فصل دستمزدها در ایران، تا آنجا که به مقامات و رسانه های رسمی مربوط باشد بیشتر به یک فستیوال «حقایق خط فقر» شباهت دارد. پرده ها بالا میرود، در و دیوار به سخن در میایند، آمار و ارقام جان میگیرند، تا «حقایق» زندگی در زیر خط فقر به جلو صحنه رانده شود. در بیان شرایط زندگی دهها میلیون از آحاد و خانوادههای کارگری در شرایطی فاجعه آمیز، شرح حال قربانیان که تنها گناهشان شرافت کارگری آنها است و نان کار خود را میخورند، واقعیت آنقدر تلخ است که بسختی جایی برای اغراق باقی میماند.
حقایق تکان دهنده نه در پشت درهای بسته، بلکه خار چشم هر رهگذر در بیشمار نقاط آن مملکت نفرین زده است. در این میان مقامات و مسئولان دولتی هر چه بیشتر در اقرار به اشتباهات و افشاء خود و همپالکی های خویش درسهای تازه تر میاموزند.
در همهمه این «حقایق» آنچه به حاشیه میرود این است که از دست خود کارگران بر علیه این شرایط چه ساخته است. دستمزدها یک پدیده و کشمکش مهم اجتماعی است نه بخاطر اینکه کارگران مظلومند یا فقیرند. داستان عدالت و قوانین نجات محرومان توسط دولت، کثیف ترین دروغ تاریخ است. هسته اصلی کشمکش دستمزد بر سر آنستکه که همه تولید و شاهرگ های نظام در دست کارگران قرار دارد و اگر کارگران اراده کنند همه چیز از حرکت میایستد، از دستگاه حاکمه و قوانین و قدرقدرتی آن چیزی باقی نمیماند.
در موعد سالانه، کارگر آن جامعه در شرایطی پا به همهمه دستمزدها میگذارد که در یک بازی کثیف و جنایتکارانه به اسم توافق و مذاکرات، معیشت و سلامتی و ساده ترین نیازهای او به سرقت رفته است.
در مذاکرات دستمزدها یکبار دیگر، کارگران دشمنان خود را یکی پس از دیگری، از زندانبان اوین، شارلاتان خانه کارگر در لباس «نماینده» تا کلاش بانک مرکزی باز میشناسد. موعد سالانه بزرگترین عید طبقه بورژوا در نمایش اتحاد آنها است. طبقه بورژوا و قدرت دولتی نوکرها، آجودانهای اوباش چماقدار، بانکها، زندانها و تمام ظرفیت کثیف خود را به میدان میکشد. در میان این «حقایق» آنچه به حاشیه میرود این است که همه آنچیزی که کارگر به آن نیاز دارد، چرخ های تولید، انبارها، فروشگاه ها، راه ها، بیمارستانها در اختیار آنها خود آنها است. فقط کافی است گوشه ای از قدرت اعتصاب سراسری خود را به نمایش بگذارند تا همه پادگانها، زندانها و طفیلی های قدرت، مشت های نحیف و دهان فراخ یاوه گوی آنها را زمینگیر سازند.
فصل دستمزدها بی کم وکاست دال بر این است که مذاکره در کار نیست. «توافق» در «مذاکراتی» که رد پای کارگر تا چه رسد به نماینده کارگری در آن نمیتواند پیدا شود، مسخره است. هیچ کس با اندازه طبقه حاکم به عمق ظلم و محرومیت و زورگویی غیر قابل تحمل حاصل کارکرد خود واقف نیست. اگر خطر خیزش و شورش کارگران و مردم زحمتکش نبود، نمایش سالانه دستمزدها هم لازم نمیامد. ميشد گذاشت مثل بقیه سال گرسنگان در سکوت جان بدهند. دستمزد مسأله هيچکدامشان نيست. اما دارند قبل از اينکه خود کارگران راه نجات را بر پرچمهايشان بنويسند، همزمان با آماده کردن پليس و ارتش براى سرکوب اعتراضات، نخبگان جامعه، دانشگاهها، نمايندگان مجلس و مفسران سياسىشان را از پيش به پاسخهايى براى تخطئه و محکوم کردن اين اعتراضات مسلح کنند.
هر کارگر با تماشای مضحکه دستمزدها تشخیص میدهد که ساده لوحى است اگر تصور کنيم که ميتوانيم با مذاکره کارفرما و وزیر کار را قانع کرد حق مان را بدهد. حق گرفتنى است. گرفتن و حفظ کردن حق، مبارزه اى دائمى ميطلبد. بايد متحد شد و متحد ماند. باید این اتحاد را نشان داد و بکار گرفت.
امروز در فصل دستمزدها دو طبقه در مقابل هم صف بسته اند. طبقه حاکم براى کارگر مزد کمتر، براى خودش سود بيشتر، براى خدمات عمومى قيمتى بالاتر براى شرکتهايش مالياتى کمتر، براى بردگانش تفرقه و تشتت بيشتر و براى خودش پليس و دم و دستگاهى منسجم تر و قدرتمندتر ميخواهد. پاسخ فعال کارگری از کارگر ساختمانی سنندج تا کارگر صنایع بزرگ خودرو سازی و نفت و ذوب آهن چه باید باشد؟