کارگران راست میگویند و افسوس!
مباحث اخیر درباره چگونگی کمکهای مالی به اعتصاب یا سلسله اعتصاب های اخیر نیشکر هفت تپه نمک بر زخم کهنه جنبش کارگری ایران میپاشد. فرض بر این است که حملات، پاپوش و اتهام متوجه اعتصابیون و دست اندرکاران اعتصاب شده است و امروز چهره های سرشناس از اعتصاب در واکنش نشان میدهند و هر گونه دریافت کمک مالی و حتی هر گونه تصمیم برای اقدام در این مورد را تکذیب میکنند.
مباحث اخیر درباره چگونگی کمکهای مالی به اعتصاب یا سلسله اعتصاب های اخیر نیشکر هفت تپه نمک بر زخم کهنه جنبش کارگری ایران میپاشد. فرض بر این است که حملات، پاپوش و اتهام متوجه اعتصابیون و دست اندرکاران اعتصاب شده است و امروز چهره های سرشناس از اعتصاب در واکنش نشان میدهند و هر گونه دریافت کمک مالی و حتی هر گونه تصمیم برای اقدام در این مورد را تکذیب میکنند.
این مباحثات قبل از هر چیز برای طبقه کارگر ایران و برای اعتصاب شوش آن ناگوار است. هر کس حق دارد از خود بپرسد چرا و چگونه است که بزرگترین و طولانی ترین اعتصاب کارگری ایران در یکی دو دهه اخیر از سازمان دادن کمکهای مالی غافل و ناتوان ماند؟ اگر هفت تپه نتوانست و نخواست قدمی در این راه بردارد، کی و کجا قرار است طبقه کارگر ایران بر این حفره و ضعف خود غلبه نماید؟
اولا: یک سر سوزن شک و تردید جایز نیست که کمک مالی سازمان یافته از استخوان بندی یک جنبش کارگری و از پایه های تداوم و اعتبار آن بوده و هست. کانال های کمک مالی بخشی از شبکه کارگری و شیفتگان این جنبش است که با هر سکه اهدایی علقه ها و پیوندها و هم سرنوشتی خود را بهم گره میزنند، و هر قدم در اینراه کانال ارتباط های محکم تر برای نیازهای مبرم تر همکاری را تقویت میکند و ...
ثانیا: مزخرفات و اتهامات "پول های کذایی گمشده" آنهم نسبت به جریانها و سازمانهای کارگری فاضلابی است که بند ناف آن از یک طرف به سرنوشت جمهوری اسلامی و از طرف دیگر به سرنوشت منحط ترین اپوزسیون راست گره خورده است. اتهام و پاپوش امروز این حضرات انتقام خون دل آن روزهایی است که این اعتصاب از دل دشواریها و مصافهای غیر قابل باور بیرون آمد، همانها که کاسه کوزه شان بهم خورده است. خیلی آشکار است که فشار امروز بر اعتصابیون هفت تپه خیلی بیشتر از آنکه از طرف ادارات امنیتی حکومت باشد، اساسا و منحصرا از جانب مبصرهای خود گمارده در ولگردی های کارگر پناهی قلابی آنها است.
سوم: هیچ کس نمیتواند باور کند، نمیتواند قبول کند که اعتصاب هفت تپه و شوش و همه نور چشم های کارگری ما نمیتوانست و شایسته نبود که خود را در حلقه نه فقط اعتصابات بلکه حمایت عملی، مادی و ملموس؛ و در نمایش اقتدار و تعصب و غرور طبقاتی در سراسر ایران قرار بگیرد. طبقه ما، طبقه ای بزرگ و خون گرم اعتصاب هفت تپه در پیکر آن هنوز جریان دارد. اعتصاب هفت تپه علنی و با همه لحظاتش نمیتوانست در دسترس تر از این باشد؛ سوال اینست که چه چیزی و چه کسی میتوانست سیل میلیاردها تومان امکانات در انواع اشکال و پوشش به سمت اعتصاب را مانع شود؟
چهارم: در مباحث امروز، اظهارات شخصیت ها و هر گذر به آن اعتصاب نفس ها را از فرط احترام در سینه حبس میکند. مصاف ها و درایت و سازمان یابی آن اعتصاب از درسهای یک انقلاب چیزی کم ندارد. حدس و گمان در مورد انقلاب کارگری در ایران زیاد موردی ندارد، اما برای خود این انقلاب چاره ای نیست جز اینکه زمین و زمان را با کاردانی و حق به جانب در انواع کانالهای اعتماد و همبستگی و همسرنوشتی بهم بدوزیم. این وظیفه بخصوص بر دوش کل جنبش کارگری و احزاب و جریانات کمونیستی و حامی مبارزات کارگری سنگینی میکند.
پنجم و دست آخر اینکه، هفت تپه دارای تشکل کارگری است. هر گونه حسابرسی و توضیح منحصرا در حیطه اختیار کارگران درگیر در محل است.