میدیای دولتی در کمال بیشرمی هر چند وقت یک بار گوشه ای از چهره شنیع ضد کارگری  خود را نشان می دهد و آمارهایی از کشتار کارگران را منتشر می کنند. طبق این آمارها، تنها در مرداد ماه امسای 22 کارگر از حوادث کار جان خود را از دست داده اند. آمار کارگران کشته شده بر  اثر حوادث کار در یک سال 800 نفر اعلام شده است. همچنین  و دردناک تر این است که در کم تر از سه ماه اخیر ده کارگر بخاطر مشکلات معیشتی ، حقوق های معوقه و اخراج از کار خودکشی کرده اند.
توحش سرمایه علیه کارگران و نتایج مجرمانه آن، بسیار بیشتر از امارهای دولتی است. مرگ و میر کارگران و خاتمه دادن به زندگی بخاطر فقر و نداری برای طبقه کارگر چند ده میلونی یک فاجعه و یک امر دهشتناک و غیر قابل قبول است.
طبقه کارگر صاحب جامعه است نه برده و قربانی سرمایه. در چند دهه اخیر چند ده هزار اعتصاب و اعتراض کارگری علیه حقوق های معوقه، قراردادهای موقت و اخراج ها و بیکاری ثبت شده است. با وجود این، به دلیل پراکندگی و مبارزات جدای از همدیگربخش های مختلف طبقه کارگر، هنوز دولتمردان و سرمایه داران که اقتصاد و صنایع و معادن را در قبضه ی خود  دارند، با طبقه کارگر بمانند بردگان مزدی خود رفتار می کنند. بردگانی که حتی دستمزدهای کارشان را نمی پردازند، هر وقت خواستند اخراجشان می کنند و جمعیت عظیم بیکاران مطلق را پشت درب کارخانه ها نگه می دارند تا کارگر شاغل را هر طور که می خواهند مورد استثمار شدید و بیحقوقی قرار دهند. کارگران  و خانواده هایشان را در گرسنگی نگه می دارند و بخشی از طبقه ما را  به دست حوادث عدم ایمنی محیط کار می سپارند و می کشند و با تحمیل فقر مطلق به خانواده هایشان، به خودکشی می کشانند.

اما طبقه کارگر که چرخ های جامعه را می چرخاند و بدون کار آن ها جامعه می میرد، بردگان مزدی و بی اختیار سرمایه داران نیستند. سرمایه داران دولتی و خصوصی در پراکندگی و تقسیم کارگران به اجزای جدا از هم بعنوان این و آن صنف، هر بلایی می خواهند سر کارگر می آورند. مرگ هر یک کارگر چه در حوادث کار و چه خودکشی از گرسنگی خانواده اش، مصیبتی و ضربه ای به کل طبقه کارگر است.
کارگران اصناف جدا از همدیگر نیستند. کارگران یک طبقه واحد اجتماعی با سرنوشت و منفعت مشترک تشکیل می دهند. پیروزی هر بخش کارگری پیروزی کل طبقه و شکست یا قربانی شدن هر بخش کارگری شکست کل طبقه کارگر است. هر قلبی از میان کارگران بدلیل گرسنگی یا حوادث کار از طپش می افتد، زخمی است بر پیکر کل طبقه کارگر. کشتار وسیع کارگران در حوادث کار و ناایمنی محیط کار و خودکشی کارگر تنها زمانی اتفاق می افتد که کارگر خود را تنها احساس کند. این وضعیت را سرمایه داران خوب می فهمند وتا زمانی که جرایم شان علیه هر تک کارگر یا هر بخش کارگری بی پاسخ بماند، از گرسنه و نیازمند نگه داشتن کارگران و حتی گرفتن جانشان ابایی ندارند.

اگر طبقه کارگر خود را یک طبقه واحد بداند و ببیند، هیچ کارفرما و سرمایه داری نمی تواند و جرات ندارد کارگران را در شرایط ناایمنی محیط کار نگه دارد یا دستمزدش را ماه ها در گرو نگه دارد و یا هر وقت خواست کارگر را اخراج کند. کارگر منفرد و اجزای جدا از هم کارگران، ضعیف ترین حلقه  برای ضربه زدن سرمایه داران به کارگران و تحمیل بیحقوقی و دستمزد ناچیز و معوقه و اسیر ناامنی شغلی و اسیر ناایمنی محیط کار است.
زمانی که مارکس می گوید "کارگران جهان متحد شوید"، بدون شک به امکانپذیری این اتحاد باور داشت. اگر ما به این شعار طبقاتی باور داشته باشیم نباید سخت باشد که کارگران یک کشور بعنوان گردانی از کل طبقه کارگر جهان متحد شود.

باید بپذیریم که سرمایه داران خطر اتحاد سراسری کارگران یک کشور و طبقه کارگر بین المللی را باور دارند. به همین دلیل  است، در ایران کارگران را به زن و مرد، ماهر و غیر ماهر، شاغل و بیکار، کرد و ترک و فارس و افغان و این و آن زبان و مذهب تقسیم می کنند. هر بخش صنایع و معادن و خدمات و غیره را خرد خرد و به اجزای جدا از هم تقسیم می کنند. بین بخش های مختلف کار دیوار می کشند و هر جزء و بخش را به پیمانکارهای مختلف می سپارند...

ظاهرا قانون کار سراسری دارند، اما هر بخش کارگری و پیمانکاری قانون ضد کارگری خود را دارد، خود سرنوشت کارگر را تعیین می کند، هر وقت خواست کارگر را اخراج می کند، قرارداد موقت می بندد و کارگران را از هر گونه امتیار حتی از محیط ایمن کار محروم می کند. خیل بیکاران را نگه می دارد تا بر کارگر شاغل فشار بیاورد که اگر طبق مقررات او کار نکند کارگر بیکار و کار ارزان تربرای جایگزینی پشت درب کارخانه ایستاده است.

کارگران به حکم موقعیت شان در تولید و خدمات یک طبقه واحدند، یک منفعت مشترک دارند، یک دشمن مشترک دارند. فهم این سخت نیست که چرا سرمایه داران و دولتشان در مقابل کارگران صنایع کلیدی مثل نفت و پتروشیمی ها و فولاد و ماشین سازی ها...، نسبت به دیگر بخش های صنایع و ساخت و ساز و خدمات و معادن،  محافظه کارتر رفتار می کنند. چون از اتحاد این بخشهای کلیدی وحشت دارند.
اتحاد و تشکل و سازمان یابی کارگران صنایع بزرگ هم برای منفعت خود و هم حمایت و همبستگی با دیگر بخش های ضعیف تر، نقش کلیدی و نجاتبخش دارند. شرط این کار هم اتحاد و همفکری و تصمیم گیری جمعی در نوعی از تشکل است که همه کارگران یک بخش صنعتی  را برای تصمیم گیری جمعی و دخالت دستجمعی متحد  و دخیل می کند. این ظرف و ابزار قدرتمند  اتحاد پایدار کارگری، مجمع  عمومی منظم کارگران است. جنبش مجامع عمومی منظم کارگری زمانی همه ی بخش های گوناگون کار و صنایع و معادن و خدمات و غیره را در بر بگیرد، آن وقت ما شاهد زنجیره ای از گردان های مسلح وبهم پیوسته و مجهز به سلاح و ابزار مجمع عمومی منظم در لشکری به نام طبقه کارگر سراسر کشور هستیم.

زمانی اتحادیه های کارگری انقلابی این نقش را داشتند و صاحب اتحادیه و رهبری سراسری خود بودند. اما به تدریج این اتحادیه ها به سیاهی لشکر و ابزار احزاب بورژوایی برای کسب رای برای حاکمیت سرمایه داران تبدیل و از محتوا خالی شدند. اتحادیه ها چه در موقعیت قدرتمند گذشته و چه موقعیت ضعیف امروز دیگر با کار مزدی و استثمار کارگران و تقسیم جامعه به طبقه کارگر و سرمایه دار مخالفتی نداشته و ندارند.  نظام سرمایه داری و کار مزدی را پذیرفتند و استثمار و بردگی مزدی کارگران را ازلی ابدی دانستند.

در مقابل، جنبش مجامع عمومی منظم کارگری تشکل پایه ی شوراهای کارگری است. شوراهایی که هم برای رفاه مبارزه می کند و هم برای کسب قدرت و حکومت شوراهای کارگران و مردم و در نهایت لغو کار مزدی. یعنی کارگر تولید کننده و گرداننده چرخ های جامعه، خود صاحب حاصل کار خود و صاحب جامعه است و هدف خود را ایجاد جامعه ای ازاد و برابر و فارغ از استثمار و تقسیم جامعه به دارا و ندار تعیین می کند... جامعه ای که همه کار می کنند و کارگران و کارکنان خود صاحب محصول کار خود هستند. جنبش مجامع عمومی منظم  کارگری، سنگر اصلی شوراهای کارگری علیه استثمار و سرکوب و پایه گذاری نظام سوسیالیستی و جامعه ی ازاد و برابر است. نظامی که تضمین می کند هیچ کارگری در حوادث کار نمی میرد و هیچ کارگری از فقر و ناامیدی و تنهایی خودکشی نمی کند. ما جامعه ای می سازیم که با مرگ احتمالی غیر طبیعی یک کارگر و کارکن جامعه، زنگ ها به صدا در می ایند، جامعه عزادار و یک فاجعه انسانی اعلام می شود. جامعه ای که معیارش رفاه، امنیت، برابری، ازادی و خوشبختی تک تک شهروندان است.  

مرگ 800 کارگر در سال و در حوادث ناایمنی محیط کار و خودکشی ده کارگر بخاطر فقر و  گرسنگی تنها درکم تر از سه ماه، برای طبقه کارگر ایران یک فاجعه انسانی است. طبقه کارگر این جنایت حکام سرمایه را هر گز نمی بخشد. خاتمه دادن و الغای نظم سرمایه و سود و برقراری نظم اجتماعی آزاد و برابر و سوسیالیستی، پایان استثمار و فقر و مرگ و تحمیل مرگ تدریجی به مزدبگیران است. این تاوانی است که حاکمان و حافظان نظم سرمایه داری باید به خاطر جرائم و جنایاتشان بپردازند!