بحران های سرمایه داری جهانی لاعلاج است. این بحران در نظام های کاپیتالیستی بصورت دوره ای ظهور می کند و بورژوازی حاکم بار بحران را روی طبقه کارگر و مردم سرشکن می کند و دستاوردهایش را پس می گیرد. آخرین تعرض دنیای سرمایه به جامعه ی بشری نئولیبرالیسم است که بطور کلی بازار را بر سرنوشت مردم مخیر کرد و در نتیجه،  بیکاری و کارتن خوابی و بی مسکنی و دستمزدهای پایین و بالا بردن سن بازنشستگی و بطور کلی تحمیل فقر افزایش یافته است.   اما بحران مضاعف اقتصادی و سیاسی مستمرا در تمام طول حاکمیت جمهوری اسلامی وجود داشته و بطور همه جانبه ای جامعه را به فلاکتی بی سابقه دچار کرده است.
آنچه که امروز دولت ایران جراحی اقتصادی می نامد در طول نیم قرن اخیر در کشورهای دنیا بارها تجربه شده است. و هر بار سنگینی این راه حل ضد انسانی کمر جوامع بشری را خم کرده است. و امروز در یک کلام بن بست اقتصاد سرمایه دارانه به ما می گوید تنها راه نجات جامعه بشری سوسیالیسم و رهایی انسان از کار مزدی و نکبت نظام سرمایه داری است. نظامی که بر اساس  تولید سود و انباشت سرمایه قرار دارد نه تولید برای نیاز جامعه و بهره مند شدن کل جامعه از محصول کار خود و برابری انسان ها.

دور جدید تعرض دولت بورژوایی در ایران، حذف سوبسیدها و سپردن معیشت و نان سفره به بازار سیاه فساد و اختلاس و هرج و مرج اقتصادی است. دلایل سیاسی و اقتصادی بحران کنونی در ایران برای همگان روشن است. علاوه بر بچاپ بچاپ داراییهای مملکت توسط سرمایه داران خصوصی و دولتی و رانت خواری و فساد و بلبشوی که همه شاهدیم، بخش عمده ی این داراییها هم صرف نظامیگری و نیروهای سرکوب در داخل و نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه شده است.

آخرین پاسخ دولت رییسی این است که به اصطلاح جراحی اقتصادی و حذف سوبسیدها اگر امروز عوارضی دارد اما در سال های آتی مشکل بحران اقتصادی را حل می کند. همزمان طرح کوپنی کردن کالاهای ضروری و وعده ی کوپن مجانی و نیمه مجانی به 60 میلیون مردم توسط مجلس بعنوان مسکنی اعلام می شود. مسکنی که متخصصین دولتی هم آن را یک شعار و طرحی بی پایه و پوچ می نامند.
در نتیجه ما امروز از یک بحران و بن بست قابل حل نمی توانیم حرف بزنیم. بحرانی که بیش از چهار دهه است جمهوری اسلامی سرمایه داران با خود آورده و به امروز رسانده است. این نظام اقتصادی  و سیاسی مطلقا قابل رفو نیست.
در اقتصاد ورشکسته ی ایران، میزان بیکاری روز به روز بیشتر شده و امروز به ده میلیون نفر می رسد. این بخشی از جمعیت کشور است که نه مزدی می گیرند و نه بیمه بیکاری. این بخش بیکار جامعه نه در فقر مطلق بلکه در گرسنگی محض بسر می برند. 
ابعاد خط فقر و فقر مطلق تنها به بیکاران خلاصه نمی شود. هفتاد میلیون انسان زیر خط فقر و فقر مطلق هستند. شهر نشینی امروز به حاشیه نشینی ختم می شود. تنها در تهران بیش از سه میلیون حاشیه نشین هستند و بخش بزرگ تری از مردم علاوه بر سفره های خالی، توان پرداخت اجاره مسکن که دو تا سه برابر افزایش یافته است را ندارند.
مجلسی های نظام می گوینده بیش از ۲۵ میلیون نفر  یعنی 30 در صد جامعه  توان خرید گوشت را ندارند. اما ابعاد این فاجعه خیلی بیشتر از آن است و حداقل 60 درصد مردم را در بر می گیرد. مبلغین دینی رژیم، فلاکت اقتصادی و گرسنگی را تمجید می کنند که گویا گرسنگی پاداش‌های معنوی دارد! میلیون ها انسان گرسنه را به کمیته های امداد و بنگاه های خیریه و نهایتا کوپنی کردن کالا ها حواله می دهند و کرامت انسانی شان را پایمال می کنند.

طبقه کارگر و زحمتکشان تا کنون دیده و می بینند  که  نه جنگ و نه تحریم و نه اقتصاد مقاومتی رژیم را از پا نینداخت. اما نفس جامعه را بریده است. تاوان جنگش را ما دادیم. تاوان بعد از جنگ و تحریم و بحران های اقتصادیش را ما دادیم. به ما گفتند کمربندها را سفت کنید. کم تر بخورید و طاقت بیاورید. این کلید حل به ظاهر معمایی است که بورژوازی حاکم ایران به دست گرفته تا بحران و عواقب آن از قبیل گرانی و تورم و فقر و فلاکت را بر سفره های طبقه کارگر و کل محرومان جامعه سرشکن کند. جامعه را به فلاکت کشاندند تا خود بمانند. این را هر کارگر و زحمتکش و جوان و زنی در ایران باید بداند و می داند.
بحران اقتصادی جمهوری اسلامی کمر جامعه را خم کرده است اما خم به ابروی نهادهای مالی و نظامی و امنیتی بیشمار تحت کنترل سپاه و بیت رهبری نیامده است. حقوق های نجومی وکلا و وزرا و منفعت لشکر طبقات دارا کم نشده است. خم به ابروی حسن نصرالله و حشد شعبی و حوثی ها و حتی بشار اسد نیاورده است.
 
در مقابل این وضعیت فلاکت بار، اعتصابات کارگری، اعتراضات اجتماعی و خیزش های توده ای علیه فقر و گرسنگی و گرانی و تورم و بی مسکنی و بی دارویی، جامعه را به لرزه در آورده است. جنبش های اجتماعی هیچ توکلی به جناح های رژیم و توهمی به دستگاه های دولتی ندارند. توده های مردم هم به حقایق این شرایط مرگبار واقفند و هم در مقابل دشمن که تنها راه نجات خود را سرکوب انتخاب کرده است، ترس و واهمه ای ندارند.

طبقه کارگر تجارب خوبی از مبارزات و اعتصابات به دست اورده است. مساله تشکل یابی و اتحاد کارگری به دستور فوری طبقه کارگرآمده است. مجامع عمومی کارگری مورد توجه مراکز بزرگ کارگری است و بخشا پراتیک می شود. اگر چه این تجربه هنوز در آغاز خود است و با "مجامع عمومی منظم" بعنوان پایه ی هر گونه تشکلی فاصله دارد. از جمله هنوز مجمع عمومی با آکسیون خیابانی یکی گرفته می شود. اما جنبش مجامع عمومی منظم پایه اتحاد و قدرت طبقه کارگر است. جنبش مجمع عمومی منظم را به تجمع های خیابانی و از این آکسیون تا تجمع و آکسیون بعدی، نباید تقلیل داد.

عبور از بحران اجتماعی و فلاکت اقتصادی ایران در دستان  طبقه کارگر و مردم زحمتکش قرار دارد. رهایی از نکبت نظام سرمایه داری و مصیبت هایش در پیام اعتصابات کارگری، اعتراضات اجتماعی و خیزش های توده ای شنیده می شود.  اعتصابات عمومی، شورش های پیاپی بینوایان و مصادره ی انبارهای محتکران، در راه است.

امروز بیش از هر زمان در مبارزه طبقاتی کارگران برپایی جنبش مجامع عمومی منظم ضروری، حیانی و در دسترس است. جنبشی که ابزار اعتراض و مبارزه ی اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر و تامین استقلال طبقاتی او است.  یعنی اینکه نمیتوانند جلوی تشکیلش را بگیرند.

راه اندازی جنبش مجمع عمومی هم در گرو تلاش محافل کارگران سوسیالیست است. مجمع عمومی ابزار رهبری مبارزات کارگران توسط همین محافل و شبکه های کارگران کمونیست است.
برای حزب و کمونیسم ما، مجمع عمومی منظم سنگری است که کمیته های کمونیستی حزب و کمیته های کمونیستی کارخانه در دل آن مستقیم و سر راست وظایف متحد کردن و آگاهی بخشی کارگری و کمونیستی را انجام می دهند. مجمع عمومی مثل مدرسه ای است که کارگران در ان درس اتحاد و دخالتگری در تعیین سرنوشت را می آموزند. بعلاوه مجمع عمومی پایه و اساس شوراهای کارگری برای کسب قدرت است. درحالی که شرایط بیش از هر زمانی در طول حیات جمهوری اسلامی برای سازماندهی فراهم است، رژیم سرمایه داران امیدوار است مبارزه و اعتراضات این و آن صنف به صورت جدا جدای نیروی کارگران وزحمتکشان باقی بماند.

زمانی که جنبش مجمع عمومی منظم  در چند مرکز کارگری راه می افتد و سنت می شود، تکثیر آن در همه ی مراکز کار امکانپذیر است. همچنین برپایی جنبش مجامع عمومی، شرایط را برای یک مرکز هماهنگی مثل شورای متحده و یا کنگره نمایندگان کارگران فراهم است. اما این پروسه خودبخودی پیش نمی رود. نیروی محرکه ای می خواهد که مدام و سنگر به سنگر مبارزات و جنبش مطالباتی را هدایت کند. از خرد جمعی به مجمع عمومی منظم. از مجامع عمومی به اتحاد منطقه ای و از اتحاد منطقه ای به اتحاد سراسری. نقش و وظایف کمونیست ها و رهبران کارگری و مردمی  در اوضاع بحرانی جامعه و دورنمای جنبش های اجتماعی بسیار تعیین کننده است. ما، کارگران کمونیست و رهبران عملی، انجام این تحول سرنوشت ساز را به طبقه کارگر و محرومان و گرسنگان جامعه بدهکاریم. هر گونه تاخیر، وقت کشی و یا انتظار تحرکات خودبخودی و خودجوش، به معنای بی توجهی به این وظایف خطیر و تعیین کننده است. نباید هیچ فرصتی را از دست داد.  

جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی از شعار و مطالبه کم نیاورده اند. از اعتراض و اعتصاب و تجمع  کم نیاورده اند.  جامعه ایران خیزش های توده ای  هم داشته  و چیزی که کم است و چاله ای هست که باید پر شود، سازمان پایدار محلی وسازمان سراسری و هماهنگ کننده جنبش ها است. مهم ترین و در دسترس ترین سازمان پایدار محلی، مجامع عمومی است. ما فرصتی داریم گرانبها که کارگر میتواند مثل طبقه عروج کند. در مجامع عمومی سرنوشت اعتصابات و اعتراضات کارگری به شیوه ای تعیین می شود که کارگران با جسارت و اعتماد به نفس با کارفرماها و دولت روبرو می شوند. ملزومات پیشروی یا عقب نشینی را مجامع عمومی کارگران تعیین می کند نه فشار و تهدید کارفرما و دولت.

امروز اگر بخواهیم استقلال طبقه معنی داشته باشد باید جنبش مجمع عمومی راه بیندازیم. اگر بخواهیم اعتراض سیاسی- اقتصادی و فرهنگی طبقه موثر و کارساز باشد، باید برویم جنبش مجمع عمومی راه بیاندازیم و امروز روزی است که میشود راه بیندازیم و راه میافتد. اتحاد کارگران در مجامع عمومی منظم و سازماندهی مبارزه توسط این مجامع برای دشمن غیر قابل سرکوب است.
هر اندازه اعتصابات کارگری و اعتراضات توده‌ای برای مطالبات معین و مشترک شدت پیدا میکند، دست رژیم برای مقابله کوتاه تر است. تا همین جا هم در نتیجه اعتصابات کارگری و اعتراضات اجتماعی معلمان و بازنشستگان و غیره با اُفت روحیه ی نیروهای سرکوب رژیم و درسیستم اداری و پلیسی اش و درمیان مراجعی که تا حالا مردم را خفه نگه میداشتند، روبرو هستیم.

با وجود این، ما به محدویتهایی در مبارزات و اعتراضات اجتماعی آگاهیم. اگر جنبش های اجتماعی به یک رهبری سراسری نرسند، اگر بخش صنعتی کارگری پا پیش نگذارد و اعلام نکند که مطالبات کل جامعه را نمایندگی می کند، جنبش های اجتماعی جدا از هم معلمان، زنان، بازنشستگان، پرستاران و غیره از محدوده ی بخش و صنف خود فراتر نمی روند. نه این که نمی خواهند، نمی توانند. اما روند تاریخی تا به امروز نشان داده است که توده های کارگر و زحمتکش در دل اعتصاب، اعتراض و مبارزه و جنبش خود هر بار آبدیده تر، آگاه تر و گسترده تر  به میدان می اید. این تحول تاریخی بدون شک طبقه کارگر را به درجه بالایی از اعتماد بنفس و برداشتن گام جدی به طرف گسترش جنبش مجامع عمومی و سازمان های هماهنگ کننده ی سراسری می رساند. تنها در چنین تحولی است که پیروزی های پی در پی حاصل و دشمنان مردم مدام به عقب رانده می شوند.

عروج سراسری طبقه کارگر و کمونیسم اش در راس مطالبات عمومی، به اعتبار این که سکان اقتصاد و چرخ های جامعه را در دست دارد، تنها امید جامعه و جنبش هایش برای خاتمه دادن به فقر و فلاکت است. 
برای طبقه کارگری که عملا سکان اقتصاد، تولید و خدمات را دردست دارد، می تواند قدرت سیاسی و اداره ی جامعه را هم برعهده بگیرد. زمانی که  پرچم جنبش برای معیشت کل جامعه دست طبقه کارگر بیفتد، نیروی عظیم چند ده میلیونی زیر خط فقر و فقر مطلق را پشت خود خواهد کشاند.

اما این تحول خودبخود اتفاق نمی افتد. هدایت طبقه کارگر و جامعه به این سمت بر عهده کارگران کمونیست و سوسیالیست ها و ازادیخواهان صفوف بخش های مختلف جامعه است. ما جامعه ای در حال انفجار داریم. بورژوازی حاکم برای مهار این انفجار خود را آماده کرده و نیروهای داخلی و منطقه ای برای مقابله با خیزش های اجتماعی را به مثابه حائلی بین خود وجامعه به صف کرده است. جمهوری اسلامی جز از طریق سرکوب پلیسی و نظامی قادر به حفظ خود نیست. اما هر اندازه سلاح و زرادخانه ی نظامی در مقابل یک جنبش سازمانیافته ی سراسری به رهبری طبقه کارگر و کمونیسم اش، آهن پاره هایی بیش نیستند.

جامعه ایران با مسایل و موضوعات دیگری هم روبرو است.

یکی این است که ما در آستانه ایران پسا برجام هستیم. شرایطی که فضا برای زیاده خواهی طبقه کارگر و جامعه باز می شود. شرایطی که رژیم بعنوان ابزاری برای تحکیم موقعیت خود و امکانی برای فربه شدن کارفرمایان اقتصاد خصوصی، دولتی و نظامی از آن استفاده می کند و طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی هم سهم خواهی و مطالبه حقوق خود را تشدید و اعتراضاتش را گسترش می دهد.
بخش آگاه طبقه کارگر و زحمتکشان می بایست با چشمان باز به تحولات جامعه و موقعیت بورژوازی حاکم بنگرند. ایران پسا برجام یکی از این تحولات است.  این اتفاق ساده ای نیست. ممکن است کسی بگوید نه، اتفاقی نمی افتد و رژیم کماکان به مطالبات مردم بی تفاوت خواهد بود یا سرکوب را تشدید می کند... من این را نمیتونم تایید کنم و معتقدم که فضا برای زیاده خواهی طبقه کارگر و جامعه باز میشود. نه این که جمهوری اسلامی این کار را می کند. نه. گشایش سیاسی را جنبش مستقل کارگری و جنبش های اجتماعی به رژیم تحمیل می کنند.  این اتفاق مردم را طلبکارتر می کند و جرات و جسارت بیشتری خواهند داشت. در این شرایط عبور از دولت کارتنی رییسی برای طبقه کارگر و زحمتکشان سخت نیست.

دوم، این واقعیت را باید به رسمیت بشناسیم که این جنبش ها  یک دست نیستند. درست است سرنگونی خواهی به دستور جامعه آمده است اما مطالبه گری و خواستهای فوری در درجه ی اول است. امروز مساله معیشت به راس مبارزات طبقه کارگر و مردم زحمتکش و گرسنه آمده است. پاسخ فوری هم در میان این مبارزات الزاما سرنگونی نیست. مردم واقعا می خواهند خود و خانواده شان را از خطر گرسنگی نجات بدهند و گشایشی در معیشت شان  حاصل شود. همین امروز حاصل شود نه در هفته و ماه های آینده.  ولو این کار از جمهوری اسلامی بر نیاید، با وجود این کماکان معیشت و مطالبات رفاهی و ازادیخواهی حرف اول مردم است. 
در مبارزات و جنبش های کارگری و اجتماعی مردم مطالبات شان را مطرح می کنند و فریاد می کشند، در همان حال مسبب فقر و فلاکت را می شناسند و ناباوری به پاسخ های برای تامین معیشت جامعه در میان مردم موج می زند.  این فرصت گرانبهایی است که طبقه کارگر میتواند مثل طبقه عروج کند. اگر مجامع عمومی اش را داشته باشد.
برای ما راه میانبری برای سرنگونی و رسیدن به قدرت سیاسی، وجود ندارد جز آن کاری که باید  در میان طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی به انجام برسد. بعنوان اولین و محکم ترین کار، جنبش مجامع عمومی منظم در همه ی مراکز کوچک و بزرگ کار است.

سوم، این که ما در ایران یک بخش سازمان یافته ی جامعه را داریم. سازمان یافته نه به معنای الزاما تشکل کارگری بلکه به معنای سازمان کار. وقتی میگوییم نفت و گاز و پتروشیمی ها، اشاره به واقعیت عینی چند ده هزار کارگر متشکل در مراکز کار است. وقتی میگوییم هفت تپه، اشاره به بیش از ده هزار کارگر است  که در یک جا کار می کنند. این بخش سازمان یافته اقتصادی کارگر، سیاست و تاکتیک های مبارزاتی خود از جمله اعتصاب و تحصن و تجمع  را دارد که می رود به مجامع عمومی منظم برسد و باید برسد.
از طرف دیگر بخش بزرگی از کارگران فاقد سازمانیافتگی در محیط معین کار مثل کارخانه ها و شرکت ها و بخش خدمات و غیره است و این شامل میلیون ها کارگر بیکار صاحب سابقه تا جوانان تحصیلکرده،  فصلی کارها، دستفروشان، کولبران، سوختبران، کارتن خواب ها و بی مسکنان، تن فروشان، معتادان، زنان بیکار به نام خانه دار یا سرپرست خانواده و غیره را شامل می شود. برای این بخش جامعه سازمان و شکل اتحاد معینی مثل سندیکا یا شورا  تعریف و تجربه نشده است.  

این بخش که محروم ترین و گرسنه ترین بخش جامعه است، شکل بروز اعتراضشان  مشابه تیر ماه  96 و آبان 98 است. این بخش عاصی و بجان آمده ی جامعه است که هیچ بهبودی در زندگیش را در جمهوری اسلامی نمی بیند. برای بقا تقلا می کند و دست بهر کاری می زند از جمله شورش، عصیان و جنگ تن به تن در خیابان ها که حق او است.
برای مردم فلاکت زده در نگاه اول یک راه حل وجود دارد و آن در آوردن  ثروت های تصرف شده توسط بورژوازی حاکم  ایران از دست آنها است. این مطالبه ی خیزش های دی و آبان بود.
نظامی که دغدغه اش تکمیل و گسترش موشک های جدید و تانک و توپ و غنی سازی است، ظاهرا شکم های گرسنه نان و شیر و گوشت و مرغ و میوه را بیخیال شده است. اما این بلاهت خیالبافانه  حاکمیت جمهوری اسلامی را گرسنگان در خیزش های دی و ابان گوشمالی دادند و در هفت تپه سیلی خوردند. هر سیلی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعهٍ؛ یک گام بورژوازی حاکم را به عقب می راند هر پیروزی در مبارزه طبقاتی و اقتصادی گامی ما را به جلو می برد.
 
عبور از بحران اجتماعی و فلاکت اقتصادی ایران در دستان  طبقه کارگر و مردم زحمتکش قرار دارد. رهایی از نکبت نظام سرمایه داری و مصیبت هایش در پیام اعتصابات کارگری، اعتراضات اجتماعی و خیزش های توده ای شنیده می شود.  مصادره ی انبارهای محتکران، اعتصابات عمومی و شورش بینوایان در راه است
در جامعه ی پس از این بحران، باید ساختار اقتصادی و سیاسی و قدرت و حاکمیت تغییر کند و جای بالایی ها و پایینی ها عوض شود . طبقه کارگر و کمونیسم اش باید خود را برای کسب قدرت آماده کند. سوسیالیسم بعنوان آلترناتیو این نظام باید شفاف تر، قابل حصول و دسترس در معرض انتخاب جامعه قرار گیرد.
خواست طبقه کارگر و محرومان جامعه این است که " وقتی نمی توانی کنار برو و قدرت را به مردم واگذار کن."

شوریدن بر این نظام، مصادره نیازمندیهای احتکار شده، بازپس گیری پول و نقدینگی بانک ها، تصرف صدها هزار آپارتمان خالی سرمایه داران از جانب بی مسکن ها و مستاجرینی که نمی توانند کرایه خانه را بپردازند، مدت ها است به امر ضروری و حیاتی جامعه تبدیل شده است. امروز زمان است که  کاخ نشینان و لواسان نشین های مفتتخور و زالوصفت، زنگ خطر را بیخ گوش خود احساس می کنند.
اولین پاسخ صریح و قاطع به این وضعیت که در اعتصابات هفته تپه و فولاد...، بر آن تاکید شده است،  تکثیر تجربه جنبش مجامع عمومی کارگری به عنوان  ابزار اتحاد، دخالت جمعی، تصمیم گیری جمعی و انتخاب هیات های نمایندگی برای امور مشخص است. مجمع عمومی سکویی است که تمام کارگران را جمع کرده و قدرت اتحاد کارگری را نشان می دهد. تشکیل مجامع عمومی کارگری از  پیچیدگی های نوع یا انواع دیگر تشکلهای کارگری مبرا است. راه سر راستی است و فاقد هر قید و بند بوروکراتیک و سلسه مراتبی است. همه ی کارگران عضو این مجمع اند. برگزاری مجمع عمومی کارگری به اجازه هیچ کسی نیاز ندارد.

 در نتیجه می توان گفت که کارگران در هر مرکز و بخش کارگری مجمع عمومی را بعنوان اهرم قدرت و اراده ی جمعی و تصمیم گیری هر وقت لازم باشد در دسترس دارند. بر این پایه و روی این سکو، نمایندگان مجامع عمومی هفت تپه، فولاد، مراکز نفت و پتروشیمی ها با هم رهبری سراسری منطقه ای را می توانند تشکیل دهند.
بنا بر این و بر پایه ی جنبش مجامع عمومی منظم، طبقه کارگر عملا صاحب شوراهای محلی خود است. تشکیل شورا بر پایه جنبش مجامع عمومی همیشه در دسترس است و عملا شورا موجود است و نیازی به تاخیر در آن یا زمینه چینی و یا اجازه دولت و غیره ندارد. مجامع عمومی کارگری غیرقابل کنترل توسط دولت و کارفرماها و ستون فقرات اتحاد پایدار کارگری چه در یک رشته صنعتی و چه در میان کل طبقه کارگر است.

بر خلاف تصوری که شورش گرسنگان را عصیان کور می نامد،  شورشیان میدانند چه نمی خواهند. می خواهند رفاه و امنیت و ازادی داشته باشند. این یک صدایی دلیلش فقر عمومی و گرسنگی و فشار سنگین معیشتی است. این خواست مربوط به این و آن صنف نیست. همه مزدبگیران کارگر، معلم، بازنشسته، بیکاران و زنان بویژه را در برگرفته است. این نشان خودآگاهی مردم است که به چه اعتراض دارند و چه می خواهند. خواست و درد مشترک، انگیزه ی همصدایی و پیوند مردم در خیزشها و اعتراضات اجتماعی است. اما این هنوز کافی نیست. تا زمانی که توده های مردم گرسنه به صرف درد مشترک اما بدون سازمان و نقشه و رهبری به اعتراض بر می خیزند، امکان کنترل وسرکوب آن برای دشمن وجود دارد. اما زمانی که مبارزه مشترک با سازمان و رهبری نقشه ی آگاهانه همراه باشد، هم امکان پیرزوی هست و هم توان دشمن را در سرکوب کم می کند و یا اصلا ناتوان می کند.

در شرایط امروز ایران که توده های میلیونی مردم راهی جز اعتراض ندارند، عملا جامعه را به جنگ زودرس با دشمن می کشاند. جنگی که مردم بدون سازمان و رهبری و نقشه ی آگاهانه را در توازن قوایی نابرابر در مقابل دولت و نیروهای سرکوبش قرار می دهد. به معنایی، فشار گرسنگی و عصیان مردم بر تفکر و نقشه و سازمان پیشی می گیرد. مردم گرسنه هیچ راهی جز اعتراض در اشکال مختلف ندارند. شورش ها و اعتراضات مکرر ممکن است جامعه را به اعتلای انقلابی زودرس برساند. اما این الزاما به معنای پیروزی مورد نظر طبقه کارگر و زحمتکشان نیست. جمهوری اسلامی حتی یک روز زودتر بیفتد خوب است اما به شرطی که نیروی بزیر کشیدن این نظام مقدم بر سرنگونی، پختگی سیاسی، سازمان و نقشه ی روشن و رهبری و آمادگی برای کسب قدرت را به دست آورده باشد.
برای کسب این آمادگی نقش محافل و شبکه های فعالین کارگری و معلمان و زنان و جوانان تعیین کننده است. فعالین و رهبران اعتراضات و اعتصابات در میان کارگران و معلمان و بازنشستگان علنی اند و فداکاری بزرگی را انجام میدهند. حتی می شود گفت فشاری که بر آن هاست و سرکوب و زندان واخراج و پرونده سازی و غیره با میزان حمایت و پشتیبانی توده های معترض همخوانی ندارد. وقتی حرف از اتحاد و سازمان و نقشه است یعنی جنبش کارگر و زحمتکش و توده های گرسنه هنوز به آن درجه از اتحاد و سازمان و نقشه و هماهنگی نرسیده است که هر تلاش دشمن برای سرکوب و فشار بر رهبران و فعالین را خنثی و اسرای خود را آزاد کند.

یک جنبه ی مهم تر و اساسی این است که کمونیست ها و سوسیالیست های طبقه کارگر و در میان مردم سکان جنبش ها و اعتراضات و اعتصابات را در دست بگیرند و هدایت کنند. چپ و کمونیسم در ایران شناخته شده و محبوب است. با استفاده از این موقعیت ارزشمند، رهبران عملی و فعالین کارگری و توده ای کمونیست بدوا خود متحد شوند.
نقطه گرهی در اعتراضات امروز جامعه ایران همین است.  بهترین سیاست و کاراترین تاکتیک در جنبش ها و حتی با وجود مجامع عمومی، بدون وجود هدایت و رهبری  کمونیست ها و سوسیالیست ها به عمل اجتماعی و انقلابی کارساز تبدیل نمی شود. 

 کمونیست ها باید به این حقیقت واقف باشند که هرگونه فداکاری فردی بدون اتحاد در کمیته های کمونیستی و جنبش کمیته های کمونیستی، نمی تواند جنبش های کارگری و اجتماعی را هدفمند، مسلح به سازمان و نقشه و آگاهی به قدرت و خودآگاهی توده ای و دورنمای روشن تبدیل کند.
بدون کمیته های کمونیستی حزبی و جنبش کمیته های کمونیستی، طبقه کارگر بیشتر از این که تا کنون جلو امده پیشرفت نخواهد کرد. جنبش مجامع عمومی منظم هم همین وضعیت را دارد. این جنبش بدون فعالین کمونیست سازمانیافته در حزب و جنبش کمیته های کمونیستی از شعار به  عمل نمی رسد.
کمونیست ها و رهبران عملی ای که  به خودبخودی و خودجوش بودن جنبش ها و اعتراضات بسنده می کنند و فکر می کنند بالاخره اوضاع به همین روال که پیش می رود اتفاقی که باید بیفتد می افتد، مثلا همین اعتراضات و اعتصابات خودبخودی وخودجوشبه شورش و عصیان های بیشتر و نهایتا قیام تبدیل می شود، عملا  امر سازماندهی عملی و رهبری این جنبش ها را به قضا و قدر می سپرند و به توهم یا سهل انگاری بسیار زیانباری دچار می شوند.

باید روراست بود و پذیرفت که پیروزی طبقه کارگر و جنبش های اجتماعی، زمانی است که  کمونیسم، کمونیست ها و سوسیالیست هاحرف اول را بزنند. این به معنای تقدیس ایدئولوژی نیست. یک واقعیت بی بروبرگرد و غیرقابل اغماض است. کمونیسم و سوسیالیسم نه صرفا با تعریف و تبیلیغ بلکه در پراتیک معنی می شود. در عمل اجتماعی معنی می شود. در تغییر قوای طبقاتی به نفع طبقه کارگر و دورنمای جامعه برابر و آزاد معنی می شود.
جنبش کمونیستی و کارگری در ایران باید استقلال و عمل پیشرو خود را به جامعه نشان دهد. جنبش ها و اعتراضات اجتماعی با انگیزه و دلیل واحد گرسنگی اما فاقد سیاست و دورنمای کمونیستی، می تواند به سیاست و راهکارهای بورژوازی علاقه نشان دهد و حتی آن را برگزیند. مثلا بخشی به سلطنت خواه ها و بخشا به لیبرال های وطنی و خارج کشور و حتی نیروهای سیاه مثل مجاهدین و قوم پرستان بپیوندد و راه نجات  گرسنگیش که در جمهوری اسلامی متحقق نمی شود، در این جور روش ها و سیاستهای بورژوایی جستجو کند. در نتیجه، مخاطب ما کارگران کمونیست، رهبران عملی کارگران و فعالین و پیشروان جنبش های توده ای است.

مستمرا بر این واقعیت تاکید می کنیم که کمونیسم در ایران باید متحزب شود. و این یعنی کارگر متحزب شود و این یعنی کمیته های کمونیستی کارخانه تشکیل شوند و این یعنی  مجامع عمومی کارگری منظم شود. و این یعنی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در جنبش های اجتماعی هژمونی داشته باشد. و این یعنی حزب و کمیته های کمونیستی کارخانه همیشه یک گام جلوتر باشد. باید این واقعیت را پذیرفت و به رسمیت شناخت که تضعیف قوه قهریه ی دشمن و تحمیل عقب نشینی در مقابل جنبش طبقه کارگر و اعتراضات اجتماعی  تنها با کار سازمانیافته ی کمونیستی و کسب رهبری کمونیسم و طبقه کارگر در جنبش های اجتماعی ممکن است.

کمونیست ها، سوسیالیست ها و رهبران عملی تنها رهبر مبارزات جاری هستند که باید باشند، تنها خواستار ازادیهای دمکراتیک نیستند که هستند، کمونیست ها همزمان با مبارزات جاری و جنبش مطالباتی، وظایف سوسیالیستی و آگاهی بخشی و عمل اجتماعی برای کسب پیروزی نهایی هم هستند. هر پیروزی در مبارزات جاری و مطالباتی سکویی برای نزدیک شدن کارگران به جنبش سوسیالیستی و آزادیخواهی و برابری طلبی و رهایی از بردگی مزدی است.

جمهوری اسلامی در آغاز پایان  خود است. کسب پیروزی های پی درپی طبقه کارگر و توده های زحمتکش جامعه وپیروزی نهایی در گرو این است که طبقه کارگر اولا و بدوا و فورا جنبش مجامع عمومی منظم را درتمام مراکز کار برپا کند و دوما و همزمان به جامعه بیاموزد که "قدرت سیاسی باید در دست کارگران باشد". ما جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی ای میخواهیم که از پیش به اشکال اتحاد و پیروزی خود یعنی جنبش مجامع عمومی، شورا، سندیکا، اتحاد منطقه ای و سراسری طبقه کارگر و کنگره سراسری شوراهای مردمی، آگاه و متکی است!

"تغییر انسان در مقیاس عمومى براى ایجاد آگاهى كمونیستى در ابعاد همگانى و براى موفقیت در حصول این هدف، امرى ضرورى است. این تغییر تنها طى یک جنبش عملى و واقعى ( انقلابی ) مى تواند تحقق پیدا كند؛ بنابراین، چنین انقلابى به‌ این دلیل ضرورى است كه طبقه ى حاكم به‌ هیچ طریقى سرنگون نمى ‌شود، مگر با انقلاب و درعین‌ حال تنها با برانداختن این طبقه از طریق انقلاب است كه مى‌ توان از تمام آلودگی‌ های قرون و اعصار خلاص شد و براى ایجاد جامعه ای نو آگاهى به ‌دست آورد" ( مارکس، ایدئولوژى آلمانى )