مردم ایران  در آغاز روزهای قرن جدید ۱۴۰۱، روزهایی که مجالی برای  یک تنفس و نگاه به جهان پیرامون است، قرار دارند.
وقتی در این روزها  نیم قرن گذشته و پشت سر را نگا می کنم، دلگیر و حتی ترسناک است. ما مردم ایران ۵۰ سال است با چنگ و دندان، با فریاد و مشت و تفنگ، از نان سفره و آزادی و حرمت انسان، برابری زن و سعادت بشر دفاع کرده و می کنیم. با وجود پشت سر تلخ، امروز که نگاه می کنم علیرغم  فقر و فلاکت و استبداد، شور عظیم زندگی و رفاه و آزادی از درون و اعماق جامعه، در جنبش ها و حتی در فرد فرد انسان ها می جوشد.
وقتی مقایسه می کنیم این موقعیت را با گذشته، بدون هیچ اغراقی،  جامعه متحول شده، خوداگاه شده. اعتماد به نفس دارد و ترس ندارد. جامعه از پیله و لابیرنت فقر و فلاکت و استبداد، خودش را بیرون کشیده و کمر راست کرده است.
جریانات بورژوایی اپوزیسیون نمی توانند این واقعیت و این تحول را ببینند و در حسرت شکوه و عظمت سلاطین گذشته و تخت جمشیدش اند. بخش های دیگر بورژوازی ایران سال هاست در فکرو خیال جمهوری اسلامی اصلاح شده و استحاله شده است و از انقلاب بیشتر از ج.ا می ترسند. دورنمای قدرت طبقه کارگر و کمونیسم اش برایشان یک کابوس است. دمکراسی شان هم در اروپا به گل نشسته است.
در مقابل این شرایط ما از خود می پرسیم که آیا می خواهیم و می توانیم  این کشتی در دریای متلاطم جهان امروز را به ساحل برسانیم؟  پاسخ به این سوال یعنی علاوه بر استراتژی و سیاست، به تاکتیک و نقشه های عملی ریز و درشت برای یک جدال نفس گیر نیاز داریم.
در همین رابطه ما جهان پیرامون خود را داریم که به شدت به ما مربوط است. ایران یک جغرافیای دورافتاده و نامربوط به تحولات دنیای امروز نیست. بلکه به نوعی می توانم بگویم در مرکزش است.
جهان امروز  از شرق و غرب محاصره شده است. از چین و روسیه و هند  تا امریکا و اروپا. آشفتگی عظیمی در جهان برقراراست. چهره دنیا عوض شده و ما در درون این نقشه ایم. در جغرافیای خاورمیانه ما با جمهوری اسلامی درگیریم و در همان حال با روسیه و چین درگیریم و با امریکا و انگلیس هم درگیریم. این تحولات مسوولیتهای مارا سنگین تر هم کرده است. ما نظاره گر یا مفسر این اوضاع  نیستیم. عناصر تغییرشیم.
امروز تلاش ما و حرف ما اثبات حقانیت کمونیسم مارکس نیست. پراتیک کردن کمونیسم است. در قبال  جهان درب و داغان بورژوازی افسار گسیخته و حکام شان که در مقابل هم و رودر روی مردم، پشت میلیتاریسم  ناتو و بمب اتم سنگر گرفته اند، کمونیسم تنها  آلترناتیواست.  
آلترناتیو کمونیسم و جهانبینی و شفافیت سیاسی و افق و دورنمای جریان و جنبش ما می تواند به سرعت به آگاهی و تفکر و تلاش وسیع ترین توده های کارگر و زحمتکش تبدیل شود.
یک کارگر کمونیست، یک زن سویالیست جهان امروز انسان کوچکی نیست که تا نوک بینی اش را ببیند. در بلبشو و تنگناهای سیاسی و ایدئولوژیکی بورژوازی شرق و غرب، کمونیسم ما مبشرنجات بشر و یک الگوی دیگر است.
زمانی تمدن و فرهنگ غربی یک الگو بود. اما امروز این تمدن از هم پاشیده و به توحش تبدیل شده است. تمدن اروپایی و امریکایی دیگر مثل سابق نیست. قابل احترام نیست. امریکا بر قله ی این  توحش ایستاده است. روسیه و چین هم بخش دیگر این سناریو هستند. در سناریوی جهان امروز، دولت امریکا به بهانه تعرض روسیه به اوکراین از طرفی سیل سلاح به منطقه روانه کرده و بر آتش جنگ بنزین می پاشد و از طرف دیگر حلقوم دول غربی "اتحادیه اروپا" را فشرده تا به میلیتاریسم او تسلیم، با او شریک جنگ هایش شوند و ناتویی را که می رفت متلاشی شود، سرپا نگه دارند. برنده ی این توحش امپریالیسم امریکا است.
تحولات جهان امروز مستقیما بر ما مردم ایران تاثیر می گذارد. ما فقط جمهوری اسلامی را در مقابل خودمان نداریم. منظورم این نیست انقلاب جهانی در دستور روز ما است. اما انقلاب آتی ایران که طبق برنامه و نقشه ما پیش برود، قدرت عظیمی در خاورمیانه شکل می گیرد  و مستقیما چهره ی این جغرافیا را عوض می کند. پیروزی ما در ایران، سیاست، افکار، عادات و استراتژی جدیدی در منطقه و حتی جهان به قضاوت می گذارد.
وقتی به جنبش کارگری ایران، جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری و مردمی نگاه می کنیم، وقتی به جنبش های سراسری معلمان و بازنشستگان نگاه می کنیم، وقتی به آزادی و برابری و سعادتی که جامعه ی ما به آن چشم دوخته و شایسته اش هست، فکر می کنیم. این روش و سنت و تفکر و فرهنگ و عادات دیگری است. بلحاظ روبنایی شبیه انقلاب فرهنگی فرانسه در قرن 18 است که بر دنیا تاثیر گذاشت.
ما چکار میکنیم؟  آیا می توانیم این تصویر و الگوی جدید با اقتصادش، سیاستش، فرهنگش و قوانینش را به دنیا نشان بدهیم؟ در عمل نشاون بدهیم... این مسوولیت سنگینی است و باید از عهده ش بربیایم!
خود غربی ها اعتراف می کنند، سیاست، فرهنگ و تمدن غربی که همه اش زیر نام "دمکراسی" جمع میشوند، دیگر الگویی برای بشریت نیست. عملکرد این تمدن می رود مورد تنفر عمومی قرار بگیرد. می فهمم که هنوز در پایین، ما شاهد درجه ای از تمکین توده های کارگر و زحمتکش و زن و سرباز غربی به این الگو هستیم! و این آزاردهنده است!     
 
ما با جهانبینی و استراتژی خود میرویم سراغ مردم فسطین، افغانستان، عراق و لبنان و آن ها را مورد خطاب قرار میدهیم. این نشانه برسمیت شناختن جنگ در جبهه های مختلف و نیاز به همبستگی و همسرنوشتی است. خاکریزی که ما علیه جمهوری اسلامی، پشتش ایستادیم در همان حال میلیتاریسم غرب و امریکا را دور و برخود و در آسمان و زمین هم می بینیم. می بینیم  که دارند ما را می پایند. حضور سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی چین و روسیه را هم می بینیم.
بعنوان مثال چین و روسیه به آسانی از پروژه ی پارس جنوبی و منابع انرژی و معادن ایران دست بر نمیدارند و به راحتی تحویل ما نمیدهند و بروند. انرژی نفت و گاز  پارس جنوبی به تنهایی بخش بزرگی از انرژی مورد نیاز غرب را تامین می کند و این مرکز و مراکز بیشتری امروز در قرق روسیه و چین است! چین  حتی ابایی ندارد که بگوید سربازان چینی را برای حفاظت ازمنافعش به ایران می فرستد!
حفظ این منافع برای این دولت ها در حفظ جمهوری اسلامی است! به همین خاطر این ها دشمنان بالقوه مردم ایران نیستند. بالفعل و همین امروز دشمن اند و عملا هر کاری بتوانند علیه مردم و علیه کمونیسم ما و برای سر پا نگه داشتن این رژیم می کنند.
از طرف دیگر می بینیم، جنگ اوکراین، اروپا را دچار سرگیجه کرده است. اروپا خودش را بین چرخ دنده های اقتصاد و نظامی امریکا و روسیه و چین در حال له شدن میبیند.  ماکرون رییس جمهور فرانسه میگوید، اروپا در حال بلعیده شدن توسط دو قطب است. و این حرف درستی ا ست.
اما به نظر من استقلال اروپا از دو قطب اقتصادی و نظامی چین و روسیه از طرفی و امریکا از طرف دیگر، یک توهم است. ماکرون برای جبران تمدن از دست رفته اش خیال پردازی می کند. او از شجاعت و "تفکر تخیلی" جدید حرف می زند. از جسارت اروپایی، تفکر و تخیل اروپایی، اقتصاد اروپایی، ارتش اروپایی و حاکمیت ملی اروپایی، ... می گوید که به  نظر من یک توهم است. پوچ است. این آب رفته به جوی باز نمی گردد.
من به مکرون میگویم چرا این "شجاعت" و به اصطلاح "تفکر تخیلی" جدید، سوسیالیسم نیست؟ شما دارید دو دستی غرب را تحویل راست ترین جناح ناسیونالیسم میدهید. "حاکمیت ملی اروپایی" شعار نازیست ها و فاشیست ها است. ناسیونالیست های فاشیست میروند این سنگر را در اروپا فتح کنند. این یک فاجعه است. برای ما، برای طبقه کارگر بین المللی، این شجاعت و تفکر، سوسیالیسم است!
این تحولات برای ما و مردم ایران اتفاقات حاشیه ای نیستند. کمونیست های ایران و بخش آگاه طبقه کارگر باید بداند که در این سناریوها کجا ایستاده است. ما باید توجه کنیم که تحول انقلابی در ایران برای تمدن از دست رفته ی غرب و امریکا و برای چین و روسیه هم مثل زلزله است. و ایران در مرکز این انفجار است.  ترس امریکا و غرب از از این انفجار اجتماعی کم تر از ترس دستیابی ایران به بمب هسته ای نیست.
 بدون شک، حکام شرق و غرب در سناریو ایران دخیل اند. آنها چه در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و چه در ایران انقلابی و آزاد بعد از ج.ا ، ما را بحال خود رها نمی کنند. اوکراین یک نمونه ی این واقعیت است! می بینیم سر برجام و کشاندن جمهوری اسلامی به درون خانواده ی سرمایه جهانی هم چه تلاش عظیمی می کنند.
 
ما در ایران، در برهه زمانی بسیار متحولی هستیم. اعتراضات توده ای وسعت و شدت بیشتری پیدا می کند. دست رژیم برای مقابله ضعیف تر خواهد شد. رژیم، در تشتت و تزلزل نیروهای سرکوبش، در سیستم اداریش و در یک کلام بحران حکومتی اش، بیشتر از همیشه روحیه باخته است. ما باید کاری کنیم که جامعه و بویژه بخش پیشروش از این تغییر توازن قوا بین مردم و دولت و از این فرصت برای سازماندهی خودش استفاده کند.
ما باید از این فرصت که به نظر من به نسبت چند دهه اخیر مهم ترین فرصت است برای پیشروی بدون وقفه استفاده کنیم. با تمام نیرو و با تعجیل بسیار بیشتری کار کنیم!
و اینجا تاکید می کنم که بجز جنبش عظیم مجامع عمومی منظم  و شوراهای کارگری و مردمی در نقشه ی حزب ما،  راه میانبری برای قدرت مردم وجود ندارد. این باید به داده کل جامعه تبدیل شود. این مسیر کوتاه تری برای تبدیل شدن کمونیسم و حزب ما به حزب سیاسی توده ای است. پرچم جنبش مجامع عمومی منظم کارگری، شوراها و افق "کنگره سراسری شوراهای مردمی" در دست کمونیست ها و طبقه کارگر و ازادیخواهان و برابری طلبان، شرط  پیشروی و پیروزی جامعه بر نظام کاپیتالیستی  و استبدادی ایران است. اگر کسی بگوید پس انقلاب کارگری و سوسیالیسم چه میشود؟ میگویم حالا این بخش را با ما بیا، با هم برویم به آن هم می رسیم. بدون فتح این سنگر به انقلاب کارگری نمی رسیم.