هفته گذشته مردم شریف نورآباد ممسنی از استان فارس در جریان مرگ دو كودك كار صحنه ای سرشار از انسان دوستی عمیق را به نمایش گذاشتند. متاسفانه روز جمعه ۸ بهمن "زلیخا" دختر ۶ ساله و بردارش "وزیر" ۱۱ ساله در اثر تصادف در بلوار طالقانی جان باختند. طبق اخبار منتشر شده در روزنامه های محلی ایران، "زلیخا" در همان لحظه جان خود را از دست میدهد و "وزیر" علیرغم انتقال به بیمارستان بعد از مدت كوتاهی جان می بازد.
مرگ این دو كودك كه از كودكان كار و از یك خانواده زحمتكش مهاجر افغانستانی بودند، موجی از تاثر عمیق مردم زحمتكش را به همراه داشت. در مراسم تشیح جنازه آنها صدها نفر از مردم نورآباد شركت كردند، مراسم را تدارك دیدند و حلقه ای گرم و انسانی شكل دادند تا خانواده و باز ماندگان این عزیزان را تسلی دهند. راننده خودرویی كه این دو كودك را زیر گرفته و متواری شده بود، در مراسم این عزیزان حضور یافت و با خانواده آنها اعلام همدردی و بدنبال خود را به پلیس معرفی كرد. حضور پررنگ و وسیع مردم نورآباد در مراسم خاك سپاری این دو كودك، آغوش باز مردم این شهر برای خواهران و برادران افغانستانی خود، نه تنها عمق انسانیت آنها كه بعلاوه اعلام همسرنوشتی عمیق مردم محروم جامعه، مستقل از تمام مرزهای ساختگی به نام ملت، مذهب و ... را به نمایش گذاشت. بی تردید تاثیرات این اقدام در خاطره مردم این مطنقه و خصوصا در میان صف میلیونی مردم كارگر و زحمتكشی كه در چند دهه گذشته و برای فرار از جهنم افغانستان راهی ایران شده اند، بر جایی میماند.
"وزیر" و "زلیخا" تنها كودكان كاری نیستند كه برای تامین لقمه نانی و كمكی به خانواده راهی میدان كار و كوچه و خیابان شده اند و در این مسیر نه تنها بار سنگین كار و فقر و گرسنگی كه بعلاوه تحقیر و اذیت و آزار را تجربه كرده و بخشا در كوچه و خیابانهای شهر، در بیغوله های حاشیه شهرها، در اشغالدانی های كلان شهرها دنبال لقمه نانی گشته اند و زیر دخمه های نمناك و تاریك و یا در كوچه پس كوچه ها جان شیرینشان را از دست داده اند. در جامعه ایران میلیونها كودك و نوجوان به "جرم" تولد از یك خانواده كارگری از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود رسما و قانونا محروم شده اند. به جای داشتن زندگی ای امن، به جای سپری كردن دوران كودكی خود به عنوان یك انسان و لذت بردن از آن، به جای بازی و شادی همراه خانواده، بستگان و دوستانشان، به جای مدرسه و درس راهی میدان كار شده اند و یا در كوچه و خیابانهای شهرها به دست فروشی، گدایی و گشتن در اشغالدانی ها دنبال ته مانده غذایی و تامین شكمی سیر عمرشان را صرف كرده اند. سالانه هزاران "زلیخا" و "وزیر" به این شیوه قربانی میشوند و جان شیرینشان را از دست میدهند.
"وزیر" و زلیخا" اما فقط قربانی فقر و فلاکت دامنگیر مردم محروم و زحمتکش در ایران نیستند. آنها علاوه بر آن قربانیان ناسیونالیسم اولترا ارتجاعی ایرانی، قربانیان یک آپارتاید رسمی و قانونی در این مملکت اند. صدها هزار کودک به "جرم" پیشینه افغانی بعنوان انسان، شهروند، کودک در این جامعه محسوب نمیشوند و قانونا از حق حیات محروم اند. مردم شرافتنمند نورآباد با صدایی رسا به این آپارتاید قانونی، به این نفرت قومی و ملی نه گفتند! آنها با این اقدام انسانی خود، عملا و رسما علیه فرهنگ و سنت عقب مانده و ارتجاعی، نژادپرستانه و راسیستی كه حاكمیت به نام "ملت" و "وطن" و برتری "انسان ایرانی" در این جامعه باز تولید میكرد و طبقه كارگر و مردم محروم را به نام ایرانی و خارجی، شیعه و سنی و...، ترك، كرد، عرب، فارس، بلوچ و غیره در مقابل هم قرار میداد، ایستادند و صحنه ای از فرهنگ مدرن و عمیقا انسای را به نمایش گذاشتند. در روز مرگ این دو كوك، شهری در ماتم فرو رفت و مراسم این عزیزان را به نمایشی از اتحاد و اعلام یكی بودن تبدیل كرد. این نسیم آزادگی و انسانیت كه همه مرزهای قومی و زبانی و ملی را مردود اعلام كرد، برگ زرینی از انسان دوستی را به نمایش گذاشت كه امروز فضای جامعه ایران را بر خلاف فرهنگ حاكم رقم میزند.
مردم ایران چند دهه است شاهد حضور چند میلیون انسان كارگر و زحمتكش و فراری از جهنم افغانستان در ایران اند. شاهدند این انسانهای شریف تنها به جرم تولد در گوشه ای دیگر از این كره خاكی، به عنوان غیر خودی نه تنها با كمترین مزد به بردگی گرفته میشوند بلكه و بعلاوه روزانه در اشكال مختلف تحقیر و بی حرمتی را تجربه میكنند. در كوچه و خیابان، در محل كار و ادارات روزانه سایه سنگین یك فرهنگ عقب مانده و راسیستی به جرم "ملیت متفاوت" و "زبان متفاوت" را بر جسم و جان خود احساس میكنند. فرهنگی كه روزانه به نام "عظمت ایران" و "ایرانیت" به تحقیر و بی حرمتی به كارگران و خانواده های مهاجرین و از جمله صدهاهزار مردمی که از افغانستان گریخته اند، دامن میزند. فرهنگی كه رسما و قانونا توسط جمهوری اسلامی اشاعه می یابد و انواع سازمان و گروههای رنگارنگ ناسیونالیستی از پوزیسیون تا اپوزیسیون آنرا اشاعه میدهند و تحریك بر اساس نفاق قومی، ملی و مذهبی را باد میزنند. فرهنگ متعفنی كه میان طبقه ما به جرم زبان متفاوت، محل تولد متفاوت، منتسب به ملت و دین و آیین متفاوت فاصله می انداز و ما را به عنوان دشمن همدیدگر در مقابل هم قرار میدهد، تا سرمایه داران و حاكمیتشان در امن و امان به استثمار و بردگی ما ادامه دهند.
آری مردم نورآباد با مراسمی بزرگ برای عزیزان "زلیخا" و "وزیر" صحنه ای از فرهنگ متمدن و انسانی را در مقابل فرهنگ طبقه حاكم و حكومتش به نمایش گذاشتد. آنها نشان دادند كه مردم شریف و آزادیخواه، كه كارگران و مزدبگیران این جامعه، بدور از حاكمین و گروههای ناسیونالیستی و وطن پرستان و قوم پرستان مختلف و مرتجع و ضد تمدن، به عنوان انسان شریف، همسرنوشت و متمدن در كنار هم قرار میگیرند، زندگی میكنند و در شادی و اندوه هم شریك میشوند.
اكنون كه توازن قوا میان طبقه كارگر و اقشار محروم به نفع پایین عوض شده است، اكنون كه در اثر مبارزات همه جانبه و هر روز این صف برای رفاه، آزادی و برابری، برای جامعه متمدن و انسانی، دیوار استبداد و ارتجاع حاكم با قوانین و سنت و فرهنگ آن پایین آمده است، فرهنگی متمدن و برابری طلبانه و انسانی در دل این جامعه رویده است. مردم نورآباد ممسنی صحنه ای از این فرهنگ را به نمایش گذاشتند. آنها نشان دادند، كه انسانها در اساس متحجر نیستند، عقب مانده و مستبد و راسیست نیستند، تعلقات قومی و ملی و مذهبی ندارند و با هم برابر هستند و میتوانند به عنوان اعضا یك خانواده بزرگ در كنار هم زندگی كنند. فرهنگ حاكم بر جامعه فرهنگ طبقه حاكم است كه روزانه به اشكال مختلف از دستگاه تبلیغاتی آنها، از رادیو و تلویزیون، تا مساجد و مدارس و همه و همه جا به جامعه پمپاژ میشود و این بخشی از ابزارهای حفظ قدرت استثمار گرانه آنها بر طبقه كارگر و بخش محروم جامعه است.
هر چه فضا جامعه مهر عدالتخواهی سوسیالیستی طبقه كارگر را میخورد، هر چه موقعیت ارتجاع حاكم ضعیف تر میشود، هر چه پرچم برابری و انسانیت بر فراز سیاست در ایران بالا تر میرود و توجه جلب میكند، فرهنگ و سنت و آداب و رسوم عقب مانده، ضد زن و مردسالارانه، اسلامی و عقب مانده، راسیستی و ضد "خارجی" و تقسیمات آدمها بر اساس رنگ و مذهب و ملیت رنگ میبازد و جای خود را به فرهنگ متمدن و انسانی و برابر طلبانه میدهد. مراسم "وزیر" و "زلیخا" صحنه ای از این نوع است. زنده با انسانیت.