معضل معیشت و زندگی مردم، بیش از هر مسئله دیگر به محور اصلی جامعه و معیار رابطه مردم و حاکمیت تبدیل شده است. وخامت اوضاع و دغدغه دائمی مردم حول معیشت به حدی است که مقامات حکومتی را در مقابل اعتراضات وسیع و سراسری بخشهای مختلف مردم، که دیگر حاضر به قبول عدم پاسخگویی لازم به این شرایط نیستند، در موقعیت دشواری قرار داده است. امروز ایران، از تهران تا خوزستان، از تبریز تا اصفهان، از مراکز تولیدی و صنعتی تا مدارس و بیمارستانها و ادارات و .... در تب اعتراض علیه فقر می جوشد و حاکمیت بورژوایی و فاسد را به گوشه دیوار رانده و راه فراری برایش نگذاشته اند.

در حالیکه اکثریت مردم در ایران، به وعده ها و قسم خوردن های گذشته سران حکومتی در مورد گشایش و بهبود شرایط، اقتصاد مقاومتی و ... و دعوت رژیم به دادن "فرصتهای بیشتر" و" تحمل" وقعی نمیگذارند و کارشناسان و سخنگویانشان خطر انفجار اجتماعی خانمانسوز را به هم هشدار می دهند، بخشی از "عاقلترهای" شان از ترس آینده به منتقدین حکومت و سیاستهای آن تبدیل شده و به جبهه ترامپیست های اپوزیسیون پیوسته اند. این طیف درست مانند دوستان و یارانشان در این جبهه همزمان با "افشا" سیاستهای جمهوری اسلامی و اعلام حمایت و همدردی با مردم معترض، یکصدا کثیف ترین تبلیغات را علیه خواست رفاه و آزادی و برابری، علیه عدالت اجتماعی و سعادت همگانی، علیه دخالت مردم در آینده سیاسی خود، علیه رادیکالیسم این اعتراضات و این جنبش و چپگرایی عمومی و توده ای، به راه انداخته اند. اتحاد کنده شده های حکومتی و ترامپیست های ایرانی به نام ضدیت با جمهوری اسلامی در حقیقت تحرکی علیه اعتراضات توده ای برای رفاه و آزادی است.   

اما کودن های حکومتی همچنان از کارنامه "پرافتخار" جمهوری اسلامی در تحمیل فقر و فلاکت به اکثریت مردم دفاع کنند! چندی پیش علم الهدی، این سمبل وقاحت و حماقت جمهوری اسلامی، به سیاق رئیس جمهورهای پیشین و فعلی با دروغ و یاوه گویی فرموده است: "دستمزد روزانه در ایران به جایی رسیده که امروز، بر خلاف سال ۵۷، کارگر می تواند با یک سوم حقوقش نه نان و انگور، بلکه یک پرس چلوکباب بخورد!" این ادعا چنان فضاحت بار بود که حتی روزنامه های حکومتی و "کارشناسان" اقتصادی و .... صدایشان در آمد و از "نادقیق" بودن این ادعا گفتند و نوشتند. این اراجیف امام جمعه، البته نه اولین بار و نه تنها نمونه از حاکمانی است که کوچکترین ربطی به زندگی و مشکلات روزمره مردم ندارند.

سهم طبقه کارگر چه در دوره سلطنت پهلوی چه جمهوری اسلامی چیزی بیش از استثمار شدید، شرایط سخت و مشقت بار کار، زندگی زیر خط فقر، بیحقوقی مطلق، نبوده و نیست. چه در دوره پهلوی و چه امروز جواب اعتراض کارگر به فقر و بیحقوقی، زندان و گلوله بوده و هست. چه در دوره پهلوی و چه امروز طبقه کارگر از حق اعتصاب و تشکل، از آزادی بیان و تشکل سیاسی خود محروم بوده و هست. جواب اعتراض جوانان آزدیخواه در هر دو حکومت شکنجه و اعدام بوده و هست. یکی به نام "کمونیستهای ضد انقلاب" و دیگری به نام "چپ های خرابکار"!

پاسخ طبقه کارگر و مردم آزادیخواه به علم الهدی همان جوابی است که به حکومت پهلوی دادند. جدال بر سر رفاه، آزادی، حرمت انسانی، برابری، سعادت، عدالت اجتماعی با سرکوب انقلاب ۵۷ به پایان نرسید. این جدال امروز در ابعادی وسیعتر، با حضور بخشهای مختلف مردم، با خودآگاهی عمیقتر در میان طبقه کارگر و با درسگیری از انقلاب ۵۷ ادامه دارد. حکومت سیاه چهل و چند ساله جمهوری اسلامی دستیابی به این خواستها را به تعویق انداخت اما هرگز موفق نشد شعله آنرا خاموش کند. سرنوشت حکومت پهلوی در انتظار جمهوری اسلامی است. اما اینبار با حضور طبقه کارگری خودآگاه و با کمونیستهایی از جنس ما!