پس از سه روز بمباران نوار غزه توسط نیروی هوایی اسرائیل و پرتاب موشک از جانب نیروهای جهاد اسلامی، با وساطت مصر، آتش بس بین دو طرف به امضا رسید. هم دولت اسرائیل و هم جهاد اسلامی با ابراز خوشنودی از تعرض های خود اعلام پیروزی کردند! در این جشن پیروزی دو طرفه اما، سهم مردم غزه که در محاصره اسرائیل و مصر قرار گرفته اند، به روال گذشته دهها کشته و زخمی، خانه و کاشانه های ویرانه و نا امنی بود.
 
نیاز متقابل به جنگی کوتاه مدت
 
این جنگ به روال همیشگی به مردم فلسطین و بر علیه خواسته های آنها تحمیل شد، هم جهاد اسلامی و هم اسرائیل به این جنگ نیاز داشتند تا به مقاصد خود برسند. این جنگ و قربانی کردن دهها نفر از مردم بیگناه فلسطین و ویرانی زندگی آنان، محملی برای حل مشکلات دیگری است که طرفین این جدال با آن دست و پنجه نرم میکنند.
 
از یکطرف در نوار غزه، بهبود روابط و توافقات اخیر میان حماس و اسرائیل، موقعیت جهاد اسلامی را ضعیف کرده بود. بر طبق این توافقات، قرار شد در قبال توقف حمله های موشکی حماس به اسرائیل، امکانات اقتصادی و درآمدهای حماس افزایش پیدا کند. پس از این توافقات دولت اسرائیل تعداد جوازهای رفت و آمد کارگران فلسطین و به این ترتیب امکان کارکردن آنان در اسرائیل را افزایش داد و بازسازی ها در نوار غزه رشد پیدا کرد. این سیاست به اسرائیل امکان داد تا بین جهاد اسلامی و حماس فاصله ای بیاندازد و بر همین اساس دستگیری سران جهاد اسلامی و بمباران محله های تحت نفوذ آن را به پیش برد. سیاستی که در عین حال، دامنه نفوذ نیروی مورد حمایت جمهوری اسلامی را محدود می کرد. جهاد اسلامی، ‌پس از مدت ها همانطور که خالد عبدالمجید اذعان داشت، موقعیتی پیدا کرد تا نشان دهد که زیر سایه حماس نیست و بدون دخالت حماس هم می تواند با موشک های خود اسرائیل را هدف قرار دهد. جنگ فرصتی به جهاد اسلامی می داد تا جای پای خود را، در رقابت با حماس، در نوار غزه محکم کند. در این شرایط، و بخصوص بر متن گسترش تنش ها میان دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی، جهاد اسلامی به جنگ بعنوان امکانی برای ابراز وجود نظامی و نشان دادن توان موشکی خود، نیاز داشت.
 
از طرف دیگر، دولت اسرائیل هم خواهان این جنگ بود. کشتن سران نظامی جهاد اسلامی، آنهم با توجه به موقعیت شکننده هیئت حاکمه آن، امکانی برای نشان دادن سیاست دوگانه اسرائیل در قبال حماس و جهاد اسلامی، و قدرقدرتی نظامی در مقابل جمهوری اسلامی بود.
 
به این اعتبار، با این جنگ هم دولت اسرائیل می توانست اعلام کند که به مقاصد خود رسیده است و دلیلی برای ادامه جنگ ندارد و هم جهاد اسلامی، با خوشنودی از دستیابی به اهدافش در حفظ موقعیت خویش، قرارداد آتش بس را امضا کردند. این جنگ هم،‌ همچون دیگر جنگ ها، تنها ادامه خصمانه سیاست های موجود است.
 
جنگ بازندگان
 
بر خلاف ادعاهای طرفین، که از بلندگوهای میدیایی هر کدام اعلام شدند، اما، این جنگ بر متن اوضاع پایه ای تر و دراز مدت تر در جریان است. در واقع این جنگ، بخشی از نزاع میان نیروهایی است که هرکدام با موقعیت بسیار خطیرتر از آنچه ابراز می کنند، مواجه هستند.
 
در دنیای چند قطبی امروز، در دوره پس از خروج نیروهای نظامی آمریکا و سرکار آوردن طالبان در افغانستان، بر خلاف دوره دنیای تک قطبی که آمریکا حرف آخر در این منطقه را میزد، در دنیای چند قطبی امروز، بورژوازی حاکم در کشورهای خاورمیانه، با دوره جدیدی روبرو شده است. رقابت های موجود میان قدرتهای اصلی در خاورمیانه افزایش پیدا می کند. رقابت هایی که در دوره جدیدی افزایش یافته و از همان مسیر گذشته قابل پاسخ نیستند. نزاع ها و جنگ های این دوره، نمی تواند به پیروزی مطلق این یا آن قطب  و محور اصلی در این منطقه بیانجامد. در ایندوره بورژوازی حاکم در کشورهای خاورمیانه، امکان یافته اند تا سیاست های خود را با توجه به تناسب قوا میان قطب های امپریالیستی دنبال کنند. بخصوص پس از جنگ اوکراین، گسترش امکانات نظامی هر یک از این کشورها دیگر منوط به جلب توافق آمریکا نیست. در چنین شرایطی، موقعیت برتر و قدرت نظامی برتر اسرائیل،‌ و مشخصا نیروی هوایی آن در منطقه، دوام نخواهد داشت. در حال حاضر، سلاح های پیشرفته و مشخصا توانایی های نیروهای هوایی، دیگر در انحصار اسرائیل نیست. در حقیقت، دستیابی کشورهای منطقه به سلاح های نظامی هم طراز اسرائیل و تقویت توان نظامی و دفاعی دول منطقه، خود نه عامل این تغییر، بلکه بازتابی از توازن قوای جدیدی است که در این دوره در جریان است. هیچیک از محورهای اصلی خاورمیانه، چه ترکیه یا عربستان، چه ایران و اسرائیل، یکه تاز و به تنهایی  در این منطقه تعیین کننده نیستند. به این اعتبار، اسرائیل از نظر موقعیت سیاسی، از جایگاه سابق خود بر خوردار نیست، و نمی تواند از راه قدر قدرتی نظامی به همان جایگاه باز گردد. این در مورد بقیه کشورهای منطقه، منجمله جمهوری اسلامی هم صادق است. آتش بس فعلی در یمن، نمونه دیگری از این شرایط جدید است.
 
اما، تناسب میان بورژوازی حاکم در این کشورها به این معنی نیست که لحظه ای در دست بردن به وحشیانه ترین، ارتجاعی ترین و ضد بشری ترین جنایت ها تردید داشته باشند. دولت فاشیستی اسرائیل در کنار مصر، همچنان مردم غزه را در محاصره قرار داده اند و این منطقه را به زندانی تبدیل کرده اند که پایه ترین امکانات برای کار، بهداشت، تحصیل و همه چیز را از این مردم به گروگان گرفته اند.
 
فراتر از این، هیچ درجه از تغییر توزان قوا و بالانس جدید میان قدرت نظامی- دفاعی میان بورژوازی حاکم در این کشورها، قادر به مقابله با نیرویی که قدرتمند تر از گذشته در مقابل هیئت های حاکمه در این منطقه سر بر آورده است، نیست. این نیرو با اتکا به قدرت خود خواهان پایان تمام این نزاع ها و جنگ های خانمان بر انداز و ارتجاعی است. این نیرو در اشکال و درجه سازماندهی خود، در سراسر این منطقه، از فلسطین تا لبنان، از ایران تا تونس و اسرائیل، همه جا هیئت های حاکمه را  برای پایان دادن به این شرایط به چالش کشیده است.
 
نیرویی میتواند برای همیشه به این جنگها و کشتار مردم بیگناه پایان دهد که نشان داده است چه در مقابل سیاست های مسموم ارتجاع های حاکم  تحت نام "دفاع از فلسطین" و چه در مقابل ناسیونالیسم دو آتشه ضد عرب و فلسطینی در ایران و منطقه، می ایستد و حاضر به قبول این شرایط نیست. قدرت این نیرو است که بیش از گذشته، خواست تشکیل دولت مستقل  فلسطین، دولتی هم طراز با دیگر کشورها را، به مثابه حداقلی برای جلوگیری از این فجایع و سو استفاده تمامی دولت های منطقه از مسئله فلسطین را مطرح کرده و به آن طنین عمومی داده است.