود. اگر چه در این راه عده ای بسیار عجله داشتند و به رهبری عبداله مهتدی و با توهم به دو خرداد و اصلاح طلبان به رهبری "خاتمی" و اوضاع منطقه در سال 2000 انشعاب کرد و به قول خودشان پروسه بازسازی کومه له زحمتکشان را به راه انداختند تا شاید از طریق گفتگوی تمدنها در قدرت شریک داده شوند. با شکست دو خرداد  این پروژه هم شکست خورد و همچنین به دنبال دود شدن و به هوا رفتن آرزوی سوار شدن بر تانکهای آمریکایی و تکرار سناریوی عراق در ایران این حزب نیز به دو شاخه تقسیم شد ویکی تحت رهبری مهتدی و دیگر تحت رهبری عمر ایلخانی زاده در ساحه مبارزه قومی و در مسابقه با دیگر احزاب کردی می خواهند گوی سبقت را از دیگر رقیبان برباند و تکلیف این دو جریان که بیشتر به باند شبیه هستند تا حزب برای همه مردم کردستان روشن است.

کومه له ابراهیم علیزاده نیز اگرچه آهسته اما  پیوسته از این تلاشها غافل نماند و با علنی شدن عضویت کومه له در نهادی به اسم کمیته دیپلوماسی (این کمیته از جانب پ ک ک ساخته شد و شامل نیروهای قومی، فاشیست و مذهبی است و در مورد اهداف پشت پرده ان بسیار سخن گفته شده) یکبار دیگر هویت سیاسی این سازمان و تعلق آن به این یا آن کمپ زیر ذره بین رفت. غوغایی که به همین دلیل به پا شد، مثل دوره ای که گویا همین سازمان امضایش را کنار امضای سازمان ملی مذهبی "خبات" گذاشته بود، مثل امروز، به جای روشن کردن چیزی، یکبار دیگر منشا توهمات و ناروشنی ها شد. چپ درون این حزب نیز گویا همچون اصحاب کهف بعد از سالهای متوجه شدند که کومه له با ناسیونالیست ها رفته و یا مشغول همکاری است، چپی که متوجه اوضاع نیست، و حالا خبر شرکت کومه له در یک نهاد ناسیونالیستی را شنیده است، ناگهان سراسیمه شده و قصد کشیدن ترمز حرکت کومه له را دارد و اما دیدیم که همین ترمز منجر به دو شقه شدن این حزب  شد و اکنون عملا دو حزب کمونیست و دو کومه له مشغول دعواهای درون تشکیلاتی خود هستند.

 پژاک و پ ک ک تمامی این اوضاع را می بینند و رصد می کنند و تلاش می کنند از این بحران درون کومه له و حزب کمونیست و همچنین با توجه به عدم مشروعیت و منفور بودن دو باند مهتدی و ایلخانی زاده در نزد مردم فرصت را غنیمت شمرده و می خواهند از تاریخ این سازمان و جانباخته هایش برای خود اعتبار بخرند.

اما پژاک و پ ک ک دو موضوع را فراموش کرده اند ، نخست اینکه حافظه مردم را دست کم گرفته اند و گویا مردم کردستان جنایتهای پژاک و حزب مادر (پ ک ک) را در کردستان ایران، عراق و ترکیه فراموش کرده اند که در بالا به آن اشارات کوتاهی داشتم. و دوم اینکه اعتبار کومه له نه از مبارزه ای قومی بلکه از کومه له قدیم و از کمونیست بودن این سازمان که مبارزات طبقه کارگر و زحمت کش، مبارزات اقتصادی و اجتماعی آن دوره را نمایندگی می کرد، سرچشمه می گیرد .

نه فقط سازمان کومه له، بلکه شخصیتهای محبوبی همچون فواد مصطفی سلطانی، صدیق کمانگر، دکتر جعفرشفیعی وخسرو رشیدیان و ده ها و صدها شخصیت مردم و خوشنام کمونیست این جامعه اعتبار و محبوبیت خود را از چپ و کمونیسم و مبارزه ای رادیکال که از دل این مردم سربرآورده بود و برای احقاق حقوق پایمال شده اقتصادی و اجتماعی آنها مبارزه کردند نشات می گیرد و نمایندگی طبقه کارگر و زحمتکش کردستان و ایران را بر عهده داشتند.

اگر فواد مصطفی سلطانی بخشی از مبارزه اش به درست تلاش برای رفع تبعیض علیه مردم در کردستان ایران بود، نه از قوم پرستی و ناسیونالیست بودن او و نه در تقابل با مارکسیست، بلکه تلاش برای رفع تبعیض قومی، جنسی و زبانی بخشی از مبارزه کمونیستهاست، اتفاقا کمونیستها صادق ترین و پیگیرترین انسانهایی هستند که برای رفع اعنواع تبعیض ها تلاش می کنند.

مصادره این تاریخ و این شخصیتها از سوی پژاک و یا هر جریان قوم پرست و ناسیونالیستی دیگری، کاری چندش آور، عبث و بیهوده ایست و منجر به شکست است.

فواد مصطفی سلطانی و تمامی کمونیستهایی که در راه آزادی و برابری جان عزیزشان را بخت کردند متعلق به جنبش کمونیستی، طبقه کارگر و زحمتکش و این تاریخ هستند و مصادره شدنی نیستند، جنبش کمونیستی کردستان و ایران صفی طولانی از شرافتمندترین و فداکارترین انقلابیون کمونیست در قلب شهرها را همراه خود داشته است که هر کدامشان تاریخی از از مراسم های کارگری، از جنگ های قهرمانانه، از دفاع جانانه از کارگر و زحمتکش در مقابل ارتجاع، پشت سر خود دارند.
بیانیه حقوق مردم زحمتکش، کوچ تاریخی مریوان، مسلح کردن زنان، جنگ 24 روزه سنندج، تشکیل شوراهای مردم و صدهای نمونه برجسته دیگر نتیجه فعالیت هزاران انسان کمونیست همچون فواد، صدیق، جعفر و صدها جانباخته کمونیست دیگر بود. طبقه کارگر در کردستان با اعتبار این مبارزه طبقاتی وکمونیستی خود و  همچنین ایستادگی در برابر قوم پرستی و مذهب توانسته است که به یک هویت مستقل سیاسی و طبقاتی و جنبشی پیدا کند.

اگر امروز پژاک و پ ک ک با کمک پولهای باد آورده که منابعش برای عالم و آدم آشکار است، صاحب رادیو و تلویزیون و ماهواره با اسامی مختلف دهن پرکن شده است، اگر زیر نام فعالیت فرهنگی به بهانه های مختلف با شخصیتهای برجسته جامعه کردستان مصاحبه هایی ترتیب می دهد، اگر شخصیتهای آن جامعه با توجه به خفقان موجود در ایران از روی ناچاری و برای رساندن صدایشان با مدیاهای این حزب گفتگو می کنند، اگر در مناسبات و مراسمات مختلف شخصیت های خوشنام جانباخته را به نفع خود مصادره می کنند و تلاش می کنند همه این شخیصتها را در کاسه خودش بریزند تا جنایاتهایش را بپوشانند و برای خودشان اعتبار بخرند، خیالی بسیار عبثی است.

ما کمونیستها اجازه نخواهیم داد که اعتبار این تاریخ با تمام شخصیتهایش از سوی باندهایی همچون پژاک و هر جریان قوم پرست دیگری به نفع خود مصادره شود. ما کمونیستها با اتکا به طبقه کارگر و زحمتکش در مقابل این دزدی آشکار و مصادره گری و کل جنبش ناسیونالیستی خواهیم ایستاده  و دست بر قضا صاحب آن تاریخ هم بطور واقعی ما هستیم. ما اجازه نخواهیم داد که اعتبار آن دوران درخشان تاریخی ضمیمه جنبش ناسیونالیستی و باندهای جنایتکار شود. ما چشم و گوش کارگران و بلوک چپ جامعه را بر کل حقایق مربوط به این مسئله و این تاریخ را باز میکنیم و برای حفظ آن سرمایه تاریخی در خدمت به کمونیسم و کارگر، تلاش خواهیم کرد و در این مسیر، دست هر کمونیستی که برای این هدف از تلاش خود مایه میگذارد را می فشاریم.