Too young to die, too old to work! این عبارت شرح گویای یکی از بحرانهای جامعه بشری امروز است.
دنیای معاصر با بحرانهای متعدد دست و پنجه نرم میکند، کم نیستند بحران هایی که بخودی خود حکایت از آشفتگی فکری و مشغله معوج نسل درگیر دارند. ماهنامه های معتبر سیاسی – اقتصادی انباشته از اخطار و نسخه های چاره جویی در مقابل چلنج بزرگ قرن است: پیری جمعیت!!

هر چه بیشتر دقت میکنید این چلنج چه بسا باعث شرمندگی و سرافکندگی از آب در میاید. اما کدام درجه از وارونگی است که افزایش متوسط طول عمر انسانها را "بحران" می انگارد؟ تا آنجا که به بورژوازی حاکم در دولتها و ارگانهای کشوری و بین المللی آن مربوط میشود جهان امروز نه تنها در آستانه مخاطره بزرگ "جمعیت سالخورده" بلکه در مقابل این پدیده به زانو درآمده است. بپرسیم چرا؟ چه شده؟
آیا جا، مسکن، دارو، غذا و امکانات کم است؟ آیا سالخوردگان در ادامه زندگی خود جای کسان دیگری را تنگ میکنند؟

برای نزدیک شدن به هسته اصلی پروبلماتیک باید سوال را طور دیگری مطرح کرد: کدام سالخوردگان؟ پیری غیر منتظره و ناخواسته کدام بخش از مردم؟

جواب روشن است و به همان اندازه سخیف و شرم آور! همه پروبلماتیک آنجاست که جمعیت کارگر و کارکن جامعه پا را از گلیم خود دراز کرده و بیش از حد و مرزهای مقدر اقتصاد سیاسی بورژوایی عمر میکنند، به عبارت دقیق تر بیشتر از حد پیر میشوند، و از همه بدتر میروند که شاید خرج روی دست "جامعه" بگذارند؛ به عبارت باز دقیق تر، اگر کارگران در جوانی و در سنین بهره وری کار گور خود را گم نمیکنند، "جامعه" را با پیری آنها چکار؟!

هیچ تلاش و موشکافی و ذکاوت ویژه ای لازم نیست که تشخیص داد بحث اساسا بر سر سالخوردگی و سالخوردگان طبقات حاکم نیست. همه بحث بر سر آن است که چشم انداز روشن برای دامنه دلخواه از نیروی آماده بکار، جوان و تندرست، به تعداد زیاد برای رقابت با هم، با طول مدت عمر مفید کاری با صرفه در مقابل بورژوازی به اندازه کافی روشن نیست. همین!

وقتی به این پروبلماتیک لباس "صندوق بازنشستگی کارگران" را میپوشانند، آنجاست که بورژوازی در تمام هیبت چرکین راستین خود، هار میشود، بخود میپیچد، و در تقاص قبل از تقصیر افسار میدرد. الیت نوکر فکری طبقه حاکم میپرسد: پس چه کسی قرار است لاشه دودمان انگلی ما و نسل بعدی ما را در تو در توی اشرافیت و عیاشی نگهداری کند؟ پس چه کسانی قرار است در زیر چرخ دنده های استثمار و بردگی در تولید و در استثمار له شوند؟ مطابق محاسبات جمعیت شناسی و اقتصادی هنوز چهل تا پنجاه سال تا آن "فاجعه" باقی است، اما مشت های گره کرده بورژوازی حکایت از آمادگی و بسیج بی امان برای کشمکشی گسترده در پیش رو دارد. این کشمکش با همه توجیهات و سناریو و ابزارهای آن یک کشمکش جهانی است و هم اکنون در بسیاری کشورها از انگلستان و فرانسه در قلب اروپا تا امریکای لاتین و نقاط دیگر بگرمی در جریان است.

ایران یک نمونه گویا و مصداق فضاحت بار در این زمینه است. صندوقهای بازنشستگی، حتی مهد آنها، در کشورهای صنعتی غربی از یک مرهم بر زخم بهره کشی، یک راه ناگزیر در جهت تشویق بهره وری کار فراتر نرفته است؛ در نمونه جمهوری اسلامی دیگر موضوع یک مالیخولیای ضد کارگری از آب در میاید. واقعیت این است که حملات به تمام معنا وحشیانه دولت و کارفرمایان علیه بازنشستگی و بازنشستگان طبقه کارگر هرگز تخفیف نیافته است. امروز کارگران با یک تعرض تازه روبرو هستند. بازنشستگی و مشخصا صندوق سازمان بیمه های اجتماعی در مرکز این کشمکش قرار گرفته است.

صورت مساله صندوق های بازنشستگی برای کارگران چیست؟

صورت مساله طبقه کارگر در ایران عقده چرکین "صندوق بیمه های اجتماعی" است. این سازمان نه "بیمه" است، نه "اجتماعی" و نه مطلقا هیچ ربطی به بازنشستگی و یا کارگران نداشته و ندارد. سازمان تامین اجتماعی یک سازمان مخوف است که پانزده میلیون از بخش تحتانی مردم زحمتکش را با نازل ترین سطح ممکن نه "زیر پوشش" بلکه در لابلای انواع دسیسه و وعده در منگنه قرار داده و سر بدواند.
میگویند: "جامعه" از پس نگهداری جمعیت هر چه بزرگتر سالخوردگان بر نخواهد آمد!

در جواب کافی است به اطلاعات آقای ولی اسماعیلی، رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس اتکا کرد: تعداد 26 میلیون نفر تحت پوشش هیچ بیمه ای نیستند. (26 دیماه 1400، خبرگزاری تسنیم). کسی میخواهد "توانایی" مخوف "سازمان بیمه اجتماعی" را ارزیابی کند باید به سردواندن و بازی گرفتن نیاز و حق این 26 میلیون نفر نگاهی ییاندازد. به این لیست باید از جمله داستان بیمه کارگران ساختمانی را هم اضافه کرد.

کسی که منت "بیمه اجتماعی" و بیمه بازنشستگی را روی سر کارگر میگذارد، بویی از حقیقت نبرده است. چقدر بیجا است که در مقابل گرانی و قحطی شندرغاز مستمری را به رخ کشید؟ مگر خود کارگران و از جمله بازنشستگان نیستند زیر بغل همکار و دوست و آشنا را گرفته اند؟ مگر این خود بازنشستگان نیستند که با یکی دو شغل جانبی تکیه گاه فرزندان و نوادگان خود نیز هستند؟

میگویند و شب و روز اخطار برای ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی از هر سو شنیده میشود. توجه کنید که چقدر آشکارا در شاهکار اخیر وزیر کار در باصطلاح بزرگترین افزایش مستمری ها عمیقا ضد کارگر و ضد بازنشسته عمل میکنند. بعد از چهل سال نیمی از مستمری بگیران را با دارامب و دورومب به سطح خط فقر میرسانند، بشرطی که متوسط بگیران و حداکثر بگیران را مورد حمله قرار دهند! همه هنر و حرفه این سازمان تحقیر و عقب راندن توقع و تصویر جامعه از کارگر به مظلوم و ایتام و مستمری بگیر است.

میگویند و غرق در تعفن "عالمانه" خویش تقصیر را به گردن خود جمعیت کارگر میاندازند: تقصیر خود کارگران است که باندازه کافی کودک برای نیروی کار نسل بعد به سور و سات نکبت استثمارگرانه طبقه حاکم تحویل نمیدهند!

صورت مساله بازنشستگی برای طبقه حاکم صندوق و چرتکه کم و کسری آن نیست. برای بورژوازی تا آخرین قطره خون، تا آخرین نفس و هر ذره از روح و پیکر کارگر فرصت مغتنم برای بهره کشی است.
آیا مساله بازنشستگی و سالخوردگی مهم است؟

بدون هیچ تردید حتی اگر حمله سخیف بورژوازی نمیبود، راسا طبقه کارگر میبایست آنرا جدی بگیرد. پدیده ای به نام "پیری جممعیت کارکن"، پروسه ای که یک نسل، ده پانزده میلیون عضو طبقه کارگر از جوانی به پیری قدم میگذارند؛ یک تحول عظیم است. اینها جگر گوشگان و عزیزترین سرمایه طبقه ما در یک دوره مهم از کشمکش های طبقاتی را تشکیل میدهند. بازنشستگی هم سنگ محک معتبری است. اینکه کارگران جوان با کدام انتظارات، کدام تضمین ها، چقدر منسجم و متحد، چقدر قدرتمند وارد پنجاه سالگی خود میشوند را ابدا نمیتوان دست کم گرفت. و این ما را به موج اعتراضات هم امروز بازنشستگان میرساند.

این صندوقها نیست که باید پر شود، یا نجات یابد. این خود نفس زندگی، حق و تضمین حیات و حرمت انسانی میلیونها نفر از تبار کارگری است که در این اعتراضات جار زده میشود. صندوقها چندین بار با کار و عرق و خون همین نسل از کارگران پر شده و با تابلوی چرکین "بیمه های اجتماعی" به یغما رفته است. جنگ امروز بازنشستگان جبهه دیگری از نبرد دستمزدها، نبرد شرایط کار، آزادی تشکل و نظارت کارگری است که همه طبقه کارگر در آتش انگیزه و نیاز به این مبارزه جویی میسوزد.