شمارش معكوس آغاز شده است!
حباب تبلیغاتی كه با جنگ اوكراین در طی این مدت از طرف مفسرین "باشرف" میدیای دستراستی در غرب شكل گرفته بود، و ایالات متحدهای كه آمده بود از این جنگ استفاده كند تا غربی را كه تَرَك برداشته بود مجدداً حول ناتو متحد كند، عجالتاً آغاز به تركیدن كرده است. از همان اول معلوم بود كه روكش اینگونه تاریختراشیهای ساختگی و تبلیغات جنگسردی، نازكتر از آن است كه افكار شهروندان در جوامع غربی را به سادگی تسخیر كند و تسلیم عربدهكشیهای ناتو و دولت زلنسكی كند. این نوع تبلیغات قلابی و "یلتسین"سازی از زلنسكی حتی در راضیكردن دل شیوخ عربستان و امارات در پیروی تام و تمام از آمریكا و ناتو ناكام ماند؛ دو دولتی که همیشه مطیع زور عموسام بودهاند و در مقابل عظمت وزن ژئوپلتیکی ایالات متحده پَرکاهی به حساب نمیآیند. میگویند که موشها قبل از همه، کشتی در حال غرقشدن را تَرک میکنند.
با شروع جنگ اوكراین، زیر پرچم "مبارزه با پوتین" و "دفاع از دمکراسی"، موجی از راستگرایی و تعدی نهتنها به ارزشها و دستاوردهای سیاسی بلکه به عرصه معیشت و رفاه مردم در قلب "جهان متمدن" بهراه افتاد. مردم در غرب شاهد ناامنشدن شهرها، محلات و میدانهای كار توسط جریانات ناسیونالیست و راستافراطی شدند؛ دول غربی همه از دم عنان گسیختهاند و در سایه جنگ، بیمحابا تعرض بیشتری به قلمرو معیشت و رفاه شهروندان خود آغاز كردهاند. اعلام كردند كه "خطر جنگ جهانی سوم" در راه است و باید كمربندها را سفت كنند!! "دفاع از دستاورهای دمكراسی"، اسم رمزی شد برای میلیتاریستی كردن دوباره فضای جهان و به موازات آن، بركتی برای لاپوشانی بحران اقتصادی سرمایهداری در غرب شد. همزمان با متمركز شدن پروپاگاند میدیای راست در غرب روی گناهان "كبیره" تنها یكی از قطبهای درگیر در جنگ اوكراین، ناگهان داغترین بازار فروش اسلحه و ادوات به پا شد و ركورد بودجههای نظامی و هزینههای دفاعی تمام دولتهای غربی شكسته شد. تورم ۱۱ درصدی شد؛ حقوق بازنشستگی شهروندان نصف شد؛ بیكاری چند برابر شد؛ بازار قومپرستی، كلیسا و مذهب داغ شد. فحشاء پُر رونقترین "كاسبی" شد؛ مردم با "كمبود" آذوقه روبرو شدهاند و در صفهای طولانی بانكهای غذایی در كشورهای اروپایی ردیف شدهاند؛ سوخت خانگی در حال حذفشدن است؛ در فكر قطعكردن جیره كودكان دبستانی هستند؛ خشونت خانگی و تعدی به حقوق زنان اوج گرفته است؛ لایحه تبعید فراریان از دوزخ خاورمیانه و افریقا به جهنم رواندا از طرف دولت بریتانیا تصویب شد؛ میلیونها خانوار كارگری كه تازه از بختك ویروس كرونا در جوامع غربی كمر راست كرده بودند با حمله گستاخانه دولتها به آخرین چكههای حقوقشان به ورطه نابودی و بیخانمانی افتادهاند؛ زیست و گذران سالمندان همه زیر تیغ گیوتین دولتهای غربی و تبلیغات جنگی رسانههای دستراستی رفته و طبقه كارگر از آخرین رمق مزایای خود محروم شده است.
افزون بر پیامدهای مخرب اقتصادی، سیاسی و ایدٸولوژیك این جنگ در جهان غرب، ما شاهد یك بحران عظیم جهانی از آفریقا تا خاورمیانه، آسیا و خاور دور هم هستیم. بحران نان، قحطی و خطر"كمبود" سوخت و مواد غذایی تاكنون پیامدهای آشكار جهانی این جنگ برای شمار بیشتر جمعیت كره زمین است؛ پرچم "جنگ جهانی سوم" كه رسانههای راست در غرب در مقابل شهروندان خود برافراشتهاند، شاخ و دم ندارد. مسدودسازی راههای امرار معاش شهروندان، پارسكردن سگهای طبقه حاكم به ابتداییترین حقوق انسانی، قطعاً جنگی است به وسعت جهان كه زیر سیل اشك تمساح سران و سردمداران دولغربی برای "مردم اوكراین"، گلوی بشریت را فشرده است و بیش از این قابل ادامه نیست.
مستقل از اینكه سرانجام كشمكش طرفهای مرتجع این جنگ به كجا میكشد اما نه آمریكا، نه ناتو و نه دولغربی در ركاب رسانههای رسمی و دولت فاسد زلنسكی، تاریخ را نمیسازند. شاید اگر جهان در سیسال پیش سَیر میكرد زلنسكی هم مانند "یلتسین" به "قهرمان دمكراسی" تبدیل میشد. اما از یكطرف كارنامه قطور جنایات ناتو و قدرتهای جهانی در سهدهه اخیر از حمله به یوگوسلاوی، دریدن جامعه عراق، سوریه و لیبی در جنگهای بیپایان خود، بازگرداندن دوباره طالبان به قدرت در افغانستان، تسلیح باندهای سیاه قومی- مذهبی و تحمیل ناامنی گسترده به كل جهان، و از طرف دیگر سربار كردن فلاكت اقتصادی كُشنده به طبقه كارگر و شهروندان در جوامع غرب، مجال چنین نمایشهای جنگسردی را به "پهلوانان" دمكراسی غربی و طرفداران صدور خونین دمكراسی نمیدهد. اعاده دوران خوش و خرم "جنگ سرد" و "قهرمانان" آن با هدف تعرض دوباره به هر جلوهای از برابریطلبی و آزادیخواهی ممكن نیست! بازگشت به "دوره برزخ" نظم نوین جهانی و هُل دادن بشریت به سمت پرتگاه پوچی و سردرگمی محال است!
ورق برگشته است و شمارش معكوس آغاز شده است. زمزمههای تلاش بیوقفه جنبش كمونیستی برای متحد كردن رادیكالیسم آرمان سوسیالیسم در جنبش كارگری به گوش میرسد؛ هماكنون یك مقاومت تودهای در جهان غرب و در صفوف طبقه كارگر آن در حال شكلگیری است كه خیابانهای پاریس و برلین و لندن را علیه سیاست فلاكت اقتصادی، جنگ و ناسیونالیسم طبقه حاكم و دولتهای آن به هم میبافد. جنب و جوش دوباره طبقه كارگر بر متن سهدهه تحمیل فقر، ناایمنی و بیكاری گسترده توسط نظام "دمكراسی غربی" بعد از جنگ سرد، آن شبحی است كه كل بورژوازی جهانی را زمینگیر میكند. اكنون زمان نهتنها به دوران "پایان تاریخ" بازنمیگردد كه آبستن دوران جدید پایانِ "پایان تاریخ" است. جنگ اوكراین نشان داد كه مسیر عبور از برزخ نظام سرمایهداری و مصاٸب آن تنها از عهده سوسیالیسم طبقه كارگر ساخته است كه سودی در ماندگاری مناسبات ضد انسانی این نظام ندارد.
دوزاریشان دیر افتاده است!
سرنوشت امروز جمهوری اسلامی در برابر زنان، بیشباهت به فرار این نظام در مسیر سنگلاخها نیست. از روزنامه اصولگرای رسالت بخوانیم كه چگونه اذعان به شكست ۴۰ ساله طرحهای زنستیز حاكمیت، موسوم به "گشت ارشاد" كرده است: "گشت ارشاد نه تنها از حجاب صیانت نکرده، بلکه بذر نفرت و کینه بین قشری از جامعه پراکنده است"... روزنامه رسالت در ادامه سعی میكند كه شكست سیاستهای زنستیز حاكمیت را اینگونه رفوكاری كند: "برخوردهای سخت و خشن گشت ارشاد مخالف رویکرد بزرگان جبهه انقلاب است. حکم حجاب در اسلام برای دفاع از زن است. برخورد با بدحجابی نباید به حیثیت زنان لطمه بزند."
نویسنده روزنامه رسالت خود به شكست اینگونه طرحها نیز اشاره کرده است: "تجربه چندین ساله حکایت از عدم توفیق و تالیفاسدهای متعدد این طرح گشت ارشاد دارد."
اینها به زبان بیزبانی تازه دارند اعتراف به شكست میكنند كه مهمترین دشمن زنان در ایران یك مانع سیاسی جدی بنام جمهوری اسلامی، یك نظام مبتنی بر آپارتاید جنسی است كه امروز ناتوان از "كنترل" زنان است؛ هیچ احدی در طول این چهلسال از عمر منحوس جمهوری اسلامی در این مورد تردیدی نداشته است. واقعیت زمخت بیحقوقی زنان در ایران و بانی اصلی آن از منظر جامعه چنان عیان و شفاف است كه نیازی به اثبات ندارد. روزنامه رسالت و "بزرگان جبهه انقلاب"اش، چهلسال پیش منجلاب زنستیزی سیستماتیك در ایران را با بهخون كشیدن انقلاب ۵۷ پایهگذاری كردند و هر روز این قوانین قرون وسطایی را در تمام این سالها به شیوههای مختلف، در قوانین و ساختار مدنی، فرهنگی و ایدٸولوژیك جامعه گسترش دادهاند. ما در مورد جامعهای صحبت میکنیم که دور آن چهل سال حصار اسلامی کشیدند، كودكان دبستانی را با آیات قرآن، حجاب، توبه و اراجیف اسلامی شستشوی مغزی دادند.
به جرات میتوان گفت كه زنستیزی سیستماتیكی كه از طرف حاكمیت در ایران در هر دم و بازدم جامعه اعمال شده است حتی در لحظات بهرهكشی از كارگر در پشت خط تولید بطور مداوم توسط هیٸت حاكمه ایران در هر لحظه و مستقیماً اعمال نشده است. در طول این چهلسال، جمهوری اسلامی در تمام لحظات، ثانیه به ثانیه برای صیانت از آپارتاید جنسی و خاموش نگهداشتن زنان، به اهرم پلیس و باتوم و زندان بلاواسطه نیاز داشته است. تاریخ تحرك انواع باندهای اسلامی از گشتهای "ارشاد"، دادگاههای شرع، تذكرات و اخطارها و تحمیل حجاب اجباری و ... گواه درستی این مدعاست. درست همانگونه كه در رژیم آپارتاید نژادی علیه سیاهان و رنگینپوستان در آفریقای جنوبی این ابزار زمخت سركوب بكار گرفته شد، در ایران بعد از شكست انقلاب ۵۷ و به قدرت رسیدن جریان مرتجع اسلامی نیز آپارتاید جنسی از ملزومات سَرپا نگهداشتن جمهوری اسلامی و سركوب جامعه تشنه رهایی و برابری تا به امروز بوده است.
نویسنده روزنامه رسالت خنگ نیست؛ اما به قول معروف دوزاریشان دیر افتاده است! ما در ایران و در اعماق جامعه، در میان طبقات و اقشار اجتماعی، با یکی از رادیکالترین، پیشروترین، پُر تَپشترین، و انقلابیترین جنبشهای احقاق حقوق زنان مواجه هستیم. جنبشی که خصلتنمای اعتراض كودكی است که نمیخواهد حجاب بر سر به مدرسه برود؛ خشم فروخورده زنی است که برای سیر کردن شکم خود و كودكاش به تنفروشی در پَستترین شرایط تن داده است؛ بغض زنی است که از کار و تحصیل به خاطر زن بودن محروم شده است؛ حسرت زنانی است که درِوازههای ورزشگاه و شادی به خاطر زن بودنشان به روی آنها بسته شده است؛ صحنههایی است که "خواهران" و پاسداران مامور رعایت موازین آپارتاید جنسی، در گوشه و کنار این مملكت، زیر مشت و لگد این زنان جسور پا به فرار میگذارند.
این نوک کوه آتشفشانی است که در اعماق میجوشد، جنبش رهایی زنانی که قوانین اسلامی در این مملكت را به شكست كشاندهاند و عمدهترین عامل كلیدی در هزیمت ایدٸولوژی نظام اسلامی در حوزه شخصی و اجتماعی زندگی مردم است؛ امروز زنان در ایران بدون سر سوزنی توهم به جناحبندیهای جمهوری اسلامی، با عبور از جنبش پوسیده اصلاحات از دیماه ۹۶ و با كوبیدن حجاب اسلامی زیر پاهای خود به جنگ این نظام سراپا زنستیز با قوانین قرون وسطایی آن خیز برداشتهاند. ترس روزنامه رسالت و همپالگیهای آن از جنبش زنان بهجاست؛ خطر بیخ گوش این حاكمیت است. اینگونه پند و ادرزهای "حكیمانه" در باب شكست ایدٸولوژیك نظام به صفوف درهمریخته حاكمیت كاری از پیش نمیبرد. نه جنبش زنان "سربهراه" خواهد شد و نه نظام منحوس اسلامی و قوانین ننگین آن راه گریزی دارند.