توضیح:با توجه به کمی وقت تعیین شده برای هر سخنران، ممکن است نکاتی در سخنرانی اصلی فرصت ارائه آن نبوده باشد و یا ممکن است باتوجه به زبان محاوره ای بکار رفته در سخنرانی، جمله بندی ها در متن با سخنرانی اصلی تفاوتهای اندکی داشته باشد. متن حاضر برمبنای سخنرانی در هفتە حکمت در شهر کلن آلمان تدقیق و ادیت شدە است.
سلام رفقا،  ممنون از وقتی که در اختیار من گذاشته اید.  من سعی می کنم سخنرانی خود را در سه بخش ارائه دهم بخش اول: نظر شخصی من در مورد شخصیت و جایگاه حکمت، بخش دوم: موضوع اصلی بحث «رویای ممنوع مجاهد» و بخش سوم: جهت تکمیل بحث اشاره ای به نوشته «سناریوی سفید و سناریوی سیاه» خواهم کرد.
امروز در این مکان گرد آمده ایم تا در مورد منصور حکمت صحبت کنیم، اگرچه نه فقط امروز و نه فقط در این مکان، بلکه در تمام این سالها در هفته حکمت رفقای زیادی در مورد شخصیت، آثار و دستاوردهای منصور حکمت و حکمتیسم بسیار نوشته اند و سخنرانی ها کرده اند، من نیز به نوبه خودم تلاش خواهم کرد گوشه ای از یکی از آثار ایشان را معرفی کنم اما قبل از آن اجازه دهید نظر خودم را به عنوان یکی از فعالان جنبش کمونیسم کارگری در مورد یکی از بزرگترین مارکسیست های تاریخ معاصر را بیان کنم.
بی شک صحبت در مورد یک تئوریسین کمونیست  یک سیاستمدار، یک رهبر و یک نظریه پرداز مارکسیست، یک سازمانده و یک پراتیسین تاریخ معاصر ایران و جهان مثل منصور حکمت کار آسانی نیست.
برای ما به عنوان فعالین کمونیسم طبقه کارگر، برای نسل جوان امروز و یا هر فعال و رهبر سیاسی کمونیستی که بخواهد بر علیه تمامی مصائب دنیای سرمایه داری مبارزه کند، بخواهد طبقه کارگر را سازماندهی کند، بخواهد جهان سرمایه داری را به زیر بکشد و طبقه کارگر قدرت را در دست بگیرد، بدون مراجعه به آثار و مباحث منصور حکمت، بدون مطالعه نوشته هایش بی شک به مشکل برخواهد خورد. سالها تلاش منصور حکمت در نوشته هایش، در مباحث، در سخنرانی ها و در مصاحبه هایش برای بیرون کشیدن کمونیسم مارکس از زیر آوار تحریفات و تئوری های ناسیونالیستی و بورژوایی آن چراغ راهنماییست برای تمامی کسانی که خود را متعلق به جنبش کمونیسم کارگری می دانند.
اگر بخواهیم در مورد مارکس، انگلس و یا لنین و افکار و اهدافشان، برنامه و پراتیکشان صحبت کنیم، نمی توان بدون مراجعه به آثار این رهبران به نتیجه مطلوبی رسید، نمی توان در مورد نظریات مارکس صحبت کرد، بدون اینکه سالها جدل و نبردهای نظری مارکس را با غولهای نظری زمان خود همچون هگل، ریکاردو، فوئرباخ، آدام اسمیت که در قالب آثاری همچون «ایدئولوژی آلمانی، خانواده مقدس» خود را نشان می دهد، نمی توان در مورد نظریات مارکس در مورد اقتصاد و ارزش اضافه صحبت کرد بدون اینکه به آثاری همچون «کاپیتال، دست نوشته های اقتصادی، کار مزدی» و یا جدلهایش با پرودن و لاسال  در آثاری همچون «فقر فلسفه و نقد برنامه گوتا» مراجعه کرد.
نمی توان از لنین و لنینیسم، صحبت کرد بدون اینکه به جدل و پلمیکهای لنین با جریانات انحرافی، با رویزیونیسم، کائوتسکی و یا نقدها و نبردهای نظری لنین  در بین الملل دوم، تزهای آوریل و یا اثری همچون امپریالیسم به مثابه بالاترين مرحله ی سرمايه داری مراجعه کرد. 
و بالاخره نمی توان در مورد منصور حکمت صحبت کرد بدون اینکه به تمامی مباحث، نقد ها و پلمیکهای او در مورد تمامی جریانات چپ انحرافی از چپ خلقی گرفته تا چپ رادیکال، از چپ رفرمیست گرفته تا چپ نو، نقد های بی رحمانه و بدون تزلزل از اردوى سوسياليسم بورژوایى، سرمایه داری دولتی و اردوگاه کمونیسم روسی، کمونیسم چینی و یا کمونیسم آلبانی، بحثهای او در نقد چپ رادیکال و مارکسیسم انقلابی که خود برای دوره ای در تقابل با پوپولیسم به میدان آمده بودند و تمامی مباحثاتی همچون بحث سبك كار كمونیستی، از تجربه شوروی و نقد آن، از نقد او به دمكراسی (دمكراسی تعابیر یا واقعیات) و ناسیونالیسم، تا مباحثات او بر سر اهداف جنگ خلیج و «نظم نوین جهانی» تا حمله به افغانستان و «جنگ تروریستها»، از مباحث « كمونیسم كارگری»، «حزب و قدرت سیاسی» و مباحثات او بر سر جنبش كارگری و از سناریوی سیاه و سناریوی سفید گرفته تا رویای ممنوع مجاهدین و دهها و صدها مبحث دیگر بخشی از دستاوردها و كار این انسان بزرگ است كه تاریخ كمونیسم دوره ما را ساخته است.
و نهایتا نمی توان از منصور حکمت حرفی زد، بدون اینکه به جنبش کمونیستی طبقه کارگر یعنی به جنبش کمونیسم کارگری مراجعه کرد، آثار منصور حکمت و کمونیسم کارگری آنچنان به هم گره خورده اند که نمی توان ادعای کمونیسم کارگری را داشت اگر بخواهیم هر کدام از مباحث  او را نادیده گرفت و یا حذف کرد.  تک به تک آثار منصور حکمت زنجیر وار به هم گره خورده اند، همانطور که تک به تک مباحث و نظریات مارکس به هم گره خورده اند، نمی توان مارکسیست بود تنها با این ادعا که من فقط مانیفست مارکس و انگلس را قبول دارم اما ایدئولوژی آلمانی را نه، من کاپیتال را قبول دارم اما دست نوشته های اقتصادی مارکس را نه.  بنابرین باید بگویم نمی توان خود را پیرو  منصور حکمت  و فعال جنبش کمونیسم کارگری و حکمتیست دانست و نظریات و مباحث مختلف او را حذف کرد.
جنبش سوسياليستى کارگرى، يعنى کمونيسمى که پرچم مبارزه ضد سرمايه‌دارى کارگر را به دوش گرفته اگر هم دچار افت و خیز شده باشد هنوز کماکان به شدت در جریان است.
و بنابراین به قول منصور حکمت : کمونيسم کارگرى بعنوان يک جنبش اجتماعى جاى واقعى خود را در جامعه پيدا کرده. گسترش اعتراضات راديکال کارگرى در جهان و خصوصا ایران  دلیلی است بر صحت مارکسيسم و سوسیالیسم کارگری مارکس.  «تئورى انقلاب کارگرى را فقط خود جنبش کارگرى و پراتيک کارگرى ميتواند به ثبوت برساند.»
اگر بخواهم در یک جمله منصور حکمت و جنبش کمونیسم طبقه کارگر را خلاصه کنم می توان بگویم که «اگر مارکسیسم علم رهایی طبقه کارگر است، حکمتیسم علم به قدرت رساندن طبقه کارگر در عصر حاضر است». اگر هر کس بخواهد منصور حکمت و کمونیسم طبقه کارگر را بشناسد. دروازه شناخت منصور حکمت و جنبش کمونیستی کارگری جزوه «تفاوت های ما» است و این جزوه به درست تفاوت های کمونیسم و سوسیالیسم کارگری مارکس را که پرچمدارش منصور حکمت است را در مقابل تمامی جریانات انحرافی به نمایش می گذارد.
و اگر بخواهم تصویری از منصور حکمت و جنبش کمونیسم کارگری ارائه دهم می توانم آنرا با رشته کوه هایی مقایسه کنم که ما فقط نوک بلندترین قله آنرا می بینیم ولی وقتی می خواهی به این قله دست یابی باید از تک به تک کوه های این سلسه کوهها عبور کرد و آنها را شناخت و تجربه کسب کرد تا بتوان قله اصلی را فتح کرد. رشته کوه های هیمالایا تنها اورست نیست و برای رسیدن به اورست باید از کوه های زیادی عبور کرد. نمی شود و نمی توان کوهی را از این رشته کوه ها حذف کرد.
کمونیسم کارگری منصور حکمت  دقیقا همان  رشته کوه هاییست که باید کوه های تشکیل دهنده اش راشناخت. همانطور که مارکسیسم یک رشته کوه از مباحث و نبردهای نظری مارکس است. همانطور که لنینسم یک رشته کوه از نظرات لنین هستش.
سیر تحولات امروز ایران آنقدر سریع است که هر ناظر سیاسی اگر بخواهد لحظه ای از آن غافل شود عقب می ماند. برای یک جریان سیاسی جدی مثل ما رصد این اتفاقات و دخالتگری در آن، رهبری آن،  سازماندهی و هشدار در مورد خطرات احتمالی آن جزئی از وظایف روتین ماست. اگر قبلا اعتراضات علیه کل حاکمیت رژیم شکلی آرام تری داشت، امروز دیگر نه تنها روند این اعتراضات سیر سعودی به خود گرفته بلکه به سرعت رادیکالیزه هم می شود. جامعه ایران که به شدت حول پرچم طبقه کارگر پولاریزه شده، گرایش سوسیالیستی طبقه كارگر با اتكا به تجارب تاریخی خود دستاوردهای مهمی كسب كرده و پیشروی های چشمگیری داشته است.
وقتی به سیر این اتفاقات در ایران نگاه می کنیم، به خود گفتم شاید بهتر بود یکی از آثار حکمت را زیر نام سناریوی سفید و سناریوی سیاه را معرفی می کردم اما وقتی در چنین اوضاع و احوالی می بینم که تحرکات مردمی و کارگری حکومت را به لبه پرتگاه کشانده است.
 در چنین اوضاع و احوالی نه فقط مردم ایران، بلکه کل اپوزیسیون و تمامی باندهای فرقه ای و ارتجاعی را هم به تکاپو واداشته. این تکاپو نشان داد که سناریوی سیاه، از هم پاشاندن شیرازه جامعه و یوگوسلاویزه و سوریه ای کردن ایران هنوز ممکن است، هنوز نیروهای ضد اجتماعی که آنرا ممکن کنند وجود دارند. به همین دلیل تاکید مجدد بر «رویای ممنوع مجاهد» یکی از آثار منصور حکمت را لازم دانستم چرا که به نظر من این بحث صرفا بحثی در مورد یک سازمان نیست، این بحث علاوه بر نشان دادن خصلت ضد اجتماعی یک سازمان به سناریوی محتمل در آینده ایران و نقش چنین نیروهایی را میپردازد. بحثی که متاسفانه از طرف چپ خرده بورژوایی و حاشیه ای هیچوقت جدی گرفته نشد و البته خود منصور حکمت هم انتظاری جدی گرفتن آنرا از طرف این چپ نداشت.
 
چرا دولت مجاهدینی غیرممکن است ؟
رهبرى مجاهدين بطرز غريبى مفتون قدرت دولتى و تشريفات و مراسم و ملحقات آن است. هر حزب سياسى جدى طبيعتا براى قدرت سياسى تلاش ميکند، ابزارى که امکان ميدهد برنامه و اهدافش را به اجرا در بياورد. اما علاقه مجاهدين به قدرت دولتى از اين جنس نيست. زمينى نيست. سياسى نيست. يک شيفتگى نيمه مذهبى نيمه کودکانه است. گويى رسيدن به دولت مرحله غايى تعالى خود سازمان يا سرنوشت مقدر رهبران آن است و يا کاخ رياست جمهورى مصداق اين جهانى بهشت است. کلمات رئيس جمهور، رهبر، نخست وزير، کابينه، وزير، فرمانده، و امثالهم طنين عجيبى در ميان اينها دارد. و درست مانند کودکانى که عروسکهايشان را گرد ميچينند و روياهاشان را بازى ميکنند، اينها هم غالبا مشغول «دولت بازى» هستند: «حالا من رئيس جمهور»، «حالا تو نخست وزير». پايان اين بازى معلوم نيست.
اما اگر اين صرفا يک بازى بود، اگر صرفا کودکانه بود، شايد همه به تماشا مى نشستيم و با جست و خيز بازيگران و شيرينکارى هايشان سرگرم ميشديم. اما اين عرصه سياست و جنگ قدرت است که در جهان امروز معانى فوق العاده دهشتناکى پيدا کرده است. مساله جدى است، حتى اگر مجاهد خود جدى نباشد. عواقب زمينى براى انسانهاى واقعى دارد، حتى اگر مجاهد خود در عالم روياهايش سير کند.
 
مجاهد، قهرمان کدام داستان؟
همه نيروها، از راست و چپ، و با هر سياست و استراتژى اى در صحنه مبارزه با رژيم موجود، روند آتى اوضاع را بصورت تغيير حکومت مرکزى در ايران و جايگزينى رژيم اسلامى با يک رژيم ديگر تصوير ميکنند. يکى اين را حاصل انقلاب توده مردم و ديگرى محصول کودتاى نظامى يا تغيير تدريجى رژيم موجود ميبيند، يکى حکومت آتى را چپ و آزاديخواه و ديگرى راست و مستبد تجسم ميکند، يکى يک نظام سياسى سکولار و مدرن و ديگرى حکومتى قومى يا مذهبى را انتظار ميکشد.
سير محتمل ديگرى دارد بتدريج طرح ميشود و آن اينست که روند فروپاشى جمهورى اسلامى به يک جنگ و کشمکش داخلى ، اشغال خارجى و تجزيه جغرافيايى و بعضا قومى کشور منجر گردد. اگر سناريوى اول را سناريوى متعارف يا «سفيد» نام بگذاريم، اين سناريوى دوم تازه با ارفاق ميتواند «سياه» لقب بگيرد. اين يک کابوس واقعى است. 
بعلاوه، مهم اينست که طيف وسيع نيروها و جريانات سياسى چه در حکومت و در اپوزيسيون، هريک بنا بر مشخصات سياسى و سازمانى اش، جايگاهش در جامعه و در رابطه با طبقات اجتماعى، استراتژى و اهداف و روشهايش، با يکى از اين دو سناريو بيشتر تناسب دارد و وجود و فعاليتش به تحقق يکى از اين دو بيشتر خدمت ميکند. اگر دقت کنيم ميبينيم مجاهد فقط ميتواند شخصيتى، آنهم فرعى، در سناريوى دوم، يعنى سناريوى سياه، باشد.
استراتژى مجاهدين
استراتژى خود مجاهدين براى کسب قدرت و تشکيل دولت کودکانه و خيالى است. اين استراتژى يش از هر چيز ملهم از شيوه قدرت يابى خمينى است، با اين اشکال کوچک که تفاوتهاى بسيار مهمى که ميان تقريبا تمام فاکتورهاى دخيل در جريان سقوط رژيم سلطنت با شرايط امروز وجود دارد را يکسره ناديده ميگيرد.
مجاهدين قصد ندارند و قرار نيست شورش، انقلاب، جنبش رهائي بخش، کودتا و غيره اى را عليه رژيم اسلامى برپا کنند و بر اين مبنا به قدرت برسند.
مجاهد نبايد کسى را شکست بدهد، بلکه بايد نفر اول در صف کانديداهاى تشکيل حکومت بعدى باشد. و اين البته مشابه پروسه اى است که خمينى و جريان اسلامى را بقدرت رساند.  اما چطور ميتوان آلترناتيو شد؟ پاسخ مجاهد اساسا شبيه پاسخى است که جريان خمينى به مساله داد. قبله سياسى اصلى، غرب و دول غربى هستند. اين قدرتها هستند که بايد نهايتا جريان مدعى حکومت بعدى در ايران را با منافع دراز مدت و احتمالا بعضا حتى تاکتيکى خود سازگار بيابند. و همين ها هستند که از اين توان تبليغاتى، مادى، سياسى و ديپلوماتيک برخوردارند که جريانى را که تائيد ميکنند بعنوان يک آلترناتيو سياسى عرضه کنند و بشناسانند. رژيم خمينى محصول نشست گوادلوپ بود. آخوند گمنامى، را از عراق به فرانسه بردند و زير نورافکن قرار دادند. انقلاب را اسلامى و مردم ايران را يکجا مريدان و مقلدان حضرت آيت الله معرفى کردند. مجاهد اميدها و انتظارات مشابهى دارد. آلترناتيو شدن از نظر مجاهد يعنى دريافت اين بليط از دول غربى.
براى آلترناتيو شدن، مجاهد نيز بايد اعتبار نامه داخل کشورى اش را تهيه کند. فعاليت مجاهد در خاک عراق و ژستهاى نظامى مختلفش و  با سيزده هليکوپتر و يازده تانک قرضى از دولت بعث که این ژستها آبکی نیز با سرنگونی صدام حسین دود شد و به هوا رفت.
اين ژستها براى ملاقات گرفتن در پايتختهاى اروپا و جلب کردن ژورناليستهاى نان به نرخ روز خور و جنجالى نويس همچون ایران اینترناسیونال و بی بی سی اين هدفى است که مجاهد در دوره هاى مختلف به اشکال دنبال کرده است. اين فعاليتها اساسا تبليغاتى - نمايشى است و هدف آن کمک به برسميت شناخته شدن مجاهد بعنوان نيروى اصلى اپوزيسيون و آلترناتيو حکومت از جانب دول و افکار عمومى در غرب است.
باز مقايسه جريان خمينى با مجاهد ميتواند گويا باشد. خمينى در متن سنتهاى سياسى ريشه دار اما بعقب رانده شده در ايران، مشروعه چى گرى و پان اسلاميسم، ظهور کرد. اينکه چنين جريانى يک نوبت تاريخى مجدد براى ابراز وجود يافت، مديون تقابل استراتژيکى در سطح جهان و معادلات جنگ سرد بود. اسلام خمينى در ظرفيتى جديد، بعنوان ابزارى نويافته در مقابله غرب با بلوک شرق و با رشد چپگرايى و کمونيسم کارگرى، به کار گرفته شد.
معلوم نيست چگونه قرار است مردمى که حکومت اسلامى را بزير ميکشند، مجددا يک آلترناتيو اسلامى ديگر را سر کار بگذارند. معنى اين حکم اين است که مجاهد نميتواند در همسوئى با مردم و يا توسط انقلاب مردم به قدرت برسد. بلکه بايد، اگر بخواهد و بتواند، عليه انقلاب قدرت را کسب کند.
 
مجاهد و سناريوى سياه
اگر مجاهد در چهارچوب سناريوى اول، سناريوى «سفيد»، جايى ندارد، شانسش در سناريوى سياه چگونه است؟ امکان اينکه مجاهدين در متن هرج و مرج و جنگ داخلى، و اضمحلال ايران بعنوان يک جغرافياى سياسى و ادارى واحد، به قدرت برسند چقدر است؟
واقعيت اينست که حضور در سناريوى دوم هنر زيادى نميخواهد. نه فقط مجاهد، و کليه احزاب و گروههاى سياسى که امروز وجود دارند و يا بخصوص ميتوانند با انفجار رژيم اسلامى از درون آن بوجود بيايند، بلکه هر جک و جانور و هر ماجراجويى که بتواند صد نفر را با تامين رزق شان، با تراشيدن هويت قومى و مذهبى خاص برايشان يا صاف و ساده با ارعاب و تحريکشان، دنبال خود بکشاند، در کابوس سياسى آينده ايران جايى خواهد يافت. در يک کشور بحران زده، در يک سرمايه دارى شکست خورده و به بن بست رسيده، زير هر سنگى، ته هر لجنى، يک «رئيس جمهور» و «نخست وزير» و «رهبر» و «امام» يافت ميشود.
آيا اصولا سناريوى سياه قابل اجتناب است؟ کدام نيروها ميتوانند جامعه را از اين تنگنا عبور بدهند؟
- هر روند سياسى که در آن جريانات قومى، فرقه اى، مذهبى، سرکوبگر، غير سکولار و غير مدرن به قدرت نزديک شوند، روندى در جهت تحقق سناريوى سياه است.
تنها يک دولت آزاد، مدرن، سکولار، مبتنى بر برسميت شناسى وسيعترين حقوق مدنى و رفاهى، مخالف هرنوع تبعيض در جامعه، و متعهد به فراهم آوردن يک چهارچوب سياسى و قانونى آزاد براى کشمکش جنبشها و نيروهاى اجتماعى، ميتواند تضمينى عليه کابوسى باشد که جامعه و مردم در ايران را تهديد ميکند. هر رگه اى از ارتجاع و عقب ماندگى در حکومت و يا در آلترناتیو حکومتى اى که شکل ميگيرد وجود داشته باشد، مستقيما عاملى به نفع اوضاع سياه خواهد بود.
اگر اجازه دهید جهت تکمیل «رویای ممنوع مجاهد» خیلی گذرا نگاهی به بحث دیگری منصور حکمت در همین رابطه یعنی در مورد سناریوی سفید و سناریو سیاه داشته باشیم.
 
۱- تفاوت سناریوی سیاه با انقلاب یا سیر متعارف سرنگونی
سناريوى سفيد: اِعمال قدرت کارگرى، امروز یک جنبش کارگری واجتماعی رادیکال در جریان است جنبشی که مراکز تولید و کارخانه، مدارس، دانشگاهها، شهرها را به هم وصل و با هم متحد کرده است.
به نفع ماست، و در واقع براى ما حياتى است، که جامعه و سوخت و ساز اقتصادى و اجتماعى برقرار باشد. که مردم کارگر و زحمتکش مستأصل و آواره و تحقير شده نباشند و بتوانند به مبارزه و حزب و انقلاب و يک دنياى بهتر فکر کنند. براى ما مهم و بلکه حياتى است افق و انتظار انسانها از زندگى و آينده‌شان زير فشار کُشت و کشتار و توپ و خمپاره و گرسنگى و دربدرى سقوط نکرده باشد. تهديد به گسيختن شيرازه جامعه در واقع همواره تهديدى عليه چپ و کمونيسم بوده است. اين بخشهايى از خود بورژوازى هستند که حاضرند جامعه را به نابودى بکشند اما شاهد قدرت‌گيرى کارگر و کمونيسم نباشند. در مقابل اينها فقط با قدرت ميتوان ايستاد.
کمونيسم کارگرى جريانى متعلق به سناريوى سفيد است، اولاً، به اين دليل در طى شدن چنين مسيرى بشدت ذينفع است. و ثانياً بنا به جايگاه طبقاتى و اجتماعیش ميتواند با نيروى طبقه کارگر و با به ميدان کشيدن توده وسيع مردم حول پرچم يک آلترناتيو روشن اجتماعى، با قاطعيت به اين بساط خاتمه بدهد. اگر کار به جنگ داخلى بکشد، جريان ما بصِرفِ نظامى شدن اوضاع، اصول خود را فراموش نميکند. مطمئن باشيد ارتش اين حزب نه فقط مردم غير نظامى را به مخاطره نمياندازد، بلکه مورد حمايت خود قرار ميدهد. مطمئن باشيد اين حزب مناطق مسکونى و محيط کار و زندگى مردم غير نظامى را حتى اگر طرفداران سرسخت نيروهاى مقابل باشند، نميکوبد. مطمئن باشيد معاش مردم را گرو نميگيرد. مطمئن باشيد راههاى ارتباطى مردم و امکان دسترسى آنها به نيازمندى‌هايشان را سد نميکند. مطمئن باشيد اين حزب با اسراى جنگى مطابق انسانى‌ترين موازين رفتار ميکند، ما مجازات اعدام نداريم و در شرايط جنگى هم نخواهيم داشت. مطمئن باشيد در کليه مناطقى که توسط ارتش کارگرى محفوظ نگهداشته شده است نه فقط مدنيّت سازمان مييابد، بلکه تمام حقوقى که در برنامه حزب اعلام شده است براى مردم تضمين خواهد شد. در چنان مهلکه‌اى کمونيسم کارگرى جريانى خواهد بود که براى مردم امنيت و رفاه و اميد همراه مياورد.
۲- چرا مجاهد یکی از بازیگران این سناریو است. فقط به دلیل مذهبی بودن آن نیست
 یک بار دیگر لازم است خصلت غیر اجتماعی مجاهدین را یاد آوری کنیم که یکی از منفور ترین، بی ریشه ترین و بی اعتبارترین باند سیاسی -مذهبی نیروی مخرب در صحنه سیاست ایران است.
سالهاست دولت آمریکا این جریان را در «آب نمک خوابانده» است تا بلکه برای «رژیم چینج» مصرف شود!
اما تاریخ این سازمان سرتاسر با تلاش طبقه کارگر با تلاش مردم ایران برای آزادی و رفاه و برابری در تقابل بوده از روزی که جمهوری اسلامی بر سرکار آمد و این باند به جمهوری اسلامی و  خمینی لبیک گفت، اما به دلیل عدم قبول کردن این ها در حاکمیت و راه ندادنشان به اپوزیسیون ایران رانده شدند. نیروی است سر سوزنی ربطی به اعتراض مردم در آن جامعه نداره و قرار نیست از طریق رشد این اعتراضات روی شانه های این اعتراضات مردم به قدرت برسد بلکه برعکس قرار است در یک جامعه به خون کشیده شده در یک جامعه تکه پاره شده در جامعه ای که با دخالت غرب یا با دخالت رقبای منطقه‌ای به قدرت برسد.
مجاهد مثل ویروسی است که هر بدن سالمی را بیمار کند  و با اتکا به کمک های مالی نظامی سیاسی و تبلیغاتی مثل بی بی سی و ایران اینترناشنال و رادیو فردا و میدیای غرب می تواند به طور کلی مشکلاتی را برای جامعه فراهم کند.
همانطور که ارتش آزاد سوریه و داعش علیرغم کمکهای مالی و نظامی غرب نتوانستند به قدرت برسند، اما از هیچ جنایتی در سوریه و عراق فروگذار نکردند، نظیر این نوع نیروهای باند سیاهی در ایران کم نیستند.
بنابراین ما وظیفه داریم خطرات این باندهای سناریو سیاهی را به جامعه گوشزد کنیم و جامعه را در قبال این ویروسهای شوم واکسینه کنیم. شرط واکسیناسیون جامعه قبول هژمونی و رهبری طبقه کارگر پیشرو و در میدان ماندن و خالی نکردن میدان برای این نوع نیروهای فوق ارتجاعی از طرف مردم است.
 
چه ميتوان کرد:
 اعلام اينکه ما جلوى اين جريانات را خواهيم گرفت و مردم را عليه آن بسيج خواهيم کرد. آماده شدن بعنوان يک حزب و آماده کردن کارگر بعنوان يک طبقه براى ايفاى نقش در چنين شرايطى اصلى‌ترين و مهم‌ترين وظيفه‌اى است که اين تحليل روى دوش ما ميگذارد.
نکته دوم، بردن اين آگاهى به ميان مردم و هوشيار کردن آنها نسبت به چنين مسيرى است. نفرت از جمهورى اسلامى وسيع است و شمارش معکوس براى واژگونى آن آغاز شده است. ما بايد در متن اين حرکت مردم را نسبت به جريانات ارتجاعى هوشيار کنيم.
مستقل از اينکه اپوزيسيون چه ميکند، حزب بايد رأسا تعهد خود را به جلوگيرى از سناريوى سياه در جريان سرنگونى رژيم ارتجاع اسلامى اعلام کند.
منصور حکمت در این باره می گوید:
«روش و نسخه ما براى يک سناريوى سفيد، سازماندهى انقلاب عليه جمهورى اسلامى به رهبرى طبقه کارگر در ايران است. حکومت کارگرى جامع‌ترين و کامل‌ترين نمونه آن رژيم سياسى مدرن و سکولار و آزادى است که از آن سخن ميگویيم. حکومتى که با تضمين آزادى و برابرى همه و با گشودن صحنه براى دخالت وسيع و مستقيم مردم در سرنوشت خويش، کليه جريانات ارتجاعى را منزوى و خنثى خواهد کرد. فراخوان اول ما به مردم کارگر و زحمتکش و هر کس که آزادى و برابرى کلمات مقدسى را برايش تشکيل ميدهند، پيوستن به حزب و مبارزه مشترک همراه حزب عليه رژيم اسلامى و همه دورنماهاى تاريکى است که ارتجاع بورژوايى جلوى ميليونها انسان در ايران قرار داده است.
ممنون از اینکه با حوصله به سخنان من گوش فرا دادید.

کلن - آلمان ٤ ژوئن ٢٠٢٢