رفقای عزیز
در ادامه قرار مصوب کنگره نهم، این قرار در رابطه با تخریب محیط زیست است که من در اینجا معرف آن هستم. اجازه بدهید بر نکات زیر تاکید کنم. از یکطرف ما با موجی از تبلیغ مواجه هستیم که گویا مسئله تخریب محیط زیست، امری جدید و امروزی است که مارکسیست ها در موردش هیچ اظهار نظری نکرده اند و در این دوره هم در مورد مبارزه علیه آن، فعالیت جدی نداشته اند. یا اینکه گویا کمونیسم کارگری عقب افتاده است و یک بدهکاری دارد و بایستی به آن بپردازد.
از همان ابتدا، انگلس در جایی صحبت از این میکند که در نقد اقتصاد سیاسی، موقعی که به مسئله طبیعت پرداخته می شود، بورژواها دیدگاه خود را در مورد طبیعت هم، همان تصویر سرمایه دارانه شان را، بگونه ای ازلی و ابدی، بمثابه دیدگاه انسان جا می زنند. اینجا هم همچون همه عرصه های تولید، توزیع و مبادله و غیره، طبیعت را هم از همان زاویه تولید سود می بیند. در عین حال مذاهب هم، به شما می گویند که انسان اشرف مخلوقات است، و همه چیز در خدمت انسان است. حیوانات و قربانی کردن آنها، زمین و خلاصه و همه چیز و همه چیز "مال" انسان و برای انسان است.
مارکس اشاره می کند که ذات یک ماهی که در آب شنا می کند، همان آب است. وقتی که آب را با کشتیرانی وسیع، با در اختیار گذاشتن آن در اختیار تولید صنعتی بزرگ، با ارائه آن بمثابه راه "ارزان" خلاصی صاحبان صنایع از انواع مواد شیمیایی، با هزار نوع زباله و مواد سمی آلوده می کنند، نه فقط آن آب بلکه آن ماهی را هم نابود می کنند. به عبارتی دیگر، سرمایه داری بدنبال سود، نه فقط کارگر و زندگی اش، نه فقط امروز، بلکه آینده و انسان و همه و همه را نابود می کند. برخلاف تبلیغات بورژواها که گویا مارکس و مارکسیسم، تنها مربوط به تولید و توزیع است، و چنین وانمود می کنند که شروع توجه و دفاع از محیط زیست متعلق به دهه ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته است، و یا اینکه آگاهی به تخریب محیط زیست را به رشد گلوبالیسم دهه ۹۰ و اوایل این قرن گره می زنند، در دنیای واقعی، ماتریالیسم و دیالکتیکی که مارکس بر اساس آخرین دستآوردهای علمی زمان خودش، در مورد طبیعت، اکولوژی و علیه تخریب محیط زیست بکار برده است، سرشار از نکاتی است که هنوز مبنای جدی و قابل اتکا در بسیاری از مراکز و مراجع علمی و بین المللی است. تاریخا هم حتی این بلشویک ها بودند که در فردای پیروزی انقلاب ۱۹۱۷، اعلام کردند که تمامی جنگل ها بخشی از ثروت جامعه و مالکیت اشتراکی مردم است.
کمونیسم کارگری، کمونیسمی که جلوگیری از تخریب محیط زیست، مقابله با این بیگانگی انسان از طبیعت را، به پایان دادن به این نظام تولید بر مبنای سود سرمایه داری گره زده است، مسلما هیچ بدهکاری در این رابطه ندارد.
شکی نیست که انسان، بعنوان یک موجود جاندار، تنها با طبیعت معنی پیدا میکند. انسان بخش ارگانیک، و طبیعت، همان بخش غیر ارگانیک انسان است، و بدین معنی رابطه انسان با طبیعت همانند رابطه طبیعت با خودش است. بدون طبیعت، اصلا انسانی وجود ندارد. نظام سرمایه داری اما، برای تولید سود با استثمار انسان، زمین، و ... حتی هر آنچه آینده نام دارد را نیز از بین می برد. برخلاف تبلیغات بورژوازی، پیشرفت انسان، مترادف با نابودی طبیعت نیست. این امر چه در چند صد سال پیش که جنگل های مکزیک را برای کاشت قهوه نابود کردند، درخت های کاج کوه های آلپ را برای تهیه سوخت تیشه می زدند و چه در این سالهای اخیر که جنگل های آمازون را برای کاشت سویا "مسطح" می کنند، صادق است. در مقابل ادعاهایی چون "جلوگیری از رشد جمعیت"، یا "کاهش مصرف"، "کاهش انرژی برای تولید کالاها" در بازار، و یا "جلوگیری از پیشرفت علم و تکنولوژی" و غیره، کمونیسم کارگری، پاسخ های واقعی برای جلوگیری از این تخریب را دارد. از دریچه این کمونیسم، پیشرفت انسان خود منوط به نجات طبیعت از تخریبی است که سرمایه به آن دامن زده و میزند. تولید و توزیع و تمام روابط موجود در این نظام سرمایه داری، همراه خود آلودگی عمومی، از بین بردن فرصت کافی برای اینکه حتی زمین امکان باز تولید مواد لازم برای کشاورزی و محصول را داشته باشد و هزاران مشکل و مانع را بوجود آروده و می آورد. به این ترتیب، تنها راه نجات طبیعت و آینده انسان، با از بین بردن این حاکمیت سرمایه، مالکیت خصوصی و کار مزدی میسر است.
در دنیای امروز، این تخریب به حدی رسیده است که ما همراه با افزایش درجه حرارت کره زمین، شاهد آب شدن یخ های قطب های زمین، سرما، برف و طوفان درمناطق گرمسیر، و خشکسالی و سونامی و انواع "مخاطرات طبیعی" هستیم. به راحتی اعلام می کنند که بخش هایی از مثلا خاورمیانه در عرض چند سال آتی، غیر قابل سکونت می شود، و دولت های حاکم از زیر مسئولیت در برابر آن شانه خالی می کنند. پوچی پاسخ های "سرمایه داری سبز" و غیره از پیش معلوم است.
این قرار بر همین اساس، تنظیم شده است و مشخص می کند که جنبشی که در مقابل تخریب محیط زیست ایستاده است، نه جنبشی فرا طبقاتی، بلکه بخشی از یک جنبش طبقاتی علیه کل این نظام تخریب گر است. جنبشی که در هم تنیده و حی و حاضر در تقابل کار و سرمایه بوده و هست. بورژوازی به این امر، به عمق و شدت این تقابل، کاملا واقف است و همین امر است که هراسان شان کرده است. در ایران که هرگونه دم زدن از حفاظت از محیط زیست، فورا برچسب "برانداز"، "مقابله با حاکمیت" و سرکوب و زندان، مواجه می شود.
علاوه بر تمامی مشکلاتی که مردم دنیا در اثر این تخریب با آن مواجه هستند، در ایران مردم با حاکمیتی روبرو هستند که نه تنها هیچ مسئولیتی را نمی پذیرد، بلکه با بی برنامگی کامل، بدنبال بدست آوردن سود هر چه بیشتر و فساد بی پرده، تخریب را شدت بخشیده است.
این قرار اعلام می کند که وظیفه ما، نه بازگو کردن و اشاعه این حقیقت که محیط زیست در حال تخریب بی سابقه ای است، بلکه در واقع، نشان دادن راه جلوگیری از این تخریب است. بندهای این قرار نیز بر این اساس تاکید دارد که اعتراضات علیه تخریب محیط زیست در ایران نیز، بخشی از این جنبش وسیع جهانی است و بخشی از مبارزه طبقاتی در ایران است. فراتر اینکه این مبارزات به درستی، جایگاه خاصی در مبارزات جاری دارد.
بورژوازی نیز با علم به این درهم تنیدگی مبارزات، و موقعیت و شرایط امروز ایران، سعی دارد تا با توسل به آن، تفرقه درصفوف معترضین را دامن زند. این قرار بر مقابله جدی با این سوء استفاده نیز تاکید دارد.